#حضرت_اباالفضل_العباس
اى که خاک قدمت سرمه چشم تر من
کن قدم رنجه بیا پاى بنه بر سر من
خانه زاد توام اى سرور اقلیم وجود
افتخار است بگویى تو اگر نوکر من
مرتضى از نجف آمد، توهم از خیمه بیا
کن خلاص از غم حسرت دل غمپرور من
حسرتم بود نبود ام بنینم به کنار
مادرت فاطمه آمد عوض مادر من
دستم افتاد و نگون گشت علم غرقه به خون
واژگون گشت ز مرکب چو علم پیکر من
اى پناه همه مظلوم ز پا افتاده
وقت آن است که دستى بکشى بر سر من
دستگیر همه وامانده، بیا دستم گیر
از ره لطف، فشان آب بر این آذر من
نگران توام اى شاه که جان بسپارم
خنجر قاتل دون آمده بر حنجر من
شاهبازت به کف کرکس دون افتاده
دست تقدیر بر افکنده ز تن شهپر من
مى نمودم به سوى خرگه سلطان پرواز
کوفیان گر ز ره کینه بکند پر من
بجز از دیدن وجه الله باقى رویت
آرزوى دگرى نى به دل مضطر من
نام تو در لب و، بر خاک همى مالم رخ
مى نویسد به زمین نام تو چشم تر من
دادن دست به عشقت چه لیاقت دارد
اى به قربان تو بشکسته سر اى سرور من
@marsieha
#حضرت_اباالفضل_العباس
این آبها که ریخت، فدای سرت که ریخت
اصلا فدای امّ بنین مادرت، که ریخت
گفته خدا دو بال برایت بیاورند
در آسمان علقمه، بال و پرت که ریخت
اثبات شد به من که تو سقای عالمی
بر خاک قطره قطره ی چشم ترت که ریخت
طفلان از اینکه مشک به دست تو داده اند
شرمنده اند، بازوی آب آورت که ریخت
گفتم خدا به خیر کند قامت تو را
این قوم غیض کرده به روی سرت که ریخت
وقت نزول این بدن نا مرتّبت
مانند آب ریخت دلم؛ پیکرت که ریخت
معلوم شد عمود شتابش زیاد بود
بر روی شانه های بلندت سرت که ریخت
اما هنوز دست تو را بوسه می زنم
این آب ها که ریخت فدای سرت که ریخت
🖋لطیفیان
@marsieha
#حضرت_اباالفضل_العباس
#مقتل
🔹🔹🔹🔹وَاشتَدَّ العَطَشُ بِالحُسَينِ عليه السلام، فَرَكِبَ المُسَنّاةَ يُريدُ الفُراتَ، وَالعَبّاسُ أخوهُ بَينَ يَدَيهِ، فَاعتَرَضَتهُما خَيلُ ابنِ سَعدٍ، فَرَمى رَجُلٌ مِن بَني دارِمٍ الحُسَينَ عليه السلام بِسَهمٍ فَأَثبَتَهُ في حَنَكِهِ الشَّريفِ، فَانتَزَعَ صَلَواتُ اللّهِ عَلَيهِ السَّهمَ، وبَسَطَ يَدَهُ تَحتَ حَنَكِهِ حَتَّى امتَلَأَت راحَتاهُ مِنَ الدَّمِ، ثُمَّ رَمى بِهِ وقالَ: اللّهُمَّ إنّي أشكو إلَيكَ ما يُفعَلُ بِابنِ بِنتِ نَبِيِّكَ.
ثُمَّ اقتَطَعُوا العَبّاسَ عليه السلام عَنهُ، و أحاطوا بِهِ مِن كُلِّ جانِبٍ ومَكانٍ، حَتّى قَتَلوهُ قَدَّسَ اللّهُ روحَهُ، فَبَكَى الحُسَينُ عليه السلام بُكاءً شَديداً.
وفي ذلِكَ يَقولُ الشّاعِرُ:
أحَقُّ النّاسِ أن يُبكى عَلَيهِ
فَتىً أبكَى الحُسَينَ بِكَربَلاءِ
أخوهُ وَابنُ والِدِهِ عَلِيٍّ
أبُو الفَضلِ المُضَرَّجُ بِالدِّماءِ
ومَن واساهُ لا يَثنيهِ شيءٌ
وجادَ لَهُ عَلى عَطَشٍ بِماء
🔸🔸🔸🔸تشنگى حسين عليه السلام، شدّت گرفت. از سيلْ بندِ فرات، بالا رفت تا خود را به آب برساند و عبّاس عليه السلام، برادرش نيز پيشِ رويش بود. سواران ابن سعد، راه را بر آن دو گرفتند و مردى از بنى دارِم، تيرى به سوى حسين عليه السلام پرتاب كرد و آن را در گلوى شريفش نشانْد. امام كه درودهاى خدا بر او باد، تير را بيرون كشيد و دستش را زير گلويش گرفت تا كفِ هر دو دستش از خون، پُر شد. سپس آن را پاشيد و گفت: «خدايا! من از آنچه با پسر دختر پيامبرت مىكنند، به تو شكايت مىكنم».
سپس، عبّاس عليه السلام را از او جدا كردند و او را از هر سو، در ميان گرفتند تا او را به شهادت رساندند. خداوند، روحش را پاك بدارد! پس حسين عليه السلام، به شدّت گريست.
شاعر، در اين باره گفته است:
سزامندترين كس به گريه مردم بر او
جوانى است كه حسين عليه السلام را در كربلا به گريه انداخت
برادر او و پسر پدرش على عليه السلام
ابو الفضلِ آغشته به خون
كسى كه براى حسين عليه السلام، از خود گذشتگى كرد و هيچ چيز، او را خم ننمود
و با وجود تشنگى، آب را به او بخشيد.
📚لهوف سید بن طاووس ص۱۷۰
@marsieha
#حضرت_اباالفضل_العباس
#مقتل
🔹🔹🔹🔹ثُمَّ خَرَجَ مِن بَعدِهِ [أي بَعدِ عَبدِ اللّهِ بنِ عَلِيٍ] العَبّاسُ بنُ عَلِيٍّ عليه السلام، وامُّهُ امُّ البَنينَ أيضاً، وهُوَ السَّقّاءُ، فَحَمَلَ وهُوَ يَقولُ:
أقسَمتُ بِاللّهِ الأَعَزِّ الأَعظَمِ
وبِالحَجونِ صادِقاً وزَمزَمِ
وبِالحَطيمِ وَالفَنَا المُحَرَّمِ
لَيُخضَبَنَّ اليَومَ جِسمي بِدَمي
دونَ الحُسَينِ ذِي الفَخارِ الأَقدَمِ
إمامُ أهلِ الفَضلِ وَالتَّكَرُّمِ
فَلَم يَزَل يُقاتِلُ حَتّى قَتَلَ جَماعَةً مِنَ القَومِ، ثُمَّ قُتِلَ.
فَقالَ الحُسَينُ عليه السلام: الآنَ انكَسَرَ ظَهري، وقَلَّت حيلَتي.
🔸🔸🔸🔸پس از عبد اللّه بن على، عبّاس بن على عليه السلام كه مادر او نيز امّ البنين بود، به ميدان آمد. او كه همان سقّاست، حمله كرد و چنين خواند:
به خداى عزيزتر و بزرگتر، سوگند مىخورم
سوگندى راست به حَجون و زمزم
و به حَطيم و صحن مسجد الحرام
كه امروز، پيكرم با خونم رنگين مىشود
در راه حسينِ پُرافتخار سابقه دار در اسلام
پيشواى فضيلتمندان بااحترام!
آن گاه، هماره جنگيد تا گروهى از دشمن را كُشت و سپس، كُشته شد.
پس حسين عليه السلام فرمود: «اكنون، پُشتم شكست و چاره ام، ناچار گشت».
📚مقتل الحسين للخوارزمي ج ۲ص ۲۹
@marsieha
#حضرت_اباالفضل_العباس
طاقت مشک تمام است ، علی وار بیا
آب اگر ریخت فدای سرت ای یار بیا
همه دلخوشی اهل حرم بیرق توست
تا حرم راه کمی مانده علمدار بیا
#حضرت_اباالفضل_العباس
ناگهان بازوی آب آور تو می ریزد
مشک می ریزد و چشم تر تو می ریزد
دیدم از دور که با نیزه بلندت کردند
بی سبب نیست که بال و پر تو می ریزد
گیرم ،امروز ببندم به سرت پارچه ای
صبح فردا روی نیزه سر تو می ریزد
بهترین کار همین است که دستت نزنم
دست من گر بخورد پیکر تو می ریزد
شده اندازه ی قاسم بدنت از بس که
قد بالای تو دور برت می ریزد
🖋علی اکبر لطیفیان
@marsieha
#حضرت_اباالفضل_العباس
ز بس که بردن هر تکه ات هنر شده است
کنار علقمه دعوا سر قمر شده است
خدا کند که به صورت ز زین زمین نخوری
که تیر مانده به چشم تو دردسر شده است
مکش چنین به زمین پا، برادرت آخر
کنار پیکر تو دست بر کمر شده است
تعادل تو به هم ریخت از عمود که من
تعادل قدمم از کفم به در شده است
جگر نداشتم از بعد اکبرم حالا
تمام دور و برم لخته ی جگر شده است
خداروشکر که زینب نیامده تا که
ببیند آن قد و بالا چه مختصر شده است
هزار اشاره ی انگشت آمده سوی
قد غریب ترینی که مختصر شده است
تورا به جان رقیه بلند شو برویم
عدو سوی حرم الله حمله ور شده است
تمام کرب و بلا سوخت تا چنین گفتی
حسین پهلوی مادر شکسته تر شده است
ز شرم، پیکر من را رها کن و بگذر
چقدر مادرمان غیرتی سپر شده است
نخواستم که دگر نیزه را ببوسی با
لبی که از تری مشک آب تر شده است
🖋حبیب نیازی
@marsieha
#حضرت_اباالفضل_العباس
#شهادت
شرم مرا به خیمۀ طفلان که می برد؟
مشک مرا به خیمۀ سوزان که می برد؟
ادرک اخا سرودم و نالیده ام ز دل
این ناله را به محضر سلطان که می برد؟
سقا به خون نشست و علم بر زمین فتاد
با دختران خبر ز مغیلان که می برد؟
دستم فتاد و پنجۀ دشمن گشوده شد
این قصه را به موی پریشان که میبرد؟
دشمن به فکر غارت و معجر کِشی فتاد
این شرح را به طفل هراسان که می برد؟
این غصه سوخت جان مرا صد هزار بار
سادات را به ناقۀ عریان که می برد؟
(محمد سهرابی)
#حضرت_اباالفضل_العباس
#شهادت
دستی افتاد ز تن، دست دگر یاری کن
گرچه بی تاب شدی خوب علمداری کن
مشک! نومید مشو، تا به حرم راهی نیست
تو در این معرکه ی درد مرا یاری کن
تیر! در چشم برو، لیک سوی مشک میا
به هوای سر زلفش تو هواداری کن
تیر بر مشک نه، بر این جگر تشنه نشست
عشق! ساکت منشین با دل من زاری کن
چشم! دیدی علم و مشک به خاک افتادند
قطره ی اشک تو در غربت من جاری کن
بانوی تشنه لبان! دست روی سینه مَنِه
لااقل بهر من سوخته دل کاری کن
آب را تا به در خیمۀ اصغر برسان
بعد آن بر من بی دست عزاداری کن
(سید محمد جوادی)
#حضرت_اباالفضل_العباس
#شهادت
دل داده ام به نغمه ی ادرک اخای تو
با من چه کرد شور برادر بیای تو
ای مسجد وفا بدنت، روی خاک ها
گلدسته است یا که دو تا دست های تو
دست تو روی دست من و جبرییل هم
آورده است بال پریدن برای تو
با تو چه کرد دیدن قد دوتای من
با من چه کرد دیدن فرق دوتای تو
هارون من چگونه شکافد در این دیار
دریای غصه های دلم بی عصای تو
دیگر بس است گفتن روحی لک الفدا
دیدی که مستجاب شد آخر دعای تو
در پیش خیمه گفته ام" إرکب بنفسی انت"
یعنی که بی مبالغه جانم فدای تو
یک چشمه آب اگر که میان خیام بود
صد چشمه خون نبود کنون زیر پای تو
از خنده ها بلند شده های های من
از گریه ام بلند شده های های تو
دوستان عزیز می توانند با زدن بر روی کلمه
#ام_البنین
#حضرت_اباالفضل_العباس
از مطالبی مهم مانند مقتل برادران عباس و نیز اشعار ایشان بر مزار فرزندان در مدینه و ... بهره مند شده در روضه تاسوعا استفاده نمایند.
#حضرت_اباالفضل_العباس
#مقتل
🍂 شدت خباثت دشمنان در کربلا 🍂
🔷🔷🔷وَ قَطَعُوا يَدَيْهِ وَ رِجْلَيْهِ حَنَقاً عَلَيْهِ...
🔶🔶🔶 دشمنان دستها و پاهای عباس را از شدت کینه ای که از او داشتند بُریدند...
📚شرح الاخبار ج۳ ص ۱۹۱