افق
⚠️ ایدئولوژی داروینیسم (قسمت ششم)
❇️ بالاخره حلقههای مفقوده داروین پیدا شدند!!!
این خبری است که هر از چندگاه یکبار بر فضای رسانههای جهان موج ایجاد میکند. گویی تمام جامعه علمی تنها یک سنگواره از نظریه داروین طلبکار هستند تا بالاخره پیدا شده و به عنوان سندی موجه اثبات کند که به عنوان مثال این حلقه مفقوده انسان را به جد مشترکی که با میمونها دارد پیوند میزند. در صورتی که بدهی داروینیسم بسیار بیشتر از این حرفهاست.
🔰داروینیسم باید اثبات کند که جهان پیوسته است و نه گسسته و این پیوستگی باید تمامی ارگانهای زنده را شامل شود. یعنی چه؟ یعنی به عنوان مثال اگر ادعای داروینیسم را بپذیریم که بال پرندگان همان باله قورباغه یا دست مارمولک بوده که انتخاب طبیعی چنین دگردیسی را در آن به وجود آورده است، باید صدها نمونه زیستی بین قورباغه و پرنده وجود داشته باشد که چنین دگردیسی شگرفی گام به گام در آن رخ داده است. یعنی اگر به دنبال حلقههای میانی بین باله قورباغه و بال پرنده هستیم، باید در این میانه حلقههای مفقودهای پیدا شوند که 90% باله قورباغه و 10% بال پرنده باشند، سپس نمونه ای که 80% باله قورباغه و 20% بال پرنده باشد و همین طور تا بالاخره به نمونه ای برسیم که در آن باله قورباغه 100% به بال پرنده تبدیل شده باشد.
🔸چون طبیعی است که خدای کور انتخاب طبیعی این قابلیت را ندارد که به یکباره و دفعی محاسبات لازم را انجام دهد که چه تغییراتی باید در باله قورباغه صورت گیرد تا بتوان از آن به عنوان بال پرنده استفاده کرد!
و اینکه گفتیم تنها برای یکی از گامهای بلندی است که طبیعت برداشته است، البته تمام این تغییرات و دگردیسیها باید همزمان با دگردیسی در سیستم تنفسی، سیستم تولید مثل، پوشش پوستی و غیره رخ داده باشد و داروینیستها برای اثبات نظریه خود لازم است صدها مورد از این حلقههای مفقوده سر هر پیچ تکامل ارائه دهند که تاکنون چنین مستنداتی را نه در اشکال کنونی حیات که حتی در قالب سنگوارهها نیز نتوانستهاند ارائه کنند.
💠 شاید داستان زیر به بهترین وجهی بتواند وضعیت مضحک موجود را توضیح دهد.
داستان از این قرار است که دکتر Patterson از مدافعین نظریه تکامل، کتابی برای موزه بریتانیا با عنوان ساده تکامل به نگارش درآورد. لوتر ساندرلاند از مدافعین نظریه خلقت دفعی (Creationism) نامهای خطاب به او مینویسد و سوال میکند که چرا یک عکس از فسیلهای میانی Transitional fossil در کتابش وجود ندارد و پترسون پاسخی به او میدهد که میتواند پرده از بسیاری از مسائل بردارد:
‘I fully agree with your comments on the lack of direct illustration of evolutionary transitions in my book. If I knew of any, fossil or living, I would certainly have included them. You suggest that an artist should be used to visualise such transformations, but where would he get the information from? I could not, honestly, provide it, and if I were to leave it to artistic licence, would that not mislead the reader?’
بنده کاملاً با نظرات شما در خصوص عدم وجود تصویر مستقیم از اشکال میانی تکامل در کتابم موافق هستم. اگر چنین اشکالی را سراغ داشتم، حال سنگواره باشد یا زنده، قطعاً آنها را میگنجاندم. آیا پیشنهادتان این است که از یک نقاش استفاده کنیم تا این تبدیلها را مجسم کند، حتی در این صورت اطلاعات آن را از کجا بگیریم؟ صادقانه بگویم که من نمیتوانم چنین اطلاعاتی را در اختیار او بگذارم و اگر قرار بود این کار را به یک نقاش هنرمند واگذار کنم به نظرتان چنین کاری به منزله گمراه کردن خواننده نبود؟
👈 و چنین ادامه میدهد که
‘Yet Gould [Stephen J. Gould—the now deceased professor of paleontology from Harvard University] and the American Museum people are hard to contradict when they say there are no transitional fossils. … You say that I should at least “show a photo of the fossil from which each type of organism was derived.” I will lay it on the line—there is not one such fossil for which one could make a watertight argument.’3 [Emphasis added].
با این حال به سختی میتوان جوابی در رد گفته گولد (استفان ج. گولد استاد درگذشته پالیونتولوژی دانشگاه هاروارد) و افراد موزه آمریکا داد که میگویند هیچ سنگواره میانی وجود ندارد ... میگویید که باید حداقل یک عکس سنگوارهای که هر نوع ارگانیسم از آن مشتق شده است نشان بدهم همین جا به صراحت میگویم چنین سنگوارهای وجود ندارد که بتوان استدلال متقنی بر آن بنا کرد.
ادامه دارد...
#داروینیسم
مشاهده قسمت قبل
🔆 کانال ادیان، فرق و قومیتهای مؤسسه مصاف (افق)
🔆 @masaf_ofogh
افق
❇️ ایدئولوژی داروینیسم (قسمت هفتم)
⚠️ توجه کنید این گفته یک کشیش الهیدان نیست، بلکه اقرار کسی است که بیشترین دسترسی و انگیزه را برای یافتن چنین اشکال میانی اگر وجود داشته باشند در اختیار داشته است. اینگونه متوجه میشویم که پروپاگاندای تبلیغاتی که هر از چندگاه فضای رسانهای را پر میکند که حلقه مفقوده داروین پیدا شد تا چه حد فریبکارانه و مزورانه است و همانطور که Gould توضیح میدهد، بینهایت کمیاب بودن اشکال میانی در سوابق سنگوارهای همواره فوت کوزه گری دیرینه شناسی بوده است.
🔰 به عبارت دیگر اگر نظریه داروین را در خصوص تکامل بپذیریم به گونهای اقرار کردهایم که هیچ مبنایی برای طبقه بندی موجودات زنده وجود ندارد، زیرا در این صورت بین هر گونه حیات باید هزاران شکل میانی و حلقه مفقوده وجود داشته باشند که نتوانیم بگویم قورباغه هستند یا پرنده.
💠 مایکل دنتون در کتابش مینویسد:
For readers subjected to popular and pervasive claims by evolutionary biologists that there are innumerable transitional forms of organisms, it might come as something of a surprise that there are unique taxondefining novelties not led up to gradually from some antecedent form, and which remain invariant after their actualization for vast periods of time.
Michael Denton, Evolution: A theory still in Crisis; p. 39
برای خوانندگانی که در معرض دعاوی پرطرفدار و اغواگر زیست شناسان تکامل گرا قرار دارند که اشکال میانی بیشماری از ارگانیسم ها وجود دارد، ممکن است بسیار غافلگیر کننده باشد که نوپدیدهای معرف گونه منحصربفردی وجود دارند که به تدریج از شکل های قبلی به وجود نیامدهاند و پس از تحقق یافتن تا دورانهای طولانی تثبیت شده باقی ماندهاند.
🔸 شاید لازم باشد در اینجا دوباره به این نکته اشاره کنیم که استدلال ما نظریه تکامل را رد نمیکند، بلکه استدلال ما به معنای آن است که نظریه انتخاب طبیعی داروین، نمیتواند دلیل سیر تکامل را توضیح دهد، چون انتخاب طبیعی داروین سیر تکامل را پیوسته فرض میکند، درصورتی که جهانی که مشاهده میکنیم، به وضوح گسسته است.
#داروینیسم
مشاهده قسمت قبل
🔆 کانال ادیان، فرق و قومیتهای مؤسسه مصاف (افق)
🔆 @masaf_ofogh
افق
⚠️ایدئولوژی داروینیسم (قسمت هشتم)
🔰 درمطالب قبلی به این مسأله پرداختیم که اگر داروینیستها بخواهند اثبات کنند که انتخاب طبیعی پدیدآورنده جهانی بوده که در آن زندگی میکنیم، پس باید بار سنگین اثبات کردن این پدیده را به دوش بکشند که جهان پیوسته است و گامهایی که برداشته به قدری کوتاه و جزئی بوده که تصادف کور هم میتوانسته منشأ آن باشد. مسأله ای که به هیچ وجه با جهانی که مشاهده کردهایم و از زمان ارسطو آن را به گونههای مجزا و منفک از هم طبقه بندی کردهایم همخوانی ندارد.
❇️ اما معضلات بی پایان داروینیسم به همین جا ختم نمیشود. داروینیسم نه تنها باید اثبات کند که طبیعت این سیر طولانی را گام به گام طی کرده، بلکه باید جهان را متقاعد کند که هر کدام از این گامها، کارکردی در راستای بقای موجود زنده ایفا کردهاند!!! نمیدانم چه بگویم؟ کمی که در این ادعا عمیق شوید، متوجه میشوید که تن برهنه پادشاه داروینیسم که دماغش را از فیس و افاده علم و دانش پر کرده است، تا چه حد مسخره و مضحک است. به صورتی که شاید تنها کودکی چون من بتواند به خود اجازه دهد و با انگشت اشاره او را نشان داده و بگوید پادشاه برهنه است!! شاید لازم باشد در قالب مثالی موضوع را روشن کنم، تا کمیک بودن فضا روشنتر شود.
👈 ادعای دوم داروینیستها مبنی بر اینکه هر گامی که طبیعت برداشته به خودی خود کارکردی در راستای بقا ایفا میکرده به عنوان مثال در مورد دگردیسی باله قورباغه به بال پرنده بدین معناست: نه تنها طبیعت این دگردیسی را گام به گام طی کرده است، بلکه هر کدام از این گامها کارکردی در راستای بقا ایفا کردهاند. یعنی باید اثبات شود که موجودی که مجهز به عضوی است که 90 درصد آن باله و 10 درصد آن بال پرنده است، باید امکان بقای بیشتری نسبت به موجودی داشته باشد که 100 درصد باله داشته است، در غیر این صورت انتخاب طبیعت چگونه میتوانست این گونه را از میان سایر قورباغهها باقی نگه دارد تا زمینه گام بعدی فراهم شود.
🔸در آن گام بعدی هم به همین ترتیب موجودی که مجهز به 80 درصد باله و 20 درصد بال پرنده است، باید امکان بقای بیشتری نسبت به جد 90 درصد باله خود داشته باشد تا در طبیعت بماند و در نهایت بتواند زمینه ساز آفرینش گونه جدیدی تحت عنوان پرنده شود. فکر میکنید لازم است بیشتر توضیح بدهم؟ اصلاً اگر بپذیریم این گذار گام به گام رخ داده باشد، سوال اصلی این است که 10% درصد بال برنده به چه دردی میخورد تا بتواند کارکردی در راستای بقا ایفا کند؟ به همین سهولت از این ادعا نمیتوان گذشت و باید در قالب مثال جدیدی آن را شرح داد. گفتیم که حیات مسیری طولانی را از موجودات تک سلولی تا گل سرسبد آفرینش یعنی انسان طی کرده است که از پیچیدگی های روحی و ذهنی او بگذریم، سیستم پیچیده ای است که فقط کوچکترین اختلال در سیستم تعریق او میتواند به کلی ادامه زندگی را برای او غیر ممکن کند. گفتیم که داروینیستها ادعا میکنند که وقتی انتخاب طبیعی میتواند یک گام کوچک این مسیر طولانی را توجیه کند، دیگر کل این مسیر هر چقدر هم که طولانی باشد، تنها با جادوی زمان قابل سپارش است.
💠 یعنی اگر به سیستم میلیاردها سال زمان بدهیم، میتواند این گام کوچک را آنقدر تکرار کند تا به سرمقصد نهایی خود یعنی انسان برسد. حال ما سعی داریم یکی از این گام های کوچک را مورد تدقیق قرار دهیم تا ببینیم آیا طبیعت نه طی میلیاردها سال که طی زمان بینهایت میتواند صرفاً با انتخاب طبیعی این گام را طی کند یا خیر؟!
#داروینیسم
مشاهده قسمت قبل
🔆 کانال ادیان، فرق و قومیتهای مؤسسه مصاف (افق)
تلگرام| اینستاگرام | ایتا
افق
⚠️ ایدئولوژی داروینیسم (قسمت نهم)
🔸 یکی از گام هایی که طبیعت در این مسیر طولانی برداشته است، حرکت از گیاهان بازدانه Gymnosperm به گیاهان گلدار یا نهاندانگان یا َAngiospermها بوده است. هنوز نه از حرکت و گردش خون و تولید مثل جانوری و سیستم عصبی خبری هست، نه سیستم تعریق و استخوان بندی و هزاران نکته ظریف دیگر. به ناگاه طبیعت تصمیم میگیرد گامی بزرگ برداشته و طرح سیستم تولید مثل گیاهی را از آوند به گل تغییر دهد. برای کسی که چندان در موضوع عمیق نشده باشد، مسأله پیش پاافتاده و ساده ای به نظر میرسد، ولی مهندسی که یک ماشین کوچک طراحی کرده باشد، میداند به هم ریختن طرح، آن هم نه طرح یک نمونه منفرد بلکه طرحی که قرار است خود از خود تولید مثل کرده و نمونههای بیشتری تولید کند تا چه اندازه میتواند دشوار باشد. با این حال طبیعت در اثر الهام خدای کور انتخاب طبیعی طرح را به کلی مورد بازبینی اصولی قرار میدهد. سیستم آوند به گل تبدیل میشود. دانه ها در تخمکی پنهان میشوند که قرار است در ادامه حیات گیاه به میوه تبدیل شود. برگها از حالت سوزنی و فلسی به برگ های پهن و مسطح تغییر شکل میدهند و هزاران تغییر دیگر که نه تنها برای آنها نمیتوان شکل واسطهای و حالت گذاری پیدا کرد که واسطه بین گیاه بازدانه و نهاندانه باشد که هر کدام به خودی خود هیچ کارکردی در راستای بقای گیاه ایفاء نمیکنند که دست انتخاب طبیعت یکی را به دیگری برتری داده باشد تا اعجاز تکامل رخ داده و شاهد شکل دیگری از حیات باشیم.
❇️ حتی دانشمندانی که میلیاردها سال تکامل را تجربه کرده و صاحب شعور و هوش هستند، بعد از سالها نه تنها نمیتوانند اشکال میانی بین گیاهان نهاندانه و بازدانه را نه در گیاهان موجود که در قالب سنگوارهها نشان دهند، که حتی از تجسم و تصور مسیری که تکامل برای جهش از گیاهان نهاندانه به گیاهان بازدانه داشته است، عاجز ماندهاند.
پیتر آندره Peter Endress و جیمز دویل James Doyle در این خصوص نوشته اند:
The question of the structure and biology of the ancestral angiosperms, and especially their flowers, is an enduring riddle. Although we are continually gaining new insights from new fossils and new studies on phylogeny, morphology, 123 and developmental genetics in extant plants, we are still far from a final answer. There are gaps at different levels. First is the uncertainty concerning which other seed plants are the closest relatives of angiosperms, particularly extinct groups because most molecular analyses indicate that no living group of gymnosperms is any closer to angiosperms than any other. Second, even if known fossils can be recognized as angiosperm stem relatives, all such groups are morphologically well removed from angiosperms, so there is still a major gap that can only be filled by the discovery of closer stem relatives.
💠 مسأله ساختار و بیولوژی اجداد اولیه نهاندانگان، مخصوصاً گلهای آنها، یکی از معماهای ماندگار است. اگرچه همواره اطلاعات جدیدی از سنگوارههای جدید و تحقیقات جدید بر تکامل شناسی، شکلشناسی، یا ژنتیک رشد گیاهان موجود به دست آوردهایم، همچنان از پاسخ نهایی فرسنگها فاصله داریم. در سطوح مختلف فاصلههایی وجود دارد که باید پر شود. اولین مشکل این است که اصلاً نمیدانیم کدام دسته از سایر گیاهان دانه دار نزدیکترین خویشاوند نهاندانگان، مخصوصاً گونههای منسوخ آن هستند، زیرا بیشتر تحلیلهای ملکولی حاکی از آن است که هیچیک از گروههای بازدانگان نسبت به سایر گروهها قرابتی به نهاندانگان ندارند.
👈 حال با توجه به این اظهار عجز کمی بیشتر به ادعای داروینیستها توجه کنید. اولاً که نمیتوانند نمونهای زنده یا فسیلی از گونههای واسط بین بازدانگان و نهاندانگان ارائه کنند. از آن گذشته حتی نمیتوانند این گونههای میانی را با استفاده از تخیل خود تجسم کنند. با این حال ادعا میکنند تمامی این تغییرات گام به گام هر یک خود به تنهایی کارکردی در جهت بقای گیاه داشته است. اینجاست که ایدئولوژی داروین چیزی در حد افسانه بافیهای انسان عهد باستان میشود.
#داروینیسم
مشاهده قسمت قبل
🔆 کانال ادیان، فرق و قومیتهای مؤسسه مصاف (افق)
تلگرام| اینستاگرام | ایتا
افق
✳️ ایدئولوژی داروینیسم (قسمت دهم)
⚠️ شاید پذیرش اینکه پرومتئوس انواع انسانها را از خاک و آب دهان زئوس آفریده راحتتر بوده با سهولت بیشتری قابل هضم باشد، تا پذیرش این ادعای داروینیستها که چنین طرح عظیمی حاصل طراحی خدایی کور و فاقد شعور بوده است که برای اعجاز خود تنها به زمان نیاز داشته است!!!
💠 گذشته از این اگر این نمونههای گذار که ما نه تنها از مشاهده و کشف آن که حتی از تصور آن عاجز هستیم، کارکردی در جهت بقاء ایفاء میکردند، قاعدتاً شانس ماندگاری آنها از نمونه مبدأ بیشتر بوده است و دلیلی وجود نداشته که دست روزگار نمونه مبدأ را حفظ کرده و این نمونه های گذار را حذف کند. یعنی اگر بپذیریم که طبیعت، در قالب نمونههای میانی، گام به گام خود را از بازدانگان به نهاندانگان رسانده است، پس حداقل برداشتی که وجود دارد این است که هر یک از این نمونههای میانی حداقل از اجداد بازدانه خود کارکرد بیشتری برای بقا داشته است و اگر به هر دلیلی طبیعت ترجیح داده است که این نمونه میانی را از صحنه روزگار حذف کند، به همان دلیل لازم بوده جد بازدانه او را پیش از او حذف کند.
🔸 از طرف دیگر اگر گامهای طبیعت را همواره در راستای بقا تفسیر کنیم، در این صورت طبیعی است که چنین انتظار داشته باشیم که نوپدیدهای هر گونه که مشخصه تمایز اصلی آن گونه از گونههای قبلی است، باید مهمترین نقش را در بقای آن گونه حیاتی ایفاء کند. ادعایی که به هیچ وجه با مشاهدات زیست شناسی تطابق ندارد و ردیه این ادعا را میتوان از زبان خود داروین نقل کرد:
It might have been thought… that those parts of the structure which determined the habits of life [adaptive features]... would be of very high importance in classification. Nothing can be more false… It may even be given as a general rule, that the less any part of the organization is concerned with special habits [adaptations] the more important it becomes for classification.
Charles Darwin, On the Origin of Species (1872), Chapter 14.
👈 ممکن است چنین پنداشته شود که آن بخشهایی از ساختار که تعیین کننده عادات حیاتی هستند (خصوصیات انطباقی) در طبقه بندی موجودات اهمیت بسیار بالایی دارند. هیچ ادعایی نمیتواند از این اشتباهتر باشد. حتی میتوان این قانون کلی را مطرح کرد که هر چه یک بخش از ساختار کمتر به عادات ویژه موجود (انطباقات) ارتباط داشته باشد، اهمیت بیشتری در طبقه بندی آن موجود پیدا میکند. چارلز داروین، درباره منشأ گونهها، فصل ۱۴.
#داروینیسم
🔆 کانال ادیان، فرق و قومیتهای مؤسسه مصاف (افق)
🔆 @masaf_ofogh
افق
❇️ ایدیولوژی داروینیسم (قسمت یازدهم)
🔰از آنچه تا کنون گفته شد ممکن است مخاطب ما چنین گمان کند که به ساحت جناب داروین، یکی از بزرگترین دانشمندانی که اثری ماندگار بر اندیشه بشری گذاشته است، به اندازه کافی احترام نگذاشتهایم. اگر چنین برداشتی شده است، همینجا بهترین فرصت است که عذرخواهی کنیم و در مقابل داروین کلاه از سر برداریم. قابل انکار نیست که داروین توجه بشر را به لایه های عمیقتر و شگفتانگیزتری از جهانی که در آن زندگی میکند، جلب کرد.
🌐 داروین این سوال را در برابر تخیل بشری مطرح کرد که به جای اینکه تنها به این بیندیشد که جهان آفرینش اکنون چه شکلی است، به این بیندیشد که جهان چگونه به این شکل درآمده است. ولی به هر حال حق بدهید که احترام ما به کاشف فرگشت نمیتواند از احترام ما به خالق فرگشت بیشتر باشد!! با این حال از آنچه که تاکنون در رد نظریه او گفتیم نباید چنین سوءتفاهمی ایجاد شود که نظریه او هیچ کاربردی ندارد.
🔸البته که برخی پدیدههای زیستشناسی مانند تغییرات اعمال شده در فنچهای مجمع الجزایر گالاپاگوس، به سادگی با نظریه او قابل توجیه هستند. حتی میتوان در برخی موارد با قیاس نظریه او را به عرصه های اقتصاد و سیاست تعمیم داد. با تمام این حرف ها جوهر سخن ما این است که نظریه انتخاب طبیعی را نمیتوان به تمام سیر تکامل تعمیم داد. اینکه آیا خود داروین در اصل چنین ادعایی داشته یا خیر میتواند موضوعی تاریخی باشد که صرفاً کنجکاوی تاریخی ما را ارضاء میکند و قضاوت در خصوص آن را برعهده تاریخ میگذاریم. اما شکی نیست که نمیتوانیم در مقابل ادعای پیروان امروزین داروین همچون داوکینز سکوت کنیم که قصد دارند دامنه کاربرد نظریه انتخاب طبیعی داروین را به تمام مراحل آفرینش و حتی به قبل از آن یعنی جهان جمادات گسترش دهند. پس در این بخش سعی میکنیم به این سوال پاسخ دهیم که دامنه کاربرد نظریه داروین کجاست؟
#داروینیسم
🔆 کانال ادیان، فرق و قومیتهای مؤسسه مصاف (افق)
🔆 @masaf_ofogh
افق
❇️ ایدئولوژی داروینیسم (#قسمت_دوازدهم)
👈 برای پاسخ به این سوال باید بین خرده فرگشت و کلان فرگشت تفکیک قائل شویم. فرایند تکامل حیات مانند هر فرآیند دیگری به بخش های خرد و کلان قابل تقسیم است. به عبارت دیگر گام های کوتاهی که طی آن طبیعت در معرض تغییرات جزئی قرار گرفته است را خرده فرگشت یا Microevolution مینامیم و گام های بلند که متضمن تغییرات پیچیده تر و ترکیبی تر هستند را کلان فرگشت یا Macroevolution مینامیم. شاید بتوان گفت که کلان فرگشت تغییر ساز است، دل حالیکه خرده فرگشت صرفاً کوک کردن ساز است. حال با توجه به توضیحاتی که در کلیپ های قبلی ارائه کردیم، نظریه انتخاب طبیعی تنها میتواند بخش خرده فرگشت فرآیند تکامل را توضیح دهد و از توجیه کلان فرگشت عاجز است.
🔸بگذارید با مثالی موضوع را روشن تر کنیم. فرض کنیم که ارتفاع شاخه درختانی که منبع تغذیه زرافه ها را تشکیل میدهند در اثر اتفاقی موهوم و خیالی به یکباره نیم متر بلند تر شود. طبیعی است سندیکای زرافه ها برای جبران این مسأله باید متوسط قد تمام زرافه در ها را نیم متر بالاتر ببرد تا از گرسنگی منقرض نشوند و این بلند تر شدن قد به دو صورت امکان پذیر است. یک راه این است که ابعاد و فواصل مهره های ستون فقرات زرافه ها، علی الخصوص در ناحیه گردن به گونهای افزایش یابد که در مجموع بعد از چند نسل متوسط قد زرافهها نیممتر افزایش پیدا کرده و با محیط زیستشان منطبق بشوند. یک راه دیگر هم وجود دارد و آن هم این است که هر زرافه چند مهره به تعداد مهرههای خود اضافه کند تا این کسری قد با افزایش تعداد مهرهها جبران شود.
💠 راه حل اول را میتوانیم خرده فرگشت بنامیم، در صورتی که راه حل دوم یک کلان فرگشت است. نظریه انتخاب طبیعی تنها میتواند توجیهی برای راهحل اول باشد که توضیح آن حتی برای کسی که چندان آشنایی با علم ژنتیک و زیستشناسی ندارد دشوار نیست. طبیعی است که قد تمام زرافهها یکسان نیست و برخی از آنها از دیگر زرافهها بلندقدتر هستند. طبیعتاً بعد از این تغییر محیطی زرافههای کوتاهقدتر با توجه به اینکه دیگر نمیتوانند از برگ درختان تغذیه کنند، از گرسنگی میمیرند و زرافههای بلندقدتر که از این تغییر محیطی ضربه کمتری میبینند زنده میمانند و بعد از چند نسل زرافهها به شکلی کاملاً قهری و بدون دخالت خارجی بلندقدتر میشوند.
✳️ اما اگر زرافهها مجبور باشند که برای انطباق محیط چند مهره به تعداد مهرههای خود اضافه کنند، طبیعی است که نظریه انتخاب طبیعی چنین تغییری را که مستلزم به هم ریختن طرحواره این جانور است، به هیچ وجه نمیتواند توجیه کند. اتفاقی که در عمل می افتد این است که تمام زرافهها چون قادر به این نیستند که طراحی خود را تغییر دهند، یا به عبارت دیگر جهش کلان انجام دهند، منقرض میشوند و در این میان پایدارترین شکل حیات باقی میماند که همان مرگ است!!!
#داروینیسم
🔆 کانال ادیان، فرق و قومیتهای مؤسسه مصاف (افق)
🔆 @masaf_ofogh
افق
❇️ایدئولوژی داروینیسم (قسمت سیزدهم)
✍ این تفاوت اصلی خرده فرگشت و کلان فرگشت است. این یکی از بزرگترین مغالطههایی است که داروینیستها در برابر چشم ما انجام دادهاند. آنها خرده فرگشت و کلانفرگشت را یکی دانستهاند. به عبارت دیگر چنین قلمداد کردهاند که کلان فرگشت، تکرار چندباره خردهفرگشت است. اما حقیقت کاملاً برخلاف این گزاره است.
💠کلان فرگشت چیزی فراتر از تکرار چندباره خردهفرگشت است. جوهر کلان فرگشت با خرده فرگشت تفاوت دارد. ماهیت آن چیز دیگری است. خرده فرگشت این است که ساز طبیعت خود را با حال و هوای محیط کوک کند، در حالیکه کلان فرگشت مشابه تصنیف یک ملودی جدید است. بله ما در مقابل افق های جدیدی که داروین و دانشمندان زیستشناسی پیش روی ما گشودهاند سرفرود میآوریم. طبیعی است که اگر کاوشهای این دانشمندان نبود، برداشت ما از طبیعت به اندازه خانههای قرون وسطایی محقر میماند، اما این دانشمندان باید اذعان کنند که همچنان در بیان دلیل بسیاری از این مشاهدات عاجز ماندهاند.
🔸آنها صرفاً مشاهده کردهاند و مشاهدات آنها به سادگی با روش علمی قابل اثبات است، اما اثبات اینکه استدلال شان در توضیح دلیل این مشاهدات درست باشد، به این سادگی نیست.
شاید یک مثال دیگر بتواند بحث ما را یک پله بالاتر ببرد. فرض کنیم در کنار گونههای زیستی مثل گیاهان و خزندگان و ماهیها و پرندگان و سایر موارد یک گونه جانوری تحت عنوان مثلثها داشتیم. مثلثهایی که حرکت میکنند، رفت و آمد میکنند، برای خوابیدن روی قاعده بزرگتر خود ثابت میشوند، وقتی خسته یا گرسنه میشوند خطوط آنها کمرنگتر میشود و در چنین حالتی باید کمی جوهر بخورند تا تغذیه شده و خطوط آنها پررنگتر شود و بتوانند به زندگی خود ادامه دهند. شاید حتی این مثلثها بتوانند تولید مثل کرده و بدین ترتیب نسل خود را ماندگار کنند. تولید مثل آنها میتواند مثلاً اینگونه باشد که هر یک به عنوان مثال خط توپر ترسیم کننده خود را به دو خط موازی تغییر داده و طی فرآیند خاصی این دو خط از هم فاصله گرفته و یک مثلث واحد به دو مثلث جدید تبدیل شود.
💢حتی این حالت قابل تصور است که برخی از ما انسانها این مثلثها را به عنوان حیوانات خانگی نگهداری کنیم. یکی از مثلث متساوی الاضلاع خوشش میآید در حالیکه دیگری عاشق مثلث قائمالزاویهاش است. در این مورد خرده فرگشت به معنی تبدیل نسبت اضلاع مثلث است. نظریه انتخاب طبیعی میتواند این را توضیح دهد که چگونه مثلثها برای انطباق محیط نسبت اضلاع خود را تغییر میدهند، متساویالساقین میشوند، قائمالزاویه میشوند. بزرگ میشوند، کوچک میشوند و این دست تغییرات. در حالیکه در این مثال کلان فرگشت به منزله تبدیل مثلث به مربع است. مربع شدن این مثلثها، تغییری است که به کلی طرحواره مثلث را به هم میزند و جز با نظارت و طراحی ذهن صاحب شعوری که این تغییر طرح را تجسم و پیادهسازی کند، امکانپذیر نخواهد بود. در این مثال خرده فرگشت به معنای قائمالزاویه شدن مثلث متساوی الاضلاع است در حالیکه کلان فرگشت به معنای مربع شدن مثلث است.
#داروینیسم
🔆 کانال ادیان، فرق و قومیتهای مؤسسه مصاف (افق)
🔆 @masaf_ofogh
افق
✳️ایدئولوژی داروینیسم (قسمت چهاردهم)
✍ شاید مثال دیگری بهتر بتواند منظور ما را انتقال دهد. این مثال را از کتاب دنیای سوفی، نوشته یوستین گاردر برداشتهام. یک روز صبح پدر و مادر و کودکِ دو یا سهسالۀ آنها در آشپزخانه صبحانه میخورند. پس از مدتی، مادر برخاسته و شروع به شستن ظرفها میکند و پدر به پرواز درمیآید، دور سقف میگردد و کودک زل زده و او را نگاه میکند. در این لحظه، کودک در ذهنش چه میگذرد؟ شاید پدرش را نشان بدهد و بگوید: «بابا رفت هوا». البته کودک به حیرت افتاده؛ ولی کودکِ بینوا همواره دچار حیرت است. پدرش مدام کارهای عجیب و غریب میکند و این پرشِ کوچک بر فراز میز صبحانه نیز لابد یکی از آنهاست. پدر هر روز صبح با ماشین مضحکی صورت خود را میتراشد؛ گاه پشتبام رفته و آنتن تلویزیون را به اینطرف و آنطرف میچرخاند؛ یا اینکه سرش را زیر کاپوت ماشین کرده و صورتش را که سیاه شده، بیرون میآورد. در این لحظه مادر سرش را میچرخاند و پدر را میبیند که بالای میز صبحانه در هوا شناور است. مادر چه واکنشی نشان میدهد؟ از وحشت فریاد میکشد و شیشۀ مربا از دستش میافتد. احتمالاً لازم است که وقتی شوهرش از گردش صبحگاهی خود به زمین نزول اجلال کرد، او را به بیمارستان برساند.
🔸چرا واکنش مادر و کودک تا این اندازه با هم تفاوت دارد؟ چون مادر پس از سالها زندگی به جاذبه زمین عادت کرده است، اما کودک بینوا تازه وارد جهان شگفتآوری شده است که پیشپاافتادهترین پدیدهها در آن معجزهای محسوب میشود. کودک اولین بار است که پشت فرمان مینشیند و با حیرت به گاز و دنده و کلاچ نگاه میکند، در حالیکه مادر سالها رانندگی کرده و راندن ماشین برایش به سادگی راه رفتن است. اما به هر حال مادر نباید این نکته را فراموش کند که هر چقدر رانندهای ماهر باشد، هنوز چیزی از این نمیداند که سیستم تعلیق و احتراق و ترمز و کلاچ و انتقال قدرت خودرو چگونه کار میکند.
💢در نهایت کودک متحیر و پرهیجان ما روزی بزرگ میشود به این جهان انس میگیرد و دانشگاه میرود و تحصیلات عالیه سپری میکند و ممکن است روزی به این توهم برسد که تمام معماهای جهان را کشف کرده است. ممکن است دانشمندی داروینیست شود و احساس کند، با چند کلمه و یک نظریه اثبات نشده میتواند تمام جهان را توضیح دهد. ولی حقیقت این است که این دانشمند فرزانه، تنها به این جهان خوگرفته و عادت کرده است و هیچ یک از معماهای این جهان را حل نکرده است و اگر غبار عادت را از پیش چشمانش کنار بزند، هنوز که هنوز است باید مانند آن کودک بیسواد متحیر این جهان و خدایی باشد که آن را آفریده است.
#داروینیسم
🔆 کانال ادیان، فرق و قومیتهای مؤسسه مصاف (افق)
🔆 @masaf_ofogh
افق
❇️ایدئولوژی داروینیسم (قسمت پانزدهم)
✍بخش ششم: علم در صورتی علم است که بتواند پیش بینی کند!!
💠در این بخش اجازه دهید از دریچه جدیدی به این موضوع نگاه کنیم. بیایید فرض کنیم که داروینیستها درست میگویند و از زمانی که اولین جرقه حیات زده شد، تنها عاملی که حیات را به پیش رانده است، نظریه انتخاب طبیعی و ساعتساز کور آن باشد.
🔰سفر آفرینش چنین خدایی چنین میتواند باشد:
ابتدا چیزی نبود جز مخلوطی از غبار و گاز که نه شکل مشخصی داشت و نه ثباتی داشت که نوید آینده روشنی بدهد. به تدریج این توده غبار و گاز در پیکره سیارهای جامد و گدازان شکل گرفت ومتراکم شد. هزارهها چون پلک بر هم زدنی گذشتند و این ملغمه مواد مذاب مختلف در غالب گدازه آتشفشانی به سطح برآمدند و در اثر ثقل و سنگینی به عمق رفتند تا اینکه به تدریج پوسته این پیکره که به تدریج میشد نام آن را سیاره نامید، چون گلی که در برابر آفتاب رطوبت خود را از دست میدهد، خشک و سفت شده و لایههای مختلف هسته گدازان زمین را چون آتشی زیر خاکستر در بر گرفتند.
👈 زمین به تدریج چون گهوارهای آرام مییافت تا طفل حیات را در خود سکنا دهد. اما این هسته گدازان هر از چندگاهی که مجال مییافت به تدریج منفذی آتشفشانی به سطح پیدا کرده و البته در کنار مذاب، گازهای محبوس شده در لایههای زیرین را به سطح فرستاد که اولین جو پایدار زمین را در قالب مخلوطی از آب، آمونیاک، نیتروژن و دیاکسید کربن شکل داد و به اعجاز گرانش مانع از فرار آن شد. آب بارید و بخار شد و بارید و بخار شد و به تدریج اقیانوس و خشکی شکل گرفتند و جای خود را به اقیانوسها و خشکیها دادند. همین آب هر چه برای حیات لازم بود را فراهم کرد. شاید هنوز اتمسفر زمین شکل امروزین را به خود نگرفته بود که اولین جرقه حیات در دل اقیانوس زده شد. اولین موجود تک سلولی برخلاف تمام انتظارات و احتمالات در دل اقیانوس پدید آمد و بالاخره بعد از میلیاردها سال زمان آن فرارسید که خدای انتخاب طبیعی داروین وارد عمل شده و باقی مسیر حیات را طی کند.
💢اجازه بدهید در همین نقطه دکمه توقف را بزنیم و فرض کنیم که بحثی که اکنون با داروینیستها داریم در آن مقطع زمانی در حال انجام بود. از یک سو سروشی آسمانی با چهرهای نورانی و هالهای قدسی بر فراز سرش و نگاهی خوشبین و روشن و آرمانی به حیات بر فراز سر این موجود تکسلولی ظاهر میشود. از سوی دیگر دانشمندی واقعگرا که تنها آنچه هست را میپذیرد و حاضر نیست ذهن خود را درگیر افسانهبافیهای آرمانگرایانه و ایدهآلیستی معناگرایان کند، با سری که از سنگینی اندیشه درگریبان است و چشمانی کلبی مسلک که چندان حوصلهای برای زواید خیالی ندارد خود را به کنار این ذره تکسلولی که طبق ادعای داروینیستها قرار است جد تمام گونههای حیات شود، میرساند. و بحثی مشابه آنچه ما امروز داریم میان آنها در میگیرد.
#داروینیسم
🔆 کانال ادیان، فرق و قومیتهای مؤسسه مصاف (افق)
تلگرام| اینستاگرام | ایتا
افق
✳️ ایدئولوژی داروینیسم (قسمت شانزدهم)
✍سروش آسمانی با چشمانی که از سر اطمینان بسته است چنین نوید میدهد که این موجود تکسلولی قرار است تکثیر شود و این فرآیند تکثیر به قدری تکرار میشود که اختلالات جزئی خللی در بقای آن پدید نمیآورد. و برخی از این اختلالات از آن جهت که برای بقای موجود زنده مفیدتر هستند، در طبیعت باقی میمانند و این گامهای کوچکی است که این موجود تک سلولی به سمت تکامل برمیدارد. رفته رفته گیاهان بازدانه تشکیل شده و دامنه زیست خود را به خشکی میکشانند و سنگ سخت را به خاک نرم تبدیل میکنند که بستر مناسبتری برای رشد و حیات است.
🔸ساختارهایی برای متابولیسم و تأمین انرژی و تغذیه و تولید مثل شکل میگیرد و این موجود تک سلولی رفته رفته پیچیدهتر و ظریفتر میشود. سرتان را درد نیاورم، ماهیها خلق میشوند. از آب خارج میشوند. دوزیستها، خزندگان، پرندگان، پستانداران و... در نهایت از نسل همین موجود تکسلولی که امروز از سر تحقیر به آن نگاه میکنی انسانی خلق میشود که سرآمد ظرافت و شکوه است. سیستم متابولیسم پیچیدهای خواهد داشت که از چربی گرفته تا کربوهیدرات را میتواند به غذای ساده قند تبدیل کند.
👈سیستم گردش خونی خواهد داشت که در کمتر از ثانیه در مکانیزمی که از پیشرفتهترین موتور احتراق داخلی ظریفتر است، اکسیژن و مواد غذایی را در بستر خون به تمام بافتهای بدن پمپاژ میکند و دیاکسید کربن را تخلیه میکند. سیستم تنظیم حرارتی دارد که در هر دمای محیطی بتواند دمای بدن را در محدوده دمایی باریکی حفظ کند. سیستم تولید مثلی دارد که... سیستم عصبی دارد که... سیستم کلیوی دارد که...
دانشمند کلبی مسلک و بد بین ما که حوصلهاش از این همه افسانه سرایی و خیالبافی سرآمده است، بالاخره به میانه صحبت او میدود و با نهیبی رشته کلامش را پاره میکند: ... یک لحظه صبر کن. این مهملات چیست که به هم میبافی! از همانجا که گفتی این موجود تکسلولی قرار است تکثیر شود متوجه شدم چه مقدار سخنانت مزخرف است.
🔹سیستم تولید مثل؟؟؟!!! در این میکروبی که به چشم نمیآید؟؟؟!!! هنوز سخنانت تمام نشده بود که از بین رفت. تمام شد. به دنیای مرگ و جمادات برگشت!! غروب خورشید را ندید. چگونه وقت کردی این همه افسانهها را به هم ببافی؟ جهان ملغمهایی از بینظمی است که هر پدیدهای که در آن رخ دهد، یک گام بیشتر آن را به سمت بینظمی سوق میدهد.
#داروینیسم
🔆 کانال ادیان، فرق و قومیتهای مؤسسه مصاف (افق)
تلگرام| اینستاگرام | ایتا
افق
🔸 ایدئولوژی داروینیسم (قسمت هفدهم)
🔰 فرض کنید در آن مقطع زمانی بودیم. فرض کنید آنچه از موجود تکسلولی تا انسان رخ داده بود را ندیده بودیم. فرض کنید آخر داستان را نخوانده بودیم و تنها مبتنی بر استدلال علمی میخواستیم پیشبینی کنیم چه میشود؟ فرض کنید دانشمندی بودیم که هر چه از قوانین جهان تا کنون کشف شده است میدانستیم ولی سر از آن مقطع زمانی در آورده بودیم. طرف کدامیک را میگرفتیم. حرف کدامیک علمی بود؟ سروش آسمانی یا دانشمند کلبی مسلک؟
❇️اگر همین سوال را در آن مقطع از یک داروینیست میپرسیدیم، طبیعی است که طرف دانشمند کلبی مسلک را بگیرد و راستش را بخواهید من هم اگر در آن مقطع بودم، حاضر نبودم ادعاهای گزاف سروش آسمانی را بپذیرم. اما توجه داشته باشید که گزافترین ادعا، ادعای امروز داروینیستها است که نه تنها افسانه بافیهای سروش آسمانی را میپذیرند، بلکه میگویند طبیعت راهی جز این نداشته است که این مسیر افسانهای را طی کند!! هیچ تصادفی در کار نبوده. اگر فیلم را عقب بزنیم و دوباره به همان موجود تک سلولی برسیم، آن موجود تک سلولی در اثر جبر طبیعت چاره ای جز این نداشته است که به جایی برسد که ما رسیدهایم.
👈 از این منظر است که میگوییم ایدئولوژی داروینیست گزافهگو تر از تمام افسانهسرایان الههها و ربالنوعهای کهن است. بله داستان حیات افسانه نیست، رخ داده است. ولی اینکه تنها با نظریه انتخاب طبیعی بتوان آن را توضیح داد افسانهای بیش نیست. صرفاً یک ایدئولوژی است نه علم. ایدئولوژی که ایده آن چندان چنگی به دل نمیزند.
#داروینیسم
🔆 کانال ادیان، فرق و قومیتهای مؤسسه مصاف (افق)
تلگرام| اینستاگرام | ایتا