🔶ربط عملکرد بانک مرکزی به شرع؟
🔸مرحوم سیدمنیرالدین حسینی ره
اگر ما در عنوان ثانوي اضطرار داشته باشيم، بله می پذیریم، اما تا ابد که نميشود بگوييم: مصلحت ايجاب ميکند که اين گونه کار کنيم! نسبت اين مصلحتها به شرع چگونه می شود؟! اگر يک ریال از مال کسي به کسي منتقل شود، بگوییم: «لَا يَحِلُّ مَالُ امْرِئٍ مُسْلِمٍ إِلَّا عَنْ طِيبِ نَفْسِه» ، «الْمُؤْمِنُونَ عِنْدَ شُرُوطِهِمْ» ، «أَوْفُوا بِالْعُقُودِ» . همه اينها در مقیاس خُرد درست است، ولکن کسي که شرايط حاکم را کمی تغییر دهد، ناگهان يک ميليون نفر مال باخته ميشوند، يک ميليون نفر هم ارزش مالشان بالا ميرود! انتقال مال در ذیل «شرايط حاکم» واقع می شود و تصميم گيري بانک مرکزي ايجاد شرايط حاکم و تغيير شرايط حاکم است. ربط اين به اسلام چه گونه ميشود؟!
📚دوره مبادی اصول فقه احکام حکومتی
🏠https://eitaa.com/feghhevelaee
فقه و اصول فقه تفریعی و ولایی.pdf
288.7K
آیت الله سیداحمد مددی- فقه و اصول فقه تفریعی و ولایی https://eitaa.com/feghhevelaee🏠
🔶 معادله های اقتصادی و نسبت های کلان ، موضوع احکام حکومتی
🔸مرحوم سیدمنیرالدین حسینی ره
کتاب «البنک اللاربوي» برای معادله پولي مفید نیست، مدعي اين مطلب هم نبوده است. زمانی که شهید صدر (رضوان الله تعالي عليه) این کتاب را نوشتند، امکان صحبت درباره نشر اسکناس نبود. کسی نميتوانست بگويد: من ميخواهم قواعد نشر اسکناس را بگويم! آن زمان، وقت صحبت از معادله نشر اسکناس نبود. چه کسی می توانست ناشر اسکناس باشد؟! آن وقت ميگفتند: هر کس يک برگ اسکناس چاپ کند، 20 سال زندان دارد! اما الان همه مناصب دست شماست، شما تصميم گيران بانک مرکزي را نصب ميکنيد. کارشناس ها در اختیار شما هستند. لازم است معادله کنترل آن را ارائه دهید.
طبق فقه فردی ممکن است بگوييم: معادله چاپ اسکناس تصرف در اموال عموم مردم است و تصرف در مال عموم، بدون ضرورت اصلاً جايز نيست! آن وقت چه کار کنيم؟ نشر اسکناس بدهيم يا ندهيم؟ يا بگوييم: احتياط ايجاب ميکند که ما نشر ندهيم! مردم براي حوائج خودشان بروند پول ديگري استفاده کنند، لازمه اش این است که مردم با دلار زندگي کنند! آن وقت، آمریکا با معادله پولي اش در اموال مردم تصرف می کند! به عبارت دیگر، ضرب سکه يک لوازم و مثبتات قطعيه اي دارد که در سابق اصلاً به حساب نميآمده و لذا قاعده مند نشده است. حالا اگر برای ضرب سکه، اگر طلا هم وارد کنيم، اگر حجم وارد و خارج شدن آن، تحت کنترل نيايد، هرج و مرج ميشود و پول کفار بر ما غالب ميشود. ميگوييد: چون الان ارتباط عالم به هم زياد شده، ولی در قدیم ارتباط بسيار ضعيف بود. در گذشته يک تاجر، مال التجاره اش را بر ميداشت ميآمد در يک جا، حوائجي را ميفروخت به مردم، ولي الآن تلفن ميزند، به فلان بانک ميگويد: دارايي من را از فلان جا منتقل کنيد به فلان جا، آنها هم يک شماره ميخوانند، مالش از يک کشور ميرود کشور ديگر. اینکه الان چون ارتباطات شديداً سرعت پيدا کرده، نميشود پول را به صورت قديم چاپ کرد و ضرب سکه کرد، الآن موضوع بحث ما نيست. موضوع بحث ما این است که شما «معادله» لازم داريد. در معادله هم نسبتهاي کلي و بين دسته بنديهاي کلي، نسبتهاي خاصي بايد باشد. دسته¬بنديها چگونه باشد؟ رشد پول بيشتر بوده يا رشد کالاي سرمايه اي يا رشد کالاي مصرفي يا رشد کار؟! نسبت هاي بين اين ها، اولين مرتبه از «احکام حکومتي» است، چرا که «شرايط حاکم» بر عقود و ايقاعات عمومي و بر عرضه و تقاضا هستند. يعني رضايت افراد در عقود و ايقاعات در فضاي خلاء مطلق انجام نميپذيرد، بلکه تحت شرايط حاکم انجام ميگيرد، حکومتِ بر ايجاد شرايط، يک حکومت ساده نيست.
📚دوره مبادی اصول فقه احکام حکومتی
🏠https://eitaa.com/feghhevelaee
🔶هدایت جامعه در همه شئون
🔸امام خمینی (ره)
«مذهب اسلام از هنگام ظهورش متعرض نظام هاى حاكم در جامعه بوده و خود داراى سيستم و نظام خاص اجتماعى و اقتصادى و فرهنگى بوده است كه براى تمامى ابعاد و شئون زندگى فردى و اجتماعى قوانين خاصى وضع كرده است و جز آن را براى سعادت جامعه نمىپذيرد. مذهب اسلام همزمان با اينكه به انسان مىگويد كه خدا را عبادت كن و چگونه عبادت كن؛ به او مىگويد چگونه زندگى كن و روابط خود را با ساير انسانها بايد چگونه تنظيم كنى، و حتى جامعه اسلامى با ساير جوامع بايد چگونه روابطى را برقرار نمايد. هيچ حركت و عملى از فرد و يا جامعه نيست مگر اينكه مذهب اسلام براى آن حكمى مقرر داشته است. بنابراين طبيعى است كه مفهوم رهبر دينى و مذهبى بودن، رهبرى علماى مذهبى است در همه شئون جامعه، چون اسلام «هدايت جامعه» را در همه شئون و ابعاد آن به عهده گرفته است.»
📚صحيفه امام، ج5، ص: 387
🏠https://eitaa.com/feghhevelaee
🔶تأثیر جهان بینی فقیه در فتواهایش
🔸شهید مطهری
فقیه و مجتهد کارش استنباط و استخراج احکام است ، اما اطلاع و احاطه او به موضوعات ، و به اصطلاح طرز جهانبینیاش ، در فتواهایش زیاد تأثیر دارد . فقیه باید احاطه کامل به موضوعاتی که برای آن موضوعات فتوا صادر میکند داشته باشد . اگر فقیهی را فرض کنیم که همیشه در گوشه خانه و یا مدرسه بوده و او را با فقیهی مقایسه کنیم که وارد جریانات زندگی است ، این هر دو نفر به ادله شرعیه و مدارک احکام مراجعه میکنند ، اما هر کدام یک جور و یک نحو بخصوص استنباط میکنند . مثالی عرض میکنم: فرض کنید یک نفر در شهر تهران ، بزرگ شده باشد و یا در شهر دیگری مثل تهران که در آنجا کر و آب جاری فراوان است ، حوضها و آب انبارها و نهرها هست ، و همین شخص فقیه باشد و بخواهد در احکام طهارت و نجاست فتوا بدهد . این شخص با سوابق زندگی شخصی خود وقتی که به اخبار و روایات طهارت و نجاست مراجعه کند یک طوری استنباط میکند که خیلی مقرون به احتیاط و لزوم اجتناب از بسیاری چیزها باشد . ولی همین شخص که یک سفر به زیارت خانه خدا میرود و وضع طهارت و نجاست و بی آبی را در آنجا میبیند نظرش درباب طهارت و نجاست فرق میکند ، یعنی بعد از این مسافرت اگر به اخبار و روایات طهارت و نجاست مراجعه کند آن اخبار و روایات برای او یک مفهوم دیگر دارد . اگر کسی فتواهای فقهاء را با یکدیگر مقایسه کند و ضمنا به احوال شخصیه و طرز تفکر آنها در مسائل زندگی توجه کند میبیند که چگونه سوابق ذهنی یک فقیه و اطلاعات خارجی او از دنیای خارج در فتواهایش تأثیر داشته ، به طوری که فتوای عرب بوی عرب میدهد و فتوای عجم بوی عجم ، فتوای دهاتی بوی دهاتی میدهد و فتوای شهری بوی شهری . این دین ، دین خاتم است ، اختصاص به زمان معین و یا منطقه معین ندارد ، مربوط به همه منطقهها و همه زمانهاست ، دینی است که برای نظام زندگی و پیشرفت زندگی بشر آمده ، پس چگونه ممکن است فقیهی از نظامات و جریان طبیعی بیخبر باشد ، به تکامل و پیشرفت زندگی ایمان نداشته باشد و آنگاه بتواند دستورهای عالی و مترقی این دین حنیف را که برای همین نظامات آمده و ضامن هدایت این جریانها و تحولات و پیشرفتها است کاملا و به طور صحیح استنباط کند؟ !
📚 ده گفتار، ج1، ص121
🏠https://eitaa.com/feghhevelaee
🔶درآمدی بر «شأن شارع در مقام تخاطب»
🔸یحیی عبدالهی
«شأن شارع در مقام تخاطب» در حقیقت به این سوال پاسخ می دهد که خداوند متعال در مقام تشریع، چه شأن، جایگاه و مقامی دارد؟ «شأن شارع» در حقیقت به خصوصیات «شارع به هو شارع» می پردازد؛ یعنی شارع در مقام تشریع چه غرض و هدفی دارد؟ و غرض خود را از چه طریق اعمال می کند؟ البته «تشریع» در یک «تخاطب» میان شارع و مکلف واقع می شود، لذا یک امر دو طرفه است. علاوه بر «شارع» و «مکلف»، مولفه های دیگری همچون «موضوع» و «خطاب» نیز در این تخاطب حضور دارند که در مجموع، یک امر چند ضعلی و چند وجهی را پدید می آورند.
شناخت «شأن شارع» و کیفیت تخاطب او با مکلفین، تأثیر به سزایی بر شناخت حقیقت «شریعت» و خصوصیات آن، همچنین در مرتبه بعد بر «روش تفقه» خواهد گذاشت؛ از این رو ضروری است پیش از ورود به دیگر مبانی تفقه همچون ادبیات دین، حکم شناسی و روش شناسی، برای دستیابی به تصویر صحیحی از «شأن شارع در تخاطب» تلاش نماییم.
«شأن شارع» از یک منظر به ویژگی های خداوند متعال می پردازد و اینکه کدام ویژگی در وصف «شارع بودن» موثر است، لذا ریشه های این بحث به «کلام» و «خداشناسی» بازمی گردد. از طرف دیگر، تأثیر مستقیم بر شناخت «شریعت» و مبانی «فلسفه فقهی» همچون ادبیات شریعت، حکم شناسی، منابع شریعت و... دارد. ازاین رو بحث «شأن شارع» را می توان حلقه واسط میان مبانی «کلامی» و «دین شناسی» با مبانی «فلسفه فقهی» و «فلسفه اصولی» به حساب آورد. علاوه بر این، از آنجا که تکمیل بحث «شأن شارع» نیازمند پرداختن به همه اضلاع «تخاطب» است و می بایست «مکلف»، «موضوع» و «خطاب» نیز به نحو کلی تبیین شود، مباحث «زبان شناسی»، «انسان شناسی»، «جامعه شناسی» و «فلسفه تاریخ» نیز در مرتبه بعد، اهمیت پیدا می کند. به بیان دیگر، در نتیجه این بحث می بایست تصویر کاملی از مجموع مولفه های: «شارع»، «مکلف»، «موضوع تکلیف» و «خطاب تکلیف» و نسبت صحیح میان آنها به دست آید که سرنوشت دیگر مبانی را روشن می کند. این تصویر که در میانه «کلام و الاهیات» و «شریعت و حکم» قرار دارد، فضای کلی تفقه را شکل می دهد. به عنوان مثال پاسخ به این سوال که مخاطب شارع (مکلف) کیست؟ آیا فقط افراد، مکلف واقع می شوند یا جوامع و حکومت ها نیز متعلق تکلیف قرار می گیرند؟ نیازمند مبانی «جامعه شناسی» و «فلسفه تاریخی» است که هرچند اصل این مباحث در جایگاه دیگری صورت می پذیرد، اما نتایج آن در تصویر از «تخاطب شارع» حضور دارد.
مبحث «شأن شارع در تخاطب» از مهم ترین و تأثیرگذارترین مبانی تفقه به حساب می آید، چرا که هر دستگاه فقاهتی ذیل یک تصویر خاص از شارع و تخاطب او شکل می گیرد. فقیه یا اصولی وقتی محاسبه و تفکر می کند، همواره ذهن او داخل در یک فضای خاصی از نسبت «شارع، مخاطب و خطاب و موضوع تخاطب» حرکت می کند که اگر به صورت مستقل به تنقیح آن نپرداخته باشد، این فضای فکری او، متأثر از فضاهای اجتماعی و پیش فرض های نظری در ذهن او بازسازی شده و بر فرایند تفکر و استنباط او سایه می انذارد. تأثیرپذیری فقیه از محیط سیاسی اجتماعی پیرامونی و محیط تربیتی که در آن زندگی کرده است، قابل انکار نیست. این تأثیر علاوه بر اینکه از ناحیه موضوع شناسی بسیار حائز اهمیت است، در نگرش کلی فقیه به «کیفیت ارتباط میان شارع و مکلف» نیز نقش به سزایی دارد. به عنوان مثال، فقیهی که برای شارع، شأن اختصاصی در مقام تشریع قائل نیست و آن را اصطلاحاً مطابق با مناسبات عرفی و عقلایی می داند، اگر در برهه تاریخی و اجتماعی برده داری زندگی می کند، ارتباط شارع با مکلف را نیز از جنس ارتباط «عبیدوموالی عرفی» تلقی می کند و اگر در جامعه قانونی باشد، ممکن است این ارتباط را از جنس «قانون¬گذار با شهروندان» تصور نماید که هرکدام نتایج مختلفی در کیفیت تشریع و خصوصیات آن خواهد داشت.
🏠https://eitaa.com/feghhevelaee
هدایت شده از حَنان | یحیی
🔷 احتمال فرستادن یهود به فلسطین توسط خلیفه دوم
🔸استاد سید احمد مددی
قصه خیبر خیلی عجیب است اصلا نمی دانیم قصه چیست، متعلق به مسلمان ها بوده است قاعدتاً، خیبر را خودشان نوشتند: خیبر بعضها مفتوح عنونة، بعضها صلحا، بعضی هایشان نوشتند: خیبر کلا صلحا. چیزی که خیلی عجیب است که عمر این ها را بیرون کرد، عمر نصارای نجران را هم بیرون کرد، آن ها به عثمان مراجعه کردند که آقا ما را برگردان، عثمان قبول نکرد. بعد به علی ابن ابی طالب علیه السلام سال 37 مراجعه کردند که ما را برگردان، حضرت هم قبول نفرمودند. عجیب است که عمر که یهود را بیرون می کند نمی گویند: ما را برگردان. انسان شبهه پیدا می کند نکند عمر این ها را اصلا به فلسطین فرستاده! یعنی به بیت المقدس فرستاده است.
در خود صحیح بخاری (در متن کتاب نه در شروحش) حالا می گویم مشکل کار خیلی عجیب است،
چون می دانید یهودی ها یکی قبل از اسلام و قبل از میلاد مسیح در حدود دو هزار و پانصد ششصد سال قبل توسط بخت النصر از بیت المقدس اخراج شدند که به بابل آمدند، بعد هم کوروش این ها را برگرداند، این را اصطلاحا خودشان نَفر اول (فَلَوْلَا نَفَرَ) یا سَبی اول می گویند. بعد در سال هفتاد میلادی هم امپراطور باز این ها را بیرون می کند. یعنی این ها قبل از اسلام به پانصد و خرده ای سال آواره بودند، که به آنها یهودی های سرگردان آواره می گویند، تا سال 1948 میلادی، (69 سال قبل) با توطئه ای که کردند، انگلیس و آمریکا و دیگران و سازمان ملل این ها برگشتند به فلسطین و بیت المقدس، مثلاً سر و سامان پیدا می کنند. به نظر من هیچ وقت سر و سامان پیدا نمی کنند؛ «ضُرِبَتْ عَلَيْهِمُ الذِّلَّةُ وَالْمَسْكَنَةُ». علی ای حال 1948 این ها برگشتند (سال آینده 2018 می شود هفتاد سال تمام) عده زیادیشان به اروپا به کشورهای مختلف رفتند، عده ایشان هم در کشور های اسلامی حتی مثل ترکیه و ایران و کشورهای اسلامی قدیم آمدند، عده ایشان هم به طور طبیعی از منطقه بیت المقدس و فلسطین، حاشیه دریای سرخ پایین آمدند که به مدینه رسیدند و آخرین جایی که ما از این ها خبر داریم بین مدینه و آن قسمت که بیابان است که آن جا را اصطلاحا «وادی القری» می گفتند، یک وادی است، که روستا روستاست. سه طائفه شان در مدینه آمدند، عده معتنابهشان در خیبر بودند و فدک، ما دیگر بعد از فدک در جزیرة العرب از این ها سراغ نداریم.
یعنی از فلسطین که آمدند به این طرف،طائفه یهود زمان پیغمبر (ص) در مدینه، بعضی هایشان کشته شدند و بعضی هایشان هم بیرون رفتند، هر سه طائفه در زمان خود پیغمبر از مدینه خارج شدند. عده ایشان کشته شدند و عده ایشان هم به خیبر رفتند، عده ایشان هم وادی القری رفتند و در وادی القری متفرق شدند.
خیبر را هم که عمر بنا شد بیرون بکند، این یک شبهه قوی است که این ها را «اجلاهم الی ارض الشام» چون مسلم نقل می کند. عمر قطعاً با یهود ارتباط داشت و قطعا با تفکر آن ها آشنا بود، از آن «نَفر دوم» (بیرون کردن دوم) تا آن زمان حدود پانصد و شصت هفتاد سال گذشته بود. آیا واقعا - طبق این تصوری که این ها داشتند- آنها را باز ارجاع داد به فلسطین و به بیت المقدس؟ مخصوصاً این ها گفتند: اموال داشتیم و...، به اندازه 2500 تن مثلا ارزش گندم، ارزش جو و خرما، وسائل و شتر و... به اینها داد و این ها را فرستاد به فلسطین. این ارض شام، مراد همین بیت المقدس است؟! یعنی همان تفکری که آن ها داشتند که به «ارض موعود» فرستاد؟ می دانید که الان هم می گویند به ارض موعود برگردند. این یک قسمتی است که خیلی ابهام دارد.👇
هدایت شده از حَنان | یحیی
در متن کتاب صحیح بخاری دارد: «اجلاهم الی تیما»، «تیما» هنوز هم هست. همین جایی که «ابن تیمیه» از آنجاست. من هم خودم رفتم، چون از راه زمینی از مدینه رفتیم تا شام، تیماه آخر حجاز است در عربستان. «تیما» را در کتب جغرافیا جزء بلاد طی که جزء جزیرة العرب است. حالا چرا در بخاری آمده «تیما» نمی فهمم! در شرح صحیح بخاری هم نوشته است که برای کسی که از شام می آید اولین شهری که از جاده شام به طرف مدینه است، «تیما» است ( ( تيماء ) قرية على طريق المدينة إلى الشام بينها وبين المدينة 425 كم تقريبا . ( أريحا ) قرية في بلاد الشام وهي تابعة الآن للأردن ] ). در معج البلدان این را جز وادی القری اصلا گرفته و نوشته که اهل تیما در سال نهم به پیغمبر نامه نوشتند و تسلیم شدند. بنا شد جزیه گرفته بشود یعنی به زمینشان کار نداشته باشند، فقط سرانه بگیرند، آن وقت در کتاب معج بلدان دارد که وقتی که عمر یهود خیبر را تبعید کرد «اجلاهم معهم»، یهود تیما را با این ها به شام فرستاد، به خلاف آنی که در بخاری آمده، واقعا این هم یک چیز غریبی است! از آن طرف گفته که پیغمبر «لا یجتمع فی جزیرة العرب دینان»، خود تیما جز جزیرة العرب است!، این را یا غلط نوشتند یا مبهم نوشتند که عمر این ها را به کجا فرستاد؟! احتمال قوی دارد که یک جایی بوده که دیگر نیامدند به عثمان بگویند: ما را برگردان! به علی ابن ابی طالب علیه السلام بگویند: ما را برگردان! چون نصاری می گفتند: ما را برگردان! اما این ها را ظاهراً ارض موعود فرستادند! یا برنامه ای بوده! از این که چهار نکته برای این «إجلا» ذکر شده و نکات مختلف، معلوم می شود که یک طرحی بوده که این ها برگردند. حالا من واقعاً خیلی سعی می کنم که خیلی تندی هایی که الان متعارف است نقشه های صهیونیسم و... این حرف ها را نزنیم، اما واقعا این قسمت تاریخ کاملا ابهام دارد. تیما اصلا شام نیست که در صحیح بخاری آمده! خود صحیح بخاری دارد: «حَتَّى أَجْلاَهُمْ عُمَرُ إِلَى تَيْمَاءَ وَأَرِيحَاءَ» (الصحيح البخاري، الجزء8، ص420)، این دو تا جا را اسم برده، بعد در شرحش هم می گوید جز منطقه بلاد طی است، خب طی که عرب است، جزیرة العرب است، حاتم طائی معروف است، تیما الان هم جز عربستان است. همین الان از تیما که رد می شویم مسافتی می رویم به مرز می رسیم بعد به اردن می رسیم، بعد از اردن سوریه است، این مرز زمینی که من رفتم از مدینه با ماشین رفتم اینگونه بوده است. در خود نقشه جغرافیای قدیم هم همین طور است: نوشته اول طریق شام به مدینه، شهر تیما در این راه قرار دارد، از طریق شام به مدینه. بعد در معجم البلدان حرف عجیبی دارد: «فاجلاهم معهم و لما اجلی عمر یهود خیبر اجلاهم معهم الی الشام»، علاوه بر این یهود تیما را هم با این ها فرستاد به شام.
📚درس خارج فقه، چهارشنبه 1396/6/22
http://dorous.ir/persian/lesson/12375/>
🏠https://eitaa.com/yahyayahya
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مقام معظم رهبری- صف بندی خدا و شیطان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
امام خمینی ره_نقد تفکر انحصار سیاست به مجتهدین