eitaa logo
مسیر تغییر 🌱
4.7هزار دنبال‌کننده
686 عکس
48 ویدیو
6 فایل
✨تغییر زندگی فرمول های موثر برای مدیریت مسائل، درمان استرس، افسردگی و فشارهای عصبی، بهبود روابط با خانواده و.. خروجی کلاس30ساله ⚡️مشاوره رایگان در بله، سروش، تلگرام و اینستاگرام با نام @masiretaghyir پل ارتباطی: @mohammad12qw @masiretaghyir1400 @M_Roohina
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
1.91M
⁉️ پاسخ استاد ☝️ سلام من پسر ده ساله ای دارم که به درس خوندن علاقه ای نداره. حتما باید بالای سرش بمونم تا درس بخونه. دیگه خسته شدم، ارتباط عاطفی هم که باهاش داشتم کمرنگ شده. موندم چکار کنم؟ میشه من رو راهنمایی کنید. ⚡️ارائه مشاوره رایگان در بله، سروش، تلگرام و اینستاگرام | با ما همراه شوید 👇 https://eitaa.com/joinchat/885260918C108a742194
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
745.7K
پاسخ استاد☝️ ⁉️ سلام ببخشید می‌شه استاد ما رو راهنمایی کنند. چند نفر از اقوام نزدیک ما تو کار سحر و جادو هستند و از چیزهایی که تو خونه‌مون جاساز می‌کنند خسته شدیم. حتی یک روز یک نفرشون، اومده بود خونه مون به بهونه‌ی لباس عوض کردن، رفت داخل اتاق، در رو هم پشت سرش بست و کارش طول کشید. بعد از اینکه رفتند ما توی اتاقمون کاغذ دعا پیدا کردیم، خیلی عاجز شدیم. می‌شه استاد راهنمایی کنند این نتیجه چه اکراهی می‌شه؟ ⚡️ارائه مشاوره رایگان در بله، سروش، تلگرام و اینستاگرام | با ما همراه شوید. 👇 https://eitaa.com/joinchat/885260918C108a742194
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❤️ هر وقت از آدمای اطرافت ناراحت شدی، یا از زندگی خسته شدی و فکر کردی به ته خط رسیدی؛ حتما مطالب این کانال رو بخون و بهش فکر کن. 💙 کانالی که زندگی هزاران نفر رو نجات داده. 👇👇 https://eitaa.com/joinchat/885260918C108a742194
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مسیر تغییر 🌱
🐋🐋🐋🐋🐋 بسم الله الرحمن الرحیم. ماجراهای واقعی #ره‌‌یافته. داستان: خاطرات یک آدم قسمت سی و چهارم:
🐋🐋🐋🐋🐋 بسم الله الرحمن الرحیم. ماجراهای واقعی . داستان: خاطرات یک آدم قسمت سی و پنجم: خانه پدری اسامی‌ متقاضیان زیارت رو به آقای آبادی دادم. تعدادی از خانم‌ها با خانواده و بعضیا با همسرشون نام‌نویسی کرده بودن‌ و من هم با خواهرم طبق شرط پدر، ثبت‌نام کرده بودم. آقای آبادی با بُهت و تعجب به اسامی نگاه کرد و گفت: «من که نگفتم قطعی به این اردو می‌ریم! فقط گفتم بررسی کنین!» من که به‌خاطر جواب استخاره، یه اطمینان قلبی برای رفتن داشتم. گفتم: «خب بله! بررسی هم کردیم. لطفاً هزینه و شرایط رو بفرمایید تا زودتر به این دوستان اطلاع بدیم.» الحمدلله همه‌ی مراحل سفر به خوبی طی شد. تقریباً تمام خانم‌های بسیج دانشگاه، ثبت‌نام کرده بودن اما روزهای آخر دو نفر انصراف دادن. یکی از دانشجوها به نام زینب عابدی رو خیلی وقت‌ها توی دفتر بسیج دیده بودم. احتمال دادم که از بچه‌های بسیج باشه. با زینب تماس گرفتم و خیلی سریع قبول کرد و قرار شد ایشون هم با خواهرش بیاد. اما زینب مثل بچه‌های بسیج فکر نمی‌کرد. این رو بعدها به من گفت که اصلاً انقلاب و رهبر و بخشی از تقیدات دینی رو قبول نداشته و فقط به خاطر رفاقت با ما توی دفتر بسیج رفت‌وآمد می‌کرده. اما من اون روزها از این موضوع مطلع نبودم. به هرحال زینب و خواهرش آخرین افرادی بودن که به این کاروان ملحق شدن. روز حرکت رسید. من و خواهرم همراه بقیه سوار اتوبوس شدیم. اما بر خلاف انتظارم، دیدم آقای آبادی هم سوار شد؛ خدای من! اون لحظه نگران ماجراهایی شدم که ممکن بود به خاطر حضور آقای آبادی تو‌ این سفر اتفاق بیفته. من و خواهرم انتهای اتوبوس نشستیم و من سرم رو پشت پرده‌ی اتوبوس بردم و با اشک به جاده خیره شدم. توی دلم از امیرالمؤمنین و امام حسین خواستم توی این سفر اتفاق بدی پیش نیاد. دلشوره داشتم که مبادا این همه راه رو برم و با اشتباهاتم تمام اعمالم نابود بشه. از طرفی هنوز هم معتقد بودم باید از این آدم پرحاشیه فاصله بگیرم و کاش به سفر نمی‌اومد. به نجف رسیدیم. قرار بر این بود که هر روز، در قسمت ایوان طلای حرم، مداحی و روضه و صحبت‌های مدیر کاروان برگزار بشه. اما من توی هیچ‌کدوم از این قرارها نتونستم شرکت کنم؛ چون به محض ورود به نجف، به وضعیت خاص بانوان (عذر شرعی) دچار شدم. خانم‌ها تو اون شرایط خاص، مجاز هستن که وارد صحن بشن و من این‌رو نمی‌دونستم. برای همین بیرون حرم، جایی که نظافت خوبی نداشت و اغلب مردم روی فرش‌ها دراز کشیده بودن و بازار هم دیده می‌شد، تنها می‌نشستم. تمام اون چند روزی که نجف بودیم همونجا بودم و با ادعیه مختلف سر خودم رو گرم می‌کردم. احساس طردشدگی داشتم. موقع ناهار خواهرم گفت: «چرا توی قرارهای کاروان نمیای؟» گفتم: «به خاطر عذر شرعی.» با تأسف سرش رو تکون داد و گفت: «چقدر حیف!، توی همچین سفری نمی‌تونی نه نماز بخونی نه بیای حرم!» گفتم: «برای خانم‌ها در این حالت فرشته‌ها تسبیح و عبادت می‌کنن. حتماً نمازام خیلی به‌دردبخور نبوده که باید فرشته‌ها بجای من توی همچین جایی عبادت کنن.» خندید و گفت: «عجب زاویه‌ی دیدی!» و بعد با جدیت ادامه داد: «ولی بپرس که تا کجا می‌تونی بیای، شاید قسمت قرار کاروان جزو محدوده ممنوعه نباشه.» احکام رو خوب بلد نبودم و از طرفی هم نمی‌دونستم از چه کسی بپرسم. خانم‌ها هم اغلب نمی‌دونستن. از آقایون هم خجالت می‌کشیدم بپرسم. روز آخر حضورمون توی نجف بود و من حتی از دور حرم رو ندیده بودم! قرار بود همه به بازار برن. من روی مبل سالن هتل نشسته بودم که از این موضوع مطلع شدم. از روی مبل بلند نشدم تا همه سالن رو ترک کنن. آقای آبادی جلو اومد و گفت: «شما به بازار تشریف نمیارید؟» گفتم: «خیر!» با تأسف گفت: «بله! شما حتی توی برنامه‌های معنوی کاروان شرکت نکردید، چه برسه به برنامه‌های مادی!» و من سرم رو با شرمندگی پایین انداختم! بعد از رفتن همه، تنها به حرم رفتم. علاقه‌ی زیادی به پدرم داشتم و این‌که امیرالمؤمنین حکم پدر رو داشت و من از ورود به حرم محروم بودم، دل‌شکسته شده بودم. بالاخره از کسی پرسیدم و فهمیدم فقط توی محیطی که ضریح هست نباید می‌رفتم، و اینکه توی حرم‌ها و مساجد باید از یک در وارد می‌شدم و از در دیگه بیرون می‌رفتم. به محض فهم این مطلب، وارد صحن حرم شدم. بعد از چند روز نشستن بیرون‌ حرم، حالا انگار وارد بهشت شدم! با تعجب و شوق زیاد به در و دیوار صحن‌ها نگاه می‌کردم. چقدر همه جا معطر و زیبا بود!. از درب یکی از صحن‌ها، تا چشمم به ضریح افتاد با شوق سلام دادم و این تنها دیدار من از ضریح حضرت علی(ع) بود. آه...! امروز که این خاطره رو به یاد میارم می‌دونم که اون دوری از ضریح و مساجد به خاطر ناپاکی دلم نسبت به آقای آبادی و دیگران بوده. کاش زودتر متوجه می‌شدم! | با ما همراه شوید👇 https://eitaa.com/joinchat/885260918C108a742194
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
همانطور که حضرت موسی علیه السلام، در کوه طور با خدا حرف زد. زندگی شیعه کوه طور است، خداوند هر لحظه از طریق انسان‌های اطراف و اتفاقات روزمره با او سخن می‌گوید. پس همه انسان‌ها و اتفاقات رو به ما، آیات الهی هستند. نکند از کسانی باشیم که از آیات الهی رو برگردانیم. ✨ با استناد به آیه ۱۲۴ سوره مبارکه طه؛ اعراض(روبرگرداندن) از آیات الهی، موجب کوری "كورى چشم يا كورى باطنى" در قیامت می‌شود: وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِكْرِي فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنْكاً وَ نَحْشُرُهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ أَعْمى‌ ترجمه: و هر کس از هدایت من [که سبب یاد نمودن از من در همه امور است] روی بگرداند، برای او زندگی تنگ [و سختی] خواهد بود، و روز قیامت او را نابینا محشور می‌کنیم. (۱۲۴) 🤯 و اعراض از شنیدن صدای خداوند متعال، زندگی ما را سخت می‌کند. انسان‌های اطراف ما آیات خداوند، رو به ما هستند. اگر از این آیات ناراحت شویم یعنی: دوست نداریم صدای خدا را گوش کنیم. بنابراین به استناد آیه فوق در گروه کسانی قرار می‌گیریم که از آیات الهی رو برمی‌گردانند. | با ما همراه شوید 👇 https://eitaa.com/joinchat/885260918C108a742194
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا