eitaa logo
مَرقومه
141 دنبال‌کننده
103 عکس
12 ویدیو
4 فایل
|روز نامه « باران صبح روی ورق‌های دفتری.. » ‌ مُراودات: https://daigo.ir/secret/655313215 |ریحانه شناوری
مشاهده در ایتا
دانلود
چادر کامل‌ترین حجاب است. از کامل‌ترین، فاصله گرفتن پسرفت است. = از چادر فاصله گرفتن پسرفت است! برای بساط جدیدی که ماه محرم و صفر شدت می‌گیره، هرچقدر درموردش تبیین بشه کافی نیست تا زمانی که چادری‌های ما متوجه بشن که دارن به آفت «عادت» دچار میشن. چادر > عبا > مانتو با عبا و امثالِ عبا هم حجاب رعایت می‌شه. اما خیلی فرقه بین کسی که حجابش از مانتو به عبا [البته که منظورم عبای ساده و درست و درمونه و نه تابلوی نقاشی با طرح و ایده‌های پیکاسو!] تغییر پیدا میکنه با کسی که از چادر به عبا و کم‌کم عبا به مانتو و کم‌کم مانتو به شومیز و الی آخر! با دوتا علامت بزرگ‌تر و کوچک‌تر ریاضی دبستان، و یا ساده‌ترین صورت استدلال منطق هم میشه این رو متوجه شد خواهر عزیز من :) مسئله این‌جاست که باوجود اینکه ما نمونه‌های تدریجاً از چادر به کم‌حجابی و بی‌حجابی رسیده رو کم ندیدیم اطرافمون؛ شدت جذابیت و تبلیغات و شگردها جوری وسوسه‌مون می‌کنن که یا خودمون رو از تغییر مصون می‌دونیم و یا توجیه برای خودمون میاریم. تا چندسال پیش هم نه پاچه‌ی شلوار بالازدن عادی بود، نه شومیز کوتاه به عنوان مانتو پوشیدن. نه چادر نگین‌دار پوشیدن و نه عبا به جای چادر پوشیدن. ولی ذره ذره عادی شد؛ نشد؟!
بعضی‌ها هم ناراحت می‌شن که: شما خشک مذهبی هستین! هم از صورتی‌ها باید بکشیم هم از شما.. مهم رعایت حدوده! بله عزیز من؛ تجاوز از حدوده که گناهه، که حرامه. اما این نگاه یه نگاه حداقلیه! یه نگاه مقطعی بدون درنظر گرفتن اتفاقات سلسله‌واری که پشتِ هم رخ میدن. بدونِ درنظر گرفتن برنامه بلندمدت شیطان. شیطان دشمن صبوریه؛ کل عمرتو می‌گیره که ذره‌ذره زهرشو بریزه. در دوران آخرالزمان نمی‌شه با نگاه حداقلی دین‌دار موند! وقتی خودت کف رو گرفتی، وقتی دست پایین گرفتی، دیگه فاصله‌ای با زمین خوردن نداری. خیلی راحت‌تر پشتت به خاک می‌رسه..
‌ بهش فکر کنید و به هرکس که می‌دونید نیاز داره بهش فکر کنه این حرف‌ها رو منتقل کنید. ‌
آن روزها همه‌چیز ارزشمند بود. حتی کلمات، حتی شعر، حتی خط و خطوط نقاشی، حتی کتاب.. آن روزها برای چیزهایی ارزش قائل بودند که امروز آن‌ها را یا اصلا به حساب نمی‌آورند، یا عده‌ای که به حساب می‌آورند فقط با آن‌ها فیگور می‌گیرند، و فقط قلیل‌عده‌ای گوهرشناس باقی‌اند.. آن‌روزها همه‌چیز ارزشمند بود؛ نه شش ریال و چار قران و دوزار! ارزش و حقیقتِ متعالی، روحی بود حاکم بر بسیاری از اجسام و اجزاء عالم ماده.. امشب بعد از نفس‌کشیدن میان ورقه‌های کتابچه‌های قدیمی، به ریه‌کشیدن خاک روی قاب‌ها و قدم‌زدن میان چادری‌های روگرفته و جوان‌های پیرشده و پیرهای ازدنیا رفته؛ فهمیدم حتی ارزش‌ها هم کیلو کیلو لای کفن‌ها زیرخاک رفته‌اند. پدربزرگِ ما گمان کنم تا همان پنجم-ششم قدیم سواد داشت. اما به اندازه‌ی تمام ساعاتی که من پای آموختن و هم پای بطالت گذرانده‌ام؛ و به اندازه‌ی هیکل تمامی‌ فرزندان و نوه‌هایش حکایت و شعر و پند و اندرز داشت. آری؛ آن روزها همه‌چیز ارزش داشت و من حالا می‌فهمم چرا شاطرناصر مرحوم ما روزهایی که هنوز حالش وخیم نبود هم حرف‌ دلش را با شعر می‌گفت که : چون پیر شدی حافظ از میکده بیرون شو.. - ریحانه شناوری
«شکاف شناختی» و «تعارض دیدگاه»  بین رهبر انقلاب و بخشی از بدنه انقلابی و حزب‌اللّهی جامعه در مسائل ماه‌های اخیر جامعه و به‌خصوص مسئله انتخاب وزرا واقعا جای نگرانی داره. درحالی که بخشی از انقلابی‌ها رای اعتماد مجلس به کابینه رو نشانه ضعف و استحاله مجلس میدونستن و آیه استرجاع می‌خوندن و تمام مجلس رو_ از صدر تا ذیل_ زیر سوال می‌بردن، ناگهان امروز رهبر انقلاب این انتخاب رو«نعمت خیلی بزرگ» و ناشی از «همت رئیس‌جمهور» و «کمک ارزنده مجلس» توصیف کردن و بارها خداروشکر کردن و فرمودن تمام افرادی که نقشی در طی‌شدن این فرایند داشتن «همه‌شان پیش خدای متعال مأجورند.» فارغ از دعواهای سیاسی گاها کودکانه‌ای که هنوز بعضی‌ها از زمان انتخابات رهاش نکردن و همچنان مشغول هواخواهی از نامزد محبوب خودشون و تخریب نامزد مقابل هستن، خوبه که همه ما چند لحظه دعواها رو متوقف کنیم و یه بازنگری جدی در دستگاه محاسباتی خودمون انجام بدیم و ببینیم چطور امواج رسانه‌ای و گرد و غبارهای مجازی باعث شد تحلیل ما اینقدر متفاوت از تحلیل رهبر انقلاب بشه. بعد دوباره کلی فرصت داریم برای ادامه دعواهامون.
مَرقومه
«شکاف شناختی» و «تعارض دیدگاه»  بین رهبر انقلاب و بخشی از بدنه انقلابی و حزب‌اللّهی جامعه در مسائل م
" امروز ما همه برای یک جبهه می‌جنگیم جبهه‌ی انقلاب! گفتیم حاصل و نتیجه هرچه که شد باید بایستیم و دفاع کنیم. دولتی که بر سر کار می‌آید، جلوه‌ی بیرونی و بین‌المللی جمهوری‌اسلامی در دنیا می‌شود. ما انتقاداتمان به وقت مناسب سرجایش هست؛ اما مقابل مجامع جهانی پشتِ هم باید بایستیم! حتی اگر مسئله‌ای درونی پیش بیاید، یک مسئله‌ی خانوادگی‌ست که نباید از خانه به بیرون درز کند و به غریبه‌ها اجازه‌ی اظهارنظر بدهد! ما برای اشخاص کار نمی‌کنیم. برای آرمان‌هایمان می‌جنگیم و محورمان "ولی فقیه" است.
* می‌دانی چرا در حرم‌های مطهر همیشه یک/چند نفر کپی‌خورده ازمان پیدا می‌شود؟ من می‌گویم دل‌های مشتاق و ارواح بی‌تاب، خودشان را به آن میدان مغناطیس می‌رسانند. دل‌های ما دورافتاده‌ها بر دل‌های پرعطوفت و پرعظمت زائران می‌نشینند و عطرآگین به وطن تن بازمی‌گردند. من می‌گویم هرگز هیچ زائری در هیچ حرمی، یکّه و تنها نیست. امام اراده می‌کند که حاضران، نایب غایبان باشند و دل‌های خسته و مهجور را بر گرده بنشانند و طواف دهند. زیارت از راه دور، روح زیارت، سفر روحانی، و سفر با پای دل حقیقت دارد؛ نشانه‌اش؟ همین قُل‌های زیارتی‌مان! - ریحانه شناوری
مَرقومه
:: انتشارِ انقلاب ::
[ از زبان یک کنکوری ] کمپ مطالعاتی خیابان الف، دقیقا مثل کتابخانه‌ی دبیرستان ب، شبیه خانه‌ی خانم پ و میز مطالعه‌ی آقای ت.. مستطیل سوم از سمت چپ را با "مداد مشکی نرم" پُر می‌کند و تایمر را متوقف می‌کند. کش‌وقوسی می‌رود و تایمر را از دور گردنش بیرون می‌آورد تا کمی قهوه بنوشد. هم‌چنان که به دفتر برنامه‌ریزی، پیامک مشاور و پشتیبان، عقربه‌ی ساعت، و تیک‌های نخورده نگاه می‌کند، چشم‌های سرخش را با انگشت اشاره‌ای که کمی می‌لرزد مالش می‌دهد؛ اشک‌های ته‌نشین‌شده را هم... سال کنکور، سال سختی‌ست. خیلی گردنه و دره دارد. هرچقدر هم که نخواهی در پیچ ماراتن آن قرار بگیری، عاقبت یک‌جا -این نظام آموزشی سر در هوا و پا در حباب- یقه‌ات را می‌چسبد. آنچه که نوشتم، گوشه‌ای بسیار کوچک و دوخط از رمانی چندجلدی است در وصف احسن‌الاحوال کنکور! کمپ‌های مطالعاتی و کتاب‌خانه‌ها پر از دختران و پسرانی هستند که بی‌خبر از دنیای حقیقی، بی‌نصیب از لذت‌های حقیقی و ناآگاه از اهداف حقیقی، پشت میزها کش‌وقوس می‌روند و اگر شما از ایشان بپرسید که:«آخرش که چی؟» جوابی نمی‌گیرید جز اینکه:«مثل همه! همه میگن، همه میرن! خب برای پول، خب برای کار، برای مهاجرت! چون نمی‌دونم، چون مامانم میگه، چون بابام می‌خواد، چون خسته شدم، چون میخوام فقط تموم شه، چون...» و هرچقدر در این مصاحبه جلوتر بروید بیشتر به عمقِ فاجعه‌ی "ماراتن بی‌هدف کنکور" پی می‌برید! اعتراض به نظام آموزشی و نحوه‌ی ورودی پذیرفتن دانشگاه‌ های ما، سرِ درازی دارد که من قصد آن را ندارم. اما پررنگ‌ترین مسئله برای من در سال کنکور، تنها و تنها همین بود که:«اینهمه دوندگی و دست و پا زدن برای رسیدن به چه چیزی؟ به چه قیمت و ارزشی؟ برای چه ثمره و حاصلی؟». و من یک‌سالِ تمام روزی نبود که به این سوالات فکر نکرده باشم. آقای آموزش و پرورش! آقای سازمان سنجش! شما هرچه می‌خواهید از کنکور بکاهید، به امتحانات نهایی بیفزایید، اطراف سمپاد و کانون‌های آموزشی و کتاب‌های تألیفی و شبه‌آزمون‌ها دور شمسی و قمری بزنید تا جوان‌ها را به موفقیت برسانید؛ اما بدانید که نمی‌دانید چه فاجعه‌ای در بدنه‌ی طیف نوجوان و جوان درحال رخ دادن است! یک سرگردانی و بی‌هدفی و پوچ‌گرایی که رو به شدت گرفتن است. سراب‌هایی که برچسبِ "هدف و راز موفقیت و خوشبختی" خورده‌اند و بی‌هدف‌هایی که دیوانه‌وار در بیابان هروله می‌کنند چون اقتضای داغیِ بیابان است! آقای بی‌فکرِ فرهنگی که نمی‌دانم کدام مسئول هستی! برای جوانانی رفاه می‌طلبی که حتی نمی‌دانند رفاه را برای چه می‌خواهند و تنها چیزی که از خودشان نمی‌پرسند، یا می‌پرسند و کسی پاسخگوی آنها نیست همین "چرایی" است... جوانانی را از لای سوراخ غربال کنکور در دانشگاه فرو می‌کنید و همان‌ها را با مدرک‌های به‌دردبخور و به‌دردنخور راهی جامعه می‌کنید. رئیس و کارمند و معلم و فروشنده و بیکارِ فارغ التحصیلی که فقط پول می‌خواهد تا نمیرد. بی‌آنکه چیزی از ارزش زندگی بفهمد و خود را نقش‌آفرین بداند! ایراد ما قبل از نظام آموزشی‌مان، نظام فکری‌مان است... - ریحانه شناوری