✨قهر بی قهر
🌱امام با اهل بیت خود قهر نمی کردند و اگر ناراحتی داشتند، آن روز مثلا سر ناهار اکتفا میکردند به نان و ماست. دیگر از گوشت و پلو نمیخوردند و طرف چون میفهمید، عذرخواهی میکرد و من این جریان را از حاج آقا مصطفی [فرزند ارشد حضرت امام خمینی] نقل میکنم.
📚صحیفه دل، ص۵۹، به نقل از آیت الله خلخالی
#سیره_علما
#امام_خمینی رحمة الله علیه
#عکسنوشته_حسنا
🆔 @tanha_rahe_narafte
✨برای خانمت چقدر احترام قائلی؟
🌹خیلی به ایشان [مادرم] اظهار محبت و علاقه می کردند و مقید بودند این اظهار محبت و علاقه را جلوی ما فرزندان هم علنی کنند. امام احترام فوق العاده ای برای خانم قائل بودند.... در طول شصت سال زندگی، هیچ وقت یک لیوان آب از خانم نخواستند.... در شرایط سخت روزهای آخر، هر وقت چشم باز می کردند، اگر قادر به صحبت بودند، میگفتند: خانم چطورند؟... . اگر روزی خانم غذا را تهیه میکردند، هر چقدر هم که بد میشد، کسی حق اعتراض نداشت و امام از آن غذا تعریف میکردند. امام به ما می گفتند: «هیچ کس مادر شما نمیشود.»
📚پابه پای آفتاب، ج۱، ص۹۲ و۹۷، به نقل از فریده مصطفوی، دختر امام خمینی.
#سیره_علما
#امام_خمینی رحمةاللهعلیه
#عکسنوشته_حسنا
🆔 @tanha_rahe_narafte
✨چرا زنها باید کار کنند؟
امام به پسرها و نوههایشان القا میکردند که انتظار کار کردن از زنشان نداشته باشند. اگر کردند محبت کرده اند. البته به دخترها هم توصیه می کردند که کار بکنند و در ابتدای عقد نصیحت میکردند: «سعی کنید با هم رفیق باشید.»
📚برداشتهایی از سیرهی امام خمینی (ره)؛ جلد یک، صفحه۵۳
راوی: فاطمه طباطبایی
#سیره_علما
#امام_خمینی رحمةاللهعلیه
#عکسنوشته_حسنا
🆔 @tanha_rahe_narafte
✨شما بروید پیش مهمانها
روزی مادرم مهمان داشتند. نمی دانم مهمان سرزده آمده بود یا این که به موقع نیامده بود. در هر صورت، وسایل پذیرایی آماده نبود. یادم هست که خانم با دستپاچگی میخواستند شیرینی و میوه جور کنند که آقا [امام خمینی] گفتند: نه شما بروید. شما بروید پیش مهمانها. سپس به طرف سماور رفتند. آن موقع سماور ذغالی بود و خیلی هم سخت آتش میگرفت. آقا آن قدر سماور را تکان دادند تا [آتش] بگیرد. بعد چای درست کردند و تشریفات را چیدند و نگذاشتند خانم مهمانها را تنها بگذارد و بیایند اتاق دیگر کار کنند.
📚گلبرگهایی از بوستان امام خمینی رحمةاللهعلیه، ص۳۱
#سیره_علما
#امام_خمینی رحمةاللهعلیه
#عکسنوشته_حسنا
🆔 @tanha_rahe_narafte
✨شما چطور پدری هستی؟
به دلیل آشنایی و رفاقتی كه با مرحوم حاج آقا مصطفی داشتم، اطلاع پیدا كردم كه امام در منزل، هیچ گونه تحمیل و استبدادی را نسبت به همسر و فرزندان خود اعمال نمی كردند و برای آنان نوعی آزادی قائل بودند؛ چنان كه حتی به وسیله سؤال نمی خواستند عقیده خود را تحمیل كنند. تنها محدودیتی كه در خانواده امام وجود داشت، رعایت مسائل دینی بود؛ به طور مثال، آنان هرگز نباید به غیبت، تهمت و نظایر این موارد میپرداختند.
📚 پابه پای آفتاب، ج۱، ص۴۰، به نقل از مرحوم حضرت آیت الله فاضل لنكرانی
#سیره_علما
#امام_خمینی رحمةاللهعلیه
#عکسنوشته_حسنا
🆔 @tanha_rahe_narafte
✨همسرت رو چقدر دوست داری؟
امام به همسرشان علاقه وافری داشتند؛ به طوری كه از نظر امام، همسرشان در یك طرف قرار داشت و بچههایشان در طرف دیگر و این دوست داشتن با احترام خاصی توأم بود. یادم هست یك بار كه خانم مسافرت رفته بودند، آقا خیلی دلتنگی میكردند. وقتی آقا اخم میكردند، ما به شوخی میگفتیم: اگر خانم باشند، آقا میخندند و وقتی خانم نباشند، آقا ناراحتند و اخم میكنند. خلاصه، ما هر چه سر به سر آقا گذاشتیم، اخم آقا باز نشد. بالاخره من گفتم: خوشا به حال خانم كه شما این قدر دوستش دارید. ایشان گفتند: خوش به حال من كه چنین همسری دارم. فداكاریای كه خانم در زندگی كردهاند، هیچ كس نكرده است. شما هم اگر مثل خانم باشید، همسرتان شما را این قدر دوست خواهد داشت.
📚 پابه پای آفتاب، ج۱، ص۳۱۵-۳۱۶، به نقل از زهرا اشراقی، نوه امام خمینی
#سیره_علما
#امام_خمینی رحمةاللهعلیه
#عکسنوشته_حسنا
🆔 @tanha_rahe_narafte
✨چند بار از خواستههات گذشتی؟
گاهی كه خدمت امام میرفتم، میدیدم یكی از دو كانال تلویزیون، برنامه ورزشی پخش میكرد و امام كانال دیگر را میدیدند؛ فوراً، كانالی را كه ورزش پخش میكرد، میگرفتند و میگفتند: این هم به خاطر تو، بنشین و تماشا كن!
📚 برداشتهایی از سیره امام خمینی رحمةاللهعلیه ، ج۱، ص۳۵، به نقل از حجت الاسلام و المسلمین حاج سید احمد خمینی
#سیره_علما
#امام_خمینی رحمةاللهعلیه
#عکسنوشته_حسنا
🆔 @tanha_rahe_narafte
✨آن قدر خوشم آمد که نهایت نداشت!
یادم هست من کوچک بودم. روزی پیرمردی برای باغچه منزل ما خاک آورد. ما سر سفره بودیم؛ امام گفتند که این پیرمرد ناهار نخورده است. غذای ما زیاد نبود، بعد بشقابی از توی سفره برداشتند و خودشان چند قاشق از غذایشان را در بشقاب ریختند و به ما گفتند: «بیایید هرکدام چند قاشقی از غذای خود را در این بشقاب بریزید تا به اندازه یک نفر بشود.» ما که آن روز غذای اضافی نداشتیم، به این ترتیب غذای آن پیرمرد را آماده کردیم. در عالم بچگی آن قدر از این کار خوشم آمد که نهایت نداشت.
📚 پابه پای آفتاب، ج۱، ص۱۴۰، به نقل از فریده مصطفوی
#سیره_علما
#امام_خمینی رحمةاللهعلیه
#عکسنوشته_حسنا
🆔 @tanha_rahe_narafte
✨چقدر با بچههات بازی میکنی؟
امام در منزل، پیش از ظهر درس داشتند، که طلبهها میآمدند. درس ساعت یازده و نیم تمام میشد. ایشان تا ده دقیقه به ۱۲ که میخواستند برای وضو و نماز بروند، برنامهشان این بود که با ما بازی کنند؛ ... یعنی اگر گرگم به هوا بازی میکردیم، سر ما را تو دامنشان میگرفتند و یکی میرفت قایم میشد. بالاخره هر بازی که میکردیم، آن ۲۰ دقیقه را با ما بازی میکردند.
📚 پابه پای آفتاب، ج۱، ص۱۷۷، به نقل از زهرا مصطفوی
#سیره_علما
#امام_خمینی رحمةاللهعلیه
#عکسنوشته_حسنا
🆔 @tanha_rahe_narafte
✨احترام حتی در آخرین لحظات
آخرین شبی که امام در منزل بودند و میخواستند ایشان را به بیمارستان ببرند، من و دکتر کنار امام ایستاده بودیم. خانم (همسر امام) داشتند میآمدند؛ سر پله ها که رسیدند امام فرمودند:«خانم، خداحافظ شما. دیگر زحمت نکشید.» ایشان ظاهراً متوجه نشدند. یک بار دیگر امام فرمودند:«خداحافظ! شما، نیایید.»
و بار سوم در حالی که دست به سینه مبارکشان گرفته بودند، خیلی مؤدبانه فرمودند:«خداحافظ خانم.» امام همیشه با احترام و خیلی مؤدبانه با همسرشان صحبت میکردند.
📚پابه پای آفتاب، ج۲، ص۶۶، به نقل از حاج عیسی جعفری، خادم بیت امام خمینی
#سیره_علما
#امام_خمینی رحمةاللهعلیه
#عکسنوشته_حسنا
🆔 @tanha_rahe_narafte
🤔به بچهها فشار بیاوریم؟
[حضرت امام] راجع به بچهها تا موقعی که کوچک هستند، هیچ گونه فشاری را نمیپسندیدند و میگفتند: «بچه ها باید آزاد گذاشته شوند و خطرات را از اطراف آنها دور کرد.» مثلاً میگفتیم: الآن پای بچه به لیوان میخورد و چای میریزد. ایشان میفرمودند: «آن را از جلوی پایش بردارید. به بچه فشار نیاورید...»
📚 هشدارهای تربیتی، ص۶۱-۶۲، به نقل از فاطمه طباطبائی، عروس امام
#سیره_علما
#امام_خمینی رحمةاللهعلیه
#عکسنوشته_حسنا
🆔 @tanha_rahe_narafte
✨چطور ابراز محبت کنیم؟
اگر زمانی وارد اتاق امام میشدیم و ایشان مشغول خواندن قرآن بودند، از ما اجازه میگرفتند كه خواندن آن صفحه را تمام كنند و بلافاصله آن صفحه را تمام میكردند و بعد به ما اظهار محبت میفرمودند.
📚برداشتهایی از سیره امام خمینی، ج۱، ص۱۹، به نقل از فریده مصطفوی، دختر امام.
#سیره_علما
#امام_خمینی رحمةاللهعلیه
#عکسنوشته_حسنا
🆔 @tanha_rahe_narafte
✨مشورت درباره ازدواج
امام به این مسأله معتقد بود که دامادهایشان حتما باید روحانی باشند. امام پس از این که خودشان کسی را مناسب میدیدند، با ما مشورت میکردند و خصوصیات او را ذکر میکردند و در صورت عدم مخالفت ما، بدون هیچ قید و شرطی میپذیرفتند و تصمیم ایشان بستگی به میل و انتخاب ما داشت. بحمدالله تشخیص ایشان مثل همیشه خیلی خوب بود.
📚برداشتهایی از سیره امام خمینی، ج۱، ص۴۶، به نقل از فریده مصطفوی، دختر امام
#سیره_علما
#امام_خمینی رحمةاللهعلیه
#عکسنوشته_حسنا
🆔 @tanha_rahe_narafte
✨سختگیری نکردن
زمستان هم كه بلند مىشدیم، مىرفتیم لب حوض وضو بگیریم. اگر مثلا كمى آب گرم داشتند، مىگفتند: بیایید با این آب گرم وضو بگیرید و اگر نبود كه هیچ. در مورد نماز با ما هیچ سختگیرى نكردند. از این جهت هم الحمدلله اثر مطلوبى در فرزندانشان باقى گذاشتند.
📚پابه پای آفتاب، ج۱، ص۱۳۸ و۱۳۹، به نقل از خانم فریده مصطفوی
#سیره_علما
#امام_خمینی رحمةاللهعلیه
#عکسنوشته_حسنا
🆔 @tanha_rahe_narafte
✨تربیت با عمل
گاهی اوقات، امام بدون آن که چیزی به ما بگویند، به بهانهای به آشپزخانه میرفتند و برای ما چای میریختند. البته ما از این رفتار امام احساس شرمندگی میکردیم، ولی امام با این کار، کمال مهمان نوازی را به ما نشان میدادند.
📚پا به پای آفتاب، ج۱، ص۳۳۰، به نقل از خانم عاطفه اشراقی، نوه امام.
#سیره_علما
#امام_خمینی رحمةاللهعلیه
#عکسنوشته_حسنا
🆔 @tanha_rahe_narafte
✨نوه امام، میخواهد امام را بزند
یادم می آید یکی از بچه های مرحوم اشراقی، که نوه امام بود، یک روز به راهرو آمد و یک لنگه کفش برداشت و گفت: میخواهد امام را بزند. من دنبالش دویدم تا لنگه کفش را بگیرم، ولی او در را باز کرد و به داخل اتاق رفت. تا رفتم او را بگیرم، امام دستشان را بلند کردند و به من فهماندند که کاری نداشته باشم. بچه سه چهار بار با کفش به امام زد. بعد امام او را بغل کردند و بوسیدند و گفتند: «بابا جان! اگر من به شما می گویم که به این کاغذها دست نزنی، به این خاطر است که اینها مال مردم است و من باید آنها را بخوانم و جواب بدهم و اگر پاره شوند پیش خدا مسئولم.» یعنی بدون این که حالت خاصی در چهرهشان پیدا شود، خیلی راحت با بچه برخورد کردند. بالاخره بچه لنگه کفش را همان جا گذاشت و از اتاق بیرون رفت.
📚پابه پای آفتاب، ج۲، ص۱۶۲، به نقل از خانم مرضیه حدادچی (دباغ)
#سیره_علما
#امام_خمینی رحمةاللهعلیه
#عکسنوشته_حسنا
🆔 @tanha_rahe_narafte
✨اول نماز
امام همیشه میفرمودند:«در مورد نمازتان اهمال نکنید.»
و به ما میگفتند:
«همین که شما میگویید اول این کار را بکنم، بعد نماز بخوانم، این خلاف است. نگویید این حرف را. به نمازتان اهمیت دهید. اول نماز.»
📚برداشتهایی از سیره امام خمینی، ج۳، ص۷۰، به نقل از خانم فریده مصطفوی، دختر امام
#سیره_علما
#امام_خمینی رحمةاللهعلیه
#عکسنوشته_حسنا
🆔 @tanha_rahe_narafte
✨تشویق كار خوب
آن زمان كه در مراسم نماز جمعه بمب گذارى كرده بودند، من هم در مراسم شركت كرده بودم. مادرم و بقیه فامیل در خانه آقا بودند. چون خبرى از من نشده بود، همه نگران شده بودند. وقتى وارد خانه شدم، دیدم مادرم معترضانه گفت: تو چرا رفتى؟ تو كه باردار بودى، چرا رفتى؟ به خاطر بچهات هم كه شده، نباید مىرفتى.
این را هم بگویم كه از قبل شایع شده بود كه آن مراسم نماز را صدامیان یا بمباران مى كنند و یا در آن بمب گذارى. نگرانى مادرم هم از این بابت بود؛ ولى آقا كه سر میز ناهار نشسته بودند، با خنده اى به من گفتند:«سالمى؟» و من تشكر كردم. ایشان آهسته در گوشم گفتند: «خیلى كار خوبى كردى كه رفتى. خیلى ازت خوشم آمد كه به چنین نمازى رفتى.»
📚برداشتهایی از سیره امام خمینی، ج۱، ص۴۲، به نقل از خانم زهرا اشراقی، نوه امام
#سیره_علما
#امام_خمینی رحمةاللهعلیه
#عکسنوشته_حسنا
🆔 @tanha_rahe_narafte
✨اگه همسرت حرفی بزنه و بهش عمل نکنه، چه میکنی؟
🔹در روزهایی که در فرانسه بودیم، روزی خانم [همسر امام خمینی] به منزل یکی از فامیلهایشان رفت، اما دو ساعت دیرتر از زمانی که به امام قول داده بود، برگشت.
🔸امام که همه کارهایشان را با ساعت و دقیقه تنظیم میکردند؛ در این دو ساعت، سه بار از اتاق به آشپزخانه آمدند و پرسیدند: خانم نیامدند؟ دفعه سوم فرمودند: نگران شدهام، شما نمیتوانید وسیلهای پیدا کنید که تماس بگیریم؟ تا این که خانم آمدند.
🔘وقتی ایشان آمدند، با محبت خاصی رو به روی خانم نشستند و گفتند: مرا دل نگران کردی!
📚 رازهای همسرداری، ص۱۳۸، به نقل از خانم مرضیه حدادچی
#سیره_علما
#امام_خمینی رحمةاللهعلیه
#عکسنوشته_حسنا
🆔 @tanha_rahe_narafte
✨فداکاری برای همسر
... مثل این که خانم، قم را دوست نداشتند؛ ولی هرگز این مسأله را نزد امام اظهار نکرده بودند! امام همیشه در پاسخ ما که میپرسیدیم چه کنیم که شوهرانمان به ما این همه علاقهمند باشند؟ ایشان میگفتند: اگر شما این قدر فداکاری کنید، همسرانتان تا آخر، همین قدر به شما علاقهمند خواهند بود.
📚مجله زن روز، ش۱۲۲۰، ص۵، به نقل از زهرا اشراقی نوه امام خمینی
#سیره_علما
#امام_خمینی رحمةاللهعلیه
#عکسنوشته_حسنا
🆔 @tanha_rahe_narafte