eitaa logo
⚜️ ڕاه ســعــادتـــ ⚜️
245 دنبال‌کننده
8.9هزار عکس
9.7هزار ویدیو
106 فایل
یــــا ابـــاصـــالــح المــہـد ے ادࢪڪـنــے ارتبــاط بـا خــادم ڪـانـال: @rahimi_1363 بـا بـه إشـتــراڪـ گـذاشـٺــن لینـڪـ ڪـانـال راه ســعــادٺ،در ثـــوابــــ نـشـــر مـطـالــبـــ شــریـڪـ بــاشـیــد ۩؎ @masirsaadatee
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⚜️ ڕاه ســعــادتـــ ⚜️
🌸بسم الله الرحمن الرحیم🌸 📘کتاب : #فقط_برای_خدا_زندگی_کن ❤️ ✍🏻نویسنده : داداش رضا 📝 پارت_هشتاد_شش
🌸بسم الله الرحمن الرحیم🌸 📘کتاب : ❤️ ✍🏻نویسنده : داداش رضا 📝 ✳️ میخوام چند تا توصیه فنی کنم برای کسایی که میخوان متاهل بشن.😍✨ 🔻راز دار باشین...حتی اگه بحثتون شد و بحثتون خیلی هم شدید بود به هیچ عنوان به پدر و مادر همدیگه نگید😊❌ 🔻 حالا که متاهل شدی بدون خدا یبشتر هواتو داره...😉 🔻حتی خراب شدن تلویزیون🖥 هم دست خداست...چه برسه به چیزای مهم دیگه...)یکم تو فاز حرفم بری میفهمی منظورم چی بود...❗️ 🔻 باهم دیگه دوره خودسازی بردارید وبه همدیگه برای بیدارشدن نماز صبح کمک کنید...😃🌹 🔻هر چقدر برای خانومت خرج کنی ده برابر به سمتت میاد...به شرط اینکه با پولات گناه نکنی...🙂👌🏻 🔻هر عیبی ازش دیدی به جای اینکه تذکر بدی خودت عمل کن ازت یاد بگیره...🙃 🔻زن وجودش پراز برکته...اگه میخوای زندگیت خیلی با برکت بشه و خدا باهات مهربون باشه تا میتونی تلاش کن خانومت خوشحال بشه.🤩🌱 🔻 میتونی هر جا مییرد با هم بیرد...ولی بعضی وقتا همو تنها بذارید.✔️ _☀️ 🌤 ⛅️ ☁️_ 『•🤍𝐉𝐎𝐈𝐍⇣•』_ _ _ _ •⌈↝‌ @masirsaadatee 🌸⃟🕊 ڪـانـال ڕاه سـعــادٺــ↑↑↑ مـا را بـہ دوسـٺــان خــود مـعـرفـے ڪنـیـد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⚜️ ڕاه ســعــادتـــ ⚜️
#زیبایی_های_ظهور ۲۷ 🍃 #تولد هزار فرزند 👶 🌹 امام صادق علیه السلام 🌼در زمان #حکومت او 💫 ( #م
۲۸ 😍 🌼 📚 🦋 ۲۷ حرف (شعبه و شاخه )است👌🏻 🌸 و مجموع آنچه 💫 آورده اند است ✅ ☝🏻 ⬇️ 💫 را می آورد و در منتشر میسازد.😍✔️ _☀️🌤⛅️☁️_ 『•🤍𝐉𝐎𝐈𝐍⇣•』_ _ _ _ •⌈↝‌ @masirsaadatee 🌸⃟🕊 ڪـانـال ڕاه سـعــادٺــ↑↑↑ مـا را بـہ دوسـٺــان خــود مـعـرفـے ڪنـیـد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⚜️ ڕاه ســعــادتـــ ⚜️
📘 #از_آدم_تا_خاتم 📖 📝 #پارت_بیست_و_ششم 🔻 #دعوت_نوح_به_خداپرستی و #آزارهایی_که_در_راه_کشید 🔹#قبل
📘 📖 📝 🔻 🔹روزی نزد آمد و به او گفت؛ 😈 تو به من کردی😏، 🌸 از کلمات ابلیس 😔 شد. ❤️ به نوح 💫 کرد تا با سخن بگوید. 😈 گفت؛ وقتی انسانها به ↘️ 🔻 ، 🔻 ، 🔻 ، 🔻 🔻 روی بیاورند، 😈ما بر آنها می‌بریم و و را زایل می کنیم، ✔️ ☝🏻 تو با ⬅️ 🤲🏻 بر آنها و با ⬅️ به آنها، 😏 بر من کردی،که 👥 را 🔥 ساختی✔️ ☝🏻 در غیر این صورت باید با آنها به سر می بردم تا کنم. 😈و من هنگامی که آدمیان هستند بر آنها می شوم. ادامه دارد.... _☀️ 🌤️ 🌥️ ☁️ _ 『•🤍𝐉𝐎𝐈𝐍⇣•』_ _ _ _ •⌈↝‌ @masirsaadatee 🌸⃟🕊 ڪـانـال ڕاه سـعــادٺــ↑↑↑ مـا را بـہ دوسـٺــان خــود مـعـرفـے ڪنـیـد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⚜️ ڕاه ســعــادتـــ ⚜️
🎬 دانلود سلسله #کلیپ با موضوع #گناه_چیست_توبه_چگونه_است 📌 #قسمت_پانزدهم: " منفعت‌طلب‌های عاشق " 👤
7.81M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬 دانلود سلسله با موضوع 📌 : " عاشق خدا باش " 👤 ❤️ چطور باید عاشق خدا بشیم؟ _ ☀️ 🌤 ⛅️ ☁️_ 『•🤍𝐉𝐎𝐈𝐍⇣•』_ _ _ _ •⌈↝‌ @masirsaadatee 🌸⃟🕊 ڪـانـال ڕاه سـعــادٺــ↑↑↑ مـا را بـہ دوسـٺــان خــود مـعـرفـے ڪنـیـد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
علی جان تو مانند سوره توحیدی.mp3
1.15M
مطالب اموزنده ماه مبارک رمضان 🎤آیت الله مصباح یزدی 🌱نشرمیدهم به عشق صاحب الزمان ✾ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 『•🤍𝐉𝐎𝐈𝐍⇣•』_ _ _ _ •⌈↝‌ @masirsaadatee 🌸⃟🕊 ڪـانـال ڕاه سـعــادٺــ↑↑↑ مـا را بـہ دوسـٺــان خــود مـعـرفـے ڪنـیـد
⚜️ ڕاه ســعــادتـــ ⚜️
🍃🥀🍃🥀 🥀🍃🥀 🍃🥀 🥀 ⚜هوالعشق ⚜ 📕#محا
🍃🥀🍃🥀 🥀🍃🥀 🍃🥀 🥀 ⚜هوالعشق ⚜ 📕🥀 ✍ به قلم : 🍃 در حال جمع کردن وسایلش برای رفتن به اداره بود که در اتاقش زده شد ، خوب می دانست این آرامش فقط از آن پدرش است حتی صدای قدم های اولین مرد زندگیش را می شناخت . ـ بفرمایید باباجون حاج مصطفی در را باز کرد و با لبخند گفت : کجا میری بابا ‌؟ انیس کیک درست کرده ، میخوایم واسه مائده تولد پنج نفره بگیریم! ـ باید برم اداره بابایی احتمالا امشبم بمونم ، از وقتی که مرضیه خانم شهید شدن هنوز کسی جای ایشون نیومده نمیخوام سرهنگ صابری دست تنها بمونه ـ میدونم چی میگی مهدا جان ولی تو باید بتونی بین کار و زندگی تعادل ایجاد کنی تو برای زندگی کار میکنی ، برای کار که زندگی نمیکنی ! از وقتی که ما متوجه ماهیت کارت شدیم خیلی نسبت به خانواده کم اهمیت شدی چیزی اذیتت میکنه دخترم ؟ نکنه سجا.... ـ نه بابا ، به هیچ وجه! من فراموشش کردم همون روزی که توی طلافروشی مطهره خانم اون رفتارو باهام کرد فراموشش کردم ما شباهتی بهم نداشتیم بابا ـ شهادت امیر برات غیر منتظره بود خوندن دفتر خاطراتش خیلی بهمت ریخت ، درک میکنم عزیزم ولی زنده ها باید زندگی کنن قربونت برم ـ بابا نمی تونم با این قضیه کنار بیام هیچ وقت نتونستم معنای حقیقی این مسئله رو درک کنم " اگر کسی عاشق باشد و بر این عشق بسوزد و برای خدا خود را از این دلدادگی منع کند و گرفتار گناه نشود در این عشق بمیرد شهید است " نمیتونم امیر آقا رو بفهمم اون به من علاقه داشت ولی ... ـ تو چی ؟ علاقه داری یا عذاب وجدان ؟ ـ من ... من فقط ... ذهنم هنوز آروم نشده ـ آدمای برنده تو گذشته نمی مونن ـ من که بازندم بابا مصطفی ـ دختر من هیچ وقت بازنده نیست فقط نیاز داره به احوالات خودش رسیدگی کنه حرف های حاج مصطفی همیشه آرامش را به وجودش تزریق میکرد . همان طور که بسمت در می رفت رو به مهدا گفت : تو میتونی دخترم ! اول از همه باید با قلبت کنار بیای ! ـ بابا ؟ ـ جانم بسمت پدرش دوید خودش را در آغوش او انداخت و با بغض گفت : بابا هر اتفاقی بیافته هر تصمیمی بگیرم ازم حمایت میکنی مگه نه ؟ حاج مصطفی مو های زیبای دخترش را نوازش کرد پیشانیش را بوسید و گفت : معلومه که من پشتتم ، چون تو همیشه بهترین تصمیمو میگیری مهدای بابایی دیگه. &ادامه دارد ... 🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃
🍃🥀🍃🥀 🥀🍃🥀 🍃🥀 🥀 ⚜هوالعشق ⚜ 📕🥀 ✍ به قلم : 🍃 لباس پوشیده از اتاق بیرون آمد و به اتاق مرصاد رفت . سرکشی کشید و گفت : ـ مرصاد ؟ بیداری ؟ ـ آره کارم داری ؟ ـ نه من باید برم اداره میخواستم ببینم اگه ماشینو نمیخوای ب... ـ ماشین خودته از من اجازه میگیری ؟ ـ نخیر آخه گفتی باید با هیربد بری یه پروژه ای ببینی ، گفتم شاید لازم داشته باشی خوبی بهت نیومده هااا ـ خب حالا با ماشین مامان میرم ـ باشه ، پس کاری نداری ؟ ـ آخه تو چه صرفه ای دا... ـ ساکت چه پرو هم هست من رفتم بچه خوبی باش اذیت هم نکن ـ باشه مامانی ـ آفرین پسرم ـ برو تا با دیوار یکیت نکردم ـ یه ذره ادب * ـ باشه در اولین فرصت راستی مهدا ؟ میگم اختاپوس ناراحت میشه نباشی کارت سبک شد یه زنگ بزن حداقل بهش تبریک بگو ، نوجونه ـ مرصاد ؟ ـ بله ـ تو کی اینهمه عاقل شدی ؟ ـ در حد کمپوت لوبیای تبرک‌ هم لیاقت نداری ـ براش برنامه دارم ـ واقعا ؟ فکر نمیکر... هیچی ، برو دیگه ـ فکر نمیکردی بتونم به زندگی برگردم ؟ ـ خب تا همین الانم خیلی ناآرومی ـ من نمیتونم نسبت به مائده بی تفاوت باشم ـ خوشحالم. خیلی خوشحالم که اینقدر قوی هستی * ـ من رفتم یا علی *خودش هم میدانست اینقدر قوی نیست و قلبش آکنده از غم است اما نمیتوانست اجازه دهد اطرافیانش تحت تاثیر مشکلاتش آزار ببینند . مادرش کج خلقی کرد و گلایه نبودن هایش اما قول داده بود جبران کند ، برای خواهری که حساس ترین موجود زندگیش بود .* خودش را به اداره رساند و به جمع ترابی ها پیوست . در اتاق سید هادی ، محل تجمع ، را زد و منتظر اجازه مافوقش ماند . سرهنگ صابری : بفرمایید *ـ سلام ـ سلام ، بشینین خانم فاتح ـ بله قربان سید هادی : خب با اومدن خانم فاتح جمع تکمیل شده و باید در مورد ماموریت جدید صحبت کنیم برای اینکه به چرایی مسئله بپردازیم لازمه ماموریت اخیر رو با هم بررسی کنیم . ما مدت طولانی محافظت از آقا محمدحسینو به عهده داشتیم و متوجه روابطی که برای ایشون برنامه ریزی شده بود شدیم . اولین چیزی که باعث شک ما به نزدیکان ایشون شد سوختن ساختمان محل سکونت ایشون بود . بعد ..... کمی بعد از گرفتاری یاسین و گروهش فاتح و امیر رو همراه گروه عازم مسابقه به شیراز فرستادیم . اما در کمال ناباوری یاسین و دو نفر همراهش به وسیله کسایی که نمی شناختیم فراری داده شدن ... ما تصمیم گرفتیم برای تنها نموندن فاتح و امیر یاسینو بفرستیم شیراز ... همون کسایی که برامون ناشناخته بودن سر ما رو با فتنه احتمالی گرم کردن . و نیرو های مشغول حفاظت از محمدحسین و مشخص کردن فکر فتنه بودند در صورتی که جنگ اصلی علیه ما در زندان شروع شده بود ... دقیق جایی که ابوبکر البغدادی زندانی بود ... تل آویو بزرگترین برنامه ریزی و اترژی ممکن رو روی آنها گذاشت ... اما ما همچنان درگیر مسائل فتنه و ... بودیم ... تا اینکه مشکوک ترین اتفاق ممکن افتاد ، سجاد هیچ حرکتی علیه محمدحسین نکرد ، مرد سیاه پوش هیچ ضربه ای به فاتح و احمدی ( یاس ) نزد ... در واقع کشفیات ما با کمک اونا پیش رفت ، با فتنه ما رو سرگرم کردن تا از isis غافل بشیم ... دقیق جایی که ابوبکر البغدادی زندانی بود ... تل آویو بزرگترین برنامه ریزی و اترژی ممکن رو روی آنها گذاشت ... اما ما همچنان درگیر مسائل فتنه و ... بودیم ... تا اینکه مشکوک ترین اتفاق ممکن افتاد ، سجاد هیچ حرکتی علیه محمدحسین نکرد ، مرد سیاه پوش هیچ ضربه ای به فاتح و احمدی ( یاس ) نزد ... در واقع کشفیات ما با کمک اونا پیش رفت ، با فتنه ما رو سرگرم کردن تا از isis غافل بشیم ... البته موفق نبودن و الان دو سالی میشه که بچه های سپاه روی مناطق عراق کار میکنن ... حاج قاسم لحظه ای از این تهدید بزرگ غفلت نکرده ... و اما علت حضور ما .... کسانی بودند که با پیشنهاد های علمی و ... میخواستن به محمدحسین کمک کنن و از هیچ ابزاری دریغ نکردن ، حتی دختران زیادی از هم کلاسی و ... سعی در اغفال محمدحسین داشتن از جمله ثمین ناجی . &ادامه دارد ... 🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃