✨مگه میشه زنی جهیزیه شو بخاطر همسرش بفروشه؟
قمرسادات میدید كه شوهرش مثل روزهای اول نیست. خوشحال نیست. حتی چند ماه بعد، وقتی پسرشان دنیا آمد، باز هم محمدحسین خوشحال نبود. یعنی این طور نشان می داد كه خوش و خوب است، اما او میفهمید محمدحسین متأثر است. دلش میخواست برود نجف، اما خرج راه را نداشتند. قمرسادات گفت: «شما چرا این قدر ناراحت میكنید خودتان را؟ پول نمیدهند، خب ندهند. بالاخره یك مقدار اثاثیه داریم. اینها را میفروشیم، خرج سفرمان درمیآید.» اثاثیه، همان جهاز قمرسادات بود: چینیهای خوشگل لب طلایی، طلاهای ریز و درشت بیست و چهار عیار و... . حالا چند صد تومان پول داشتند كه میتوانستند بدهند خرج كجاوه و كاروان و خورد و خوراك تا برسند به نجف.
📚زندگی نامه سید محمدحسین طباطبائی رحمة الله علیه، ص۱۱و۱۲
#سیره_علما
#آیتالله_طباطبایی
#عکسنوشته_حسنا
🆔 @tanha_rahe_narafte
🌺درک شرایط همسر
این زن [همسر علامه طباطبائی]، خانه او خیلی سختی كشیده بود و هیچ وقت حرفی نمیزد. همیشه به نجمه سادات میگفت: «مردها تحملشان كم است. اگر زن، زندگی را یك جوری اداره كند كه مرد فكرش آزاد باشد، آن وقت میتواند پیشرفت كند. كارش را بهتر انجام بدهد. الان نورالدین مریض است؛ نافش چرك كرده؛ هیزمشان برای اجاق تمام شده؛ بچهها لباس زمستانی ندارند؛ اما آقا جون هیچ كدامِ اینها را نمیداند. مادر نمیگذارد بفهمد. میگوید: «حاج آقا روحش لطیف است. با تلنگری به هم میریزد.»
📚زندگی سید محمدحسین طباطبائی رحمة الله علیه، ص۲۵
#سیره_علما
#آیتالله_طباطبایی
#عکسنوشته_حسنا
🆔 @tanha_rahe_narafte
✨تربیت قرآنی
ایشان [علامه طباطبائی] برای بچه، مخصوصا دخترها ارزش بسیاری قائل بودند. دخترها را نعمت خدا و تحفه ارزندهای میدانستند. همیشه بچهها را به راستگویی و آرامش دعوت میکردند. دوست داشتند آوای صوت قرآن در گوش بچهها باشد. برای همین منظور، قرآن را بلند میخواندند و به مؤدب بودن بچهها اهمیت میدادند و رفتار پدر و مادر را در بچه مؤثر میدانستند.
📚گلشن ابرار، ج۲، ص۸۷۲و۸۷۳، به نقل از دختر علامه
#سیره_علما
#آیتالله_طباطبایی
#عکسنوشته_حسنا
🆔 @tanha_rahe_narafte
✨هر دو در یکدیگر ذوب شده بودند
وقتی در محله یخچال قاضی قم زندگی میکردیم، مادرم به من گفت: پس از فوت من، خانم فلانی را برای پدرتان خواستگاری کنید. آن خانم زنی معقول بود که با مادر من دوست بود و بچه و شوهر هم نداشت. من گفتم: مادر این حرفها چیست که میزنید؟ مادرم گفت: همین که من میگویم. روابط فیمابین علامه طباطبائی و همسرش از نوع روابط عادی میان سایرین نبوده است، بلکه میتوان اذعان داشت که هر دو در یکدیگر ذوب شده بودند و ایمانی که همسر علامه به او داشت، ستودنی است.
گفتم: شما از کجا میدانید که عمر چه کسی چه قدر است؟ او گفت: پسرجان! عمر من کمتر از پدرت است. گفتم: آخر شما از کجا این چنین حرفی را میزنید؟ مادرم گفت: خودش [علامه] به من گفته است که من قبل از او خواهم رفت. حال شما بررسی کنید چه کسی جرأت میکند به کسی بگوید که عمر شما کمتر از من است. این شوخی نیست. همینطور هم شد و والده ما در سال ۱۳۴۴ فوت کرد. البته آن خانم قبل از فوت مادر ازدواج کرد.
🎤مصاحبه با عبدالباقی طباطبائی، آرشیو بنیاد شهید قدوسی رحمة الله علیه
#سیره_علما
#آیتالله_طباطبایی
#عکسنوشته_حسنا
🆔 @tanha_rahe_narafte