eitaa logo
مرکز اسناد انقلاب اسلامی قم
110 دنبال‌کننده
56 عکس
5 ویدیو
0 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
📌مدرسه جعفریه 🔸طلاب نجف حاضر نبودند بچه هایشان را در مدارس عراقی ثبت نام کنند.زیرا ممکن بود پس از مدتی به ایران بازگردند. رژیم شاه می کوشید با سرمایه گذاری روی فرزندان ایرانی حوزه آنان را شاه دوست بار بیاورد. ما نمی خواستیم بی تفاوت باشیم . لذا این این ایده را مطرح کردیم که بیاییم و مدرسه ای ملی و غیردولتی را در نجف اشرف دایر کنیم و بچه ها را به این مدارس جذب کنیم. 🔹با حمایت آیت الله شاهرودی در نجف این مدرسه را تاسیس کردیم و نام آن را امام جعفر صادق گذاشتیم که بعدا به نام جعفریه مشهور شد.کانونی هم به نام کانون اسلامی تاسیس کردیم که هفته ای دوبار برگزار می شد. 📚خاطرات حجت الاسلام شیخ علی اصغر اوحدی 📷 مدرسه جعفریه نجف @markazasnadqom
گزارش ساواک از افتتاح مدرسه جعفریه در نجف در سال 1346 @markazasnadqom
🔻نمایشگاه تصاویر تاریخی بهشت بقیع 🔹گروه مردمی بهشت بقیع با همکاری اداره هنرهای تجسمی و نگارستان اشراق معاونت فضای مجازی، هنر و رسانه دفتر تبلیغات اسلامی 🔸به مناسبت هشتم شوال؛ یکصدویکمین سالگرد تخریب قبور ائمه بقیع علیهم‌السلام 🔹گشایش: پنج‌شنبه 30 فروردین 1403 ساعت 5 بعدازظهر همراه با نمایش آخرین عکس نویافته از بقیع 🔸رونمایی از انیمیشن سه بعدی حرم مطهر و بررسی ابعاد تاریخی فاجعه هشتم شوال با حضور هنرمندان و پژوهشگران 🌐 قم، خیابان شهداء(صفاییه)، نبش کوچه 17، نگارستان اشراق 💡 | معاونت فضای مجازی، هنر و رسانه دفتر تبلیغات اسلامی: 🆔 @eshragh_news
مرکز اسناد انقلاب اسلامی با همکاری مجله حوزه برگزار می کند: سلسله نشست های شب‌های حوزه فصل نخست: تحول در حوزه از ایده تا اقدام از منظر صاحب‌نظران به زودی... @markazasnadqom
سلسله نشست شب های حوزه شهید بهشتی و روحانیت معاصر با ارائه حجت الاسلام اسدپور دکتر حسین زاده شنبه ۹ تیر ۱۴۰۳ ساعت ۱۸ قم میدان معلم کوچه ۲۲ پ۲۶ مرکز اسناد انقلاب اسلامی قم @markazasnadqom
مرکز اسناد انقلاب اسلامی قم برگزار می کند: حلقه تاریخ شفاهی زنان نشست تخصصی جمع خوانی ، تحلیل آثار و کتب آموزشی تاریخ شفاهی زمان:شنبه ۱۶ تیرماه ۱۴۰۳ ساعت ۱۶ مکان:میدان معلم ، کوچه ۲۲ پلاک ۲۶ برای اطلاع از جزئیات بیشتر از طریق آی‌دی @woralhistory با ما در ارتباط باشید. @markazasnadqom
مرکز اسناد انقلاب اسلامی قم
مرکز اسناد انقلاب اسلامی با همکاری مجله حوزه برگزار می کند: سلسله نشست های شب‌های حوزه فصل نخست: تح
📌سلسله نشست های شبهای حوزه 🔸شهید مطهری و سازمان مطلوب روحانیت 🔺باحضور حجت الاسلام باقری فر و حجت الاسلام فصیحی ⏰ ۱۶ تیر ۱۴۰۳، ساعت ۱۸ عصر 🏠قم- میدان معلم- کوچه ۲۲- پلاک ۲۶- مرکز اسناد انقلاب اسلامی قم آدرس روی نقشه @markazasnadqom
📌سلسله نشست های شبهای حوزه 🔸استاد صفایی و مشکلات حوزه و روحانیت 🔺باحضور حجت الاسلام لاجوردی و حجت الاسلام بهمنی ⏰ ۲۳ تیر ۱۴۰۳، ساعت ۱۸ عصر 🏠قم- میدان معلم- کوچه ۲۲- پلاک ۲۶- مرکز اسناد انقلاب اسلامی قم آدرس روی نقشه @markazasnadqom
📌«همیشه مسافر» مطرب که عاشق نَبوَد، و نوحه گر که دردمند نَبوَد، دیگران را سرد کند. (مقالات شمس تبریزی) 🔹اصلاً نمی توانستم باور کنم که یک سفر کوتاه یک روزه همه ی زندگی مرا تغییر دهد و سال های سال تا به امروز این همه بر لحظه لحظه ی عمر و جزء جزءِ هستی ام تأثیر بگذارد. 🔸یکی از روزهای آذرماه سال یک هزار و سیصد و پنجاه و هشت. من بودم و سعید و ناصر. سعید که بعدها چند تکّه از استخوان های او را از جبهه به تهران آوردند و ناصر که تمام بدنِ مجروح و زخمی اش نشانه هایی دارد از هشت سال حضور جوان مردانه در دفاع از این سرزمین ( و الآن ناصر در بیمارستان است و منِ بی همـّت ناسپاس به دیدن اش نرفته ام هنوز).شنیده بودم که خیلی از کتاب ها، خوانندگان خود را به دنبال نویسنده ها روانه کرده اند. جست و جویی که از انس با اثر شروع شده و به مصاحبت مؤثّر انجامیده. ما نیز با خواندن چند کتاب از نویسنده ای ناشناس، راهی شده بودیم. 🔸بعد از زیارت از حضرت معصومه، راهیِ کتابفروشی های اطراف حرم شدیم. به دنبال کتاب فروشی هجرت. بالاخره راه پلّه ای را گرفته بودیم و رفته بودیم بالا. در آن بالاخانه با کتاب فروش سر و کلّه می زدیم که ما به دنبال نویسنده ی این چند تا کتاب، آقای عین.صاد می گردیم که از بعضی ها شنیده ایم نام اصلی اش علی صفایی است. 🔹کتاب فروش همین طور طفره می¬رفت. نه ردمان می کرد برویم پی کارمان و نه نشانی ای از آقای عین.صاد را به ما می داد. معلوم بود که ما را نگه داشته تا هم قدری سبک سنگین مان کند و قدری هم وقت بگذرد. همین طور بود. دیگر حوصله مان لبریز شده بود و چیزی نمانده بود تا راه بیفتیم که مردی روحانی وارد شد. و دقایقی بعد، مرد کتاب فروش با حرکاتِ چشم اش به ما اشاره کرد که یعنی همین است. و ما متوجّهِ تازه وارد شدیم. بیست و هفت- هشت ساله می نمود. عمامه ای سفید و عبا و ردایی با موها و ریش های خرمایی و چهره ای آرام. با تعجّب و احترام سلام کردیم. خودش جلو آمد و خیلی صمیمانه – و به یادم نمانده که با چه چیزی- سر صحبت را باز کرد. قرار شد که عصر به خانه اش برویم در محلّه ی باجک قم. 🔸بر دیوار آن خانه ی کوچک یک طبقه، تعداد زیادی دوچرخه و چند تا موتورِگازی و دنده ای تکیه داده بودند. تو که رفتیم لحظات آخرِ درس او بود. با تعدادی طلبه ی ملبّس و مکلا که در اتاق کیپ تا کیپ نشسته بودند. یک مَدرَس ساده. کم کم طلبه ها رفتند. چند نفری ماندند که به مباحثه پرداخته بودند. و من و سعید و ناصر. شلوار و پیراهنِ بلند آخوندی تن¬اش بود و بدون دستار رفت و چای آورد و نشست. از ما یکی¬یکی پرسید. ناصر چیزی گفت و من غزلکی خواندم و سعید هم سوره ی فجر را به سبک منشاوی قرائت کرد و آقای عین.صاد که در همان دقایق متوجّه شدیم دیگران به او حاج شیخ می گویند شروع کرد به صحبت. حرف هایش مثل نوشته هایش در کتاب های مسؤولیت و سازندگی، عاشورا، انفاق، غدیر و رشد، صمیمی و عمیق و تازه و تأثیرگذار و جذّاب بود. درباره ی همان سوره ی فجر شروع کرد به صحبت و به آیات پایانی که رسید، صورت اش پر از اشک شده بود. یا أیَّتُها النَّفسُ المُطمئِنّه إرجِعی إلی رِبِّکَ راضیه مرضیّه فادخُلی فی عِبادی و ادخلی جَنَّتی. 🔹علی صفایی حائری به عنوان یک نویسنده هیچ فاصله ای با آثارش نداشت. خودش را که می دیدی انگار کتاب هایش رو به روی توست. کتاب هایش را که می خواندی، انگار خودش با تو حرف می زند و حرف و حدیث و پیک و پیغامش همان بی تابی های متعالی که عالمان را میراث داران انبیا کرده است. در جوانی با مسائل تربیتی شروع کرده بود. در کنار فقه و اصول و ادبیات و فلسفه و . . . به مسائل پرورشی پرداخته بود. با آن¬که شنیده بودم در بیست و یکی دو سالگی خارج فقه و اصول را گذرانده و چیزهای دیگر را در این ها درجا نزده بود. به قول خودش: در نور نمی توان نگریست که این¬جا درجا زدن است. با نور باید حرکت کرد و به جایی رسید. اولی بینایی را از تو میگیرد و دومی تو را در راه یاریگر است. به سرچشمه پناه برده بود؛ قرآن و حدیث، و در سلسله کتابهای روش نقد که انواع دیدگاه ها را نقد میکند، میبینی در آزادی و عرفان مصطلح ماندن را هم کم می داند، برای انسان. آزادی از آزادی دغدغه ی او بود و رسیدن به مرتبه ی رشد. و این همه را در وحی دریافت کرده بود. عین‌صاد به روایت سهیل محمودی به مناسبت ۲۲ تیرماه سالروز رحلت استاد علی صفایی حائری https://t.me/maasqom/36 @markazasnadqom
مرکز اسناد انقلاب اسلامی قم برگزار می کند: حلقه تاریخ شفاهی زنان نشست تخصصی جمع‌خوانی ، تحلیل آثار و کتب آموزشی تاریخ شفاهی شنبه 23 تیرماه ساعت 16 خیابان معلم کوچه 22 پلاک 26 برای اطلاعات بیشتر با @woralhistory در ارتباط باشید. @markazasnadqom
📌نسل پس از عاشورا 🔸کراجکی در رساله ای که با عنوان کتاب التعجب نوشته است، نکات تلخ و عبرت آموزی را بیان کرده است: "خانواده هایی در شام، پس از حادثه کربلا با عناوین تازه ای مشهور شدند. مانند بنوالسراویل و بنوالسرج و بنواسنان و بنوالمکبری و بنوالطشتی و بنوالقضیبی و بنوالدرجا. 🔹بنوالسراویل، فرزندان کسانی بودند که لباس امام حسین را برداشته بودند.بنوالسرج، فرزندان آنانی بودند که بر پیکر امام حسین اسب تاختند. برخی از آنان - تازندگان اسب - نعل اسب خود را به بهای بسیاری به مردم فروختند و مردم نعل اسبان را بر سردر خانه خود می زدند و بدان افتخار می کردند. کراجکی نوشته است که این رسم تا زمان او نیز باقی بوده است. 🔸بنو اسنان، فرزندان کسی بودند که نیزه ای را که سر امام حسین بر آن بود را حمل می کرد...بنوالمکبری، فرزندان کسی بودند که پشت سر نیزه داری که سر امام حسین را حرکت می داد تکبیر می گفت! 💡چرا و چگونه چنین اتفاقی افتاد؟ چرا عاشورای سال61 که تلخ ترین و موثرترین روز تاریخ اسلام و انسان است، آنگونه اتفاق افتاد؟ چرا مردم اندوه نمی خوردند؟... 📚سیدعطاءالله مهاجرانی / انقلاب عاشورا @markazasnadqom
یا حسین بن علی! خون گرمِ تو هنوز از زمین می‌جوشد هر کجا باغ گل سرخی هست آب از این چشمه‌ی خون می‌نوشد کربلایی‌ست دلم! سرِ حق بر نیزه ست خیل آزادگی آواره صحرای ستم از سیه‌کاری شمران و یزیدان فریاد یا حسین بن علی همتت همره حق جویان باد! هوشنگ ابتهاج(سایه) @markazasnadqom
📌سلسله نشست های شبهای حوزه 🔸امام موسی صدر و روحانیت تراز 🔺باحضور حجت الاسلام مهریزی و حجت الاسلام حاج سید جوادی ⏰ شنبه،۳۰ تیر ۱۴۰۳، ساعت ۱۸ عصر 🏠قم- میدان معلم- کوچه ۲۲- پلاک ۲۶- مرکز اسناد انقلاب اسلامی قم @markazasnadqom
مرکز اسناد انقلاب اسلامی قم
سلسله نشست شب های حوزه شهید بهشتی و روحانیت معاصر با ارائه حجت الاسلام اسدپور دکتر حسین زاده شنبه
📌در اولین جلسه از شب‌های حوزه مطرح شد؛ 🔻نسبت شهید بهشتی و روحانیت معاصر 📝اولین جلسه از سلسله‌نشست‌های شب‌های حوزه به همت مرکز اسناد انقلاب اسلامی قم و نشریه‌ی حوزه برگزار شد. در این نشست با محوریت بررسی ایده‌ها و اقدامات تحولی شهید بهشتی پیرامون روحانیت و حوزه‌ی علمیه، حجت الاسلام امین اسدپور و آقای حسین‌زاده به ایراد سخنان خود پرداختند. 🔗این‌جا بخوانید: https://irdc.ir/0002N9
قمه زنی در اصفهان و فتوای حاج شیخ عبدالکریم حائری.روزنامه اطلاعات دی ماه ۱۳۰۶ @markazasnadqom
📌قاتلی با شلوار مخملی، پیراهن سفید 🔹یکی از روزهای تیر ماه ۱۳۵۸ بود، از مسجد، تک و تنها، در هوای گرم، خیلی آرام می‌آمدم به طرف کوچه سوم، که یک طرفش به کوچه مسجد و یک طرفش به کوچه ابن سینا می‌خورد (منزل ما در کوچه ابن سینا واقع است). هیچ کس در کوچه نبود. دیدم جوانی حدود ۱۶،۱۷ سال، از پشت سر من ‌می‌آمد. کوچه را طی کرد تا سر کوچه. نگاهی به دو طرف کوچه کرد و برگشت، تا رسید مقابل من. همینطور نگاهش می‌کردم، هیچ احتمالی به ذهنم نرسید. حتی نگاه کردم که این بچه کیست که من تا به حال او را ندیده‌ام ظاهر مذهبی‌ای هم نداشت؛ شلوار مخملی پوشیده بود و پیراهن سفید و قد کوتاهی داشت. وقتی رسید جلوی من، دیدم دست کرد در جیبش و هفت تیرش را در آورد. تازه من فهمیدم که مقصودش چیست. 🔸خشاب تفنگ را جلوی خود من گذاشت. ایستادم و خواستم با او صحبت کنم و ببینم حرفش چیست، شاید اشتباه گرفته یا حرفی دارد. همین که ایستادم که صحبت کنم، او به طرف من نشانه گرفت. دستم را که به طرفش بردم که چرا می‌خواهی بزنی، شلیک کرد. 🔹یک تیر به دستم خورد. تیر دوم از بالای عمامه‌ام رد شد و خورد به دیوار. تیر سوم خورد به پای راستم (که حالا در پای راستم یک میله هست). پایم شکست و نشستم. داد زدم که؛ «مردم بیایید». او مسلط بر من بود، چون کوچه کوچک بود و هیچکس در آن نبود. فقط در پشت دری که من جلویش افتاده بودم زنی گریه می‌کرد. ولی کسی هم در را باز نکرد. فهمیده بوده که این حادثه اتفاق افتاده. چهارمین تیر به شریان من خورد و خون جاری شد. مجموعاً پنج گلوله زد، که یکی به دیوار خورد و چهار تا به من اصابت کرد. پیشخدمتی داشتم که در حیاط، باغچه را آب می‌داد. از بس من صدا کردم، آمد به کوچه و وقتی او آمد، ضارب در رفت.پنجاه روز در بیمارستان پارس بودم... از سینه به پایین توی گچ بودم. 📷اطلاعیه گروه فرقان پس از ترور سید رضی شیرازی https://t.me/maasqom/38 @markazasnadqom
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
واکنش آیت الله محفوظی نسبت به مصاحبه‌کننده مرکز اسناد که از عنوان آیت الله العظمی برای ایشان استفاده کرد. آیت الله محفوظی شب گذشته ۲۰ شهریور ۱۴۰۳ در سن ۹۶ سالگی چشم از جهان فرو بست. @markazasnadqom
📌اگر سینما این است ، چیز خوبی است! 🔸عموی من ، آیت الله[سید هدایت الله] تقوی شیرازی آن قدر مرید داشت که موقع عید فطر شمشیر می بست می رفت توی صحرای دولاب نماز می خواند.توی صحرای دولاب می رفت چون جمعیت آن قدر زیاد بود که توی مسجد جا نمی گرفت...آدم بسیار پاک و فوق العاده درستی بود ...همین عمویم را بردم سینما یعنی توی استودیوی خودم برایش فیلم موج و مرجان خارا را نشان دادم. 🔹[ابتدا که از پدرم و عموی دیگرم و ایشان برای دیدن فیلم دعوت کردم] این عموی ام که آیت الله بود گفت: من نمیام . گفتم شما بالاخره رهبر مسلمین هستید.بیاید تماشا کنید.ببینید کار بد چه جوری است! و فیلم آتش و موج و مرجان و خارا را برای شان گذاشتم. 🔸خیلی کیف کرد و گفت: اگر سینما این است خیلی خوب است .گفتم: نمی خواهم گمراهت کنم همه ی سینما این طوری نیست .سینمای خوب داریم و سینمای بد هم وجود دارد. 📚ابراهیم گلستان ؛ نوشتن با دوربین . ص۱۲۱. به نقل از ماهنامه فیلم، شماره ۵۸۱، اسفندماه ۱۳۹۹ تصویر:  ایت الله تقوی شیرازی در مسیر صحرای دولاب محل اقامه نماز عید فطر به مناسبت ۲۱ شهریور روز ملی سینما @markazasnadqom
📌امضاء روی برگه قرمز ترور مرحوم محتشمی پور به روایت رونن برگمن به بهانه ترور پیجری اسرائیل در لبنان 🔸ناهوم ادمونی ریس موساد در پایان سال ۱۹۸۳ برگه قرمز را برای امضا به ییتژآک نخست‌وزیر اسراییل ارایه کرد...اسم روی برگه قرمز علی‌اکبر محتشمی‌پور سفیر ایران در سوریه بود. او به صور رسمی یک دیپلمات بود... اسراییل برای اساس قانون از هدف قراردادن مقامات رسمی دولت ها اجتناب می‌کرد... اما اتفاقی باید می‌افتاد تا حزب الله را متوقف کند. فردی مهم باید کشته می‌شد. این چنین بود که شامیر در نهایت برگه قرمز را امضا کرد 🔹به روحانی شیعه‌ای به نام علی‌اکبر محتشمی‌پور یکی از نزدیک‌ترین یاران آیت‌الله خمینی در سالهای تبعید ماموریت داده شد تا انقلاب را گسترش دهد...این اتفاق باعث شد که پای انقلابیون به پایگاه‌های آموزشی جنبش‌های آزادی بخش مسلمان در منطقه خصوصا فلسطین باز شود 🔸اولین مساله، دستیابی به محتشمی پور بود. او وقتش را در تهران یا دمشق می‌گذراند که هر دو پایتخت کشورهای هدف بودند و به جز در موارد استثنایی، کیدون عملیاتی در آنجا انجام نمی داد و کیزریا قرار نبود قتل هدفمند انجام دهد. هر دو پایتخت عرصه هایی به شدت مشکل بودند و پلیس و سرویس های امنیتی بدگمانی نسبت به اسراییلی ها داشتند. به علاوه، این سفیر همواره با محافظی مسلح و راننده همراهی می‌شد.هر پیشنهادی که شامل نزدیک شدن به محتشمی پور یا اماکنی که او اغلب در آنجا حضور داشت، شلیک به او، کار گذاشتن بمب یا مسموم کردن او، به علت نگرانی از دستگیری ماموران رد شد. 🔹فوریه ۱۹۸۴، بسته بزرگی به سفارت ایران در دمشق تحویل داده شد که ظاهرا توسط انتشاراتی مشهوری در لندن که مالک آن ایرانی ها بودند، پست شده بود. پذیرش سفارت دید این بسته، علامت «مخصوص جناب آقای سفیر» دارد و آن را به دفتر محتشمی پور در طبقه دوم فرستاد. منشی سفیر آن را باز کرد و جعبه مقوایی را دید که شامل کتابی عالی در مورد مکان های مقدس شیعه در ایران و عراق است. او نگاهی به جلد آن انداخت و آن را به اتاق سفیر برد. 🔸محتشمی پور کتاب را باز کرد و انفجار رخ داد. این انفجار باعث آسیب به یکی از چشمانش، یکی از دستان و اکثر انگشتان دست دیگرش شد. این انفجار باعث شد او یکی از چشمانش را به کلی از دست بدهد. 🔹هدف عملیات قتل هدفمند، کشتن شدن است. چیزی به نام نیمه مرده وجود ندارد. اگر سوژه زنده بماند، به این معنی است که شکست خورده ایم. رونن برگمن ، «برخیز وبی درنگ بکش» ص۲۴۵ https://t.me/maasqom/44 @markazasnadqom