eitaa logo
مشقِ عشق ٬ دمشق
329 دنبال‌کننده
1.9هزار عکس
589 ویدیو
19 فایل
مشقِ عشق ٬ دمشق حرفهاي دل یک جامانده از شهدا ، شهدايي كه روزي رفقايي بودن كنارم والان روياهاي ديدار درسر ميپرورانم كه شايد باز لايق شوم دفتر مشق ما سرمشقش٬عشقه دم و بازدم ما سرمنشأش٬عشقه محل عاشقیمون دمشقه https://eitaa.com/mashghe_eshgh_dameshgh
مشاهده در ایتا
دانلود
مشقِ عشق ٬ دمشق
در آن دنیا برای دیدنت شاید مجالی شد.. همانا #مرگ! پایانِ سرورآمیزِ دلتنگیست... #جامانده مشق 💚عشق
خیر مقدم میگم خدمت همه ی دوستانی که توی کانال هستن و ادمین قدیمیمون ماجور باشین و اجرتون با خدا ممنون که بازم اومدین کمک
مشقِ عشق ٬ دمشق
بابا الان ملت فکر میکنن من خود شیفته م خوب بگین ادمین کانال هستین از روز اول کانال بودین دو سالی
سلام من از اول تا حالا بودم.جام تکون نخوردم خودت رفته بودی مثل اینکه انشاءالله شهید بشی معلوم میشه کی تو کانال نبوده😉
❤️نبودنت❤️ هنوز در نبودنت قلمم درد می کند قلم که هیج جای غزلم درد میکند کم ناله کن اشکهای چشم من جای گریه های شبانه ام درد می کند ... یاس خادم الشهدا
مشقِ عشق ٬ دمشق
خیر مقدم میگم خدمت همه ی دوستانی که توی کانال هستن و ادمین قدیمیمون ماجور باشین و اجرتون با خدا م
زنده باشید. من بودم هستم خواهم بود ان شاءالله شما هم تا لحظه شهادت باشید ✴️نحن عشاق الشهاده✴️ شهادتـ❤️ــــ برتريݩ معراج عشق است گهش پروازےازجِبريل،برتر هاݩ اے عاشق شهادتــــ! اگرآه توازجنس نيازست درباغ شهادت بازباز ست
مشقِ عشق ٬ دمشق
شهید مدافع حرم «سید جاسم نوری» در تاریخ ۱۵ اسفند ۱۳۴۶ در حمیدیه چشم به جهان گشود. وی در روز‌های نخست جنگ تحمیلی در دوران هشت سال دفاع مقدس حضور داشت که هوش و ذکاوتش سبب شد در سن ۱۳ سالگی به سمت فرمانده گردان امام علی (ع) منصوب شود. سرانجام پس از حضور در عراق برای دفاع از حرم حضرت زینب (س) و تشکیل لشکر حضرت عباس (ع) در تاریخ هفتم خرداد ۱۳۹۴ در نزدیکی شهر الرمادی استان الانبار عراق توسط تروریست تکفیری مجروح شد و پس از انتقال به بیمارستان در مدینه الطب بغداد به درجه رفیع شهادت نائل آمد. ❤️ مشق عشق دمشق
مشقِ عشق ٬ دمشق
شهید مدافع حرم «سید جاسم نوری» در تاریخ ۱۵ اسفند ۱۳۴۶ در حمیدیه چشم به جهان گشود. وی در روز‌های نخست
سیدجاسم انسانی متواضع و خنده‌رو بود، ایشان خیلی روی اعتقاداتش حساسیت داشت، خیلی هم اجتماعی بود همیشه کارگشای دوستان بود و در عوض از آنها می‌خواست که برای شهادتش دعا کنند، تقریباً همه هم‌دوره‌ای‌هایش در زمان جنگ شهید شده بودند و ایشان از قافله شهدا جا مانده بود بغض دوستان شهیدش را داشت. شجاعت و بی‌باکی‌اش مثال زدنی بود شهرتش ضدگلوله بود، پاک و دوست داشتنی بود، سید جاسم پسرعموی دو شهید بود، شهید ناصر و شهید فرج. هر سه با هم در قرارگاه سری نصرت سمت اطلاعاتی و عملیاتی بالایی داشتند. بنیانگذار اطلاعات برون‌مرزی بودند آنها در جنگ تحمیلی عراق علیه ایران وارد پادگان‌ها و مقرهای نظامی عراق می‌شدند و بعد از کسب اطلاعات دقیق و جامع بر می‌گشتند. سید جاسم همه زیرو بم منطقه عملیاتی جنوب را مثل کف دست می‌شناخت شهید ناصر، شهید فرج و شهید جاسم در عملیات فتح فاو نقش کلیدی و اساسی‌ای ایفا کردند. سید ناصر در جنگ یک اسطوره بود، هر سه چون برادر بودند که بارها در زمان جنگ تحمیلی برای زیارت به نجف وکربلا رفته بودند و تا عمق خاک عراق پیشروی داشتند، سید ناصر در خیبر و سید فرج در عملیات کربلای 5 به شهادت رسید. راوی: همرزم شهید پ ن: شهیدی که به پاس مشاوره وی در آزادسازیِ شهر دجیل لقب "سبع الدجیل" شیرمرد دجیل را به خود اختصاص داد . ولادت: ۱۳٤٦ حمیدیه، خوزستان شهادت: ۱۳۹٤ سامرا، عراق رزمنده دیروز مدافع امروز   ❤️ 🌹 مشق عشق دمشق
امام زمانم . . . ‌هر روز صبــح به یادت هستم سلام بر پدر همه عالم .. صبح بخیر امام مهربانم دستی به روی سینه و دستی به سوی تــو .. روی لبم گـل می کند آقا سـلام از دور .. اللّهُمّ عَجّلْ لِوَلیّکَ الفَرج صبحت بخیر آقا🌸🍃 مشق عشق دمشق
به تــو که می رسم؛ مکث می کنم.. انگار در زیبایی ات چیزی جا گذاشته ام .. مثلا" در صدایت؛ آرامش ... یا در چشم هایت؛ زندگی ... مشق عشق دمشق
مشقِ عشق ٬ دمشق
به تــو که می رسم؛ مکث می کنم.. انگار در زیبایی ات چیزی جا گذاشته ام .. مثلا" در صدایت؛ آرامش ...
پنج شنبه یعنی یادآوری خاطرات شیرین یادآوری روزهای تلخ یعنی خیرات حلوا و بذل فاتحه برای شادی روح آنانی که عروجشان بر تن احساسمان پیراهن سیاه پوشید و با پروازشان عشق هم از آسمان قلبمان به سوی ناکجا پر کشید شادی روح همه شهدا بخصوص شهدای مدافع حرم دسته گل صلوات محمدی
سوار هواپیما شده بودم اما هنوز باورم نمیشد مگه میشه یعنی بعد این همه رفتن و نرسیدن بعد این همه خواستن و بدست نیاوردن بعد از این همه رو زدن و نه شنیدن مگه میشد باور کرد پیش خودم گفتم حتی اگر خواب هم باشه خواب شیرینیه چشمام رو بستم پرواز شروع شد صدای خلبان رو بلند گو پخش میکرد واضح و بلند ولی من گنگ بودم یهو شنیدم ... به اسمان سوریه و فرودگاه دمشق .... دلم میخواست باور کنم فقط و باز به خیال رفتم که خیال میکنم و خیالی شیرییییییییین و ماندنیه دوباره رشته ی افکارم پاره شد صدای میهماندار بود صدای شلیک توپ ۲۳ هستش که هواپیما رو میخواد بزنه گفتم ببخشید خانم مگه کجاییم ؟!؟ گفت روی باند فرودگاه دمشق گفتم میشه بگین خلبان وایسه میخوام پیاده شم گفت صبر کنین فرود میاییم دیگه گفتم نه من میخواستم برم انتالیا خط رو اشتباه سوار شدم یک لحظه شوکه شد وقتی خنده های ما رو دید فهمید اذیتش میکنم خندید اخه بنده خدا نه نظامی بود نه عادت به این صداها درسته پشت وقار و ارامشش ترسش رو قایم کرده بود اما مشخص بود که ... حالش عوض شد و خندید . رسیدیم فرودگاه هواپیما نشست چند تا ماشین و نیرو برای تامین اومده بودن و البته با خودشون سلاح و مهمات اضافی اوردن بودن که درگیری شدید شد بچه های پرواز ما رو هم تجهیز کنن توی سالن های خالی و خراب و ویران شده موضع گرفتیم تجهیز شدیم یا علی گفتیم که بزنیم به سمت مقری که قرار بود دپو بشیم صدای تیراندازی ها توی دل شب و نور اتیش دهنه و تیرهای رسام عجب اسمون رو قشنگ کرده بود ... اونقدر که چهارتا ستاره به اسمونهای دمشق اضافه کردیم و چهارتا پرستو پریدن ... ادامه دارد...