eitaa logo
[ مَشْعَـــــــر ] °•°
1.4هزار دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
36 ویدیو
4 فایل
🌷 جایی برای احساسی ها... تکه شعر تکه نثر پرده را برداریم، بگذاریم که احساس، هوایی بخورد #سهراب_سپهری 🌷
مشاهده در ایتا
دانلود
بارها قلب تو را آسان شکستم نازنین تو ولی تا ناله ی من را شنیدی آمدی @mashaar🌱
سبز شد خطِّ لبِ یار، بهار است بهار ای جنون منِ سرشار، بهار است بهار سینه گو چاک زند زاهد محراب نشین سَر ما و ره خمّار، بهار است بهار دیده بحری‌ست پر آشوب، جنونست جنون مژه ابری ست گُهر بار، بهار است بهار مطربا، ناله‌ی جانسوز که شوریست به سر ساقیا، ساغر سرشار، بهار است بهار سری از زیرِ پَر خویش برون آر "حزین" بگشا غنچه‌ی منقار، بهار است بهار ... @mashaar🌱
با خاطره های تو که سرسبزیِ محضی هر روز برای منِ دیوانه، بهار است.... @mashaar🌱
پر از دردم به لطف حال خوب عشق میخندم همیشه بغض مسکونی نشسته پشت لبخندم هدف دارم ولی خسته تر از آنم که میبینی من آن پیغمبری هستم که از تبلیغ دل کندم نه دینم انتخابی بوده نه شهری که در آنم از این پیش آمد اجباری تقدیر خرسندم رفیقان زیادی دارم و دشمن نمی خواهم به آهویی که با صیاد خو دارد همانندم ندیدم خیری از احساس‌های پوچ و بی معنی هنوز اما به مفهوم عجیب عشق پابندم @mashaar🌱
از عیدهای پیش تو درگیر و بیمارم هنوز تاریخ را بد کرده ای! از عید بیزارم هنوز... @mashaar🌱
‌ او که از رفتن تو سود زیادی برده مرد سیگار فروش سر بازارچه است @mashaar🌱
عشق یعنی مثل پروانه بگردے‌ دوریار هی بگویی دوستت دارم وتکرارش کنی... ُ @mashaar🌱
ڪو عشق ڪه معمور ڪند خانه دل را عمریست ز ویرانی‌ دل خانه خرابم @mashaar🌱
مگذار که دندان زده ی غمٖ شود ای دوست این سیب که ناچیده به دامان تو افتاد ‌ ‌‌@mashaar🌱
کجا بودی که دیشب تا سحر در فکر گیسویت دلم خواب پریشان دید و من تعبیرها کردم...؟ @mashaar🌱
غزل از موی پریشان شده ات می ریزد من اگر شاعرم از دست پریشانی توست @mashaar🌱
من از دنیا به جادوی تو دل خوش کرده‌ام، ای عشق ! طلسمی را که بر من بسته‌ بودی، بسته تر گردان ! @mashaar🌱
اے دل من اگر راز نگهدارِ تو بودم این چشمه‌ے خشڪیده نمی‌ڪرد تراوش @mashaar🌱
در من کسی به وسعت پاییز مرده است صدها بهار کشته و خود نیز مرده است! از لحن قارقار کلاغان روستا، میشد گرفت، صاحب جالیز مرده است... حالم شبیه حاکم نالایقی‌ست که، قبل از هجوم لشکر چنگیز مرده است... یا من درست نامه‌ی بلخی نداده‌ام، یا اینکه شمس گوشه‌ی تبریز مرده است... رفتم قمارخانه کمی گفتگو کنم با شاعری که آن طرف میز مرده است! ای‌مرگ پیر، ما همه رفتیم و آفتاب، در یک غروب سرد و غم انگیز مرده است...! @mashaar🌱
من رشته ی مُحـــَبت تو پاره میکنم شاید گره خورد به تو نزدیک تر شَوم @mashaar🌱
وقتی که در هوای کسی غوطه می‌خوری هر لحظه‌اش برابر قرنی‌ست انتظار @mashaar🌱
آشفته شد از قصــــــه من خاطرِ جمعی دیگر چه کنم؟ حال پریشان به ‌که گویم ؟ دردی، که مـرا ساخته رسوا، همه دانند داغی،که مرا ساخته پنهان، به‌که گویم...؟ @mashaar🌱
حس میکنم که طعمِ لبَت تُرش مزه است ثابت بکن که نیست ، بیا امتحان بده! @mashaar🌱
تو بیا مست در آغوش من و دل خوش دار ؛ مستی تو با بغلت هر دو گناهش با من ... @mashaar🌱
شبیه حس رسیدن به نقطه ی جوش است مرا ببوس که هنگام رفتن از هوش است تو خیره می شوی و برق میزند چشمم چو برکه ای که به تصویر ماه، منقوش است بیا و شعله ورم کن که زندگی بی عشق به پوچیِ زدنِ پُک، به پیپِ خاموش است تو آن دُری که برای همیشه هر صدفی در آرزویِ گرفتن میان آغوش است به روی هرکس و هرچیز خط زدم ،جز تو هر آنچه دور و برم هست و نیست، مخدوش است خدا کند که همیشه حواسمان باشد که عشق، بازیِ یادم تو را فراموش است! @mashaar🌱
گفتم دری ز خلق ببندم به روی خویش دردیـست در دلـــم که ز دیوار بـگذرد.... @mashaar🌱
غمی ست پشت همین شیشه ی بخار گرفته هوای پنجره ها را غم بهار گرفته @mashaar🌱