eitaa logo
「شَهیدِگُمنام」🇵🇸
4هزار دنبال‌کننده
3.6هزار عکس
386 ویدیو
1 فایل
پِلاک را از گَردنت دَرآوردی گُفت: از کُجا تو را بِشناسَند..؟! گُفتی: آنکه باید بِشناسد،میشِناسَد... :)🌿 🎈۱۳۹۸/۲/۵ 🌱| 4k→4.1k کانالمون در تلگرام... :)💖 Telegram.me/martyr_314 پل ارتباطی ما با شما... :)🌱 @
مشاهده در ایتا
دانلود
: هیچ چیز مانند ، بینی شیطان را به خاک نمی مالد، پس نماز بگذار و بینی ابلیس را به خاک بمال. 📚 وسائل‌الشيعه، ج۴، ص٢٣۶ 🌱|@martyr_314
~🕊 سال۶۱ بود. در منطقه دهلران. برای منفجرکردن پلی به عمق مواضع دشمن نفوذ کرده بودیم. بستن موادمنفجره تا طول کشید. همزمان یک ماشین عراقی از روی پل رد میشد که پنچر شد. چند سرباز عراقی پیاده شدند. از شانس ما لاستیک زاپاس قل خورد به سمت ما. یکی از عراقی ها با چراغ قوه آمد پائین. مجید به نماز صبح ایستاده و بلند میخواند. چندبار به پایش زدم، صدایش راکم نکرد. گفتم یواش، یواش. عراقی آمد. با آنکه روی سر ما بود، بدون آنکه متوجه ما شود برگشت. نمازش که تمام شد گفتم چرا صدایت را کم نکردی. گفت: نماز صبح را باید بلند خواند، چرا می‌ترسید؟ خدا گوشهای آنها را کر میکند، اگر هم خواستِ خدا به ما باشد راه فراری از آن نداریم. ♥️🕊 🌱|@martyr_314
~🕊 🌴✨ یک ساعتى مانده بود به صبح، جلسه تمام شد، آمديم گردان. قبل از جلسه همه رفته بوديم شناسايى. عبدالحسين طرف شير آب رفت و گرفت، بيشتر فشار كار روى او بود و احتمالا ازهمه ما خسته تر، اما بعد از اين كه وضو گرفت شروع به خواندن كرد. ما همه به سنگر رفتيم تا بخوابيم، فكر نمی‌كرديم او حالى براى نماز شب داشته باشد، اما او نماز شب را خواند. اذان صبح همه را براى نماز بيدار كرد. «بلند شين نمازه»، بلند شديم، پلک‌هايمان را به هم ماليديم، چند لحظه طول كشيد، صورتش را نگاه كردم، مثل هميشه میخندید، انگار ديشب هم نماز باحالى خوانده بود. ♥️🕊 . . 🌱|@martyr_314
~🕊 🌴✨ 🌿جریمه ی تاخیر نماز اول وقت ⚘يكى از دوستان شهيد رجائى چنين مى‌گويد: روزى حدود ظهر نزد شهيد بزرگوار رجائى بودم صداى شنيده شد، در حالى كه ايشان از جايش حركت كرده، مى‌خواستند خود را براى اقامه آماده كنند، يكى از خدمتگزاران وارد اتاق شد و گفت: غذا آماده است سرد مى‌شود، اگر اجازه مى‌فرماييد بياورم. ⚘شهيد رجائى فرمود: خير بعد از نماز. وقتى كه خدمتگزار از اتاق خارج شد، ايشان با چهره اى متبّسم و دلى آرام خطاب به من فرمود: "عهد كرده ام هيچ وقت قبل از نهار نخورم اگر زمانى ناهار را قبل از نماز بخورم، يك روز مى‌گيرم." ♥️🕊 . . 🌱|@martyr_314
~🕊 برای شناسایی رفته بودیم و خیلی به بعثی‌ها نزدیک بودیم محمدتقی با حرکت لب به من فهماند که وقت است با اشاره گفتم: برمی‌گردیم مقر و نماز می‌خوانیم خیلی آهسته گفت: معلوم نیست برگردیم رویش را برگرداند به طرف قبله و تکبیرالاحرام گفت. ♥️🕊 📿 . . 🌱|@martyr_314
~🕊 🌿فرازی از وصیت نامه💌 🍁ای امت دلاور حزب الله! ای کسانی که اگر پایش بیفتد حاضرید همه هستی‌تان را تقدیم کنید، من که چیزی نداشتم؛ هستی من یک جان بود که به پای قدم رهبر عزیزم و امت حزب‌ا... فدا کردم ولی افسوس که یک جان بود. کاش چندین جان داشتم وآنها را پای رهبرم و کوی و عشق می‌ریختم و به اندازه یک لبخند او را شاد می‌کردم. 🍁به اول وقت پایبند باشید و برخواندن مخصوصا معنایش تداوم و پشتیبان ولایت فقیه باشید. ♥️🕊 . . 🌱|@martyr_314
~🕊 🌿شهیدی که بین زمین و آسمان درحال عبادت بود.. 🍀 تعریف کردند: 🍁من یک نیمه شب زودتر از ساعت نماز راهی شدم. به جز بنده و خادم مسجد، این شهید بزرگوار هم کلید مسجد را داشت. به محض اینکه در را باز کردم دیدم شخصی در مسجد مشغول است. دیدم که یک جوانی در حال سجده است. اما نه روی زمین بلکه بین زمین و آسمان . مشغول تسبیح حضرت حق است. 🍁جلوتر که رفتم دیدم احمدآقا است! بعد که نمازش تمام شد پیش من آمد و گفت : تا زنده ام به کسی حرفی نزنید.. ♥️🕊 . . 🌱|@martyr_314
~🕊 🌿💌 بہ گفتہ قرآن را بہ پادارید. بدانیدکہ نمازكارخانہ انسان سازے است. این نماز و قرآن است كہ عشق بہ و رانزدیڪتر مےكند. ♥️🕊 . . 🌱|@martyr_314
~🕊 🌴✨ چند وقتی میشد که محمد خیلی میخوند... میرفت و برمیگشت میرفت توی اتاقش و دوباره نماز میخوند ... یه روز بابا به مامانی میگه محمد چرا اینقدر نماز میخونه؟ مامانی میره تو اتاقش بهش میگه: پسرم چی شده که اینقدر نماز میخونی؟ داداشی میگه: مامانی یه چیزی بهت میگم به هیچ کسی نگو.. مادر شهید.... اومده به خواب فرزندش و از اون خواسته که من براش یکسال نماز قضا بخونم.. 🌿و چه زیبا وظیفه اش را قبل شهادتش به اتمام رسانید.💔 🌱|@martyr_314
~🕊 🌴✨ 🍁علیرضا از نماز خواندن خیلی لذت می‌برد و برای آن وقت می‌گذاشت.. ظهر یکی از روزها که علیرضا میخواست نمازش را در خانه بخواند، مهمان داشتیم و خانه خیلی شلوغ بود. علیرضا به یکی از اتاق‌ها رفت و در خلوت مشغول نماز شد. طوری می‌خواند که انگار را می‌بیند و با او مشغول صحبت است. نماز ظهر و عصرش نیم ساعت طول کشید. 🍁بعدها وقتی صحبت نماز پیش می‌آمد، میگفت: «اشکال ما این است که برای همه وقت می‌گذاریم به جز خدا. می‌خواهیم با سریع خواندن نماز زرنگی کنیم؛ اما نمی‌دانیم آن کسی که به وقت ما برکت می‌دهد خداست.. 📚مسافر کربلا ص ۳۲ 🌱|@martyr_314
ابراهیم در جمع بچه ها شروع به مداحی کرد. صدای ابراهیم به خاطر خستگی و طولانی شدن مجالس گرفته بود. بعد از تمام شدن مراسم، یکی دو نفر از رفقا با ابراهیم شوخی کردند و صدایش را تقلید کردند. ابراهیم عصبانی شد و گفت: من مهم نیستم، اینها مجلس حضرت را شوخی گرفتند. قسم خورد که دیگر مداحی نمی کنم! قبل از اذان صبح احساس کردم کسی دستم را تکان میدهد. چهره نورانی ابراهیم بالای سرم بود. گفت: پاشو، موقع اذانه. بچه های دیگر را هم صدا زد. بعد هم اذان گفت و جماعت را برپا کرد. بعد از نماز و تسبیحات، ابراهیم شروع کرد به مداحی حضرت زهرا(س)! بعد از صبحانه به همراه بچه ها به سمت سومار برگشتیم. بین راه دائم در فکر کارهای او بودم. ابراهیم نگاه معنی داری به من کرد و گفت: می خواهی بپرسی با اینکه قسم خوردم، چرا روضه خواندم؟! گفتم: خوب آره، شما دیشب قسم خوردی که... گفت: چیزی که می گویم تا زنده ام جایی نقل نکن. دیشب خواب به چشمم نمی آمد. اما نیمه های شب کمی خوابم برد. یکدفعه دیدم وجود مقدس حضرت زهرا(س) تشریف آوردند و گفتند: نگو نمی خوانم، ما تو را دوست داریم... 🌱|@martyr_314
شیرودی در کنار هیلکوپتر جنگی اش ایستاده بود و خبرنگاران هر کدام به نوبت از او سوال می‌کردند. خبرنگار ژاپنی پرسید: شما تا چه هنگام حاضرید بجنگید؟ شیرودی خندید. سرش را بالا گرفت و گفت: ما برای خاک نمی جنگیم ما برای اسلام می جنگیم. تا هر زمان که اسلام در خطر باشد. این را گفت و به راه افتاد. خبرنگاران حیران ایستادند. شیرودی آستینهایش را بالا زد. چند نفر به زبانهای مختلف از هم پرسیدند: کجا؟ خلبان شیرودی کجا می‌رود؟ هنوز مصاحبه تمام نشده! شیرودی همانطور که می رفت برگشت. لبخندی زد و بلند گفت: نماز! صدای اذان می آید وقت است. 🌱|@martyr_314