آرزوی داشت تا قبل از مادرش بمیرد
🔹شهید علی فاضلی شاد بسیار علاقه داشت مثل مولایش حضرت علی (ع) کمک رسان مردم نیازمند و فقرا باشد او از حقوق هر ماهش سهم نیازمندان را جدا میکرد و شبانه به درب منزل آن ها میرفت وکمکهایش را به نیازمندان میرساند، شهید همین کار راه تا آخرین نفسهای که در این دنیا بود انجام میداد.
🔹علی فاضلی شاد دو تا آرزو داشت؛ یکی شهادت و دیگری قبل مادرش بمیرد تا یکبار بمیرد. او در فضای مجازیاش اخرین پستی را که منتشر کرد این بود که (حلالم کنید) شهید ارادت خاصی به امام رضا (ع) داشت در اکثر مرخصیهایش راهی سفر مشهد مقدس میشد.
#معرفی_شهید
#شهید_مدافع_وطن
بخشی از زندگینامه و شخصیت شهید زکوی زاده
🔹شهید مجتبی زکویزاده در همه حال شوخ طبع بود. چشمان روشن و صورتی نورانی و شاداب داشت، هر وقت از مقابل ساختمان بنیاد شهید باغملک عبور میکردیم با شوخی میگفت خانم این آدرس را حفظ کن بعد از شهادت من مسیرت زیاد به اینجا میخورد، من متوجه میشدم که حرفش جدی است، اما برای اینکه ناراحتم نکند با شوخی و خنده میگفت. حتی در خود سوریه دوستانش میگفتند برخی اوقات که در منطقهی عملیاتی راه را گم میکردیم، در عین عصبانیت همهی ما، شهید زکوی با لبخند میگفت نترسید راه ما به سمت بهشت است گم نمیشویم.
🔹شهید مجتبی زکویزاده در کار کشاورزی عصای دست پدرش بود. وی بخاطر اینکه سروان تکاور شاغل در تیپ تکاوران سپاه بهبهان بود در بهبهان زندگی میکرد اما در زمان برداشت محصولات کشاورزی به روستا میآمد و کارهای کشاورزی پدرش را انجام میداد.
#معرفی_شهید
#شهید_مدافع_وطن
شهیدی که خواب شهادت خود را دیده بود
🔹شهید عرفان بیات یک دهه هشتادی که در عنفوان جوانی به شهادت رسید. هم آنکه در دوران کودکی آرزوی پلیس شدن داشت. عرفان قبل از آخرین مأموریتش خواب شهادتش را دیده و این موضوع را با مادرش هم در میان گذاشته بود. مادر هم برایش دعای شهادت میکرد، اما هرگز نمیدانست افتخار مادر شهید شدن به این زودیها نصیبش شود.
🔹عرفان بیات اهل ورزش بود، در کشتی چند مدال گرفت و تکواندوکار بود. زمان کرونا، در مسجد کمکهای مردمی و مؤمنانه را جمع میکرد و آن را به دست افراد نیازمند میرساند. وی در کارهای خیر پیشقدم بود و حتی حقوقش را که میگرفت، بخش عمدهای از آن را به کسانی که نیاز داشتند، میبخشید.
#معرفی_شهید
#شهید_مدافع_وطن
📷شهیدی که با لب تشنه از دنیا رفت
🔹مادر شهید مهدی بیات میگوید: " پسرم به زاهدان رفت که یکساله برگردد اما دو سالی در آنجا بود. سال دوم وقتی ایام عید و تعطیلات رسید و همه به خانههایشان برمیگشتند، تصمیم گرفت به جای یکی از دوستانش که زن و بچه داشت، بماند. به ما تلفنی گفت: من جای دوستم میمانم تا او بتواند به زن و بچهاش سر بزند و پیش آنها باشد. روزی که کارش تمام شده بود و قرار بود به تهران بازگردد، یک عملیاتی پیش آمد. در عملیاتی که پیش از عزیمتش به تهران پیش آمد و در آن حضور داشت، به شهادت رسید."
🔹این مادر شهید به برخی از خصوصیات اخلاقی شهید اشاره کرد و بیان میکند: " مهدی با مرام و معرفت و مؤدب بود. با لب تشنه از دنیا رفت. مهدی همیشه وقتی از دانشگاه به خانه برمیگشت یک شاخه گل در دستش داشت که برای من گرفته بود. وقتی میرسید اول دست من را میبوسید و بعد یک جای خاص در خانه برای شاخه گلش داشت که آن را آنجا میگذاشت و میگفت بضاعت یک دانشجو در حد همین شاخه گل است. ۱۰ سال از شهادتش میگذرد ولی من هنوز هم جای گل او در خانه را با یک گل مصنوعی نشان کرده و یادش را زنده میکنم."
#معرفی_شهید
#شهید_مدافع_وطن
حتی عراقیها هم برای شهادت عباس ختم گرفتند
🔹شهید عباس صابری جانباز شیمیایی بود، اما هیچگاه دنبال مدارک جانبازیاش نرفت. یک روز وقتی در منزل بود، خون بالا آورد. با اصرار مادرش به بیمارستان رفت. بعد از معاینه دکتر از او پرسید: خانه شما در منطقه جنگی بوده؟ با ایما و اشاره به مادرش فهماند که دوست ندارد دکتر بفهمد که در جبهه بوده، اما مادر به آرامی به دکتر گفت. دکتر رو به عباس کرد و گفت: به بیمارستان سپاه برو تا بتوانی دوباره به جبهه بروی، اما او قبول نکرد. مدتی را در تهران ماند تا کمی حالش بهتر شد و باز به جبهه رفت.
🔹عباس صابری برخی اوقات که برای تفحص شهدا به خاک عراق میرفت، مقداری لباس، میوه برای عراقیها میخرید تا برای تفحص شهدا با آنها بیشتر همکاری کنند. این هدیه همراه با مهربانی و خوش اخلاقی عباس آقا موجب شد که دل عراقیها نرم شده و به او علاقهمند شوند. وقتی خبر شهادتش به عراقیها رسید، برایش ختم گرفتند.
#معرفی_شهید
#شهید_مدافع_وطن
شهیدی که خوناش را پای امنیت سیستان و بلوچستان داد
🔹منصور توحیدی نسب به رعایت حلال و حرام پایبند بود و میگفت اگر انسان لقمهای حلال به فرزندش بدهد در هر ۲ دنیا اجر دارد. معتقد بود این دنیا ارزش آن را ندارد که انسان کار حرامی انجام دهد و از راه حرام بخواهد بچههایش را به جایی برساند. وی در برابر رفتارهای غیرمنطقی سکوت میکرد و با این سکوت دیگران متوجه میشدند که شهید از آن رفتار ناراحت شده است.
🔹ساعت ۱۰ بود که با شهید تماس گرفتند و اطلاع دادند ۳ نفر از تروریستها از مرز پاکستان وارد خاک ایران شدند. شهید همراه ۷ نفر دیگه به مأموریت رفتند؛ اما آنها زودتر از نیروهای مرزبانی در جاده مستقر شده و کمین زده بودند. اولین کاری که کردند به سمت ماشین نیروهای انتظامی شلیک کردند و ماشین منفجر شد. نیروها که از اتومبیل خارج شده بودند برای دستگیری عناصر جیش العدل اقدام کردند. عناصر جیش العدل وانمود کردند مهماتشان تمام شده و منصور برای دستگیری آن ها خیز برداشت؛ اما این کار آن ها در واقع یک فریب بود و به سمت منصور رگبار بستند و او را به شهادت رساندند.
#معرفی_شهید
#شهید_مدافع_وطن
📷روح الله سلطانی هفتادمين شهيد عملیات لشكر۲۵كربلا
🔹چند روز قبل از شهادت روح الله سلطانی، بچههای عملیات لشكر ۲۵كربلا درصدد چاپ بنر تصاوير شهدای اين لشكر بودند که شهيد سلطانی گفت عكس من را هم بزنيد چرا كه هفتادمين شهيد عملیات لشكر من هستم و همين طور هم شد.
🔹اين شهيد والامقام اهل دعا و استغفار بود و در داخل اتاق كار خويش تكه موکتیرا انداخته بود و نماز شب را روی آن میخواند و زمانی كه كوچكترين مشكل ايجاد میشد تا نیمههای شب با خدا راز و نياز میکرد و تكه كلام شهيد «يا ابوالفضل بیداد» بود.
#معرفی_شهید
#شهید_مدافع_وطن
آرزوی شهیدی که برآورده شد
🔹همسر شهید مرتضویزاده با یادآوری خاطراتش میگوید: " یکروز با حسین سر مزار رفته بودیم کنار قبر شهیدان ایستاده بود و درست همانجایی که الان قبر او است، نشان داد و گفت: چطور میشد یک جا به ما میدادند، گفتم: از دست ما فرار میکنی، میخواهی شهید شوی. گفت: نه ! شهداء گل بودند، ما چی هستیم. گفتم: خدا کند من قبل از تو بمیرم. گفت: خدا نکنه. بچه بی مادر شود و از قرار آمدیم. درست سال بعد همانجایی که نشان داده بود، بدون اینکه من قبلا دیده باشم. ای وای مزار شهید عزیزم حسین شده بود. واقعا حسین مستجاب الدعوه بود و به آرزوی خود رسید.
#معرفی_شهید
#شهید_مدافع_وطن
اخلاق «سجاد» روسها را هم جذب کرده بود
🔹شهید سجاد باوی راننده تاکسی بود و بچههای اعزامی به سوریه را تا مسیری همراهی میکرد. این امر موجب شده بود با بچههای مدافعان حرم یک گروه تشکیل بدهند و ارتباط خاصی با این دوستان داشته باشد. همچنین بیشتر پاتوقشان مزار شهدای مدافعان حرم بود.
🔹شهید باوی از غذای خودش و رزمندهها را میبرد و به کودکان سوری میرساند و از آنها دلجویی میکرد و با آنها مشغول صحبت میشد. سجاد حتی توانسته بود با تعدادی از نظامیان روسی که در سوریه مستقر بودند ارتباط حسنه خوبی برقرار کند طوری که آنها بعد از روبهرو شدن با خبر شهادت سجاد بسیار متاثر شده بودند.
#معرفی_شهید
#شهید_مدافع_وطن
فرماندهای که از زمان جنگ تحمیلی پی شهادت بود
🔹همسر شهید از ویژگیهای اخلاقی شهید نجفی: " همسرم بسیار صبور بود و هیچ وقت عصبانی نشد و برای پدر و مادرش احترام زیادی قائل بود به طوری که من هیچ گاه ندیدم که به پدر و مادرش تو گفته باشد. وی دائم الوضو بود و نمازش را همیشه اول وقت میخواند بدون اینکه کسی متوجه شود. دوشنبهها و پنجشنبهها و ماه رجب و رمضان روزه بودند طوری که وقتی اذان می داد من متوجه می شدم که روزه هستند.
🔹دختر شهید در بیان خاطرات پدرش میگوید: " پدرم از مدتی قبل نوای شهادت مینواخت؛ وی در تمام دستنوشتههایش از شهادت میگفت. یک ماه قبل از شهادت به مادرم گفته بود: «من به دست ضد انقلاب ترور میشوم.» مادر خندید و گفت: «این همه رجال سیاسی در مملکت داریم چرا شما؟» پدر جواب داد: «ترور میشوم، آن هم به دست وهابیت!» "
#معرفی_شهید
#شهید_مدافع_وطن
♦️شهادت، جان باختن در راه خدا
🔹یکی از دوستان شهيد حسین صحرایی میگوید: " رمضان وقتی صدای اذان میآمد، دم ایستگاه صلواتی خیلی شلوغ میشد و مردم حسابی صف میایستادند تا عدسی و چایی بخورند، آنقدری سرمون تو ایستگاه شلوغ میشد که وقت نمیکردیم افطار کنیم و چیزی بخوریم.
🔹همرزم شهيد در ادامه خاطراتش بیان میکند: " یادمه تو اون وضعیت حسین با زبون روزه و یه پارچ آب خنک تو ایستگاه میچرخید، بین بچهها آب پخش میکرد و به هرکسی میرسید میگفت: بسم الله داداش افطار کردی؟
🔹حسین صحرایی همیشه به اطرافیانش: " باید شهید راه خدا باشیم نه شهید بنیاد شهید "
#معرفی_شهید
#شهید_مدافع_وطن