💠 آیا میدونی چطور با فرزندت رابطهات رو قویتر کنی؟
✅ فرزندانتان را به ورزش کردن تشویق کنید .
🔘آنها را همراه خود به کوه، پیاده روی و اسب سواری ببرید.
🔘فرزندان وقتی همراه شما هستند، انگیزه بیشتری برای ورزش پیدا میکنند و تشویق میشوند.
شما را الگو خود میدانند، همه را میبینند و یاد میگیرند.
🔹حدیثی از پیامبر اسلام صلیاللهعلیهوآله با این موضوع است که بیان فرموده:
« اِلهُوا والعَبوا ؛ فإنّي أكرَهُ أن يُرى في دِينِكُم غِلظَةٌ ؛ تفريح و بازى كنيد؛ زيرا من خوش ندارم كه در دين شما، سختى ديده شود.»
📚من لایحضره الفقیه ،ج ۳،ص ۴۹۳
#ارتباط_با_فرزندان
#ایستگاه_فکر
#به_قلم_سرداردلها
#عکسنوشته_باران
🆔 @tanha_rahe_narafte
🍁صبح دلانگیز پاییزی
🍂وارد ماه سوم پاییز شدیم.
🌬وقتی هوا سردتر میشود،
❤️دلتان گرم وجود همدیگر باشد.
🌱به دومین روز آذر ماه خوش آمدید.
🌞روزی سرشار از نشاط داشته باشید.
✨لبخند خدا مثل همیشه روزیتان باد
🌺🌺🌹🌹
#صبح_طلوع
#به_قلم_سرداردلها
#عکسنوشته_حسنا
🆔 @tanha_rahe_narafte
💐سلام گلها
✨خورشید که طلوع میکند، گلها سلام میدهند.
✨تو نیز برخیز و به زیباییها سلام بده
#عکسنوشته_میرآفتاب
#صبح_طلوع
#به_قلم_سرداردلها
🆔 @tanha_rahe_narafte
✍️پدر
🍃ماشینش را در گوشهای پارک کرد همان طور که مشغول باز کردن کمربندش بود گوشی اش زنگ خورد، پدرش بود. حوصله نداشت جواب بدهد، سریع قطع کرد .
☘️نام پدرش را مزاحم همیشگی سیو کرده بود. از ماشین پیاده شد و به سمت بانک حرکت کرد. نوبت گرفت، دوباره گوشیاش زنگ خورد. با عصبانیت جواب داد: «چیه بابا هی زنگ میزنی؟»
🌸_مهرداد جان ، بابا قرصهام تموم شده پسرم .
💥_به من چه که تموم شده مگه مهرنوش دخترت نیست به اون بگو .
✨_اخه مهرنوش که بچه کوچیک داره باباجان.
❄️همان موقع شماره او را خواندن بلند شد و در همان حال گفت: « کاری نداری باید قطع کنم. » و بدون آن که منتظر خداحافظی پدرش باشد گوشی را قطع کرد.
🌱روی صندلی نشست ، کارهای مربوط به حساب را انجام داد. از کارمند بانک موجودی حساب را پرسید وقتی مطلع شد موجودی حساب به اندازه کافی هست از جایش بلند شد قبل از رفتن جوانی جلویش را گرفت: «وقت داری حرف بزنیم.»
🌺با خوشروئی گفت: « بله البته بفرماید در خدمتم.»
🔘_من... چه طور بگم ناخواسته حرف تون شنیدم اسم رو گوشی تونم دیدم. پدرتون بود درسته.
💠مهرداد سرش را پایین انداخت و چیزی نگفت. جوان دست روی شانه او گذاشت گفت: «الان به خاطر پول تو حسابت کلی خوشحال شدی، نمیدونی که دعای پدرت بود. من پدرم رو از دست دادم ولی میدونی چی صداش میزدم؟ گوهر نایاب ،قدر پدر تو بدون. »
🍃جوان این را گفت و بیرون رفت. مهرداد سریع گوشی اش را از جیبش بیرون آورد اسم پدرش را گوهر نایاب سیو کرد سریع تماس گرفت: «الو بابا جان خوبی ، قرصت تموم شده کدوم یکی رو میگی؟ »
☘️_سلام پسرم ، قرص قلبم بابا جان.
🌸_چشم بابا میگیرم براتون ، ببخشید بابا سرت داد زدم.
💠_ اشکال نداره پسرم سرت شلوغ بود حتما.
☘️_کاری نداری بابا.
🌸_نه بابا جان قربونت ، مواظب خودت باش.
#داستانک
#ارتباط_با_والدین
#به_قلم_سرداردلها
🆔 @tanha_rahe_narafte
🍁 بهترین اعمال
🌺بسیجی،
برای امنیت کشور، جانش را کف دست میگیرد.
خودجوش است و مخلص.
بسیجی نگاهش به فرمانده کل قواست.
بسیجی غیرتی است.
☘️ بسیجی عزیز
سخن امام (ره) که میفرماید:
بسیج لشکر مخلص خداست.
را با جان و دل به گوش بسپار.
لشکر مخلص خدا اعمالت را خدایی کن.
🔆روزت مبارک
#مناسبتی
#به_قلم_سرداردلها
#عکسنوشته_حسنا
🆔 @tanha_rahe_narafte
✍️حمایت
🍃فرشید خسته وارد خانه شد ، ریحانه به استقبال او آمد و سلام داد. فرشید سری تکان داد و با اخم های درهم خودش را روی مبل پرت کرد. جورابش را از پایش بیرون کشید و گوشهای انداخت، بعد داد زد: « ریحان امشب خونه مامانم میریم زودتر آماده شید. یه لباس آماده کن. برام اون پیرهن آبی رو اتو کن. »
🌸ریحانه در حالی که چایی را روی میز گذاشت، چشم گفت. وارد اتاق شد پیرهن آبی را بیرون کشید مشغول اتو کردن شد.
🔘یک جفت جوراب تمیز هم برداشت روی تخت گذاشت بعد به پذیرایی برگشت. فرشید همچنان مشغول عوض کردن کانالهای تلویزیون بود، گفت: « لباست آمادست. »
💠ریحانه به اتاق سامان رفت تا سامان را آماده کند ، نگاهی به سامان انداخت که خواب بود. با خودش گفت: « چیکار کنم ؟خدایا کمکم کن. باز مسخرهام میکنن یا غیبت میکنن. »
🍃لباس سامان را از کمد بیرون کشید گذاشت روی تخت. برگشت سمت سامان گفت: «
مامانی بلند شو لباس خوشگل بپوشیم میخوایم بریم خونه مامانبزرگ. »
🌸به خانه مادر شوهرش رسیدند دائم ذکر میگفت که مبادا باز بحث غیبت و مسخره کردن رو به راه باشد . وارد که شدند مادر شوهرش به استقبالشان آمد.
🍀خواهر شوهر و برادر شوهرش هم بودند
همه مشغول حرف زدن بودن و او خودش را مشغول سامان کرده بود. سعی میکرد توجه نکند به غیبت کردن و مسخره کردن ، دیگر در توانش نبود.
🍂خواهر شوهرش با صدای بلند و با حالت تمسخر گفت: « میگم دعا کن برام بلکه یه کاخ نصیبم بشه، تو که اینقدر دعا میکنی. »
🍁پشت بند حرفش همه خندیدند نگاه ریحانه به همسرش بود تا جوابی بدهد ولی همسرش هم میخندید. پس خودش دست به کار شد: « چشم عزیزم حتما دعا میکنم برات ، انشالله خدا هر چی صلاحته بهت بده. » و دیگر چیزی نگفت؛ ولی همچنان پچپچ ها ادامه داشت. دست سامان را گرفت با اجازه گفت و به سمت اتاق رفت. تا لحظه که برگردند به همسرش چیزی نگفت.
❄️وقتی به خانه آمدند فرشید، سامان غرق خواب را روی تختش گذاشت و بعد به سمت اتاق خودشان رفت.
💥ریحانه وارد اتاق پسرش شد تا لباسش را عوض کند. نگاهش به دفتر نقاشی پسرش افتاد فکری به ذهنش رسید. نامه نوشت: «
سلام مرد من، تکیه گاهم خواستم ازت تشکر کنم که هستی حمایتت مرا دلگرم میکند ، من به وجود تو افتخار میکنم؛ ولی در خانه پدری ات دلم گرفت.آخر دوست داشتم همه بدانند که همسرم بهترین همسر هست. حمایتت مرا به وجد میآورد، دوستت دارم . »
#داستانک
#همسرداری
#به_قلم_سرداردلها
🆔 @tanha_rahe_narafte
🌷🌷🌷🌷
☘️ سرچشمه آرامش کجاست؟
🍁وقتی نیرویهای دشمن وارد آبهای ایران شد، نیروی دریایی چنان با اقتدار جلوی آنها ایستاد که وحشت در دل پوشالیشان نفوذ کرد.
✨ما امنیت را مدیون جان بر کفان نیروی دریایی هستیم. 🇮🇷🇮🇷
🕸آنان که آنقدر آمریکا را حقیر میدانند که با بیخیالی کنار عرشه ایستاده و به قدرت پوشالی نیروهای غرب نگاه میکنند.
🌹این آرامش، این اقتدار از ایمان وجودی ایشان است.
🌸دعای خیر ما و امام زمان علیهالسلام بدرقه راهشان🌸
#صبح_طلوع
#مناسبتی
#به_قلم_سرداردلها
#عکسنوشته_حسنا
🆔 @tanha_rahe_narafte
☀️صبح پیروزی
🇰🇼مردم عزیز فلسطین
برادارن و خواهران عزیزم
هر چند نمیتوانم در کنار شما باشم، ولی بدانید قلب ما همیشه همراه شماست و دست از حمایتتان بر نمیداریم.
🌲برادران و خواهران عزیزم، خدا شما را یاری میکند.
بدانید حزب الله همیشه پیروز است.
☀️صبح پیروزی نزدیک است.
🌹القدس لنا
#مناسبتی
#به_قلم_سرداردلها
#عکسنوشته_حسنا
🆔 @tanha_rahe_narafte
✍️اسباب بازی
🍃آرمان در سالن میان اسباب بازی هایش نشسته بود و بازی می کرد. مینا در آشپزخانه سبزی های سرخ شده را درون خورشت ریخت.
💠صدای گریه آراز بلند شد. مینا در حین رفتن به سمت اتاق آراز پایش روی اسب سفید آرمان رفت. اسباب بازی ها مثل لشکر شکست خورده هر طرف اتاق پخش بودند. اخم هایش درهم رفت: « مامان جان، قربونت برم اسباب بازیهاتو جمع کن. » آرمان سرش را تکان داد و دوباره مشغول کیو کیو کردن و نبرد میان سرخپوست ها و کابوی ها شد.
🌸آراز در آغوش مینا آرام شد و صورت خیس و سرخش را به چشمان مینا دوخت. از اتاق بیرون آمد. آرمان همچنان مشغول نبرد اسباب بازی ها بود. جایی میان اسباب بازی های آرمان باز کرد و آراز را میان آنها نشاند: « با داداش هم بازی کن .» بلند شد و به سمت آشپزخانه رفت، گفت: « پسر گلم امشب مهمون داریم و منم کلی کار دارم، اسباب بازی هاتو جمع کن. »
☘️دوباره به آشپزخانه رفت و مشغول درست کردن سالاد شد. صدایی از سالن به گوشش رسید. با دست های گوجه ای به سالن رفت.
آرمان مشغول جمع کردن اسباببازیهایش بود.جلو رفت و سر آرمان را بوسید: « مامان قربونت بره ، دست درد نکنه عزیزدلم.»
🔘آرمان خندیدو گفت: «چلا مامانی؟ »
✨_ آخه داری به مامان کمک میکنی.
🌸با خنده دست زد: « یعنی الان اون فلشته مهلبونه بَلام نوشته کال خوب کلدم. »
🍃_ آره مامان جان البته ، خدا هم خیلی خوش حال شده.
🌺آرمان آخ جون گفت و بقیه اسباب بازی هایش را جمع کرد.
#داستانک
#ارتباط_با_فرزندان
#به_قلم_سرداردلها
🆔 @tanha_rahe_narafte
✨بهترین کار اول صبحی
💛صبحی دیگر و روزی نو آغاز میشود. خورشید خودنمایی میکند و نورش بر صورت اهل دنیا به رقص در میآید.
🌼از خواب، بیدار شو و به امامت، تنها عامل آرامش زمین و نوربخشی خورشید، سلام بده.
🌸آنگاه چایی صبحانه، طعم دیگری میگیرد.
#صبح_طلوع
#به_قلم_سرداردلها
#عکسنوشته_میرآفتاب
🆔 @tanha_rahe_narafte
🍁بهترین آغاز
☀️میشود صبح به صبح قبل از طلوع خورشید بیدار شد. از بالای کوه، طلوع خورشید را ديد. لذت برد.
☕️چایی نوشید، چایی با طعمی متفاوت.
زندگی را با طلوع خورشید از نو شروع کنید.
غصه دیروز را نخورید.
🌻امروز متعلق به شما ست.
🌺🌺 بهترین را برایتان آرزو میکنم.
#صبح_طلوع
#به_قلم_سرداردلها
#عکسنوشته_حسنا
🆔 @tanha_rahe_narafte
✍️شکر
🌾غذا را آماده کردم ، منتظر برگشتن مهدی بودم . ساعت ۱۳ بود که به خانه آمد. رفتم جلو در و سلام دادم. کفشهایش را از پایش در آورد لبخندی زد: «سلام مامان چه بوی میاد حسابی گرسنمه.»
☘️_بیا مامان جان، ماکارانی درست کردم.
🌸مهدی با گفتن الان میام به سمت اتاقش رفت. میز را آماده کردم. چند لحظه بعد وارد آشپزخانه شد درحالی که دستهای خیسش نشان از شستن آنها میداد، دیس را جلویش گرفتم.
💠بعد از پایان غذا الهی شکری گفتیم، باهم مشغول شستن ظرفها شدیم
رو به مهدی کردم گفتم: « مامان جان ، برو استراحت کن قربونت برم خودم انجام میدم.»
مهدی باشه ای گفت و رفت.
🍃چایی ریختم و به سمت پذیرایی رفتم. مهدی روی مبل نشسته بود و تلویزیون نگاه میکرد.
🌺مبل کناریش نشسنم . استکان چاییام را برداشتم و پرسیدم: « مدرسه چه طور بود ؟»
☘️_خوب بود امروز امتحانم خوب دادم.
🌸چایی برداشت و گفت: « دستدرد نکنه مامان. »
🍃_نوش جونت پسرم .خوبه میدونستم امتحان تو خوب میدی.
🍂_ ولی مامان ریاضی رو خراب کردم یعنی کلا گند زدم.
🎋خندیدم به لفظی که استفاده کرد: «مهدی جان مامان اشکالی نداره ، حالا چرا از کلمه گند استفاده کردی؛ حتما خیلی داغون کردی آره ؟»
🌸_آره مامان ، معلممون گفت ازت توقع نداشتم.
✨چاییاش را مزهمزه کرد، گفت: « راستی مامان چرا ما بعد از غذا میگیم الهی شکر.»
💫_تو چرا بعد از غذا از من تشکر میکنی؟
🍃_خوب معلومه چون شما زحمت کشیدی غذا درست کردی.
💠_خوب عزیز من خدا بهمون نعمت داده تا بتونیم درست ازشون استفاده کنیم. بدن سالم و دستهام سالم خدا بهم داده تا براتون غذا درست کنم پس باید سپاس گذارش باشیم.
#داستانک
#ارتباط_با_فرزندان
#به_قلم_سرداردلها
🆔 @tanha_rahe_narafte
🌺🌺🌺🌺
🌸زینت پدر
🦋ای زینت پدر، روزی که متولد شدی، لبخند بر لب مادر آوردی. حسین، دستهای کوچک تو را گرفت و تو با نگاه دوست داشتنیات او را نگاه کردی.
🌺تو متولد شدی تا کلمه صبر را معنا کنی.
🌹تو متولد شدی تا پرستاران از نام تو وام بگیرند.
🌼ای عزیز حضرت رسول، خوش آمدی که با آمدنت جهان مسرور شد. تو آمدی تا صبوری را نشان دهی و پرستار دل دردمندان باشی.
✨ولادتت مبارک ای عقیله بنیهاشم✨
این روز بر همگان مبارک
🌺🌺🌺🌺
#صبح_طلوع
#مناسبتی
#به_قلم_سرداردلها
#عکسنوشته_حسنا
🆔 @tanha_rahe_narafte
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍁 لذتبخشترین صداها
🍂 لذتبخشترین صدایی که تا به حال شنیدهام، صدای خِشخِش برگها زیر پاهایم است.
🌞 صبح که خورشید رنگهای طلاییاش را بر برگهای زرد میتاباند، انگار زمین پُر از طلا شده است؛ طلاهایی از جنس برگ پاییزی درختان.
🌺 صبحتان سرشار از نشاط و لبخند خدا مثل همیشه روزیتان.
#کلیپ
#صبح_طلوع
#به_قلم_سرداردلها
#باصدای_ریحانه
🆔 @tanha_rahe_narafte
✨رقص نور در زلال آب
☀️صبحی دلانگیز در هوای پاک،
🌳درختان سبز سر به فلک کشیده و صدای آبشاری که صدای خوش زندگی است.
☀️طلوع خورشید با اشعهاش در آبهای روان به رقص در میآید و چقدر حس خوبی دارد، اگر بیدار شوی و نگاهت را به نور زیبایی صبحگاهی خورشید بیندازی.
🌹صبحتان به خیر شادی
خدا بهترینها را برای شما میخواهد، برخیزید.
🌹🌹🌹
#صبح_طلوع
#به_قلم_سرداردلها
#عکسنوشته_میرآفتاب
🆔 @tanha_rahe_narafte
🍁 صبح دلانگیز
🌸 نسیم صبحگاهی میوزد و عطر خوش گل محمدی را در فضا پخش میکند.
☘ نفس کشیدن در این هوای خوش صبحگاهی دلپذیر است.
🦋 صبحتان به خیر و شادی ان شاءالله 🦋
#صبح_طلوع
#به_قلم_سرداردلها
#عکسنوشته_میرآفتاب
🆔 @tanha_rahe_narafte
🌼 بوی گل نرگس را دوست داری؟
🌺 بوی گل نرگس برای من با تمام گلها فرق دارد
☘ شاید چون شما را به یاد من میآورد.
🌸آقا جانم، صبحم را با نام تو آغاز میکنم.
🌹سلام و صبحت به خیر ای بهترین بابای دنیا.
#صبح_طلوع
#به_قلم_سرداردلها
#عکسنوشته_میرآفتاب
🆔 @tanha_rahe_narafte
💠 از چشمهات چطور استفاده میکنی؟
✅وقتی مردم به پای اعتماد به آن فرد که هر کاری میکرد، رشوه میخورد و اختلاس میکرد؛ نظام و حکومت را زیر سوال میبردند یعنی؛ با چشم سر میدیدند.
🔘اگر میخواهیم در امر بصیرتشناسی کور نباشیم، باید فرمایشات نائب بر حق امام زمان علیهالسلام گوش بدهیم.
🔘وقتی در امر ولایت فقیه کوتاهی نکنیم و با بصیرت باشیم و مردم را آگاه کنیم تا هر اتفاقی را پای نظام جمهوری اسلامی ایران و رهبر عزیزمان نیندازند؛ آنوقت میشود خود را برای حکومت عدالت گستر مهدی موعود عجل الله تعالیفرجه آماده کرد.
✅ امید است حکومت ما زمینه ساز حکومت عدل مهدوی باشد .
#مهدوی
#ایستگاه_فکر
#به_قلم_سرداردلها
#عکسنوشته_حسنا
🆔 @tanha_rahe_narafte
🗓 یک سال گذشت
☘️وقتی برای کار کردن در جنگ نرم کانال زدیم، نامش را تنها راه نرفته گذاشتیم تا اعضای کانال بدانند تنهایی نه، بلکه با هم میتوان مسیر را برای رسیدن به زندگی بهتر و دولت حق کریمه آماده کرد.
🌸 یک سال گذشت، از اولین روزی که خواستیم کنارتان باشیم؛ در غمها، شادیها، لحظههایی که دلتنگی مهمان دلهاتان بود.
🌺در لحظههایی که از سرمای زندگی به گرمای آغوش دوست پناه میبردید. ما یک سال است با جان و دل در کنار شما هستیم.
محبت ما را به خودتان پذیرا باشید.
#صبح_طلوع
#به_قلم_سرداردلها
#به_قلم_ترنم
🆔 @tanha_rahe_narafte
⛄️آخرین پیامبر اولوالعزم قبل از حضرت محمد
❄️زمین، همچون دامن عروسان پوشیده از برف و سفید سفید میشود.
کودکان جست وخیز کنان در میلاد آخرین پیامبر اولوالعزم قبل از حضرت محمد صلیاللهعلیهوآلهوسلم شادی میکنند.
☀️وقتی نور خورشید در هنگام طلوع، برفهای سفید را به درخشش وا میدارد، همه برای تولد مسیح جشن میگیرند.
🌟 تولدی زیبا و نویددهنده میلاد خاتم الانبیا
#مناسبتی
#به_قلم_سرداردلها
#صبح_طلوع
#عکسنوشته_حسنا
🆔 @tanha_rahe_narafte
☘عروج
🌸ای مسیح، به آسمانها عروج کردی و از نظر دشمنان به خواست و اراده خداوند پنهان شدی.
🌺خداوند برای حفظ جان تو، تو را به آسمانها بُرد تا زمانی که منجی موعود بیاید، تو همراه او خواهی آمد.
🌹ما منتظر تو هستیم؛ ای مسیح، ای یاور مهدی موعود علیهماالسلام
#صبح_طلوع
#به_قلم_سرداردلها
#عکسنوشته_حسنا
🆔 @tanha_rahe_narafte
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏴فاتح خیبر
🍁آسمان بغض داشت. خورشید با خجالت از وسط آسمان به شهر مدینه هی سرک میکشید.
صدای پرندگان نمیآمد.
شهر ساکت ساکت بود.
ناگهان صدای زوزه کفتارها به گوش رسید، به خانه شیر مردان حمله کردند.
🥀فاتح خیبر را به زور، با دستهای بسته، جلو چشمان همه بردند تا زخمی بر زخمهای بنت نبی بیافزایند.
#کلیپ
#صبح_طلوع
#به_قلم_سرداردلها
#باصدای_صوفی
🆔 @tanha_rahe_narafte
🏴آتش و خون
🔥شعلههای آتش داشت سر به فلک میکشید.
🌥خورشید خودش را از نگاه مردم نامرد پنهان کرده بود.
🥀مهتاب سکوت کرد. ✨ستارگان چشمک زن نظارهگر واقعه شوم بودند. در میان شعلهها صدای یا ابتا به گوش میرسید.
#مناسبتی
#به_قلم_سرداردلها
#عکسنوشته_حسنا
🆔 @tanha_rahe_narafte
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏴غربت بعد از تو
⭐️ستارگان چشم بر هم نهادند. هوا دلگیر شد. ماه خجالت میکشید، رخ از پس ابرها بگیرد. نمیخواست شاهد غربت بزرگ مرد تاریخ باشد.
🍁شیرمرد جنگهای سخت، بیصدا از غم و درد دختر پیامبر گریست.
🥀مولا بعد از او، سر درون چاه میکرد و حرفها با دل چاه میگفت.
بعد از رفتن بانو، موهای زینب را چه کسی شانه کرد؟
چه کسی وقتی مولایم علی وارد خانه میشد با لبخند به استقبالش میرفت.
🏴ام ابیها نزد پدر رفت و
امیرالمؤمنین غریبتر و تنهاتر شد.
#کلیپ
#به_قلم_سرداردلها
#باصدای_صوفی
🆔 @tanha_rahe_narafte
✨لذتبخشترین روز
🌸بوی خوش صبحگاهی لذتبخش است.
هوای تازهی دم صبح را به ریههایت برسان.
نفسی عمیق بکش و از روزت لذت ببر.
#صبح_طلوع
#به_قلم_سرداردلها
#عکسنوشته_میرآفتاب
🆔 @tanha_rahe_narafte