eitaa logo
«دَهه هَشْتادیا»
419 دنبال‌کننده
7.7هزار عکس
3.1هزار ویدیو
20 فایل
•|به نام خالق هستی|• +اَرنی؟ «یعنی ببینمت؟» -لن ترانی!.. «هرگز نخواهی دید..» شرایطمون @alamdaranvelait ❤اللهم الرزقنا توفیق فی شهادت سبیلک❤
مشاهده در ایتا
دانلود
«دَهه هَشْتادیا»
♥️🖇♥️🖇♥️🖇♥️🖇♥️🖇♥️🖇 ♥️🖇♥️🖇♥️🖇♥️🖇♥️🖇 ♥️🖇♥️🖇♥️🖇♥️🖇 ♥️🖇♥️🖇♥️🖇 ♥️🖇♥️🖇 ♥️🖇 ♥️ #رمان: #رهایی #پارت: #هفتم
♥️🖇♥️🖇♥️🖇♥️🖇♥️🖇♥️🖇 ♥️🖇♥️🖇♥️🖇♥️🖇♥️🖇 ♥️🖇♥️🖇♥️🖇♥️🖇 ♥️🖇♥️🖇♥️🖇 ♥️🖇♥️🖇 ♥️🖇 ♥️ : : "سلام ، اره دارم میرم خونه، فهمیدم که به او گفتند وگرنه بعید بود به من آن هم این وقت روز زنگ بزند. توجهی نکردم دیگر این رابطه برایم تمام شده بود. بهزاد مکالمه ام را شنید. چرا بهش دروغ گفتی نگرانت شده از چیزی خبر نداشت. چه باید می گفتم؟ خندیدم. " نگران؟؟؟ من و این همه خوشبختی محاله دلت خوشه ها، بزور بهم زنگ میزنه رسیدیم به کافه اول ایستادند تا من وارد شوم به سمت گوشه ترین میز رفتم و روی صندلی نشستم. صندوق دار معلوم بدجور تو کفم است همش نگاهم می کرد و چشم ، آبرو برایم می آمد. توجه ای نکردم. نگفتی اصلا چیشد که با امیر رل زدی! " یهو شد با یکی دوست شدم خوشم نیمد که امیر بهش گفت و با اون کات کردم و با امیر رل زدم. حالا چرا آنقدر ازش شاکی مگه دوسش نداری؟ دروغ بود می گفتم نه من سریع وابسته میشدم، دوماه بود اما خوب ازش بدم نمی آمد که بخواهم فقط برای سرگرمی با او باشم. اهل این نبودم برای سرگرمی وارد رابطه بشوم. " چرا ولی نه زیاد مهم اینه اون هنوز دلش گیره یاسه ، جلو چشم خودم دیدم با یاس حرف میزد ولش این رابطه تموم شدست اوه مثل اینکه دلت بدجور ازش خونه خوشم نمیاد ازش فکر میکنه کیه، توام کار خوبی می‌کنی هیچوقت نزار کارش بی تقاص بمونه اونم واسه تو که خیلی وفاداری بهزاد هم از وفاداری ام خبر داشت اهل این نبودم که وقتی با کسی در رابطه ام دل به کس دیگری ببینم یا با او بیرون بروم ایندفعه ام فرق داشت. یه کافه گلاسه خوردیم و من پول را حساب کردم که بهزاد کلی شاکی شد، هرچند که صندوق دار آنجا نصف قیمت برایم حساب کرد و جنتلمن بازی در آورد. دیگر می خواستم برگردم خانه وگرنه خیلی دیرم می شد. تشنه ام بود آبی پیدا کردم و از آن پر کردم. که دوست بهزاد که حتی اسمش هم نمی دانستم به من آب پاچید که آمپر چسباندم ، خیلی از این کار بدم می آمد. شاکی شده بودم و غر غر کردم که صدای بهزاد در آمد. بس کن مگه نمی بینی بعدش میاد، یه دختر دیدی خودت و گم کردی! گمشو برو خودم میام : : @Martyrs_defending_the_shrine
«دَهه هَشْتادیا»
💓رمان فانتزی نیمه واقعی 😍👌 💓 #دست_و_پا_چلفتی 💓قسمت #هفتم بالاخره روز موعود فرا رسید... دل تو دلم
💓رمان فانتزی نیمه واقعی 😍👌 💓 💓قسمت 💓از زبان مینا💓 فکر کنم خونشون تیغ پیدا نمیشد تعجبم به خاطر این بود که مجید همیشه تو بچگیامون لباس قشنگ و گرون قیمت میپوشید... و خالم خیلی رو لباساش حساس بود ولی الان یه جوری شده بود.🙄😑 بقیه مردا و پسرهای جشن خوشتیپ و خوش لباس بودن ولی مجید نه.😕 یه جوری انگار وصله ناجور بود😐انگار لباسای باباش رو پوشیده بود😑 از دیدنش خندم گرفته بود 😂ولی خودمو به زور جمع و جور کردم و با یه لبخند بهش سلام کردم😄 اونم سرشو انداخت پایین و سلام کرد دیگه از مجید شیطون و دوست داشتنی خبری نبود بر خلاف بچگی خیلی سر و ساکت و آروم شده بود... چند بار هم که دزدکی نگاش کردم سرش همش تو گوشیش بود.. حدس میزنم احتمالا از کسی خوشش اومده و اون گفته این تیپی بشه وگرنه دلیل دیگه ای برا این کارش پیدا نمیکنم الانم احتمالا با همون داشت چت میکرد که اینقدر تو گوشی بود.😐😂 بالاخره مراسم تموم شد و راحت شدم😍👏💃💃 ما همون شبش بلیط برگشت داشتیم. خاله اینا هم میخواستن برگردن شهرشون. طبق عادت همیشگیم تعارف کردم و گفتم بیاین پیشمون ولی خب چه میومدن چه نمیومدن برا من فرقی نداشت😏 . . 💓از زبان مجید💓 الکی مدام سرم تو گوشی بود😕 نزدیک 200 بار هی گوشیو از جیب دراوردم هی گذاشتم تو جیب. کارم شده بود که الکی قفل و باز میکردم و میرفتم تو منو و یکم اینور و اونور میرفتم و دوباره قفل میکردم😑 حوصلم داشت سر میرفت ولی کاری نمیتونستم کنم😔 به این دلم خوش بود فقط که با مینا زیر یه سقف نشستم و از هوایی نفس میکشم که اون نفس میکشه!! مراسم تموم شد و خواستیم برگردیم که مینا برگشت و به مامانم گفت: _خاله جون حتما بیاینا پیشمون... خوشحال میشیم 😊 یهو قند تو دلم اب شد😌🙈 کامپیوتر مغزم شروع کرد به تحلیل کردن حتما از من خوشش اومده که دعوتمون میکنه بریم فک کنم امشب از ظاهر و تیپم خوشش اومده باشه.😇 اون لبخند اولش هنوز تو ذهنم بود و هی تکرار میشد تو ذهنم 😊 . بعد از مراسم خیلی از خودم راضی بودم تا چند روز تک تک حرکاتش رو برا خودم تفسیر میکردم با اون لبخند مینا برای ادامه مسیرم مطمئن تر شده بودم و سعی میکردم بیشتر راجب دین بدونم و هر روز معتقد تر میشدم. 💓💓💓💓💓💓💓💓💓 ادامه دارد... ✍نویسنده؛ سیدمهدی هاشمی