/🍋🍌🍍/
خواص میوه های زرد رنگ ....
#اطلاع_رسانی 🗞
#یامهدی_العجل
_☀️ 🌤 ⛅️ ☁️_
8009295074.mp3
4.91M
✴️ #شیطان_شناسی 👿
👤 سخنرانی های #استاد_شجاعی
📋 #جلسه_۱۳
مراقب باشیم؛
حسادت...
و تمایل به تجسس در امور دیگران
دو دستگیره بزرگ شیطان، در وجود ماست
چگونه آنها را از وجودمان پاک کنیم؟
حجم ۴.۳ مگابایت
#یاحسین
_☀️ 🌤 ⛅️ ☁️_
https://eitaa.com/joinchat/2180841684C627422eaea
⚜️ ڕاه ســعــادتـــ ⚜️
🌿بسم الله الرحمن الرحیم🌿 📗 کتاب: #فقط_برای_خدا_زندگی_کن❤️ ✍🏻نویسنده : داداش رضا🙂🤞🏻 📝 #پارت_دوازدهم
🌸بسم الله الرحمن الرحیم🌸
📗کتاب : #فقط_برای_خدا_زندگی_کن❤️
✍🏻 نویسنده : داداش رضا🙂🤞🏻
📝 #پارت_سیزدهم
ما کارایی رو نمیکنیم که میدونیم خوبه...
نه خیر❌
ما حتی کارایی رو نمیکنیم که میدونیم ضرر داره ...
اینم نه خیر😁❗️
👈🏻 بلکه ما کارایی رو میکنیم که برامون لذت داره و کارایی رو انجام نمیدیم که برامون رنج آوره ...✔️
ببین ؟
اگه میخوای انگیزه یه کاری برات بالا بره لذت و رنج اون کار رو برای خودت مرور کن تا بتونی ترکش کنی یا به سمت چیزی بری .😍👌🏻
بهترین راه بالا بردن انگیزه همین اهرم رنج و لذته ...
قرآنم📖 همینه دیگه...
پر از لذت و رنجه...
میگه این کارو کنی این میشه اون کارو نکنی اون میشه...🙂
اهرم رنج و لذت بهترین فرمول بالا بردن انگیزست.💪🏻
هممون میدونیم نوشابه🥤 ضرر داره ...
ولی خیلی ها میخورن...مگه نه⁉️
میدونی راه ترکش چیه ❓
👈🏻 همین اهرم رنج و لذته ...
باید طرف هی بگه رنج هاشو و مرور کنه و بگه اگه ترکش کنه چه لذت هایی به دست میاره...اینجوری میتونه انگیزه بگیره برای ترکش...😇
ببین ؟
تا به لذتش فکر کنی نمیتونی ترکش کنی...❌
تموم گناها همینه...
هر کی به لذت سیگار🚬 کشیدن فکر کنه...عمرا بتونه ترکش کنه...😩
💟 باید لذتش رو به #تلخی تبدیل کنی...😉🌹
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
_☀️ 🌤 ⛅️ ☁️_
https://eitaa.com/joinchat/2180841684C627422eaea
⚜️ ڕاه ســعــادتـــ ⚜️
🍃🌹 #داستان حضرت عزیر 🍃🌹 آخرین قسمت 👇👇 عزير با همان قيافه اى كه رفته بود با همان قيافه (كه نشان ده
#داستان_پیامبران
#داستان حضرت زکریا ویحیی
قسمت اول 👇👇
💠 شناسنامه حضرت زکریا
ایشان یکی از پیامبران الهی است که نام مبارکش 7 بار در قرآن مجید آمده است.
نام پدرش برخیا است که سلسله نسبش به حضرت داوود(علیه السلام)میرسد.
او رئیس عباد و علمای بنی اسرائیل بود و مردم را به شریعت حضرت موسی دعوت میکرد و عمر خود را در راه دعوت به خداپرستی و خدمت در بیت المقدس سپری نمود و سرانجام در 115 سالگی به شهادت رسید و مرقد او در داخل شبستان مسجد جامع الکبیر حلب واقع شده است.
💠 ازدواج زکریا با اَشیاع
در میان بنی اسرائیل دو خواهر برجسته و بزرگ زاده وجود داشتند که یکی به نام حَنّه و دیگری به نام اشیاع که نام پدرشان فاقوذا فرزند فتیل از اولاد سلیمان بن داوود و از خاندان یهودا فرزند حضرت یعقوب و نام مادرشان مرتا میباشد.
حنه و اشیاع هر دو از یک پدر و مادر بودند و هر دو به افتخار همسری پیامبری در آمده بودند که اولی به همسری عمران و دومی را زکریا به همسری برگزید.
اشیاع از بانوان مجلله دنیا و خواهر حضرت مریم بود و در قرآن نیز به او اشاره ای شده است.
#ادامه دارد ...
https://eitaa.com/joinchat/2180841684C627422eaea
9.17M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⭕️در خانه هم میشود به اوج معنویت رسید💯
🔻ثوابهایی که آدم در خانه میبرد با بیرون خانه قابل مقایسه نیست‼️
👤 #استاد_پناهیان 🎤
💥بسیار شنیدنی و مفید
#پیشنهاد_دانلود 👌🏻
#یازینب
_☀️ 🌤️ 🌥️ ☁️ _
https://eitaa.com/joinchat/2180841684C627422eaea
5.6M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔖 خودت رو درست کـن!
#درخواستی
.
°•°•
https://eitaa.com/joinchat/2180841684C627422eaea
⚜️ ڕاه ســعــادتـــ ⚜️
💚بنــــــــامـ خــــدا💚 🌷رمان کوتاه و #واقعی 💞 #عشق_آسمانی_من قسمت #پانزدهم بالاخره دوران نامز
💚بنــــــــامـ خــــدا💚
🌷رمان کوتاه و #واقعی
💞 #عشق_آسمانی_من
قسمت #شانزدهم
زندگی من و محمد پر از لحظه های عاشقانه و زیبا بود 😍🙈
با اینکه محمد بخاطر من انتقالی گرفته بود قم....
اما باز هم باید عملیات میرفت اندیمشک 😔
هرموقع نبود من میرفتم خونه عمه😢
یک هفته که محمد خونه بود گفت:
👣_آذر پایه یک شیطنت پنهانی هستی؟😝😁
-چه جور شیطنتی آقا؟🤔😃
👣محمد: فردا صبح با موتور🏍 بریم نجف آباد؟😁😜
-آخجوووون 👏😍هووورا هووورا 😂😝
از قم تا نجف آباد هرجا محمد خسته میشید میزد کنار 😄😁
بالاخره شب رسیدیم منزل پدرم☺️😊
پدرم درب باز کرد:
-سلام بابا ☺️
👣محمد:سلام بابا😊
بابا:رسیدن به خیر.. چه جوری اومدید؟😟😐
محمد به من 😕
من ب محمد☹️
بابا: باشما دوتام با چه اومدید 😑😒
-موتور 🏍😬
بابا:احسنتم تبارک الله 😒😐یه گروه آدم تو قم 😑یه گروه آدم اینجا نگران خودتون کردید 😠
بیاید برید داخل به خواهرم زنگ بزنید
نگرانتونه 🙁😑
#ادامه_دارد
✍نویسنده؛ بانو مینودری
┏⊰✾✿✾⊱━━━─━━━━┓
💚بنــــــــامـ خــــدا💚
🌷رمان کوتاه و #واقعی
💞 #عشق_آسمانی_من
قسمت #هفدهم
یڪے دوروزے موندیم نجف آباد🙁😅
روزے ڪه خواستیم حرڪت ڪنیم بیایم قم...
عمه اینا از قم 😐
مامان باباے خودم از نجف گفتن حق ندارید با موتور برگردید😡🏍
موتور بذارید خودتون با اتوبوس برید🚌😅😁
ماهم میخندیم😁😃 و میگفتیم:
موتورخودش یعنے میاد قم؟😂😁
آخر ما نتونستیم اونارو راضی ڪنیم😒🤐
آخرش هم قرار شد...
من با اتوبوس😅🚌 محمد👣 با موتور بیاد🏍😁
من چند ساعتے زودتر از محـــ👣ــــــمد رسیــدم خونه 😊☺️
اون چندساعت بهم چند سال گذشــت 😔😢
وقتـے رسیــد من دم در دید وگفت:
👣_خانمم اینجا چیڪار میکنی؟تو کوچه؟🤔😐
-وای محــ👣ــمد خدارو شڪر اومدی؟😞😔
👣محمد:مگه قرار بــود نیام خـانمـم
فدات بشـم 😍😳
-مـن نگرانت بـوووودم😭😭
👣محـمـد:آذرجان..! خانمم...!! آروم...!!!
فدات بشـم چرا آخه گریه مـیکـنی😊😘
ببین من اینجام... 😁صحیح سالــم 😎
تروخدا گریه نکن😒😢
مـحـمـد تـا یه ساعت باهام حــرف زد😍 ناز و نوازشم ڪرد تا آروم بـشم🙈😍
غافل از اینکه چــند وقت دیگـه محـمد براے همیشــه😭از دست میدم😔😥
چــنــدروزے بــود حالت تهوه و سرگیجه داشتم😫😖 🤒
👣مــحــمــد:آذرجان پــاشو خانمم پاشو
لباسهات بپوش بریم دکتر😥🙁
رفتیم پیش یه مامـا..
خانم دڪــتر برام یـه سونوگرافے و آزمایش نوشت📋 گفت
_ انجام دادید جواب گرفتید بیارید ببینم😌
#ادامــه_دارد
✍نویسنده؛ بانو مینودری
┏⊰✾✿✾⊱━━━─━━━━┓
💚بنــــــــامـ خــــدا💚
🌷رمان کوتاه و #واقعی
💞 #عشق_آسمانی_من
قسمت #هجدهم
جواب آزمایش رو گرفتیم و رفتیم مطب دکتر😊😊
خانم دکتر بعد از دیدن آزمایش لبخند زیبایی زد و گفت :
_مبارک باشه خانم😊
از مطب که خارج شدیم..
محمد 👣منو محکم 🤗🤗تو بغلش گرفت و گفت
👣_ سه نفره شدنمون مبارک خانمم
اما دوران سختی بود😣😖
محمد 👣ماموریت یکساله داشت..
و تمامی دوران بارداری، من تنها بودم😞 و محمد 👣در ماموریت بود.😥😞
این دوره برای هردومون سخت بود
برای محمد👣 که میترسید نکنه من مراقب خودم نباشم😒
و برای من💓 که دوست داشتم همسرم مثل تمام زنها کنارم باشه😞😣
اما محمد خودش رو به زمان زایمانم رسوند
و اون لحظه عوض همه نبودنش رو درآورد☺️😍
سرانجام دختر نازم 👶🏻در سال ۸۹👶🏻 به دنیا اومد
و ما برای اسمش به قرآن تفعّل زدیم و اسم ""محیا"" دراومد☺️😍
#ادامه_دارد
✍نویسنده؛ بانو مینودری
┏⊰✾✿✾⊱━━━─━━
💚بنــــــــامـ خــــدا💚
🌷رمان کوتاه و #واقعی
💞 #عشق_آسمانی_من
قسمت #نوزدهم(اخر)
ماموریت یک ساله محمد👣 تموم شد ولی باز محمد پیش ما نبود😢😒
دیگه ولی تنها نبودم محیا بود و تنهایم با محیا پر میشد😊👶🏻
تو پذیرایی نشسته بودیم...
محیا👶🏻 روی سینه محمد👣 خوابیده بود...
خیلی ب محمد وابسته بود☺️
منمـ آشپزخونه جمع جور میکردم
دوتا چای ریختم نشستم کنار محمد و گفتم
_محیا بده ببرم بذارم تو تختش😊
👣محمد:نه خودم میبرم تو بشین
محمد 👣نشست کنارم :
👣_بانو کجا سیر میکنی ؟😍😉
_همین جام😒😊
👣محمد:آذرم از فردا میرم ماموریت شماهم با محیا برید خونه بابا😊
-بازم ماموریت 😣😞
👣محمد:قیافشو تروخدا😂... با بچه های یگان صابرین میریم غرب نترس اینم مثل همیشه😊
-اما دلم شور میزنه محمد😥😒
چندروزی بود نجف آباد بودم...
که جاریم زنگ زد تعجب کردم😟🤔 جاریم اهل طلا نبود چرا باید زنگ میزد به پدرم🙁😟
صبح زود 🌷۱۳شهریور ۹۰🌷...
پدر مادرم لباس مشکی پوشیدن گفتن مادربزرگ فوت کرده باید بریم قم😞😞
-مامان تروخدا برای محمد👣 اتفاق افتاده😳😟😨
مامان:نه دخترم بریم قم خونتون😒😊
تمام راه دلم شور میزد
💚تسبیح محمد💚 به قلبم فشار میدادم تا آروم بشم💓😣😢
اما وقتی رسیدم خونه پارچه مشکی⚫️ که سپاه زده بود
دنیام تیر و تار شد😧😨😭
من موندم یه محیا یک ساله😭☝️ و محمدی👣 که حالا تو #گیلانغرب به آرزوش رسیده بود👣🕊
خانم سیلمانی اشکاش پاک کرد... گفت
_خوب زهراجان اینم داستان ما😊😢 امیدوارم مورد پسند شما و اعضای کانالتون باشه
👧🏻محیا :مامان با خاله زهرا بریم پیش بابا😢
خانم سلیمانی:بریم دخترم😊
تو راه 🌷🇮🇷مزارشهدا🇮🇷🌷 دلم خواست یه ذره از صبر زینبی این بانوان داشته باشم😞😭
🇮🇷🌷آدرس مزارشهیدسلیمانی:
قم.گلزار شهدای امامزاده جعفر. ردیف ۲۰ . شهدای سردشت و شمالغرب
#تقدیم_به_همسران_ایثارگرشهید
#بخصوص_شهدای_مظلوم_مدافع_حرم
"پایان"
✍نویسنده؛ بانو مینودری
┏⊰✾✿✾⊱━━━─━━━━┓
#حدیث_روز
✍ #امام_حسن_مجتبي_عليه_السلامفرمود:
✅مكارم اخلاق ده چيز است:
۱- راستگوئى
۲- نوميدى راستين از غير خدا
۳- بخشش به نيازمندان
۴- خوش خلقى
۵-پاداش در برابر خدمات ديگران
۶- پيوند و رفت و آمد با خويشاوندان
۷- حمايت از همسايه
۸-توجّه به حقوق دوستان
۹-مهمان نوازى
۱۰-و مهمترين اينها شرم و حياء است.
📚تاريخ يعقوبى، ج۲، ص۲۱۵
••✾🌻🍂🌻✾••🌻🍂🌻
🔅 #امام_حسین_علیه_السلام :
🔹 اى فرزندآدم! انديشه كن وبگو: كجايند پادشاهان جهان و صاحبان دنيا كه آن را آباد كردند و نهرها كندند و درختان را كاشتند و شهرها را بنا كردند و بعد با ناخرسندى از آنها جدا شدند.
📚 ارشاد القلوب، ج 1، ص 29