eitaa logo
مسار
344 دنبال‌کننده
4.8هزار عکس
499 ویدیو
2 فایل
هو الحق سبک زندگی خانواده سیره شهدا داستانک تلنگر مهدوی تبادل👈 @masare_irt ادمین : @hosssna64
مشاهده در ایتا
دانلود
✍ زندگی مهدوی 🌸 به تازگی خواهرش نقل مکان کرده بود به خانه جدید. هر یک از اقوام همراه با کادویی به دیدار خواهرش می آمدند. 🌅 در آن خانه زیبا تنها یک چیز جایش خالی بود. آن هم یک تابلو اللهم کن لولیک... 🌺با خوشحالی مغازه ها را رصد می کرد تا بهترین تابلو دنیا را به عنوان کادو برای خواهرش خریداری کند و به او هدیه دهد. 🌅 تابلو را کادو پیچ کرد و به دیدار خواهرش رفت. هم اینکه خواهرش کاغذ کادوی آن تابلو را پاره کرد و چشمش به تابلو خورد اشک از دیدگانش جاری شد. - چه زیبا می توانیم زندگیمان را مهدوی کنیم . 🆔 @tanha_rahe_narafte
✨یا بن الحسن! روزهای عمرم در پی هم در هیاهوی زمان در گذر است و من قطار عمر را سوار شده ام و مات و مبهوت ایستگاه را طی می نمایم. مثل اینکه نمی دانم ایستگاه اصلی کجاست؟ می خواهم به سوی ایستگاه نجات برسم؛ اما نمی دانم چرا پیدا نمی کنم. ✨یابن الحسن! راهنمایم باش تا ایستگاه نجات را بیابم. ارواحنا له الفداء 🆔 @tanha_rahe_narafte
هدایت شده از نامه خاص
✍️ می خواهیم قلم به دست بگیریم و هر روز برای منبع نور و آنان که راهنمای به سمت او هستند؛ همچون آقا و سرورمان امام زمان ارواحناله الفداء، نامه نگاری نماییم. به ایشان سلام دهیم و درد و دلی عاشقانه، عارفانه از سر صدق داشته باشیم. 💌 این نامه های خاص همان پروانه های عاشق هستند. همان ها که به خواست حضرت حق، بهانه ای برای ارتباط گیری بیشترمان با انوار مطهر خواهد شد. شاید نور آنان بر قلب های ما نیز بتابد. 👈نامه های خود را به آیدی @taghatoae بفرستید. 📌نکته 1: در صورت تمایل، نام مستعار یا نام و نام خانوادگی خود را نیز بفرستید. 📌نکته 2: حتما و را در پیامتان قید کنید. ✍️نامه های ارسالی حاوی هشتگ، در صورت قابلیت انتشار، به اسم خودتان در کانال گذاشته خواهند شد. 📣 کانال ایتا: https://eitaa.com/joinchat/2672164957C196e76ba6a 📢 کانال سروش: sapp.ir/parvanehaye_ashegh 📣 کانال بله: https://ble.ir/parvanehaye_ashegh 📢 کانال گپ: https://gap.im/parvanehaye_ashegh 📣کانال در ایتا، سروش، بله، گپ 🆔 @parvanehaye_ashegh
🌺طبیعت رنگارنگ همراه با نور خورشید زندگی زیبایی را می دهد. 🍀درختان سر به فلک کشیده نشان از زندگی و دارند. 🌸 آری، طبیعت اینچنین زیبایی های الهی را چون تابلوی به تصویر می کشد. 🆔 @tanha_rahe_narafte
✍ ۶ راه ارتباط کلامی اثرگذار 🌺برای رساندن صحیح پیام خود به مخاطب و تأثیر گذاری بر او، نکاتی را باید رعایت کرد. - یکی از آن موارد، ریختن کلمات و جملات در قالب های مناسب است. انواع قالب های زبانی مختلف و متفاوت وجود دارد. این قالب ها با داشتن بار معنایی و ظرفیتی که دارند، در ایجاد رابطه موفق میان افراد می تواند متفاوت عمل کند. هر کدام تأثیر خاص خود را بر جای بگذارد. 🍀بنابراین شایسته است با دقت نظر، از آن ها استفاده کرد. از آن جمله این قالب های زبانی می توان به موارد زیر اشاره کرد: 🍃1- قالب سؤالی(به همراه درخواست) (دیگر انار نیست؟ ) 🍃2- قالب دستوری ( انار را بیاور) 🍃3- قالب مؤدبانه (لطفا انار بیاور) 🍃4- درخواستی پرسشی (میشه انار بیاری؟) 🍃5- پرسشی (می خوای انار بخوری؟) 🍃6- غیرمستقیم (می دونی روز جمعه، ناشتا انار خوردن خوب است.) بنابراین برای داشتن یک رابطه صمیمی و زیبا در یک خانواده، نیز باید در نحوه سخن گفتن خود دقت کرد. 🌸کلمات و جملات را در قشنگترین و زیباترین قالب زبانی ریخت و بر زبان آورد. تا مخاطب ما برایش دلپذیر و خوشایند باشد. در این میان این دقت کلام، میان همسران از اهمیت فوق العاده ویژه ای برخوردار است، تا خانواده کانونی گرم و صمیمی برای همه اعضای آن باشد. 🆔 @tanha_rahe_narafte
🌹راضیّهِ مرضیّه🌹 خدا از بین همه، علی را برای فاطمه انتخاب کرد وفاطمه هم به انتخاب الهی راضی بود. بعد آنچنان با امیرالمؤمنین زندگی کرد که آن حضرت با تمام وجود از او راضی بود. 🎤 بیانات مقام معظم رهبری، ۷۳/۰۹/۰۳ سلام الله علیها 🆔 @tanha_rahe_narafte
👈 توجه به سخنان همسر 🔹یکی از موانعی که باعث می شود حرف های همسرمان را نشنویم استفاده از موبایل و گشتن در شبکه های اجتماعی ، دیدن تلویزیون و خواندن مجله در حین صحبت همسر است. 🔸با انجام این کارها نه تنها شما به درستی متوجه حرف های همسرتان نمی شوید؛ بلکه به شعور او نیز توهین می کنید.😊 🆔@tanha_rahe_narafte
✍ دستپخت خانومم صدای به به و چه چه مهمان ها در کنار صدای بهم خوردن قاشق و چنگال به ظرف های بلوری بلند بود. مدام نگاهم به سفره بود تا کسی وسیله ای از دستش دور نباشد. دیس برنج های قدبلند که زرشک های زعفرانی شده رویش برق میزد را برداشتم و به مهمان هایمان تعارف کردم. شکرخدا همه چی خوب و عالی در حال برگزاری بود. مهمان ها در حین خوردن مشغول تعریف از غذا بودند. در دلم خوشحال شدم و باز هم خدا را شکر گفتم. در همین حال و اوضاع و شلوغی خانه، یاد سفره هایی افتادم که در خانه مان بی تعریف و تشکر جمع میشد. با صدای خواهر شوهرم به خودم آمدم. با لبخند و صدایی پر ناز و کرشمه به سمت شوهرم گفت: وای هزار ماشاءالله خان داداش. دستپخت خانومت حرف نداره. ماشاءالله . لبخندی زدم. تشکر کردم و گفتم: نوش جونت باشه خواهر. میدونستم زرشک پلو دوست داری و خوشحال میشی. – وای قربونت بشم.آره خیلی دوست دارم. یه تکه جواهر هستی فریبا جون. او که ساکت شد دیگران هم لب به تعریف و تمجید باز کردند: - والا حسابی زحمت کشیدید. - فریبا جون چکار میکنی اینقدر غذات جا میفته. حرف نداره. - خیلی خوشمزه شده زن عمو. دستتون دردنکنه. خجالت زده با صدایی آرام گفتم: لطف دارید. تا حرفم تمام شد. شوهرم رو به همه کرد. با صدای مردانه اش مغرورانه گفت: قابل شما رو نداره. اما بعد نگاهش را پایین انداخت. آرام تر و خجالت زده گفت: واقعاً دستپخت خانومم حرف نداره. یکبار نشده ازش عیب بگیرم. خانوم، دستت درد نکنه. زحمت کشیدی. لحظه ای جا خوردم و به چشمانش نگاهی انداختم تا بفهمم این حرف ها از کجا می آید. از درون قلبش یا از روی زبانش و آن هم بخاطر نگاه و توجه بقیه. حواسش به نگاه هایم نبود. من هم به حرف هایش دل نبستم. آهی از ته دل کشیدم. چند لحظه ای سکوت شد و من حرفش را در دلم تکرار میکردم. 🆔 @tanha_rahe_narafte
✨خدای من، معبود من 🍃یک روز دیگر که بمن بخشیدی را پشت سر گذاشتم، روزی که به عشق و شور رضایتت آغاز کردم. نمیدانم چقدر از کارهایم رضایت داری، چقدر از اخلاقم خشنودی؟! 🍃اما کمکم نما که ذره ذره به رضایتت نزدیک تر شوم. 🆔 @tanha_rahe_narafte
☀️ با خورشید، انگار همه چیز از نو زنده می شود. 🕊 صدای پرندگان به همراه پروازشان 🌹 باز شدن غنچه گل ها به همراه دل انگیزشان ❄️ ذوب شدن برف ها به همراه روان شدنشان و پیوستن به دریاچه های اطرافشان. همه زیبایی های برگرفته از خدایند که تقدیم شمایند. ☺️ 🆔 @tanha_rahe_narafte
🌺 بهترین روش تربیت فرزند، این است که در آغوش مادر و با استفاده از مهر و محبّت او پرورش پیدا کند. 🎤 بیانات مقام معظم رهبری؛ ۷۵/۱۲/۲۰ 🆔 @tanha_rahe_narafte
✨ در خاطره ای از فرزند شهید آیت الله دکتر بهشتی این طور نقل شده که: شب ها که به خانه می رفت، با وجودخستگی بسیار زیاد از کار روزانه، با صبر و حوصله فراوان، به دختر کوچکش دیکته می گفت و در درس هایش به او یاری می رساند. 🆔 @tanha_rahe_narafte
🌺پيامبر صلي الله عليه و آله می فرمایند :مَنْ كانَ عِنْدَهُ صَبِىٌّ فَلْيَتَصابَ لَهُ؛ هر كس با كودك سروكار دارد ، با او كودكانه رفتار كند . 📚من لا يحضره الفقيه ، ج ۳، ص ۴۸۳،ح ۴۷۰۷ 🆔@tanha_rahe_narafte
✍ محبت مادرانه ✳️از این طرف خانه، به آن طرف خانه، راه می‌رفت. نفس نفس زدنش، به گوشم می‌رسید. احتمالاً چهره‌اش پر از نگرانی بود و نمی دانست چه کند هرچه بیشتر راه می‌رفت. اضطرابش بیشتر می‌شد و نفس هایش بیشتر به شماره می افتاد با سرعتی باور نکردنی به طرف در حرکت کرد. 🍃 دستگیره را بالا و پایین می کرد، که ناگهان در باز شد و با سرعت وارد اتاق شد. من کنار اتاق نشسته بودم. زانوهایم را در بغل گرفته بودم و، زیر چشمی نگاه میکردم. صدایش بالا آمد و گفت مشکلت چیه؟ خیلی صدایش لرزش داشت. نگرانی عجیبی در چهره اش موج می زد..... دستش را بالا آورد، تا مرا به حرف بیاورد، سکوتم را بشکند و مرا از تنهایی بیرون بکشد. 🌺اما با سختی تمام دستش را مشت کرد و پایین آورد، نفس عمیقی کشید و نشست. در همان لحظه دست گرمی روی سرم احساس کردم. همان آرامشی که دنبالش بودم را برایم رقم زد. گرم بود، مهربان بود، جنس مهربانی اش به گونه ای بود که هیچگاه با هیچ مهربانی و محبتی که من دنبالش بودم قابل مقایسه نبود. 🍀سرم را بالا آوردم تا این محبت را پاسخ گویم. اما هیچ تصویری نبود تصویری از خیال و گذشته بود. چون دیگر او نبود، دیگر محبت نبود، دیگر مهربانی نبود، دیگر، مادر نبود😔 اشک بود و حسرت دستهای گرم مادر. مادر دوستت دارم. 🌸تقدیم به بهترین مادر دنیا، دردانه پیامبر، بانوی دوعالم❣ 🆔 @tanha_rahe_narafte
❣️السلام علیک یا صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف❣️ آقا جان چقدر برام دوران ظهور چه دنیایی با در انتظارمونه که از های شیرینش بی خبریم آقا جان شیرینی عدالت در حکومتت را به ما بچشان ارواحناله الفداء 🆔 @tanha_rahe_narafte
🌸 شکفتن، جهشی است به فرداهای بهتر 🌿 شاید در پس آن، دنیایی باشد که سالها در انتظارش بودی. 🍃 ازشکفتن نترس. ✨شکوفا باش. 🆔 @tanha_rahe_narafte
🌹قال رَسول الله صلی اللّه علیه و آله: نَظَر الوَلد اِلی والدَیه حبّاً لهما عبادةٌ. 🌺رسول خداصلی الله علیه و آله فرمود: نگاه محبت آمیز فرزند به پدر و مادرش عبادت است.😊 📚بحار الانوار، ج ۷۴،ص۸۰ 🆔 @tanha_rahe_narafte
🌹ساده زیست🌹 🔸 وقتی فاطمه سلام الله علیها ازدواج میکند آن مهریه و جهیزیه اوست؛ همه می دانید با چه سادگی و وضع فقیرانه ای دختر شخص اول دنیای اسلام ازدواج خود را برگزار می کند. 🎤 بیانات مقام معظم رهبری، ۷۱/۰۹/۲۵ سلام الله علیها 🆔 @tanha_rahe_narafte
✍ همسر صبورم 💞زهرا و رضا مدتی بود ازدواج کرده بودند. خانه ای نداشتند. در خانه مادر شوهر زندگی می کردند. گاهی اوقات زهرا برای درست کردن غذا از مادر شوهر مواد غذایی را که نداشت، می گرفت. او هر روز با نیش و کنایه های خواهر شوهر و مادر شوهر رو به رو می شد. یک روز مادر شوهر به زهرا گفت: خسته شدم یا باید به شما خانه بدهم یا باید کمبود وسایلتان را جبران کنم. از کجا بیاورم؟ اوضاع اقتصادی سخت است. من هم باید داشته باشم ؟ اگر شما نبودید می توانستم حداقل این خانه را اجاره بدهم و مقداری از پولش را به زخمم بزنم. 🍀زهرا ناراحت شد. بغضی همراه با گریه او را فرا گرفت. چیزی نگفت. از اتاق مادر شوهر بیرون رفت. وارد اتاق خودشان شد. چند ساعت گذشت. رضا از سر کار برگشت. زهرا را ناراحت و بغض آلود در گوشه اتاق دید . بعد از سلام گفت: خانمم چه اتفاقی افتاده؟ ناراحتی ات را نبینم؟ - زهرا گفت: سلام عزیزم، چیز مهمی نیست. تا شما آبی به دست و رویت بزنی، غذا را حاضر می کنم. 🌺زهرا به آشپزخانه رفت. ظرف غذایی برای مادر شوهر آماده کرد. به در اتاق مادر شوهرش رفت. در زد و گفت:اجازه است مادر؟ مادر شور با تلخ رویی در را باز کرد: باز چی شده؟ چه وسیله دیگری کم داری؟ - مادر برایتان غذا آورده ام. مادر شوهرش در را باز کرد. با شرم سرش را پایین انداخت. ظرف غذا را گرفت . - بله مادر حق با شماست. ما باید به فکر جا و کمبود وسایلمان باشیم. 🌸بعد عذر خواهی کرد و به اتاق خودشان رفت. سپس وارد آشپزخانه شد. غذا را در ظرف کشید. مقابل رضا گذاشت. با بسم الله غذا را شروع کردند. رضا مشغول غذا خوردن بود. نگاهی به چهره گرفته و ناراحت زهرا انداخت. -خانمم چه اتفاقی افتاده؟ باز به من نمی گویی؟ زهرا بلند شد. به طرف آشپزخانه رفت. گفت:آب یادم رفت. بروم بیاورم. رضا صدایش زد:زهرا جان، چرا چیزی نمی گویی؟ - چیزی نیست سرم درد می کند. - تو که سردرد نداشتی ؟ چرا سرت درد می کند؟ چرا به من چیزی نگفتی؟ - نه چیزی نیست؟ خستگی و کار زیاد است؟ کمی استراحت کنم خوب می شوم. - من می دانم اتفاقی افتاده است؟ تا نگویی رهایت نمی کنم؟ 🍀زهرا دوست نداشت رضا را ناراحت کند یا اوضاع را خراب تر کند. اما رضا رهایش نمی کرد. مدام می گفت: باید بگویی؟ زهرا مجبور شد ماجرا را بگوید . رضا سرش را پایین انداخت و گفت: خانم گلم، من شرمنده شما و مادرم هستم. اما چه کنم هر چقدر کار می کنم، بیشتر از این نمی شود. زهرا گفت: اشکال ندارد. ناهارت را بخور. خدا بزرگ است. از آن پس زهرا مراقب بود غذایی درست کند که تمام وسایلش را در خانه داشته باشد و علاوه بر احترام و محبت بیشتر به مادر شوهر، ختم ذکر استغفاری هم گرفت. 🌸چند روز گذشت. دوست رضا به او زنگ زد. گفت: مادر من دو خانه دارد. یکی از آنها را وقف کرده است. برای زن و شوهرهایی که وضع مالی خوبی ندارند. تا مدتی که خانه ای تهیه می کنند، بدون هیچ هزینه ای در اختیار آنها قرار دهد. رضا باورش نمی شد. از خوشحالی در پوست خود نمی گنجید. از دوستش تشکر کرد. شیرینی و دو شاخه گل گرفت و به خانه رفت. زهرا با دیدن شیرینی و دو شاخ گل تعجب کرد. - به به چه شاخ گل های زیبایی! چه خبره؟ - این برای همسر گل و صبورم. در این مدت خیلی صبر کردی. خیلی گل بودی. من خبر خوبی برایت دارم . -خبر؟! چه خبری؟ - اول غذا، بعد خبر. زهرا عجولانه به سمت آشپزخانه رفت. آنچنان در فکر خبر بود که حواسش پرت شد. می خواست چایی بریزد، ناگهان استکان از دستش افتاد. شکست. رضا سریع به آشپزخانه رفت . - چی شد خانمم؟ خوبی؟ اتفاقی برایت نیفتاد؟ - نه خوبم، می خواستم چایی بریزم حواسم پرت شد، استکان افتاد. شکست؟ -فدای سرت . دستت که زخمی نشد؟ - نه عزیزم چیزی نشد. الان ناهار را می آ ورم. 🌺رضا سفره را پهن کرد. ظرف های غذا را زهرا چید. با بسم الله غذا را شروع کردند. بعد از غذا رضا گفت: حالا خبر من! بالاخره فرجی شد. ماجرا را برای زهرا توضیح داد . زهرا از خوشحالی در پوست خود نمی گنجید. سریع به سجده شکر رفت و از خدا تشکر کرد. - برویم از مادرت هم تشکر کنیم این مدت خیلی اذیت شد. - چشم بانوی خوب و مهربانم. چند لحظه ای گذشت. رضا و زهرا یکی از گل ها و مقداری شیرینی برای مادر شوهر بردند. از او به خاطر این مدت تشکر و عذر خواهی کردند و ماجرا را برای او توضیح دادند. مادر شوهر از شرمندگی سرش را پایین انداخت. گل و شیرینی را گرفت و چیزی نگفت. 🆔 @tanha_rahe_narafte
✨خدای من! امروز هم از آن روزهایی است که تو مرا به سوی خودت می خوانی اما قلبم مدتهاست، درست نمی بیند و گوش جانم مثل اینکه نمی خواهد خوب بشنود؛ ولی اگر تو بخواهی هم خواهم دید و هم خوب خواهم شنید. پس کن تا بهتر ببینم و بهتر بشنوم. 🆔 @tanha_rahe_narafte
🍃 همسرم، ای انگشتری ام چه زیبا و است کلامت. 🌺 به همراه نگاه و لبخندت، هر سه برایم و دوست داشتنی ست. 🍃 چه لحظات به ست به گمانم آن لحظه همان لحظه لبخند ست. 🆔 @tanha_rahe_narafte
☕ قهوه 🌹 مادرم موقع خواستگاری برای مصطفی شرط گذاشته بود که این دختر صبح که از خواب بلند می شه باید یه لیوان شیر و قهوه جلوش بذاری و خلاصه زندگی با این دختر برات سخته ... ✨ اما خدا میدونه مصطفی تا وقتی شهید شد با اینکه خودش قهوه نمیخورد همیشه برای من قهوه درست میکرد میگفتم واسه چی این کارو میکنی ؟ راضی به زحمتت نیست. 🍃 گفت: من به مادرت قول دادم که این کارها رو بکنم. ❤ همین عشق و محبت هاش بود که به زندگیمون رنگ خدایی داده بود. 📚 کتاب شهید چمران، به روایت همسر شهید مصطفی چمران 🆔 @tanha_rahe_narafte
☘️الإمام الصّادق(علیه السلام): « ...سَعیدهٌ سَعیدهٌ امراهٌ تُکرِمُ زَوجَهَا و لاتؤذِیهِ و تُطِیعُهُ فی جَمیعِ أحوالِهِ» 🌸امام صادق(علیه السلام): «... خوشبخت است، خوشبخت آن زنی که شوهر خود را احترام نهد و آزارش ندهد و در همه حال از وی فرمان برد.» 📚وسایل الشیعه، ج۱۶، ص 280 🆔 @tanha_rahe_narafte
✍عاشقانه ای برای تو 🍀شب خسته تر از همیشه به خانه بر گشت. کلید انداخت. در خانه را باز کرد. تمام خستگی هایش را پشت در گذاشت. با محبت همسرش را صدا زد:بانو جان، عزیزتر از جانم، تاج سرم، همسرم ای بال پروازم. 🤰زن باردار بود. با شکم بزرگ برآمده اش آرام آرام و لبخند زنان به استقبال مرد زندگی اش رفت. 💞هر دو سختی زیادی برای رسیدن به یکدیگر کشیده بودند. مرد از داشتن همسر باوفایش بسیار خوشحال بود. 🌸 همسرش با رفاهی که قبلا در خانه پدر داشته بود، کوچکترین اعتراضی به زندگی کارمندی و درآمد کم او نمی کرد و با تمام وجود عاشقانه هایش را نثار شوهرش می نمود. 🆔 @tanha_rahe_narafte