eitaa logo
مصابیح
745 دنبال‌کننده
30.9هزار عکس
15.8هزار ویدیو
632 فایل
کانال خبری،تحلیلی،بصیرتی مصابیح ویژه قشر نخبه جامعه با ما بروز باشید. ارتباط با مدیر: @Masabihmodir
مشاهده در ایتا
دانلود
♦️شهیدی که ارزش و اهمیت جایگاه مسئولیت خود به عنوان نماینده مردم را می‌دانست 🔹از خصوصیات ویژه اخلاقی شهید محمد کلاته سرپرستی خانواده‌های محروم وبی‌بضاعت بود، به همین سبب محبوبیت خاصی بین همشهری‌های خود به ویژه قشر محروم داشت . او در سال ۱۳۵۶ پیوند آسمانی خود را رقم زد ، و حاصل این ازدواج مبارک تولد ۴ پسر و ۲ دختر شد، که هم اکنون مشغول خدمت به مردم و کشور هستند. 🔹همسر شهید کلاته می‌گوید:" دورانی که شهید به‌عنوان نماینده مجلس شورای اسلامی از طرف مردم انقلابی بجنورد انتخاب شد می‌خواستیم به تهران برویم ؛ لذا هنگام اسباب کشی تمام کاغذ باطله‌ها را دور ریختم و دفتری که مربوط به کارگران کوره بود می‌خواستم دور بیندازم شهید مانع شد وقتی علت را جویا شدم گفت با نگاه کردن به این دفتر فراموش نمی‌کنم از کجا آمده‌ام؟ و چه کسانی به من رأی دادند و از من چه انتظاری دارند چرا که احساس می کنم فقط مسئولیتم بیشتر شده است."
📷از سنگر مدرسه تا دانشگاه شهادت 🔹شهید عبدالحسین نوریان از طریق شغل معلمی توانست به کودکان محروم خدمت کند و دانش آموزان را بسیار دوست می‌داشت. ایشان برای کمک رسانی به جبهه‌ها شب و روز نداشت و می‌گفت: «باید از حریم ایران و اسلام دفاع کرد.» 🔹یکی از دوستان عبدالحسین نوریان نقل می‌کند : " روزی با شهید عالیقدر به قصد زیارت مشهد مقدس رفتیم، در شهرستان قوچان در کنار دشتی پر از گل سرخ ایستاده بودیم و شهید از من خواست که عکسی از ایشان بگیرم، گفتم چرا؟گفت این عکس یادگاری است برای شهید شدن، وقتی شهید شدم این عکس را روی مزارم بگذارید".
مبارزه مسلحانه با طاغوت 🔹یکی از دوستان شهید جهانگیر نارنجی کاهو تعریف می‌کند: " من و شهید ۴ سال در دبیرستان با هم بودیم در یک خانه زندگی می‌کردیم و درس می‌خواندیم. از سال سوم و چهارم دبیرستان شب‌ها به خانه نمی‌آمد. نگرانش بودم؛ مدتی به همین منوال گذشت؛ یک روز حرف دلم را به زبان آوردم و پرسیدم: «شما کجا هستی؟» او گفت: «با من کار نداشته باش، نمی‌تونم به تو چیزی بگم» 🔹وی در ادامه ماجرا چنین می‌گوید: " این رفتارش برایم عجیب بود. پس از یک سال، یک شب ساعت ۱۲ به خانه آمد. آن شب خیلی اصرار کردم که باید بدانم شما کجا هستی و مشکوک شده‌ام. او که چاره‌ای نداشت با کمی تأمل گفت: «حرفی را که از من می‌شنوی فقط و فقط در همین خانه بماند.» من قسم یاد کردم و او گفت: «من و چند نفر دیگه شب‌ها می‌رویم به خانه افسران ارتش و ضمن خلع سلاح آن‌ها، اطلاعات کسب می‌کنیم.» آن‌وقت کلت کمری را که به کمرش بسته بود نشانم داد."
نگاهی به زندگی سردار اسلام شهید اسدالله اسعدی 🔹شهید اسدالله اسعدی با آغاز جنگ تحمیلی به صورت مرتب و مستمر به جبهه اعزام می‌شد و در عملیات‌های بسیاری شرکت کرد. در سال های ۶۱ و ۶۲ در سپاه بجنورد و حوزه فرماندهی مشغول به کار شد، هم جانشین فرمانده بود و هم کار دفترداری می‌کرد. رابطه‌اش با خانواده، دوستان، اقوام و همکاران بسیار حسنه و از روی مهر و محبت بود. وی در جبهه جانشین دوم گردان یدالله بود. 🔹در قسمتی از وصایای شهید اسدالله اسعدی آمده است: " اى پدر مهربان و مادر عزیزم که آرزو داشتى من از جبهه با پیروزى کامل برگردم و مرا داماد کنى غافل از آنکه من اینجا به معشوق خود رسیده‌ام و شما را هم دعوت مى‌کنم به این مجلس شادى واقعا که همچون مجلسها کم بوجود مى‌آید. امیدوارم که مرا ببخشید که از شما جدا شدم چون معشوقم را بیشتر دوست داشتم و همه دوست دارند ولى هر کس هر کس به آن معشوق نمى‌رسد امیدوارم که شما هم به این معشوق برسید، ان شاء الله. " 🔹اى پدر جان، آن پولهایى که قرض الحسنه از بچه‌ها گرفته‌ام با عرض ادب تقدیم‌شان کن و از جاى من تشکر کن. "
♦️شهیدی که از آمریکا به جبهه رفت 🔹شهین حاجی‌طالب یکی از همکلاسی‌های شهید طیب در دوران دانشجویی می‌گوید: " وقتی دختر آمریکایی از رفتار هدایت الله طیب خوشش آمد، به او پیشنهاد ازدواج داد. هدایت خیلی سرخ شد و پیش من آمد و گفت: خواهر به او بگو که خانواده‌ام دختر یکی از فامیل‌مان را از بدو تولد برایم «ناف‌برون» کردند." 🔹هدایت الله طیب بعد از تجاوز رژیم بعث عراق به ایران، شهید طیب درس در امریکا را نیمه‌کاره رها می‌کند و به ایران برمی‌گردد.
بچه پولداری که به دنیا پشت پا زد و جبهه را به آمریکا ترجیح داد 🔹شهید حمید شاه حسینی با وجودی که مقدمات ادامه تحصیل در آمریکا برایش فراهم بود، به جبهه رفت. خانواده‌ای متمول داشتند که در محله شمیران زندگی می‌کردند و تمام آنها گرین کارت داشتند. 🔹امکانات دنیایی‌ فوق‌العاده عالی بود، اما به همه این‌ها پشت پا زد. شهید شاه‌حسینی به بچه‌های جنوب شهر به مزاح می‌گفت شهدای شمیران افضل من شهدای خراسان. به نظر من هم کسی که در تجریش و شمیران زندگی کرده است، شهادتش افضل است، چون همه وابستگی‌های دنیا را زیر پایش می‌گذارد و می‌آید.
نوجوانی که با دستکاری شناسنامه‌اش موفق شد به جبهه اعزام شود 🔹شهید موسی صمدپور چندین بار برای اعزام به جبهه نور علیه باطل به مرکز ثبت نام ناحیه بکتاش مراجعه کرد، چون به سن قانونی نرسیده بود، مراکز ثبت نام از اعزام وی خودداری کردند. 🔹این شهید والا مقام با دستکاری شناسنامه از طرف بسیج ناحیه سپاه میاندوآب به مدت ۴۵ روز در " پادگان حر " شهرستان خوی آموزش نظامی را طی کرد و سپس در گردان امام سجاد(ع)لشگر ۳۱عاشورا مشغول فعالیت شد.
آرزوی شهیدی که برآورده شد 🔹همسر شهید مرتضوی‌زاده با یادآوری خاطراتش می‌گوید: " یکروز با حسین سر مزار رفته بودیم کنار قبر شهیدان ایستاده بود و درست همانجایی که الان قبر او است، نشان داد و گفت: چطور می‌شد یک جا به ما می‌دادند، گفتم: از دست ما فرار می‌کنی، می‌خواهی شهید شوی. گفت: نه ! شهداء گل بودند، ما چی هستیم. گفتم: خدا کند من قبل از تو بمیرم. گفت: خدا نکنه. بچه بی مادر شود و از قرار آمدیم. درست سال بعد همانجایی که نشان داده بود، بدون اینکه من قبلا دیده باشم. ای وای مزار شهید عزیزم حسین شده بود. واقعا حسین مستجاب الدعوه بود و به آرزوی خود رسید.
وحید نومی شهید ظهر عاشورا 🔹بعد از شهادت این شهید والا مقام، در عراق برای وحید مراسم با شکوهی بر پا می‌کنند و پیکر مطهر شهید نومی را به زیارت حرمین در کربلای معلی و نجف اشرف می‌برند و با عنایت به اینکه وحید را در عراق بهتر می‌شناختند و فرماندهان و نیروهای مقاومت آشنایی بیشتری از این شهید بزرگوار داشتند اصرار داشتند تا پیکر مطهر شهید در عراق به خاک سپرده شود ولی بنا به درخواست ما، پیکر مطهر شهید نومی به وطن انتقال یافته و طی مراسمی با شکوه پس از تشییع، در گلزار شهدای وادی رحمت به خاک سپرده شد.
عارف مجاهد که در راه اسلام خستگی ناپذیر بود 🔹شهید ابراهیم عشریه در کسوت مربیگری دروس رشته تاکتیک و عملیات مانند رزم انفرادی، رزم تیم و گروه، راپل، آرامسازی و کنترل اغتشاشات، نقشه خوانی، زندگی در شرایط سخت، پاکسازی ساختمان و جنگ شهری، اصول و قواعد رزم، تخصص داشت. 🔹ابراهیم عشریه در شهر قم تا سال ۱۳۹۱ اجاره نشین بود و علی‌رغم حقوق کم و داشتن سه فرزند؛ زندگی بسیار موفق و شیرینی را سپری می‌کرد. منزل شخصی‌اش را که از طریق تعاونی مسکن سپاه آماده شده بود در ابتدای شهریور ماه ۱۳۹۱ تحویل گرفت که اقساط آن را ماهانه باید پرداخت می‌کرد. 🔹علاقه این شهید والامقام به مباحث طلبگی باعث شد که شب‌ها در کلاس‌های یکی از مدارس حوزه علمیه مشغول علم آموزی در این زمینه نیز گردد. او با وجود تمام مشغله‌هایی که داشت، هیچگاه کلاس‌های رزمی جودو را در شهر قم تعطیل نکرد.
شهید سید رضا مهدوی، آموزگار عشق و ایثار 🔹این شهید والامقام که فردی متدیّن و انقلابی بود، در دوران پُر از خفقان قبل از انقلاب، به دلیل فعالیت‌های انقلابی و پخش اعلامیه و نوارهای حضرت امام، انگشت اشارۀ ساواک بود و بارها مورد تعقیب قرار گرفت؛ اما به خواست خدا، مأموران رژیم از بازداشت وی ناکام ماندند. 🔹سید رضا بعد از اخذ مدرک دیپلم، جذب ادارۀ آموزش و پرورش شد. بعد از پیروزی انقلاب، از طرف آموزش و پرورش مأمور به خدمت در جهاد شد و در قسمت سوادآموزی جهاد، مشغول فعالیت گشت. وی برای سوادآموزی، به روستاهای دورافتاده سفر می‌کرد.
شهیدی که بعد از شهادت به زیارت امام رضا(ع) رفت 🔹شهید علی عباس حسین‌پور هنوز در سال سوم دبيرستان درس می‌خواند كه تكليف و دين او را به جبهه‌های نبرد كشانيد و در اولين ماموريت در تاريخ ۳۰ بهمن ۶۱ در خرمشهر مجروح گرديد. 🔹این شهید والامقام با آغاز عمليات خيبر مجدداً به خط مقدم رفت و برای بار دوم در طلائيه مجروح گرديد كه مجروح بودنش را هم دانشگاهيهايش تا بعد از شهادتش نمی‌دانستند و اين نشانه اوج اخلاص وی بود و با توجه به اينكه در هر ۲ بار مجروحيت از ناحيه پا مورد اصابت تركش قرار گرفت نتوانست ورزش قهرمانی را ادامه دهد. 🔹نكته بسيار جالب و قابل توجه اينكه پيكر مطهر شهید حسین‌پور به جای اينكه به زادگاهش خرم آباد انتقال يابد به مشهد مقدس فرستاده شد و اين نشانه اوج اخلاص و ارادت وی به علی بن موسی الرضا (ع) و همچنين لطف و عنايت حضرت به وی بود.
اخلاق «سجاد» روس‌ها را هم جذب کرده بود 🔹شهید سجاد باوی راننده تاکسی بود و بچه‌های اعزامی به سوریه را تا مسیری همراهی می‌کرد. این امر موجب شده بود با بچه‌های مدافعان حرم یک گروه تشکیل بدهند و ارتباط خاصی با این دوستان داشته باشد. همچنین بیشتر پاتوق‌شان مزار شهدای مدافعان حرم بود. 🔹شهید باوی از غذای خودش و رزمنده‌ها را می‌برد و به کودکان سوری می‌رساند و از آنها دلجویی می‌کرد و با آنها مشغول صحبت می‌شد. سجاد حتی توانسته بود با تعدادی از نظامیان روسی که در سوریه مستقر بودند ارتباط حسنه خوبی برقرار کند طوری که آنها بعد از روبه‌رو شدن با خبر شهادت سجاد بسیار متاثر شده بودند.
دختر خیابان انقلاب 🔹شهیده زینب کمایی؛ مادرش نام میترا را برای او انتخاب کرد، اما بعدها که میترا بزرگ شد، به اسمش اعتراض داشت. بارها به مادرش گفت:« مادرجان! این هم اسم بود برای من انتخاب کردی؟ اگر در آن دنیا از شما بپرسند که چرا اسم مرا میترا گذاشته‌اید، چه جوابی می‌دهید؟ من دوست دارم اسمم زینب باشد. من می‌خواهم مثل زینب (س) باشم.» 🔹زینب همه خانواده را هم وادار کرد که به جای میترا به او زینب بگویند. البته یک روز، روزه گرفت و برای افطاری دوستانش را دعوت کرد و نامش را تغییر داد.
📷شهید زهره بنیانیان؛ الگوی مبارزه فاطمی 🔹در عصری که بی بند و باری برای هر دختری امتیاز بود؛ شهیده زهره بنیانیان حجاب را برگزید و آشنایی با کُتب شهید مطهری و شریعتی را از همین دوران آغاز کرد. وی در جلسات مذهبی شرکت و از آنجا به سوی سیاست کشیده شد؛  تا این که تغییرات عمیق رفتاری او خانواده را نگران ساخت. بعضی از اعضای نزدیک فامیل که این رفتار برایشان قابل قبول نبود کم کم به او مُهر جنون زدند. 🔹زهره بنیانیان اواخر سال تحصیلی ۵۴ ـ ۵۵ با این که سال تحصیلی را به پایان نبرده بود؛ عازم کشور آلمان شد. در حالی که در فرودگاه اشک می‌ریخت و تقاضای ماندن داشت؛ ولی این تصمیمی بود که خانواده برایش گرفته بودند و شاید مسیر سرنوشت اینطور برایش رقم خورده بود. بنا براین ناخواسته عازم سرزمینی شد که با او و هویت مذهبی‌اش بیگانه بود.
زندگی شهیدی که نماز شبش ترک نمی‌شد 🔹شهید ماشالله تاریخی زندگی ساده و بی‌آلایشی داشت و همیشه در نماز خواندنِ سر وقت از دیگر اعضای خانواده، پیشی می‌گرفت. از زمانی که جنگ شروع شد در تمام عملیات‌ها شرکت می‌کرد و همیشه می‌گفت تا زمانی که جنگ هست من هم باید در جبهه باشم. با تمام اعضای خانواده با احترام رفتار می‌نمود. 🔹مادرش شهید تاریخی می‌گوید: " بیشتر شب‌ها، وقتی که من بیدار می‌شدم، او را در حال نماز می‌دیدم و هیچ‌وقت نماز شبش را ترک نمی‌کرد. با صدای بلند صحبت نمی‌کرد. او همیشه جنگیدن را هدفی می‌دانست، برای شهادت. این هدف با انتخابی آگاهانه همراه شد."
دیوار نوشته‌هایی از عالم غیب/ شهیدی که صحنه شهادتش را نقاشی کرد 🔹علی‌اصغر در سن ۱۳ سالگی شناسنامه‌اش را دستکاری کرد و سنش را بالاتر برد؛ طوری با مهارت این کار را کرد که اصلا مشخص نبود و به این ترتیب به جبهه رفت. چون جثه، شیوه بیان و کردارش بزرگتر از سنش بود، کسی شک نمی‌کرد. 🔹شهید سمواتی چند روز قبل از شهادتش، حوالی اسفند ۶۹ روی دیوار پادگان ابوذر در منطقه عملیاتی غرب، یک نقاشی می‌کشد و در آن، از محل و نحوه شهادت خود و دوستش شهید علی محمدی زیرک که خیلی با هم صمیمی بودند، خبر می‌دهد. بدون اینکه آن محل را دیده باشد. در این نقاشی، دو نخل کنار هم کشیده بود که با یک زنجیر به تابوت متصل هستند. و جمله «شهید قلب تاریخ است» را روی آن نوشته بود. بعدها با موافقت فرمانده پادگان، این تکه از دیوار جدا شد و هم اکنون در باغ موزه همدان نگهداری می‌شود.
شهیدی که ستاره بازیگری قبل از انقلاب بود 🔹شهید مجید فریدفر را تنها هنرمند شهیدی می‌توان برشمرد که علاوه بر هنر آکروبات بازی و نوازندگی ویلن در چندین فیلم سینمایی نیز به ایفای نقش پرداخته و در کودکی و نوجوانی جزو هنرپیشگان فیلم فارسی بوده است. 🔹این چریک انقلابی مبارز پس از پیروزی انقلاب اسلامی به کلی فعالیت‌های هنریش را کنار می‌گذارد و با حفظ همان روحیه انقلابی که در خود داشت، به گونه‌ای که قبل از انقلاب تحت تعقیب دژخیمان ساواک قرار گرفته بود به جرگه انقلابیون می‌پیوندد و به منظور برقراری امنیت در کمیته انقلاب به خدمت رسانی مشغول می‌گردد.
داستان خلبانی که هواپیمایش ۳۱ سال بعد در یک رودخانه پیدا شد 🔹آخرین روز تابستان ۱۳۵۹، ستوان خلبان خالد حیدری به همراه خانواده‌اش در پایگاه هوایی شهید نوژه همدان بود؛ مرخصی داشت و در خانه ماند. به دلیل حمله هواپیماهای عراقی مرخصی‌اش لغو شده بود و باید می‌رفت. همسرش مخالفت می‌کرد اما او مدام همسرش قانع می‌کرد و اصرار به رفتن داشت. 🔹پس از سال‌ها، در یک عملیات اکتشاف در سال ۱۳۹۱ در یک قبرستان در شهر کوت، پیکر خلبان‌های آلفارد پیدا و به ایران بازگرداننده شد و پس از یک مراسم پیکر خالد حیدری به زادگاهش مهاباد منتقل شد و در آن‌جا به خاک سپرده شد.
شهید الوانی مردی از جنس اخلاص و عمل 🔹از خصوصیت اخلاقی بارز و مهم شهید محمدرضا الوانی اخلاص بود که در گمنامی وی تجلی یافت. بعد از شهادتش مشخص شد چقدر به مستمندان رسیدگی می‌کرد و برای رفع مشکلات مالی دوستانش خودش را زحمت می‌انداخت تا بلکه مشکل آنان را حل کند. برای خودش یک هشدار به صدقه طراحی کرده بود و آن را تلنگری برای خود می‌دانست. 🔹همسر شهید الوانی می‌گوید: " وقتی در سوریه ترکش به کتفش می‌خورد به من و مادرشان اطلاع ندادند تا اینکه روزی به بازار رفتیم و من دیدم همسرم از گرفتن بچه احساس سنگینی می‌کند. تعجب کردم که چرا بچه چند ماهه را به سختی بغل می‌کند، تا اینکه یکی از وی درباره بهبود کتفتش سؤال کرد و همسرم ناراحت شد که این راز را برملا کرد."
نگاهی به زندگی جاوید‌الاثر سردار حاج احمد متوسلیان 🔹به روایت منصور کوچک محسنی، پاسدار و از دستیاران متوسلیان در لبنان، متوسلیان با توجه به نقش عمده‌اش در آزادسازی خرمشهر، تنها چند هفته پس از آزادسازی خرمشهر در رأس گروهی از سپاه پاسداران به سوریه اعزام شده بود. پس از آنکه متوسلیان گروه‌های مختلفی که بعداً حزب‌الله لبنان را تشکیل دادند، را هماهنگ کرد، با توجه به اصرار امام خمینی؛ به محدود کردن مداخله سپاه در لبنان و تمرکز نیروهای نظامی ایران بر جنگ با عراق، قرار بر این شد که متوسلیان به ایران بازگردد. 🔹در ۱۴ تیر ۱۳۶۱ خودرو سفارت که حامل مسئولان سیاسی-نظامی ایران بود، هنگام ورود توسط حزب فالانژ لبنان متوقف و توسط نیروهای اسرائیلی گروگان گرفته شدند. سمیر جعجع؛ یکی از رهبران فالانژها، پس از آزادی از زندان، اعتراف کرد که گروگان‌های ایرانی به نیروهای وی تحویل داده شده، سپس توسط آنان کشته شده‌اند.
📷شهیدی که مراقبت از مادران شهدا را وظیفه خود می‌دانست 🔹شهیده مريم فرهانیان نخست به عنوان امدادگر در بيمارستان مشغول فعاليت بود و سپس وارد بنياد شهيد شد، مريم روحی پويا داشت و سكون و يک‌جا ماندن را نمی‌توانست تحمل كند و اگر می‌ديد در جای ديگری می‌تواند خدمت كند خود را به آنجا می‌رساند. 🔹مریم فرهانیان پس از مدتی فعاليت در بيمارستان، به عنوان مددكار اجتماعی در بنياد شهيد مشغول شد و به مددكاری و مواظبت از مادران شهيدان می‌پرداخت و او اعتقاد داشت كه مراقبت از مادران شهدا چيزی كمتر از جنگيدن در جبهه‌ها نيست.
شهیدی که هیچ کس را نداشت و برای آب نامه می‌نوشت 🔹همرزم شهید یوسف قربانی می‌گوید: " هر روز می‌دیدم یوسف گوشه‌ای نشسته و نامه می‌نویسد با خودم می‌گفتم یوسف که کسی را ندارد برای چه کسی نامه می‌نویسد؟ آن هم هر روز. یک روز گفتم یوسف نامه‌ات را پست نمی‌کنی؟ دست مرا گرفت و قدم زنان کنار ساحل اروند برد نامه را از جیبش در آورد، پاره کرد و داخل آب ریخت چشمانش پر از اشک شد و آرام گفت: من برای آب نامه می‌نویسم کسی را ندارم که" 🔹یکی از کارهای مورد علاقه یوسف قربانی نقاشی کردن و نوشتن بود. به هر چادری که قدم می‌گذاشت بر روی دیوارهای آن اشکال گوناگون را رسم می‌کرد. این کارش بچه‌ها را واقعا ذلّه کرده بود. مدام می‌گفتند: یوسف! بابا این چه کاری که می‌کنی؟ چادرها را خراب نکن. ولی او گوشش به این حرفها بدهکار نبود و کار خودش را می‌کرد.
فرمانده‎‌ای که از زمان جنگ تحمیلی پی شهادت بود 🔹همسر شهید از ویژگی‌های اخلاقی شهید نجفی: " همسرم بسیار صبور بود و هیچ وقت عصبانی نشد و برای پدر و مادرش احترام زیادی قائل بود به طوری که من هیچ گاه ندیدم که به پدر و مادرش تو گفته باشد. وی دائم الوضو بود و نمازش را همیشه اول وقت می‌خواند بدون اینکه کسی متوجه شود. دوشنبه‌ها و پنجشنبه‌ها و ماه رجب و رمضان روزه بودند طوری که وقتی اذان می داد من متوجه می شدم که روزه هستند. 🔹دختر شهید در بیان خاطرات پدرش می‌گوید: " پدرم از مدتی قبل نوای شهادت می‌نواخت؛ وی در تمام دست‌نوشته‌هایش از شهادت می‌گفت. یک ماه قبل از شهادت به مادرم گفته بود: «من به دست ضد انقلاب ترور می‌شوم.» مادر خندید و گفت: «این همه رجال سیاسی در مملکت داریم چرا شما؟» پدر جواب داد: «ترور می‌شوم، آن هم به دست وهابیت!» "
♦️سردار شهید سید محمدسعید جعفری، فرمانده پیشرو و پیشتاز 🔹شهید سیدمحمد سعید جعفری با تدارکات و تأسیس «نهضت اسلامی دانشجویان غرب کشور» به عنوان نخستین اتحادیه دانشجویی و نامزدی در انتخابات اولین دوره مجلس شورای اسلامی در پاوه نقش بی‌بدیلی در عرصه‌های سیاسی و فرهنگی منطقه ایفا کرد، ارتباط شهید جعفری با مجلس اعلای شیعیان لبنان و سفر آقای عبدالامیر قبلان به کرمانشاه و نیز ارتباط با حزب الدعوه الاسلامیه عراق به خصوص علامه سید مرتضی عسگری از پیش از پیروزی انقلاب اسلامی و همکاری با حزب اسلامی رعد افغانستان پس از پیروزی و صدور نشریه عاشورا در افغانستان از دیگر اقدامات فرهنگی شهید است.