eitaa logo
[ مَشْعَـــــــر ] °•°
1.4هزار دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
36 ویدیو
4 فایل
🌷 جایی برای احساسی ها... تکه شعر تکه نثر پرده را برداریم، بگذاریم که احساس، هوایی بخورد #سهراب_سپهری 🌷
مشاهده در ایتا
دانلود
خوش باد روح آن که به ما با کنایه گفت گاهی به قدر صبر، بلا میدهد خدا... @mashaar🌱
گفت دیدسٖت مرا این که کجا یادش نیست همه چیزم شده و هیچ مرا یادش نیست @mashaar🌱
غلام همت رندان و پاکبازانم که از محبت با دوست، دشمن خویش‌اند @mashaar🌱
به امید وصالش تا قیامت از خدا خواهم که هر ساعت شود افزون به جانم درد حرمانش... @mashaar🌱
پرسید: ‹ اگر رفتم، حال تو چه خواهد شد؟ › یخ کردم و لرزیدم... با خنده ی تلخی رفت! @mashaar🌱
نفَسَت را برسان! حنجره ام زخم شده بس که فریاد زدم نامِ تو را بعد از تو... @mashaar🌱
تمام عمر مثل سایه دنبال خودم بودم... چطور از من جدا کردی، من وابسته‌ی خود را؟ @mashaar🌱
اگر خطا نکنم، عطر، عطر یار من است کدام دسته گل امروز بر مزار من است گلی که آمده بر خاک من نمی داند هزار غنچه ی خشکیده در کنار من است گل محمدی من، مپرس حال مرا به غم دچار چنانم که غم دچار من است تو قرص ماهی و من برکه ای که می خشکد خود این خلاصه ی غم های روزگار من است بگیر دست مرا تا ز خاک برخیزم اگر چه سوخته ام، نوبت بهار من است @mashaar🌱
خسته ام از این همه عشق دروغین و غلط دردِ شیرین مرا، فرهاد می فهمد فقط..! @mashaar🌱
کَس را نرسد در حقِ ما ردّ و قبولی ما گر بد ، اگر نیک ، که از حضرت عشقیم @mashaar🌱
[ مَشْعَـــــــر ] °•°
گفت دیدسٖت مرا این که کجا یادش نیست همه چیزم شده و هیچ مرا یادش نیست #کاظم‌بهمنی @mashaar🌱
خوش‌‌آن‌ساعت که می‌رفتی و طاقت می‌رمید از من تغافل از تو می‌بارید و حسرت می‌چکید از من ... @mashaar🌱
چشم‌هایم به مسیرَت همه‌شب خیره و خیس! همچو یک کودکِ دور از بغلِ مادرِ خویش... @mashaar🌱
قول دادم بشوم حبس ابد در دل تو حکم زندان مرا دست نزن خواهم مرد... @mashaar🌱
نیستم قانع به این دیدار های بیش و کم قصه را کوتَه کنم، دربست میخواهم تو را... @mashaar🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مَن‌ اسم‌ِ تو را به‌ مادَرَم‌ گُفتَم‌ و گُفت دَر خواب‌ هَمیشـه می‌بَـری نامَـش‌ را @mashaar
چشم های تو مرا ریخت به هم چون کوهی که شبی سخت زمین خورد و سر پا نشده @mashaar🌱
نه فرشته‌ام نه شیطان، کی‌ام و چی‌ام همینم نه ز بادم و نه‌ز آتش، که نوادۀ زمینم منم و چراغ خُردی که بمیرد از نسیمی نه سپیده‌دم به دستم، نه ستاره در جبینم @mashaar🌱
ز من مپرس کیَم، یا کجا دیارِ من است ز شهرِ عشقم و دیوانگی شعارِ من است منم ستارهٔ شام و تویی سپیدهٔ صبح همیشه سویِ رهت چشم انتظار من است ُ @mashaar🌱
به نسیمی همه راه به هم می ریزد کی دل سنگ تو را آه به هم می ریزد سنگ در برکه می اندازم و می پندارم با همین سنگ زدن، ماه به هم می ریزد عشق بر شانه هم چیدن چندین سنگ است گاه می ماند و نا گاه به هم می ریزد انچه را عقل به یک عمر به دست آورده است دل به یک لحظه کوتاه به هم می ریزد آه یک روز همین آه تو را می گیرد گاه یک کوه به یک کاه به هم می ریزد @mashaar🌱
تا سر زلفِ پریشانِ تو محبوب منست روزگارم به سر زلف پریشان ماند @mashaar🌱
تو را من زهرِ شیرین خوانم‌، ای عشق! که نامی خوش‌تر از این‌‌اَت ندانم .. @mashaar🌱
خاموشی‌ام؛ جنونکدهٔ شور محشر است! @mashaar🌱