eitaa logo
|🟥🟥🟥 مرصاد 🟥🟥🟥|
1.2هزار دنبال‌کننده
85.1هزار عکس
57.2هزار ویدیو
363 فایل
بصیرت تشخیص حق از باطل نیست بصیرت تشخیص حق از حق نماست 🔴 هدف کانال مرصاد جهادتبیین براساس رهنمودهای مقام معظم رهبریست. 🔴 مشتاقانه پذیرای انتقادات شمائیم: https://eitaa.com/sa_re_mi.
مشاهده در ایتا
دانلود
💢می‌دانید رزمنده شهید و مجاهد مدافع حرم «حجت الاسلام محمد کیهانی» وقتی که می‌خواهد به میدان با تکفیری برود 💢در آخرین دقایق زندگی🕰 خود، بعد از سفارش به در کمک به مادر و ابراز دوستی به آن‌ها، چه می‌گوید و سفارش وی چیست⁉️ 👈این والامقام خطاب به خواهران جامعه اسلامی را از آنان خواستار می‌شود✅ 💥چه خوب است نسل جوان ما این صحبت و و سخن مدافع حرم را ببینند و بشنوند👌  🌷 🌹🍃🌹🍃شادی روحش صلوات
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌 رفیق شهیدم ،یاریم کن 🔹️ هرچی که ارتباطت را با شهدا بیشتر بکنم، هرچه محبت خود رو به یه شهید زیاد میکنم، می‌بینیم که محبت ما به خدا داره بیشتر میش صبحانه خوردن به اتفاق شهدا😍💕💕
💥کرامت شهدا ✍ از زبان مادر شهید 🔸بعد از شهادت غلام رضا خیلی بی تابی میکردم، دلم میخواست هر طــور شده به دیدار بروم و یادبودی از ایشان داشته باشم... 🔹غلام رضا زیاد به خوابم می آمد و از دلم خبر داشت... خلاصه اینجور که یک قاری لبنانی نقل میکند: "یک عصر کنار مزار شهید لنگری زاده بودم، آخه به این شهید خیلی خیلی داشتم... بعد از ذکر توسل و درد دل با او از کنارش پا شدم و گلزار را به قصد رفتن ترک کردم... 🔹همون شب به آمد باغ بزرگ و سرسبزی بود، یک سر باغ او بود یک سر باغ من... با همون خنـــده ی همیشگی ش بهم گفت: 🔸امروز شما ما هستید، اعظم سادات در تدارک نهار هستن(در صورتی که خدا میداند اصلا من نام همسر ایشون رو نمی دانستم) 🔸آقا غلام رضا از حضور شما شرمنده ام، متاسفانه نمیتونم بمونم باید برگردم، عذر بنده را بپذیرید... 🔹حالا که میروی صبـر کن دلم میخواد اون شال سبزی که به گردنته به بدهی.. بهش بگو از طرف ماســت اینم ... 🔹تا که این جمله رو گفت از خواب پریدم خواب عجیبی بود، آخه غلام رضا درست میگفت این شال همان شالی بود که حضرت آقا در دیداری که با ایشون در مسابقات قرآنی داشتم به بنده داده بودند و حالا این شهید از من میخواست آن را به مادرش بدهم... 🔸بله عزیزان "پسرم حاجت من را از طریق یک و آن هم به واسطـه ی یک برآورده کرد. و طولی نکشید که شال سبز این فرد لبنانی از طریق واسطه ها به دست من رسید و اکنون دست من است. 🥀 🥀
📌 محافظ حاج قاسم، تازه دامادی ڪه اِرباً اِربا شد 🔹️ مادر شهید وحید زمانی نیا می گوید: آرزو داشتم پسرم را در لباس دامادی ببینم ولی خداروشکر می‌کنیم که وحیدم عاقبت بخیر شد ...» ◇ وحید زمانی‌نیا تازه‌ دامادی بود که با ۲۷ سال سن، چهار سال در دفاع از حرم شرکت کرد و دو سال هم در معیت حاج قاسم حضور داشت. ◇ وحید در زمان جاری شدن خطبه عقد، چون شنیده بود دعا در آن لحظه به استجابت می‌رسد، از همسرش هم خواست که برای شهادت دعا کند و چقدر زود دعایش مستجاب شد. ◇ وحید از محافظان حاج قاسم بود ، بی خود نبود که حاجی، وحید را انتخاب کرد. ◇ او از همه نظر نمونه و بسیار به حاج قاسم نزدیک بود و هر جا که حاج قاسم حضور داشت وحید هم همانجا بود. ◇ وحید تازه عقد کرده بود و می‌خواست دست همسرش را بگیرد تا سر زندگی اش برود . ◇ چند روز قبل از شهادت گفته بود که با اجازه حاج قاسم می خواهم به کربلا بروم اما قسمت این بود روی دستان مردم در کنار حاج قاسم کربلایی شود. ◇ شهید وحید زمانی نیا بامداد ۱۳ دی ماه ۱۳۹۸ در حمله بالگردهای آمریکایی در فرودگاه بغداد با ۲۷ سال سن در کنار حاج قاسم سلیمانی"سردار بزرگ ایران و اسلام" پر کشیدو در حرم حضرت عبدالعظیم به خاک سپرده شد. 🔹️ شهید وحید زمانی نیا ◇ تاریخ تولد: ۳ / ۴ / ۱۳۷۱ ◇ تاریخ شهادت : ۱۳ / ۱۰ / ۱۳۹۸ ◇ محل تولد: تهران ◇ محل شهادت : فرودگاه بغداد ◇ محل خاکسپاری :شهر ری - حرم حضرت عبدالعظیم حسنی 🔹️ شفاعت شهدا 😭
🕊﷽🕊 🍃🍃🍃🍃🇮🇷🕊🍃 السلام علیکم یا اهل بیت النبوه 🍃🕊🇮🇷🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃 فرازی از وصیت نامه ... وصیت نامه من همان وصیت حاج همت است : باخدای خود پیمان بسته ام تا آخرین قطره ی خونم در راه حفظ و حراست از این انقلاب الهی یک آن آرام و قرار نگیرم . 〰〰〰〰〰🇮🇷🕊🍃 امام خامنه ای مد ظله العالی : رزق لایُحتسب را همیشه در محاسباتتان به‌طور اجمال در نظر داشته باشید. درست است که محاسبات عقلانی و مادّی، تأثیرگذارند، در این شکّی نیست، و لازمند -هیچ آموزشی از آموزشهای اسلام به ما نمیگوید که محاسبات عقلانی نکنید، محاسبات فکری و مادّی انجام ندهید؛ نه، حتماً باید محاسبه کرد- امّا یک جایی هم باز بگذارید برای محاسباتی فراتر از مسائل مادّی؛ فراتر از آنچه به عقل انسان میرسد؛ این، رزق لایُحتسب است؛ این همان چیزی است که محاسبه نشده است و به ما میرسد؛ این در همه‌ی محاسبات ما وجود دارد؛ در همه‌ی کارهای جبهه‌ی مؤمن، این را باید رعایت کرد و در نظر داشت و انتظارش را داشت. در دعا میخوانیم: یا مَن اِذا تَضایَقَتِ الاُمورَ فَتَحَ لَها باباً لَم تَذهَب اِلَیهِ الاَوهام؛ وقتی کارها گره میخورَد، وقتی به حسب ظاهر بن‌بست به وجود می‌آید، گاهی خدای متعال از یک گوشه‌ی این بن‌بست یک راهی باز میکند که -لَم تَذهَب اِلَیهِ الاَوهام- هرگز وَهم بشر و اندیشه‌ی انسانی به آن نرسیده بود؛ ‌چنین چیزی وجود دارد. یک نمونه‌اش جنگ تحمیلی است. ۱۳۹۵/۱۱/۱۹ 🍃🇮🇷🕊〰〰〰〰〰〰 امام حسن عسكرى عليه السلام : لا يَشغَلْكَ رِزقٌ مَضمونٌ عن عَمَلٍ مَفروضٍ . مبادا [ سرگرم شدن به ] روزى ضمانت شده ، تو را از كار واجبى باز دارد . بحار الأنوار: ۷۸/۳۷۴/۲۲ 🍃🕊🍃 سلام به امام حسن عسکری علیه السلام در حدیث امروز آقایمان هست کلی پیام مبادا سرگرم شوی به روزی ضمانت شده دیر متوجه شوید کارهای واجبتان مانده کار و تلاش لازم است مومنین خوب خدا ولی نباید هم و غم روزی داشته باشید شما أَوَلَمْ يَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ يَشاءُ فقط دست اوست رزق و روزی ما و شما ما نباید چشم داشته باشید به دست این و آن هر چه هست در عالم خداست مالکشان ما و شما باید جهاد و تلاش کنیم در راه خدا خداوند ضمانت کرده روزی رسانی را به ما ان شاء الله خادم الرضا"ع" 〰〰〰〰〰🇮🇷🕊🍃 اَللّهُمَ صَلِ عَلیَ مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
🥀🌴🕊🌹🕊🌴🥀 تا اندکی دلش می گرفت می رفت سراغ تلفن می گفت صدای پدر و مادر یا همسرم را نشنوم نمی شوم برای پسرش دلتنگی می کرد و هر بار تماس می گرفت می پرسید سید محمد توانست دوچرخه اش را رکاب بزند؟ ‌اما با تمام هایش خداحافظی کرد داوطلب شد و رفت به دوستش گفت می دانم این بار دیگر می شوم . در خواب دیدم که از آسمان به پیکر خون آلود خودم نگاه می کنم . زن و فرزندم را به خدا می سپارم ‌ 🕊
💠کرامت شهدا 🔰 از زبان مادر شهید ❣✨بعد از شهادت غلامرضا خیلی بی تابی میکردم😭 دلم میخواست هر طــور شده به دیدار بروم و یادبودی از ایشان داشته باشم. ❣✨غلامرضا زیاد به خوابم می آمد و از دلم خبر داشت. خلاصه اینجور که یک قاری لبنانی نقل میکند: "یک عصر کنار مزار شهید لنگری زاده🌷 بودم، آخه به این شهید خیلی خیلی داشتم. بعد از ذکر توسل و درد دل با او از کنارش پا شدم و گلزار را به قصد رفتن ترک کردم🚶‍♂ ❣✨همون شب به آمد. باغ بزرگ و سرسبزی بود، یک سر باغ او بود یک سر باغ من. با همون خنـ😍ــده ی همیشگی ش بهم گفت: -امروز شما ما هستید، اعظم سادات در تدارک نهار هستن(در صورتی که خدا میداند اصلا من نام ایشون رو نمی دانستم) +آقا غلام رضا از حضور شما شرمنده ام، متاسفانه نمیتونم بمونم😔 باید برگردم، عذر بنده را بپذیرید. -حالا که میروی صبـر کن دلم میخواد اون شال سبزی که به گردنته به بدهی. بهش بگو از طرف ماست اینم 💝 +تا که این جمله رو گفت از خواب پریدم خواب عجیبی بود، آخه غلام رضا درست میگفت: این شال همان شالی بود که در دیداری که با ایشون در مسابقات قرآنی داشتم به بنده هدیه🎁 داده بودند و حالا این شهید از من میخواست آن را به مادرش بدهم. ❣✨بله عزیزان "پسرم حاجت من را از طریق یک و آن هم به واسطـه ی یک برآورده کرد. و طولی نکشید که شال سبز این فرد لبنانی از طریق واسطه ها به دست من رسید و اکنون دست من است. 🌷
⭐️ می گفت: همیشه عکس یه شهید تو اتاقتون داشته باشید پرسیدیم: چرا؟ گفت: اینا چشماشون معجزه میکنه! هر وقت خواستید گناه 🔥 کنید، فقط کافیه یه نگاهتون بهشون بخوره 🖐🏻 می گفت: بنده ها فراموش کارن، یادشون میره یکی اون بالا هست که همه چیز رو میبینه 😓 ولی این شهدا انگار انعکاسِ نگاه خدا هستن 🤩 انگار با نگاهشون بهت میگن: ما رفتیم که تو با گناهات ظهور رو عقب بندازی؟ 😥 ما رفتیم که تو یادت بره خدایی هست؟ میگی جوونم؟ منم جوون بودم شهید شدم بهتر نیست یه بهونهٔ بهتر بیاری؟! می گفت: خیلی جاها جلوتونو میگیرن 🌹🕊
⭐️ 🌹🕊شهید سید مجتبی ابوالقاسمی گرم صحبت های زنانه خود بودیم که سیّد مجتبی وارد آشپزخانه شد به خیال اینکه سر وقت یخچال می رود خیلی به او توجهی نکردیم و مثل خودرویی که تازه گرم شده باشد تخت گاز می راندیم.🤭 😔 اما سیدمجتبی کفگیر را برداشت و دور سر چرخاند انگار که مگس کش در دستش باشد مرتب تکرار می کرد: «کیش کیش» در آن سرما خبری از مگس نبود 😳 پرسیدم:«چه کار می کنی داداش؟» 🅾 خیلی جدی گفت:«مگر نمی بینی این جا پر شده است از مگسِ ؟ دارم آنها را دور می کنم نکند شیطان 👿 به شما آسیبی برساند» ما که حالا زده بودیم روی ترمز 🤐، محو نگاه او شدیم سید مجتبی کفگیر را روی زمین گذاشت و خیلی مؤدب به مادرم گفت: «ببین مادرم! وقتی از کسی ناراحت هستی یا دلخوری، اول یک برایش بفرست که ثواب به دست آوری 💐 و بعد یک صلوات برای خودت بفرست که از شیطان دور شوی و آرامش بگیری ☔️» 🌀به روایت: خواهر شهید
🌹🕊💐🕊💐🕊🌹 اي دختر عزيزم جگر گوشه بابا خيال نكن من بيخيال تو بودم ، بدان كه بابا تو را بينهايت دوست داشت اما چه كنم كه بر من تكليف بود و احساس مسئوليت داشتم بابا لحظه اي از ياد تو غافل نخواهد شد و در همه مراحل زندگي در ياد تو خواهم بود ولي اگر دوست داري بابا هم از تو راضي و خوشحال شود حفظ حجاب و شعائر ديني است و اگر روزي حافظ قرآن شدي به ياد من هم باش و براي شادي روح من قرآن تلاوت كن و همچون شب ها كه براي من آيه الكرسي مي خواندي بيا سر قبر بابا بخوان . 🥀 🕊🌹