eitaa logo
مشعر قزوین
375 دنبال‌کننده
4.5هزار عکس
1.3هزار ویدیو
73 فایل
اجتماع هیئات حسینی قزوین
مشاهده در ایتا
دانلود
نقشه ی دشمنان ایران را باز نقش برآب خواهم کرد این که فردا چگونه باشد را من خودم انتخاب خواهم کرد @mashareqazvin
جای سرادر قلب ها خالی مثل او پای عشق میمیریم جمعه ای انتقال دستش را پای صندوق رای میگیرم @mashareqazvin
رای من سهم انقلابی هاست هر که غمخوار آب و آئینه است هر که با مکتب سلیمانیست هر که جانش امام خامنه ایست @mashareqazvin
عشق را انتخاب خواهم کرد روزهای قشنگ در راه است سست هرگز نمی شوم وقتی رای من قربه الی الله است @mashareqazvin
دست بر روی دست نگذاریم کارها برمی آید از این دست چاره دار تمام مشکل ها راه حل انتخاب شایسته است @mashareqazvin
جای دست بریده ی سردار رای خود را به نور خواهم داد دل به لبخند رهبرم بستم پس به قلبش سرور خواهم داد @mashareqazvin
بد است آن گرگ و بر آن گرگ اطمینان از آن بدتر خدا ناکرده همدستیش با چوپان از آن بدتر بد است آن گرگ بی توبه، وَ روباهی که میخواهد برای توبه ی موهوم او ایمان، از آن بدتر به تضمین دروغ دشمن بدعهد دل بستن جنون است و وفاداری به آن پیمان از آن بدتر به جاده بی هوا دل را زدن جهل است و گمراهی اگر آن راه باشد سمت ترکستان، از آن بدتر درخت بی گلابی داشت طعمی چون خسارت گس و بی شرمانه نازیدن به آن خسران از آن بدتر کلید سامری بی آن که قفلی واکند گم شد و صدها قفل شد بر سفره های نان، از آن بدتر رذالت رمز ترجیح سیاست بر سلامت شد اگر درمان هدایت شد به قبرستان، از آن بدتر دقیقاً عین نامردی است هر بی دینی و عصیان لباس و نام دین بر قامت عصیان از آن بدتر بدا بر نیزه ی صفین که بر روی ولی باشد اگر آن نیزه باشد بر سرش قرآن، از آن بدتر امان از شام، آمد با اذان ساکت کند حق را یزید! آن طعنه ها بد بود، اما آن اذان بدتر دریغ از باور نیرنگ های رنگی ننگین دوباره انتخاب رنگ یک همسان از آن بدتر سبک مغزی است باور کردن مکری ظریفانه و رفتن زیر بار ننگ لاریجان از آن بدتر سیاست باز مدیون است میدان شهادت را که دشمن خوار شد، نامرد این میدان از آن بدتر سیاست در یدِ بیگانه ی میدان می آشوبد بماند دست نااهلان اگر سکان، از آن بدتر به سنگ انگار سرها خورده و جاری است لطف حق که هر دم حیله رسوا می شود، شیطان از آن بدتر همیشه سست بوده پایه های کاخ ظلم اما نفاق از قبل بوده خانه اش ویران از آن بدتر اگر مالک زمین افتاد، تاوان می دهد قاتل و هر کس کدخدایش شد ابوسفیان از آن بدتر علی با ماست، در سر هر چه داری رو کن ای فتنه که پشت سر گذارد ملت ایمان از آن بدتر خسی که دربیفتد با علی ور خواهد افتاد و نفوذی های بسیار بنی مروان از آن بدتر و هر خواب بدی دشمن برای مردمم دیده می آید بر سر سرمست آن نادان از آن بدتر جهان کفر، بد می بیند از مستضعفان آخر و از جمهوری اسلامی ایران از آن بدتر به زودی می شود با خاک یکسان قلعه ی صهیون عمارات سعودی های سرگردان از آن بدتر اگر حتی به هم ریزد قواعد، چشم دشمن کور خوش است احوال نور و می شود هر آن از آن 《بهتر》 @mashareqazvin
هدایت شده از مجمع کمیت قزوین
🤲 باز هیچ آورده ام این دست خالی را بخر باز هم این شرم، این آشفته حالی را بخر این کویر مرده امّیدش به باران زنده است تا خود آبادش کنی این خشکسالی را بخر بی حضورت جنگلی پر ازدحام است این دلم لابلای این غزل هایم غزالی را بخر مال بد گر بیخ ریش صاحبش باشد، چه خوب! از خودت دزدیده اندم، باز مالی را بخر سوختم دور از تو، اما چشم من بر دست توست روسیاهی در زمستانم، ذغالی را بخر گرچه نقش مرده ی دل نیست حتی لایقِ زیر پایت، لااقل این دار قالی را بخر آن چه راحت نشکند، ظرف طلای اغنیاست سائلی نازک دلم، قلب سفالی را بخر سر به راهت می دهم وقتی بگویی قابلم شک نکن، این سر براه احتمالی را بخر گردن خورشید را دستان سردم خواب دید باز کن آغوش را، سرمای شالی را بخر تا درون رشته هایم تا ابد جاری شوی این چراغ دائماً در اتصالی را بخر می روم هر بار و برمی گردم اما مثل قبل در خیالم با منی، این خوش خیالی را بخر 🌸 @mkomeit
پر کرد قبل از رفتنش ساقی سبو را میخانه با او داشت اسرار مگو را گفتیم لابُد می‌شناسیمش، ولی‌حیف شاید که فردا هم کسی نشناسد او را 🏴 @mkomeit @mashareqazvin
هدایت شده از مجمع کمیت قزوین
چشمش پر غم بود، دل پرشررش هم از هُرم ستم داغ، دلش، چشم ترش هم انگار که ارثیه ی این نسل غریبی است جز مرگ نمی دید فرج را، پدرش هم جدّ حسنش نیز ز همخانه بدی دید می سوخت از این روضه دل او، جگرش هم می سوخت و یک جرعه نبود العطشش را آن گاه که شد کوزه تهی، دور و برش هم با داغ عطش خانه ی او کرب و بلا شد با هلهله پیش بدن محتضرش هم بر بام، کبوتر شده زائر بدنش را حتی شده با سایه ای از بال و پرش هم بر فرش عزا آدم و جن، پیر جوانیش در عرش، هزاران ملک نوحه گرش هم انگار که آن صحن در آغوش سپهر است زائر به پر ابر رسیده کمرش هم در کاظمیه عطر رضا می وزد آخر دل می برد آنجا پدر او، پسرش هم @mkomeit
هدایت شده از مجمع کمیت قزوین
او حسن بود، ولی خانه او عسکر بود غربت آل خدا را مثلی دیگر بود حجتی بود که یک بار نشد حج برود و نه زندان غریبی که انیسش نشود دلربا بود و دد و دیو عبیدش می‌شد هر چه مأمور شکنجه است مریدش می‌شد او که بابای شما منجی عالم بوده حافظ فایده بعثت خاتم بوده با پدر دیده شما را و کسی داده خبر مثل سیبی که دو نیم است، شبیهی به پدر یعنی آن روزِ ظهوری که شود عالم مست چشم بر حُسن امام حسن عسکری است بر پدر زهر خوراندند و تنش مثل خزان لرزشی داشت، نمی‌خورد به آن سنّ جوان سم اثر کرد و جگر سوخت و بدتر می‌شد دستش آرام اگر بود گلو تر می‌شد ظرف می‌خورد به دندان پدر برمی‌گشت خیزران بود که شد تازه غمش در دل طشت بیشتر تشنه مهدی شد و مهدی را خواند آمدی چشم ترش سمت شما حیران ماند روضه‌ای خواند که با کرب و بلا مخلوط است داغ این سلسله انگار به هم مربوط است اسقنی الماء طنین عطش عاشوراست بازتاب جگر سوخته مقتل‌هاست گفت بابا پسرم سوی خدا خواهم رفت داغ آن جمله به عمق دل دریا هم رفت گفت از نسل امامیّ و پیمبرزاده تو امامیّ و نبی بر تو بشارت داده عطر یاسی نفسش داشت که چون پرپر شد روضه‌اش اذن ورود دهه مادر شد عمر پرخیر پدر بود چه کوتاه! عزیز ما شریک غمتان، آجرک الله عزیز تسلیت باد بر این داغ و مصیبت آقا جان فداتان، سرتان باد سلامت آقا گفت بابای شما پنج نشان ایمان را اربعین است که بانی شده بابا آن را ما به پای عَلُم کرب و بلا می‌مانیم تشنه منتقم خون خدا می‌مانیم ما وفادار به عهدیم که عهدی بستیم عهد بر شیعگی حضرت مهدی بستیم انقلابی که طلیعه است طلوعی خوش را می‌دهد مژده به این عصر شروعی خوش را روزها را پیِ هم می‌شمریم آقا جان این علَم را به شما می‌سپریم آقا جان 🌷 @mkomeit
نقاب را برداشت شغال بد ترکیب و ماده گرگِ بَزک‌کرده شال را از سر و فتنه کرد فریب و سرخ شد چمن از خون آهوان نجیب 😔
دوباره راه نشان داده حضرت خورشید و باز زنده شده با شعار سال امید برای سفره مردم دو کار باید کرد مهار دیو تورم، و رشد در تولید @mkomeit
چقدر رشک برانگیز می‌شود حالت که آبشار می‌افتد به پای اجلالت به احترام تو می‌ایستند حجب و حیا وقار دست به سینه، شکوه دنبالت تو آن بهشت عزیز و بلند مرتبه‌ای که دست پست جهنم نکرده پامالت خدا به همسر فرعون و «نَجِّنِی» هایش نگاه کرد و به «رَبِّ ابنِ بَیتاً» «إذ قَالَت» تو نیز وارث کوثر شدی به روی زمین که آشنای سپهر است روح سیالت و ابر زیر قدوم تو می‌فروشد فخر دمی که چادر زیبات می‌شود بالت 🌸 @mkomeit
هدایت شده از مجمع کمیت قزوین
ببند چشم و رها کن زمین رسوا را در آسمان بطلب چشمه های دریا را بدوز چشم به آیات انقلابی نور که پایشان زده سلطان عرش امضا را همیشه آخر فرعون و ظلم او سیل است نجات، سهم حلالیست صبر موسی را ببین به حکم «نُریدُ نَمُنَّ» سبز و رها دمشق و غزه و پاراچنار و صنعا را به رسم وعده ی «إن تَنصُروه، یَنصُرکُم» بخوان شمارش معکوس شام یلدا را شهادتی که «وَ لاتَحسَبَنَّ أمواتا» ضمانتی است سزاوار، مزد احیا را یقین که داشته باشی به حق، چه فتح و چه خون! چه فرق بین سلیمانی و جهان آرا؟ دل استوار به ایمان کن و تماشا کن «لَسَوفَ یُعطیکَ رَبُّکَ فَتَرضی» را   @mkomeit
در شیشه خون گرم کودک‌های غزه است کوکاکُلا امروز با یخ هم خنک نیست! 🥀
زمین گرفته دلش پاک در هوایت قدس! نمی رسد به کسی جز خدا صدایت قدس! هنوز حرمله ها با سه شعبه منتظرند و عمر کوته اطفال کربلایت قدس! حقوق ضدّ بشر، سازمان چند ملل که بسته چشم به داغ سه ساله هایت قدس! بدون شائبه لایُمکِنُ الفِرار از عدل سقوط و ذلت ظلم است خون بهایت قدس! شکوه واهی طاغوت و جبت خواهد ریخت که وعده داده به مستضعفان خدایت قدس! چه زود پیش تو آلاله ها به صف باشند در آن نماز که برپاست در نهایت قدس! ✍ 🇵🇸 @mkomeit
باید نبردِ سخت برای تو ساده باشد پشت سرت بزرگی اگر ایستاده باشد در دل وَلای حیدر و در سر هوای خیبر کس چپ کند نگاه؟ نه! مادر نزاده باشد محکم بایست، منتظر فتح توست میدان وقتی که در تو همره ایمان، اراده باشد حتی به پیشواز ملاقات، منتظر هم باید که ایستاده نگاهش به جاده باشد بگشای بال و باز بلرزان تن قفس را مگذار این مجال، بلااستفاده باشد طوفان به پا کن و برُبا خواب را ز دنیا تا درد تو غم همه‌ی خانواده باشد در بزم صبح، جان تو آکنده باشد از نور تنها نه مست، بلکه خودش جام باده باشد جز حق امید هر کششی را بریده باشد آهنربا میان هزاران براده باشد تا اتحاد دغدغه‌ها را نوشته باشد تا با بزرگ هر دو جهان دست داده باشد خواهد شکست لشکر شب را سپیده آخر هرچند آن سواره و این یک پیاده باشد ✊🇵🇸
هدایت شده از مجمع کمیت قزوین
عشق را انتخاب خواهم کرد روزهای قشنگ در راه است سست هرگز نمی‌شوم وقتی رأی من قربةً الی الله است نقشه‌ی دشمنان ایران را باز نقشِ بر آب خواهم کرد این که فردا چگونه باشد را من خودم انتخاب خواهم کرد دست بر روی دست نگذاریم کارها برمی‌آید از این دست چاره دارد تمام مشکلها راه حل، انتخاب شایسته است جای سردار قلبها خالی مثل او پای عشق می‌میرم جمعه‌ای انتقام دستش را پای صندوق رأی می‌گیرم جای دست بریده‌ی سردار رأی خود را به نور خواهم داد دل به لبخند رهبرم بستم پس به قلبش سرور خواهم داد رأی من سهم انقلابی‌هاست هر که غمخوار آب و آینه‌ایست هر که با مکتب سلیمانیست هر که جانش امام خامنه‌ایست 🗳 @mkomeit
هدایت شده از مجمع کمیت قزوین
رأیت اگر نداشت اثر، پس چرا چنین تبلیغ می‌کنند تو را منصرف کنند؟!!! @mkomeit
بساط تلخی از امسال ما به هم بخورد از اقتصاد به غیر از خوشی قلم بخورد کلید آن جهشی در مسیر تولید است که با مشارکت مردمی رقم بخورد @mkomeit
بساط تلخی از امسال ما به هم بخورد از اقتصاد به غیر از خوشی قلم بخورد کلید آن جهشی در مسیر تولید است که با مشارکت مردمی رقم بخورد @mkomeit
هدایت شده از مجمع کمیت قزوین
صهیون شده خار و دست برتر هستیم چون پیرو ذوالفقار حیدر هستیم افتاده به تنگ و چنگ، چون می‌داند ما بر سر قول فتح خیبر هستیم 🇵🇸✌🇮🇷 @mkomeit
رئیس باشی و در جمع خادمان باشی خدوم باشی و سرمشق حاکمان باشی نشان خادمی‌ات هشتمین امام دهد رئیس هشتم جمهور مسلِمان باشی شروع دولت و پایان خدمتت رضوی و بُهت طالع سعد منجمان باشی امیر دیپلماسیّ عزت و قدرت و مرد میدان با حاج‌قاسمان باشی امید روشن مستضعفان و مظلومان و خار چشم و دل‌آشوب ظالمان باشی به عالَمی برسانی صدای قرآن را دلیل عزّ و مباهات عالِمان باشی برای حق شده تا پای جان جهاد کنی نماد «خسته مبادِ» مقاومان باشی اگر چه صائم و صابر به ناسپاسی‌ها به رسم منتظران جزء قائمان باشی رضای قلب امامت اراده‌ات باشد و یک مجسمه از عزم عازمان باشی نه شش کلاس، که یک عمر خوانده باشی عشق دبیر درس خلوص معلمان باشی شهید باشی و جلاد خوانده باشندت شهید زخم زبان مهاجمان باشی به خیرخواهی بدخواه‌های خود مشغول و اشک بدرقه‌ی چشم نادمان باشی خبر نداشته باشند از قرار تو و شب تولد عشقت در آسمان باشی ✍ 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
هدایت شده از مجمع کمیت قزوین
جای نگار نیست میان شراره‌ها دیگر خدا نمی‌کِشد از این نگاره‌ها دیوار علیه آینه همدستِ در شد و کوتاه شد حکایت وصل ستاره‌ها حتی اشاره روضه‌ی باز است در غمش بگذار تا که جان بدهم با اشاره‌ها ناگاه در میانه‌ی آتش گُلی شکست عمری است می‌گدازم از این استعاره‌ها تمساح در کمینِ امانت دهان گشود مظلوم ماند حق وسط آرواره‌ها دلهای خلق را که بهاشان خفیف شد شیطان اجاره کرد، امان از اجاره‌ها شد بضعه‌ی رسول، جفامند امّتش وقتی که رفت روح اذانِ مناره‌ها شورید قدر وسعت تاریخ بر ستم آزادگان مقلّد او تا هزاره‌ها هر شب پیِ مهاجر و انصار و نصرشان آنان به اعتذار، پیِ استخاره‌ها تنها به پای حجت حق یک زن ایستاد مردان پیِ وفاق، خزان در کناره‌ها بال ملَک شکست و امیری اسیر شد کاری نکرد غیرت پستِ نظاره‌ها آن خلعتی که وصله‌ی ناجور آن شدند کردند غاصبانه به تن بد قواره‌ها تکلیف صبر و کلبه‌ی احزان و شمعِ دوست بستند بر امیدِ جهان راهِ چاره‌ها تَرک امیر و جشن فراموشی غدیر شد افتتاح سلسله‌ی سوگواره‌ها دستی که گوشواره‌ی مادر به خاک ریخت در کربلا ربود همه گوشواره‌ها تیر از کمان ظلم سقیفه رها شد و بعداً نشست بر گلوی شیر خواره‌ها حتی هنوز ضاحیه و غزّه مملو است از غربت و سکوت و غم گاهواره‌ها سوزاند مثل خانه‌ی صدیقه غزه را قومی که داشت جای دلش، سنگ خاره‌ها دفن شبانه، داغ یتیمی، فراق یار تکرار می‌شوند هنوز این دوباره‌ها هجده بهارِ کوثرِ حق شد خزان، ولی هجده زیاد نیست میان شماره‌‌ها @mkomeit