eitaa logo
روضه رضوان
1.3هزار دنبال‌کننده
572 عکس
280 ویدیو
30 فایل
از عناوین جهان مرثیه خوان ما را بس اشعار اهل بیت علیهم السلام + مقتل عربی🌷 امیر حسین سعیدی پور آیدی ما 👈 @amir_saidi کپی فقط با ذکر لینک ⛔️
مشاهده در ایتا
دانلود
غصه وغم، اشک وماتم رابه من دادی حسین بهترین های دوعالم را به من دادی حسین یازده ماه است کارم را معطل کرده ام خوب شد ماه محرم را به من دادی حسین هرزمان دم  میدهم یعنی زتو دم میزنم نیستم عیسی ولی دم  را به من دادی حسین خانه زاد کربلایم  خانه ات اباد باد خانه ام آباد شد غم را به من دادی حسین پیش ختم الانبیا و پیش ختم الاوصیا همنشینی دوخاتم را به من دادی حسین من محرم تامحرم فطرس این خانه ام بال من افتاد بالم  را به من دادی حسین من حسینیه شدم رخت سیاهم پرچمت ای به قربانت که پرچم را به من دادی حسین کار باباران ندارم  گریه هایم رانگیر بهتراز باران زمزم را به من دادی حسین ریزه خواران محرم سفره دارعالمند سفره های چند حاتم را به من دادی حسین من کنار سفره های روضه ات ادم شدم توبه مقبول آدم را به من دادی حسین @marsieha
۲۰.mp3
1.88M
🎙سبک۱
(إِنَّمَا وَلِیُّكُمُ ٱللَّهُ وَرَسُولُهُۥ وَٱلَّذِینَ ءَامَنُوا۟ ٱلَّذِینَ یُقِیمُونَ ٱلصَّلَوٰةَ وَیُؤۡتُونَ ٱلزَّكَوٰةَ وَهُمۡ رَ ٰ⁠كِعُونَ) [سوره المائدة ۵۵] برو ای گدای مسکین در خانه علی زن که نگین پادشاهی دهد از کرم گدا را امروز روز خاتم بخشی امیرالمومنین علی علیه السلام است که در حالت رکوع به فقیر انگشتر زکات دادند.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
☘مظلومیت مسلم و اولین های او ☘ عبید الله بن زیاد بعد از شهادت مسلم بن عقیل و هانی بن عروه دستور داد پیکر های بی سر آنان را از پا به ریسمان بستند و در کوچه و بازار کوفه چرخاندند. و او را واژگونه بدار آویختند. اولین کشته بنی هاشم که پیکرش مصلوب (به دار اویخته)شد جناب مسلم بود. اولین سر از بنی هاشم که از شهری به شهری حمل شد سر مسلم بود . عبید الله بن زیاد دستور داد سرهای مسلم و هانی را برای یزید به شام بفرستند و یزید دستور داد که سرها را بر دروازه شام آویزان کنند. بدن بی سر این دو شهید را در مقابل یکی از درب های مسجد کوفه بخاک سپردند(دارالاماره ) تا قبرشان زیر نظر نگهبانان باشند . 📚مقتل جامع سیدالشهدا،استاد پیشوایی ج۱ ص ۵۶۰ @marsieha
رونق گرفت از غم تو زندگانی ام ای یار مهربان به کجا میکشانی ام ؟ حالا که در مجلست پیر شدم کیف میکنم چون وقف روضه بود تمام جوانیم خواب و خوراکِ زندگیم را گرفته است حتّی خیال اینکه بخواهی برانی ام زهرای مرضیه به سرم دست میکشد وقتی سیاه لشگر هیئت بدانی ام از برکت زیارت تو باخدا شدم من در زمین کرببلا آسمانیم شرمنده ام گناه مرا از تو دور کرد شرمنده ام حسین که من از شما نی ام برسینه میزنم که مطهر کنی مرا مشغول گرد گیری و خانه تکانیم مارا نمیخرید کسی جزتو یاحسین مبهوت ازین بزرگی و این مهربانیم چیزی نمانده است دگرتا به اربعین یعنی مرا پیاده حرم میرسانیم ؟ مثل امام عصر عزادار روضه ی غم های قلب زینب قامت کمانی ام یاد دمی که روی تل آمد نگاه کرد پای برهنه رو بسوی قتلگاه کرد @marsieha
ته گودال تمام بدنش می سوزد خواهری دید عقیق یمنش می سوزد نیزه ها زیر حرارت همگی ذوب شدند بی سبب نیست جراحات تنش می سوزد کربلا ملک خودش بود، غریبی این جاست چه غریبانه کسی در وطنش می سوزد بی هوا نیزه ای آمد، همه مبهوت شدند بعد آن نیزه گمانم دهنش می سوزد ماجرای ته گودال مرا خواهد کشت دل من بیشتر از لب زدنش می سوزد گیرم اصلاً کفنی بر تن او پوشیدید قطعاً از داغی صحرا کفنش می سوزد عصر شد، کرب و بلا مثل مدینه شده بود بانویی گوشه ای از پیرهنش می سوزد @marsieha
۲۴.mp3
979.8K
🎙۱ این شعر فقط بایستی در اوج خوانده شود... از خواندن در ابتدای جلسه خودداری شود
۱ متن عربی👇👇👇 صاحَ الحُسَينُ عليه السلام‏: أما مِن مُغيثٍ يُغيثُنا لِوَجهِ اللّهِ تَعالى. أما مِن ذابٍّ يَذُبُّ عَن حَرَمِ رَسولِ اللّهِ! فَلَمّا سَمِعَ الحُرُّ بنُ يَزيدَ هذَا الكَلامَ، اضطَرَبَ قَلبُهُ، ودَمَعَت عَيناهُ فَخَرَجَ باكِيا مُتَضَرِّعا مَعَ غُلامٍ لَهُ تُركِيٍّ. وكانَ كَيفِيَّةُ انتِقالِهِ إلَى الحُسَينِ عليه السلام أنَّهُ لَمّا سَمِعَ هذَا الكَلامَ مِنَ الحُسَينِ عليه السلام أتى إلى عُمَرَ بنِ سَعدٍ، فَقالَ لَهُ: أمُقاتِلٌ أنتَ هذَا الرَّجُلَ؟ قالَ: إي وَاللّهِ! قِتالًا شَديدا أيسَرُهُ أن تَسقُطَ الرُّؤوسُ وتَطيحَ الأَيدي، فَقالَ: أما لَكُم في واحِدَةٍ مِنَ الخِصالِ الَّتي عَرَضَ عَلَيكُم رِضىً؟ فَقالَ: وَاللّهِ لَو كانَ الأَمرُ إلَيَّ لَفَعَلتُ، ولكِنَّ أميرَكَ قَد أبى ذلِكَ.فَقالَ لَهُ رَجُلٌ مِن قَومِهِ: يا أبا يَزيدَ! إنَّ أمرَكَ لَمُريبٌ، فَمَا الَّذي تُريدُ؟ قالَ: وَاللّهِ إنّي اخَيِّرُ نَفسي بَينَ الجَنَّةِ وَالنّارِ، ووَاللّهِ لا أختارُ عَلَى الجَنَّةِ شَيئا ولَو قُطِّعتُ وحُرِّقتُ. ثُمَّ ضَرَبَ فَرَسَهُ، ولَحِقَ بِالحُسَينِ عليه السلام مَعَ غُلامِهِ التُّركِيِّ، فَقالَ: يَابنَ رَسولِ اللّهِ، جَعَلَنِيَ اللّهُ فِداكَ! إنّي صاحِبُكَ الَّذي حَبَستُكَ عَنِ الرُّجوعِ، وسايَرتُكَ فِي الطَّريقِ، وجَعجَعتُ بِكَ في هذَا المَكانِ، وَاللّهِ الَّذي لا إلهَ إلّا هُوَ، ما ظَنَنتُ القَومَ يَرُدّونَ عَلَيكَ ما عَرَضتَ عَلَيهِم، ولا يَبلُغونَ بِكَ هذِهِ المَنزِلَةَ، وإنّي لَو سَوَّلَت لي نَفسي أنَّهُم يَقتُلونَكَ ما رَكِبتُ هذا مِنكَ، وإنّي قَد جِئتُكَ تائِبا إلى رَبّي مِمّا كانَ مِنّي، ومُواسيكَ بِنَفسي حَتّى أموتَ بَينَ يَدَيكَ، أفَتَرى ذلِكَ لي تَوبَةً؟ قالَ: نَعَم! يَتوبُ اللّهُ عَلَيكَ ويَغفِرُ لَكَ، مَا اسمُكَ؟ قالَ: أنَا الحُرُّ، قالَ: أنتَ الحُرُّ كَما سَمَّتكَ امُّكَ، أنتَ الحُرُّ فِي الدُّنيا وَالآخِرَةِ؛ انزِل، فَقالَ: أنَا لَكَ فارِسا خَيرٌ مِنّي لَكَ راجِلًا، اقاتِلُهُم عَلى فَرَسي ساعَةً، وإلَى النُّزولِ ما يَصيرُ أمري. ثُمَّ قالَ: يَابنَ رَسولِ اللّهِ! كُنتُ أوَّلَ خارِجٍ عَلَيكَ، فَائذَن لي أن أكونَ أوَّلَ قَتيلٍ بَينَ يَدَيكَ، فَلَعَلّي أن أكونَ مِمَّن يُصافِحُ جَدَّكَ مُحَمَّداً غَداً فِي القِيامَةِ. فَقالَ لَهُ الحُسَينُ عليه السلام: إن شِئتَ فَأَنتَ مِمَّن تابَ اللّهُ عَلَيهِ وهُوَ التَّوّابُ الرَّحيمُ. فَكانَ أوَّلَ مَن تَقَدَّمَ إلى بِرازِ القَومِ الحُرُّ بنُ يَزيدَ الرِّياحِيُّ، فَأَنشَدَ في بِرازِهِ: إنّي أنَا الحُرُّ ومَأوىَ الضَّيف ِ أضرِبُ في أعناقِكُم بِالسَّيفِ‏ عَن خَيرِ مَن حَلَّ بِوادِي الخَيفِ أضرِبُكُم ولا أرى مِن حَيف‏ ثُمَّ لَم يَزَل يُقاتِلُ حَتّى قُتِلَ، فَاحتَمَلَهُ أصحابُ الحُسَينِ عليه السلام حَتّى وَضَعوهُ بَينَ يَدَيِ الحُسَينِ عليه السلام وبِهِ رَمَقٌ، فَجَعَلَ الحُسَينُ عليه السلام يَمسَحُ التُّرابَ عَن وَجهِهِ، وهُوَ يَقولُ لَهُ: أنتَ الحُرُّ كَما سَمَّتكَ بِهِ امُّكَ، أنتَ الحُرُّ فِي الدُّنيا و أنتَ الحُرُّ فِي الآخِرَة. 📚مقتل الحسين خوارزمی ج۲ ص۹
ترجمه مقتل👇👇👇 🔸امام حسين عليه السلام بانگ زد: «آيا ياورى نيست كه ما را به خاطر رضاى خداى متعال، يارى دهد. آيا مدافعى نيست كه از حرم پيامبر خدا صلى الله عليه و آله، دفاع كند؟!». هنگامى كه حُرّ بن يزيد، اين سخن را شنيد، دلش مضطرب و چشمانش اشكبار شد و گريان و نالان، با غلام تُركش، بيرون آمد. چگونگى رفتنش به سوى حسين عليه السلام، اين گونه بود كه چون اين سخن را از حسين عليه السلام شنيد، نزد عمر بن سعد آمد و به او گفت: آيا تو مى‏خواهى با اين مرد، بجنگى؟! عمر گفت: به خدا سوگند، آرى؛ چنان جنگى كه آسان‏ترين بخش آن، انداختن سرها و افتادن دست‏ها باشد. حُر گفت: آيا هيچ يك از پيشنهادهاى ايشان، شما را راضى نمى‏كند؟ عمر سعد گفت: به خدا سوگند، اگر كار به دست من بود، [صلح‏] مى‏كردم؛ امّا فرمانده‏ات [عبيد اللّه‏] از آن، خوددارى مى‏كند. سپس حُر جلو رفت و از مردم، كناره گرفت و به مردى از قبيله‏اش به نام قُرّة بن قيس كه همراه او بود، گفت: اى قُرّه! آيا امروز، اسبت را آب داده‏اى؟ گفت: نه. گفت: آيا نمى‏خواهى كه به او آب بنوشانى؟ قُرّه مى‏گويد: به خدا سوگند، گمان بردم كه او مى‏خواهد كنار بكِشد و در جنگ، حاضر نشود و خوش ندارد كه من، او را در حال چنين كارى ببينم، مبادا كه گزارش دهم. به او گفتم: به اسبم آب نداده‏ ام. مى‏روم تا به او آب بدهم. از آن جا كه حُر بود، دور شدم. به خدا سوگند، اگر مرا از قصد خود آگاه مى‏كرد، همراه او به سوى حسين عليه السلام مى‏رفتم. حُر، كم كم خود را [به حسين عليه السلام‏] نزديك مى‏كرد. مردى از قبيله‏اش به او گفت: اى ابا يزيد! كارت مشكوك است. چه مى‏خواهى بكنى؟ حُر گفت: به خدا سوگند، خود را ميان بهشت و دوزخ مى‏بينم و به خدا سوگند، هيچ چيز را بر بهشتْ ترجيح نمى‏دهم، حتّى اگر تكّه تكّه و سوزانده شوم. آن گاه اسبش را هِى زد و با غلام تركش به حسين عليه السلام پيوست و گفت: خدا، مرا فدايت كند، اى فرزند پيامبر خدا! من، همانم كه تو را از برگشتن، باز داشتم و همراهت در راه آمدم و تو را وادار به فرود آمدن در اين جا كردم. به خدايى كه جز او خدايى نيست، گمان نمى‏كردم كه اينان، پيشنهادت را نپذيرند و كارت را به اين جا برسانند. اگر پى مى‏بردم كه آنان مى‏خواهند تو را بكُشند، اين كار را با تو نمى‏كردم. من اكنون با توبه از گذشته‏ام به درگاه خدا، نزد تو آمده‏ام و تو را با جانم يارى مى‏دهم تا پيشِ روى تو بميرم. آيا در اين براى من، توبه‏اى هست؟ حسين عليه السلام فرمود: «آرى. خدا، توبه‏ات را مى‏پذيرد و تو را مى‏آمرزد. نامت چيست؟». گفت: من، حُر هستم. فرمود: تو «حُر (آزاده) هستى، همان گونه‏اى كه مادرت تو را ناميده است. تو در دنيا و آخرت، آزاده هستى. فرود بيا». حُر گفت: من، سواره باشم، برايت بهتر است تا پياده باشم. لَختى سوار بر اسبم، با آنان مى‏جنگم و در پايان كارم، به فرود (شهادت)، خواهد انجاميد. سپس گفت: اى فرزند پيامبر خدا! من نخستين كسى هستم كه بر تو بيرون آمد. پس اجازه بده تا نخستين كشته‏ پيشِ روى تو باشم تا شايد از مصافحه كنندگان با جدّت محمّد صلى الله عليه و آله در فرداى قيامت باشم. حسين عليه السلام به او فرمود: «اگر بخواهى، سخنى نيست، كه تو از كسانى هستى كه خداوند، توبه‏شان را مى‏پذيرد؛ چرا كه او توبه‏پذيرِ مهربان است». نخستين كسى كه پا به ميدان نهاد و به نبرد تن به تن با دشمن پرداخت، حُرّ بن يزيد رياحى بود كه به گاه بيرون آمدنش براى هماوردى، چنين خواند: من، بى‏گمان، آزاده‏ام و پناه ميهمانان‏ امّا گردنِ‏ شما را با شمشير مى‏زنم. به دفاع از بهترين ساكنان خَيف شما را مى‏زنم و در آن، هيچ ستمى نمى‏بينم. همچنين روايت شده كه چون حُر به حسين عليه السلام پيوست، حُر چهل سوار و پياده را نيز كُشت و همچنان مى‏جنگيد تا آن كه اسبش را پِى كردند و پياده مانْد؛ امّا همچنان مى‏جنگيد و مى‏گفت: اگر اسبم را پِى مى‏كنيد، من فرزندى آزاده‏ام‏ شجاع‏تر از شير شرزه. و به گاه حمله، ناتوان نيستم‏ بلكه هنگام فرار ديگران، استوار مى‏ايستم. آن گاه، جنگيد تا كشته شد. ياران حسين عليه السلام او را بُردند و در حالى كه هنوز رَمقى داشت، پيشِ روى حسين عليه السلام نهادند. امام عليه السلام، غبار از چهره‏اش پاك كرد و فرمود: «تو آزاده‏اى، همان گونه كه مادرت تو را ناميده است. تو در دنيا و آخرت، آزاده ‏اى». 📚 مقتل الحسين عليه السلام للخوارزمي: ج ۲ ص ۹ @marsieha