🏴🍃غزل زبانحال نذر شهادت
#حضرت_امام_محمدباقر_علیه_السلام🍃🏴
در غربت حاکم شده بر خاک بقیعم، بنشین که روا نیست به بیگانه بگویم
حس کرد شکافندهٔ علمم قلم آمد، تا از دل آشفتهٔ دیوانه بگویم
از غربت هجده گل لب تشنهٔ مظلوم، یا سوختن ِ خیمه که جا مانده به جانم
قلبم شده از واقعهٔ روز دهم پُر؛ باید که از آن روز غریبانه بگویم
ظهر و عطش و خنجر آن قاتلِ نامرد، ای وای از آن لحظه که بر سینه نشسته ست و
بر غربت «تل» عمه دوید و بگذارید، از روضهٔ گودال شتابانه بگویم
لرزید زمین و همه جا تیره شد از غم، سر بود و سپس غارت انگشتر و انگشت
بین همه اینها به خداوند عذاب است، از حرمله و نعرهٔ مستانه بگویم
من کودک نوپا و پدر در تب ممتد، در گوشه ای از خیمه دعاگوی عمو بود
مشک و علَم و علقمه حیران شده بودند، کافیست که از غیرت مردانه بگویم
با کوچکی دستِ خودم دستِ دعا را، در دست گرفتم ولی انگار که باید
آن لحظه که سقا به زمین خورد و نظر خورد، از «إنکسرَ ظهری ِ» پیمانه بگویم
پا دستخوش آبله شد بعدِ اسارت، در معرکهٔ شام کجاها که نرفتیم
از خطبهٔ دندان شکنِ عمه و بعدش، از وحشت و خاموشی ویرانه بگویم
همبازیِ من بود رقیه(س)! ولی او را، فقدانِ پدر از کمر و از نفس انداخت
سخت است بیانش! به چه حالی و چگونه؛ از لحظهٔ جان دادن ِ دردانه بگویم؟!
چشمان پدر ابر شد و یکسره بارید، آنقدر که مشهور ِ بُکایین ِ جهان شد
شمعی شدم و سوختم و مانده به دوشم، داغی که قرار است به پروانه بگویم!
#السلام_علیک_یا_محمد_بن_علی
#یا_باقر_العلوم_أدرکني
#آجرک_الله_یا_صاحب_الزمان_عج
#مرضیه_عاطفی_سمنان
┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅
@marziyehatefi
┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅