eitaa logo
اشعار مرضیه عاطفی
469 دنبال‌کننده
255 عکس
24 ویدیو
0 فایل
💌 شما به دعوت #مادر_سادات اینجایید 💌 نذر شادی دل حضرت زهرا(س)👇 ⚘️ سلامتی و فرج امام زمان(عج)،سلامتی رهبرعزیزمان صلوات ⚘️ لینک کانال تلگرام: @marziyehatefi لینک صفحه اینستاگرام: @marziyeh.atefi.313 لینک ویراستی: https://virasty.com/MarziyehAtefi
مشاهده در ایتا
دانلود
🏴🍃غزل زبانحال نذر شهادت 🍃🏴 در غربت حاکم شده بر خاک بقیعم، بنشین که روا نیست به بیگانه بگویم حس کرد شکافندهٔ علمم قلم آمد، تا از دل آشفتهٔ دیوانه بگویم از غربت هجده گل لب تشنهٔ مظلوم، یا سوختن ِ خیمه که جا مانده به جانم قلبم شده از واقعهٔ روز دهم پُر؛ باید که از آن روز غریبانه بگویم ظهر و عطش و خنجر آن قاتلِ نامرد، ای وای از آن لحظه که بر سینه نشسته ست و بر غربت «تل» عمه دوید و بگذارید، از روضهٔ گودال شتابانه بگویم لرزید زمین و همه جا تیره شد از غم، سر بود و سپس غارت انگشتر و انگشت بین همه اینها به خداوند عذاب است، از حرمله و نعرهٔ مستانه بگویم من کودک نوپا و پدر در تب ممتد، در گوشه ای از خیمه دعاگوی عمو بود مشک و علَم و علقمه حیران شده بودند، کافیست که از غیرت مردانه بگویم با کوچکی دستِ خودم دستِ دعا را، در دست گرفتم ولی انگار که باید آن لحظه که سقا به زمین خورد و نظر خورد، از «إنکسرَ ظهری ِ» پیمانه بگویم پا دستخوش آبله شد بعدِ اسارت، در معرکهٔ شام کجاها که نرفتیم از خطبهٔ دندان شکنِ عمه و بعدش، از وحشت و خاموشی ویرانه بگویم همبازیِ من بود رقیه(س)! ولی او را، فقدانِ پدر از کمر و از نفس انداخت سخت است بیانش! به چه حالی و چگونه؛ از لحظهٔ جان دادن ِ دردانه بگویم؟! چشمان پدر ابر شد و یکسره بارید، آنقدر که مشهور ِ بُکایین ِ جهان شد شمعی شدم و‌ سوختم و مانده به دوشم، داغی که قرار است به پروانه بگویم! ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅ @marziyehatefi ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅