✨﷽✨
#داستان_شب
💚#پهلوان_بی_مزار💚
راوی: جمعی از دوستان
💥 مسابقات قهرمانی باشگاه ها در سال ۱۳۵۵ بود🤼♂️
ابراهیم در اوج آمادگی بود💪 مربیان میگفتند امسال در ۷۴ کیلو کسی حریف ابراهیم نیست
ابراهیم همه را یکی یکی از پیش رو برمیداشت
🍁 نیمه نهایی را برد و با اقتدار به فینال رسید🍁
حریف پایانی او آقای محمود "ک" بود
مربی آخرین توصیه ها را به ابراهیم گوشزد می کرد
ابراهیم روی تشک رفت حریف ابراهیم هم وارد شد هنوز داور نیامده بود
ابراهیم جلو رفت و با لبخند🌹 به حریفش سلام کرد و دست داد
حریف او چیزی گفت که متوجه نشدم اما 🍂ابراهیم ⚘سرش را به علامت تایید تکان داد و بعد هم حریف جایی را در بالای سالن بین🍂 تماشاگر ها به او نشان داد من نگاه کردم دیدم پیرزنی تنها تسبیح به دست بالای سکو نشسته.
نفهمیدم چه شد اما ابراهیم کشتی را خیلی بد شروع کرد
مربی انقدر داد زد و راهنمایی کرد که صدایش گرفت اما ابراهیم انگار چیزی از فریادهای🔈 مربی نمیشنید و فقط مشغول دفاع کردن بود✋
داور اولین اخطار🚫 و بعد هم دومین اخطا🚫ر را به ابراهیم داد در پایان ابراهیم اخطاره شد
و باخت و حریف ابراهیم قهرمان ۷۴ کیلو شد🏆🎖
وقتی داور دست حریف را بالا میبرد 🌹🌹ابراهیم خوشحال بود انگار که خودش قهرمان شده بعد هر دو کشتیگیر یکدیگر را بغل کردند🌹🌹
این داستان ادامه دارد....
@masire_shahadat
#حدیث_روز
✅ پيامبر خدا صلىاللهعليهوآله:
📍 إِيّاكُمْ وَ الْحَسَدُ، فَإِنَّهُ يَأْكُلُ الْحَسَناتِ كَما تَأْكُلُ النّارُ الْحَطَبَ؛
📌 از حسادت بپرهيزيد؛ زيرا حسد، نيكى ها را مى خورد چنان كه آتش هيزم را مى خورد.
📚 جامع الأخبار، ص۴۵۱
@masire_shahadat
🌹🌹شهيد همت🌹🌹:
از طرف من به جوانان بگوييد چشم شهيدان و تبلور خونشان به شما دوخته است بپا خيزيد و اسلام خود را دريابيد.✋
💚🍁انسان يک تذکر در هر 4 ساعت به خودش بدهد، بد نيست.💚🍁
بهترين موقع بعد از پايان نماز،🤲 وقتي سر به سجده مي گذاريد، مروري بر اعمال از صبح تا شب خود بيندازد، آيا کارمان براي رضاي خدا بود.🌸
@masire_shahadat
🌹طنز جبهه!
🌿... چند وقتی بود که رزمندگان به خاطر این که از مرگ هراسی نداشتند کلاه آهنی بر سر نمیگذاشتند😇 و همین باعث شهادت عدهای از آنها شد، فرماندهان برای حل این مشکل به حضرت امام متوسل شدند، حضرت امام هم فرمودند: رعایت این امور واجب است...👌در جبهه عمامه شاخص روحانیت👳 بود، برای این که جلوی چشم باشد تا هم قوت قلبی برای رزمندگان باشد هم اینکه اگر رزمندگان سؤالی دارند از وی بپرسند که بعد از این فتواحفظ عمامه بر سرکمی مشکل شد😁
🌿... در آن زمان آقا فریبرز که در عملیاتها👳 عمامه می بست....😇ابتکاری کرد؛ عمامه👵 را روی کلاه آهنی پیچیده و بر سر گذاشت،👋و این کار سبب شوخی و مزاح بعضی از رزمندگان شده بود، آنها میگفتند:👈حاج آقا کلاه آهنی دو جداره بر سر گذاشته است...😄
🌿... شب عملیات، و خداحافظی آن، طبیعتاً باید با سایر جدایی هاتفاوت میداشت...😊
کسی چه میدانست، شاید آن لحظه، همهی دنیا و عمر باقی ماندهی خودش یا دوست عزیزش بود و از آن پس واقعاً دیدارها به قیامت میافتاد.🤔چیزی بیش از بوسیدن😘، بوییدن وحس کردن بود...😁 بچه ها به هم پناه میبردند ... 😊
🌿... فریبرز هم برای اینکه این😍جو را به هم بزنند و ستون را حرکت کند، میگفت:👇
📣پیشانی، برادران فقط پیشانی را ببوسید، بقیه "حقالنسا" است،😨 حوریها را بیش از این منتظر نگذارید.بقیه سهم حوری هاست😄
🌿 عملیات شروع شده بود و نگاهم افتاد به فریبرز😍دیدم سرش را گذاشته روی خاک و داره با خودش نجوا می کند😊 بهش حسودی کردم که چه حال خوبی داره!؟ رفتم جلو سرم را بردم نزدیکش که ببینم, چه ذکری میگه؟😇
داشت دیرین دیرین 👈 می کرد....😁 داشت آهنگ پلنگ صورتی را برای خودش میزد😁 معلوم بود قبلا کارهای خودش🙏 را کرده که اینقدر بی خیال است...👌