eitaa logo
⚜️ ڕاه ســعــادتـــ ⚜️
245 دنبال‌کننده
8.9هزار عکس
9.7هزار ویدیو
106 فایل
یــــا ابـــاصـــالــح المــہـد ے ادࢪڪـنــے ارتبــاط بـا خــادم ڪـانـال: @rahimi_1363 بـا بـه إشـتــراڪـ گـذاشـٺــن لینـڪـ ڪـانـال راه ســعــادٺ،در ثـــوابــــ نـشـــر مـطـالــبـــ شــریـڪـ بــاشـیــد ۩؎ @masirsaadatee
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💌 ﷽ـ «یا خَیرَ المَسؤُولینَ، وَ یا خَیرَ المُعطینَ، اُرزُقنی وَ ارزُق عَیالی مِن فَضلِکَ الواسِع فَانَّک ذُو الفَضل العَظیم؛ ای بهترین سؤال شدگان، ای بهترین بخشندگان، از فضل و فزونی خود روزی من و عیالم را برسان، چه اینکه تو دارای فضل و فزونی بزرگ هستی.» 💚 ۵۵۱ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌https://eitaa.com/joinchat/2180841684C627422eaea
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 حضرت محمد صلی الله فرمودند: 🍃هرکس که خواهد خانه اش به نعمتِ بی حساب آبادان باشد، به ذکر شش گانه زیر بپردازد: 💠اول آنکه در آغاز هرکار بگوید: 🍃بسم الله الرحمن الرحیم ‍ 💠دوم آنکه چون نعمتی از راه حلال نصیبش شد، بگوید 🍃الحمدالله رب العالمین ‍ 💠سوم آنکه چون خطا و لغزشی کند بگوید: 🍃«استغفرالله ربی و اتوب الیه.» ‍ 💠چهارم آنکه چون غم و اندوه براو هجوم آورد بگوید : 🍃لاحول و لا قوه الا بالله العلی العظیم ‍ 💠پنجم آنکه چون کارجدیدی شروع کند،گوید 🍃ماشاالله 💠ششم آنکه چون از ظلم ستمگری هراس کند بگوید: 🍃«حسبناالله و نعم الوکیل.» https://eitaa.com/joinchat/2180841684C627422eaea
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هرپیامی رو به خدا بفرستی👆 همون پیام و در زندگی میبینی …. 💙🦋💙🦋💙🦋💙 ♦ 🔹باديه نشينى به نزد رسول‏ خدا صلى الله  آمد و گفت: مرا به عملى راهنمايى فرما كه به وسيله آن، داخل بهشت شوم. 🌸 حضرت صلى الله عليه و آله و سلم فرمودند: گرسنه را طعام ده و تشنه را سيراب كن. امر به معروف و نهى از منكر كن پس زبانت را نگاه‏دار مگر از (گفتن) خير كه به يقين تو با آن بر شيطان غالب می ‏آيى. 📚 تنبيه الخواطر ص ۱۰۶ - ۱۰۵ 🌸 اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّـدٍ و 🌸 آلِ مُحَمَّدٍ وعَجِّلْ فَرَجَهُمْ https://eitaa.com/joinchat/2180841684C627422eaea
22.94M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
این ڪلیپ از اون کلیپ هاست ڪه واجبه حتماً ببینید👆 ✅ در مــــورد بــی غیــرتــــی 📚 https://eitaa.com/joinchat/2180841684C627422eaea
🌸🍃 🍃 🌷 اسماء الله🌷 📚در کتاب عده الداعی از حضرت رضا علیه السلام و آن بزرگوار از آباء گرام خود نقل فرموده اند👇 ⚡️خداوند متعال دارای نود و نه اسم است که هر که خدا را به آن اسمها بخواند دعایش مستجاب می شود و هر که حفظ نماید آنها را داخل بهشت می گردد و در خبر دیگر به این مضمون از حضرت صادق علیه السلام از جناب رسول خدا صلی الله علیه و آله روایت نموده است و آن اسماء مبارکه این است⚡️ 💥اللّه ، الواحد ، الاحد ، الصمد ، الاول ، الاخر ، المسیع ، البصیر ، القدیر ، القاهر ، الاعلی ، الباقی ، العلی البدیع ، الباري ء ،الاکرم ، الظاهر ، الباطن ، الحی ، الحکیم ، العلیم ، الحلیم ، الحفیظ ، الحق ، الحسیب الحمید ، الحفی ، الرب ، الرحمن ، الرحیم، الذاري ء ، الرازق ، الرقیب ، الرووف ، الرائی ، السلام، المومن المهیمن، العزیز ، الجبار ، المتکبر ، السید ، السبوح ، الشهید ، الصادق ، الصانع ، الطاهر ، العدل ، العفو الغفور ، الغنی ، الغیاث ، الفاطر ،الفرد ، الفتاح ، الفالق ، القدیم ، الملک ، القدوس ، القوي ، القریب القیوم ، القابض ، الباسط ، القاضی ، المجید ، الولی ،المنان ، المحیط ، المبین ، المقیت ، المصور ، الکریم الکبیر ، الکافی ، کاشف الضر ، الوتر ، النور ، الوهاب ، الناصر ، الواسع ،الودود ، الهادي ، الوفی الوکیل ،الوارث ، البر ، الباعث ، التواب ، الجلیل ، الجواده الخبیر ، الخالق ، خیر الناصرین ، الدیان ،الشکور ، العظیم ، اللطیف ، الشافی .💥 🌻اللّٰھـُم ؏جِّل لِوَلیڪَ الفَرَجْـ🌻 ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎‌─┅═༅𖣔🌺𖣔༅═┅─ https://eitaa.com/joinchat/2180841684C627422eaea ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎‌─┅═༅𖣔🌺𖣔༅═┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
﷽ 🔖 برای چی خدا رو کنم؟ در بيان (علیــه الســلام) 🔸نكته‌ها از گفته‌ها 🎙 : استـــــاد فــاطمــی نیــا 🌻اللّٰھـُم ؏جِّل لِوَلیڪَ الفَرَجْـ🌻 ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎‌─┅═༅𖣔🌺𖣔༅═┅─ https://eitaa.com/joinchat/2180841684C627422eaea ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎‌─┅═༅𖣔🌺𖣔༅═┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⚜️ ڕاه ســعــادتـــ ⚜️
🌸ادامه #داستان حضرت ادریس🌸 قسمت چهارم 👇👇 🍃مبارزه ادريس با طاغوت عصرش🍃‏ ادريس تنها به عبادت و ان
🍃ادامه حضرت ادریس🍃 قسمت پنجم 👇👇 در قسمت قبل خواندیم که شاه زمان حضرت ادریس قصد تصرف باغ یکی از طرفداران ایشان را داشت و همسر او نقشه ای طرح کرد تا او را بکشند. شاه از اين نيرنگ استقبال كرد و آن را اجرا نمود و پس از كشتن آن شيعه ادريس، زمين‏هاى مزروعى او را تصرف و غصب نمود. حضرت ادريس از جريان آگاه شد و شخصاً نزد شاه رفت و با صراحت به او اعتراض كرده، آيين او را باطل دانست و او را به سوى حق دعوت نمود، و سرانجام به او گفت: اگر توبه نكنى و از روش خود برنگردى، به زودى عذاب الهى تو را فراخواهد گرفت، و من پيام خود را از طرف خداوند به تو رساندم. همسر شاه، به او گفت: هيچ ناراحت مباش، من نقشه قتل ادريس را طرح كرده ‏ام، و با كشتن او رسالتش نيز باطل مى‏ شود. آن نقشه اين بود كه چهل نفر را مخفيانه مأمور كشتن ادريس كرد، ولى ادريس توسط مأموران مخفى خود، از جريان آگاه شد و از محل و مكان هميشگى خود به جاى ديگر رفت، و آن چهل نفر در طرح خود شكست خوردند و مدت‏ها گذشت تا اين كه عذاب قحطى، كشور شاه را فرا گرفت كار به جایی رسيد كه زن شاه، شب‏ها به گدايى مى ‏پرداخت تا اين كه شبى سگ‏ها به او حمله كردند و او را پاره پاره نموده و دريدند. بلاى قحطى نيز بيست سال طول كشيد و سرانجام، آن‏ها كه باقى مانده بودند به ادريس و خداى ادريس ايمان آوردند و كم كم بلاها رفع گرديد. و ادريس پيروز شد. ادامه دارد... https://eitaa.com/joinchat/2180841684C627422eaea
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⚜️ ڕاه ســعــادتـــ ⚜️
📖 رمان «جان شیعه، اهل سنت... عاشقانه ای برای مسلمانان» 🖋 قسمت دویست و نود و هفتم مانده بودم که من
یا حضرت رقیه 📖 رمان «جان شیعه، اهل سنت... عاشقانه ای برای مسلمانان» 🖋 قسمت دویست و نود و هشتم هر چند لباس سیاه به تن نکرده و مثل مجید و آسید احمد و بقیه عزادار امام علی (علیه‌السلام) نبودم، ولی از شب نوزدهم آنچنان محبتی به دلم افتاده بود که در روز شهادت ایشان، یادش لحظه‌ای از خاطرم جدا نمی‌شد. به خصوص از دیشب که به همراه مامان خدیجه و زینب‌سادات برای احیاء شب 21 ماه رمضان به مسجد رفته و حالا حسابی هوایی‌اش شده بودم که از صبح کتاب نهج‌البلاغه‌ای را که از زینب‌سادات به امانت گرفته بودم، زمین نگذاشته و در بوستان کلمات قصار امام علی (علیه‌السلام) خرامان می‌گشتم.... البته پیش از این هم در مقام یک مسلمان اهل سنت، دوستدار خاندان پیامبرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) بودم، اما گریه‌های این دو شب قدر، به این محبت صاف و ساده، رنگ و بویی دیگر داده بود، به گونه‌ای که از امروز برای مراسم فردا شب بی‌قراری می‌کردم و دلم می‌خواست هر چه زودتر سفره شب 23 پهن شده و من از جام مناجات‌هایی جانانه سیراب شوم! ساعتی تا اذان ظهر مانده بود که زنگ در به صدا در آمد. عبدالله بود که حالا مثل گذشته مرتب به خواهرش سر می‌زد و من چقدر از دیدارش خوشحال شدم که با رویی خوش تعارفش کردم تا داخل شود. ماه رمضان بود و نمی‌توانستم از برادرم پذیرایی کنم که روی مبل مقابلش نشستم و حالش را پرسیدم. چندان سرِ حال نبود که با همه بی‌مِهری‌های پدر و ابراهیم، نگران حالشان شدم و با دلواپسی سؤال کردم: «از بابا و ابراهیم خبری شده؟» نفس عمیقی کشید و با لحنی گرفته پاسخ داد: «نه! بابا که کلاً گوشی‌اش خاموشه. از ابراهیم هم از وقتی رفته، هیچ خبری نداریم.» ترس از سرنوشت مبهم پدر و برادرم، بند دلم را پاره کرد که نمی‌دانستم دیگر قرار است چه بلایی به سرِ خانواده‌ام بیاید و باز دلم پیش لعیا بود که سراغش را از عبدالله گرفتم: «لعیا چی کار می‌کنه؟» عبدالله هم مثل من دلش برای بی‌کسی لعیا و ساجده می‌سوخت که آهی کشید و گفت: «لعیا که داره دِق می‌کنه! دستش هم به هیچ جا بند نیس. با این بچه مونده اینجا سرگردون! به هر دری هم که می‌زنیم هیچ خبری از ابراهیم نیس. بی‌معرفت یه زنگ نمی‌زنه یه خبری به زن و بچه‌اش بده!» دلم به قدری بی‌قرار برادرم شده بود که دیگر به حال خودم نبودم تا عبدالله سؤال کرد: «پس مجید کجاس؟» نفس بلندی کشیدم، بلکه غصه ابراهیم از یادم برود و با صدایی آهسته پاسخ دادم: «هر روز از صبح تا غروب میره دفتر مسجد و کارهای اداری مسجد رو انجام میده.» و همین کار ساده و حقوق بسیار جزئی‌اش، برای من و مجید که هنوز نمی‌توانست از دست راستش استفاده کند، غنیمت بزرگی بود که با احساس رضایت عمیقی ادامه دادم: «خدا رو شکر! حالا دکتر گفته ان شاء‌الله تا یه ماه دیگه دستش خوب میشه و می‌تونه دوباره برگرده پالایشگاه.» که عبدالله لبخندی زد و به طرزی مرموزانه سؤال کرد: «حالا تو چی کار می‌کنی تو این خونه؟» متوجه منظورش نشدم که به چشمانم دقیق شد و بیشتر توضیح داد: «آخه یادمه پارسال که با مجید ازدواج کرده بودی، خودت رو به هر آب و آتیشی می‌زدی تا مجید سُنی شه. حالا تو خونه یه روحانی شیعه داری زندگی می‌کنی و مجید صبح تا شب تو مسجد شیعه‌ها کار می‌کنه!» و کتاب نهج‌البلاغه را هم دیده بود که به آرامی خندید و گفت: «خودتم که دیگه نهج‌البلاغه می‌خونی!» و هر چند گمان نمی‌کرد پاسخ سؤالش مثبت باشد، اما با همان حالت رندانه‌اش یک دستی زد: «حتماً ازت خواستن که باهاشون مراسم احیاء هم بری، مگه نه؟» و حقیقت چیز دیگری بود که صادقانه شهادت دادم: «نه، اونا نخواستن. من خودم رفتم!» و نمی‌توانستم برایش بگویم این مراسم چه حال خوشی دارد که شنیدن کِی بود مانند دیدن و در برابر نگاه متعجبش تنها یک جمله گفتم: «خیلی خوب بود عبدالله!» ☘️🌹