⚜️ ڕاه ســعــادتـــ ⚜️
# داستان 👈 داستان حضرت محمد (صلی الله علیه وآله وسلم) قسمت هشتم👇 💠 اذیت و آزار پیامبر و مومنین
#داستان
قسمت نهم 👇
👈 داستان حضرت محمد (صلی الله علیه وآله وسلم)
💠 اعلامیه قریش ومحاصره اقتصادی
وقتیکه قریش از کشتن پیامبر ناامید شدند تصمیم به نوشتن عهدنامه ای میان خود گرفتند تا آنرا در کعبه نصب کنند و تا دم مرگ به آن عمل نمایند.
مفاد عهدنامه شامل موارد زیادی از جمله قطع خرید و فروش،قطع رابطه خانوادگی و زناشویی با مسلمین و حمایت از مخالفان محمد (صلی الله علیه وآله وسلم) در تمامی زمینه ها بود.
متن این پیمان به امضای قریش رسید.
در طرف دیگر نیز ابوطالب از خویشاوندان خود خواست تا در تمامی زمینه ها از پیامبر پشتیبانی نمایند و نیز از همه خواست تا به دره ای واقع در میان کوههای مکه که به شعب ابیطالب معروف بود پناه ببرند.
در آنجا ابوطالب برای جلوگیری از حملات ناگهانی قریش در نقاط مختلف پستهای دیدبانی گمارد.
محاصره تمام عیار مسلمین آنها را در فشار زیادی قرار داد اما ناله های کودکان که ناشی از گرسنگی و ... بود هیچ تاثیری بر قریش نگذاشت.
آنها با خوردن یک خرما و حتی نصف آن در شبانه روز زندگی را می گذراندند و فقط در ماههای حرام می توانستند وارد شهر شده و به داد و ستد بپردازند.
این وضعیت سه سال به طول انجامید.
پیامبر نیز در همین ایام به تبلیغ اسلام می پرداخت.
بعد از گذشت سه سال خداوند از طریق جبرئیل به پیامبر خبر داد که موریانه تمام عهدنامه را به جز نام خدا خورده است.
پیامبر این خبر را به همراه ابوطالب به قریش دادند که می توانست تصدیقی برسخنان پیامبر باشد اما قریش بر عناد خود افزودند و مسلمین دوباره مجبور به بازگشت به شعب شدند.
پس از آن گروهی از قریش خود را به خاطر ستمی که به مسلمانان کردند مورد نکوهش قرار دادند و در نتیجه پیمان نقض و محاصره شکسته شد.
#ادامه دارد ...
https://eitaa.com/joinchat/2180841684C627422eaea
⚜️ ڕاه ســعــادتـــ ⚜️
#داستان قسمت نهم 👇 👈 داستان حضرت محمد (صلی الله علیه وآله وسلم) 💠 اعلامیه قریش ومحاصره اقتصادی
#داستان
قسمت دهم👇
👈 داستان حضرت محمد صلی الله علیه وآله وسلم
💠 وفات ابوطالب وخدیجه
حدود دو ماه بعد از خروج بنی هاشم از شعب و سه سال قبل از هجرت ابوطالب
یگانه حامی پیامبر وفات یافت و سه روز بعد از او نیز خدیجه از دنیا رفت.
وفات ایندو بزرگوار مصیبت بزرگی برای رسول خدا بود و دست قریش را برای آزار و اذیت بیشتر او بازتر کرد.
شدت آزارها باعث شد که ایشان چند روز مانده به آخر شوال سال دهم بعثت به طائف بروند تا از حمایت قبیله ثقیف برخوردار شود لذا به همراه زید بن حارثه به آنجا رفت و آنها را به پرستش خدای یکتا دعوت کرد اما آنها جواب رد دادند و با گستاخی و نیز آزار و اذیت فراوان او را راندند.
#ادامه دارد ...
https://eitaa.com/joinchat/2180841684C627422eaea
⚜️ ڕاه ســعــادتـــ ⚜️
#داستان قسمت دهم👇 👈 داستان حضرت محمد صلی الله علیه وآله وسلم 💠 وفات ابوطالب وخدیجه حدود دو ماه
#داستان
قسمت یازدهم 👇
👈 داستان حضرت محمد صلی الله علیه وآله وسلم
💠 معراج رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم)
زمانیکه پیامبر در مکه بود در یک شب از مسجد الحرام به مسجد الاقصی در بیت المقدس رفت.
ایشان در حین سفر به همراه جبرئیل در مدینه فرود آمد و نماز گزارد و در مسجد الاقصی نیز با ارواح ابراهیم و موسی و عیسی به امامت خودش نماز گزارد و از آنجا سفر خود را شروع کرد و آسمانهای هفتگانه را یکی بعد از دیگری طی نمود و با چیزهای عجیبی روبرو شد.
زمانیکه به آسمان هفتم رسید حجابهایی از نور دید و در آنجا به اوج شهود باطنی و قرب الی ا... و مقام قاب قوسین او ادنی رسید.
خداوند او را مخاطب ساخت و دستورات مهمی را صادر فرمود.
پیامبر همان شب به مکه بازگشت.
پیمان بستن مردم یثرب با پیامبر
دعوتهای علنی پیامبر از اعراب برای پذیرش اسلام ادامه داشت تا در سال یازدهم بعثت رسول خدا در موسم حج در عقبه منی با گروهی از مردم یثرب ملاقات کرد که از خزرجیان بودند و گفتگوئیهایی بین دو طرف رد و بدل شد و آنها که مشتاق آشتی با رقیب خود یعنی قبیله اوس بودند به او ایمان آوردند و از او تقاضا کردند تا مشکلات و دشمنی بین دو قبیله به وسیله ایشان برطرف گردد آنها به یثرب رفته و مردم را به دین اسلام دعوت نمودند.
چیزی نگذشت که اسلام در یثرب شیوع یافت و در تمامی خانه ها وارد شد.
در سال دوازدهم بعثت دوازده نفر از آنان در موسم حج و در عقبه منی اولین پیمان را با رسول خدا بستند و بنا به درخواست آنها پیامبر مصعب را برای تبلیغ به سویشان فرستاد.
موسم حج سال بعد نیز فرا رسید و کاروان حج یثرب که بالغ بر پانصد نفر بودند به طرف مکه حرکت کردند.
ایشان در مکه با پیامبر ملاقات کردند و نیز در شب سیزدهم در نیمه های شب بصورت پنهانی با ایشان بیعت نمودند که دومین پیمان عقبه لقب گرفت.
صبح روز بعد مشرکین از این پیمان با خبر شدند.
#ادامه دارد ...
https://eitaa.com/joinchat/2180841684C627422eaea
⚜️ ڕاه ســعــادتـــ ⚜️
#داستان قسمت یازدهم 👇 👈 داستان حضرت محمد صلی الله علیه وآله وسلم 💠 معراج رسول خدا(صلی الله علیه
#داستان
قسمت دوازدهم 👇
👈 داستان حضرت محمد(صلی الله علیه وآله وسلم )
💠 هجرت مردم به یثرب ونقشه قتل پیامبر(ص)
پس از بازگشت یثربیان به شهر خود و آگاه شدن قریش از بیعت سختگیری آنها بیشتر شد و زندگی را بر مسلمین سخت تر کردند در نتیجه آنها به اذن پیامبر به مدینه هجرت نمودند.
قریش که از افزایش قدرت پیامبر بیمناک شده بودند در دارالندوه جمع شدند و تصمیم گرفتند تا از هر قبیله ای یک نفر را مامور قتل پیامبر کنند تا خونبهای ایشان بین همه قبایل تقسیم شود.
آنها تصمیم گرفتند شب نقشه خود را عملی کنند اما خداوند به وسیله جبرئیل پیامبر را از نقشه آنها آگاه ساخت و در نتیجه حضرت علی با فداکاری تمام، آنشب به جای پیامبر در بسترشان خوابیدند و پیامبر به صورت مخفیانه و با خواندن آیاتی از سوره یس از آنجا گریخت .
وقتی قریش به خانه پیامبر یورش بردند با کمال تعجب دیدند که علی (علیه السلام) در بستر آرمیده و وقتی سراغ پیامبر را از او گرفتند ایشان با خونسردی گفتند:
مگر پیامبر را به من سپرده بودید؟!
که اکنون از من می خواهید!!!
این شب به لیله المبیت معروف گشت .
#ادامه دارد ...
https://eitaa.com/joinchat/2180841684C627422eaea
⚜️ ڕاه ســعــادتـــ ⚜️
#داستان قسمت دوازدهم 👇 👈 داستان حضرت محمد(صلی الله علیه وآله وسلم ) 💠 هجرت مردم به یثرب ونقشه ق
#داستان
قسمت سیزدهم
👈 داستان حضرت محمد صلی الله علیه وآله وسلم
💠 هجرت به یثرب وحوادث سال اول
رسول خدا در همان شب اول ربیع الاول (شب هجرت) رهسپار غار ثور شد و به همراه ابوبکر سه روز در آنجا ماندند.
قریش که از این واقعه سخت عصبانی بودند رد پای آنها را گرفتند تا به غار رسیدند اما پیش از رسیدن آنها به اذن خدا عنکبوتی در جلو غار تار تنیده و پرنده ای نیز روی تخمهای خود خوابیده بود که این معجزه باعث گمراهی قریش شد.
آنها پس از سه روز جستجو ناامیدانه بازگشتند.
پیامبر نیز پس از سه روز عازم قبا شدند و در منزل بزرگ قبیله ساکن شده و در آنجا نخستین مسجد را که به قبا معروف شد بنا نمودند.
بعد از مدتی حضرت علی نیز پس از انجام کارهای محوله از طرف پیامبر(ص) به آنها ملحق شد.
رسول خدا پس از به جا آوردن نمازجمعه رهسپار مدینه شد .
وقتی دو قبیله اوس و خزرج از ورود ایشان مطلع شدند به سمت ایشان یورش برده و هر کدام می خواست به زور پیامبر را میهمان خود کند اما پیامبر فرمودند هر جا ناقه فرود آمد همانجا اقامت خواهم نمود.
ناقه در زمین دو کودک یتیم به نام سهل و سهیل زانو زد.
خانه ابو ایوب انصاری در نزدیکی این زمین بود و مادر وی از فرصت استفاده کرد و اثاث پیامبر را به خانه خود برد و در نتیجه پیامبر نیز به آنجا رفتند.
رسول خدا پس از اسکان، زمینی که متعلق به دو یتیم بود خریداری نمود و دستور داد تا مسجدی را در آن مکان بنا کردند و از این پس اذان نیز توسط وحی ابلاغ گردید و وقت نمازها بدین وسیله اعلام شد
اقدام بعدی پیامبر نیز بستن معاهده ای با یهود بود و به آنها اجازه میداد با رعایت شروطی در اموال و زندگی خود آزادانه رفتار نمایند.
هشت ماه بعد از هجرت نیز پیامبر بین مهاجرین و انصار عقد اخوت بست و خود نیز با حضرت علی(ع) عقد اخوت بست.
بعد از هجرت پیامبر و مسلمانان به مدینه مسلمانان که در مکه بودند مورد آزار و اذیت فراوان قریش قرار گرفتند بطوریکه کاسه صبرشان لبریز شد و از خداوند استمداد طلبیدند.
در این هنگام بود که خداوند دستور جهاد با قریش را صادر نمود تا مسلمانان به فریاد همکیشان خود برسند.
چون رسم قریش این بود که محصولات و کالاهای خود را به شامیان بفروشند و راه آنان نیز برای رفتن به شام تنها از مسیر مدینه میسر بود پیامبر تصمیم گرفت تا این راه را بر آنان ببندد و اموالشان را مصادره نماید.
#ادامه دارد ...
https://eitaa.com/joinchat/2180841684C627422eaea
⚜️ ڕاه ســعــادتـــ ⚜️
#داستان قسمت سیزدهم 👈 داستان حضرت محمد صلی الله علیه وآله وسلم 💠 هجرت به یثرب وحوادث سال اول
#داستان
قسمت چهاردهم
👈 داستان حضرت محمد ص
💠 جنگ بدر
این جنگ در سال دوم هجرت رخ داد و اولین جنگ بین مسلمانان کفار بود که فرماندهی آنرا پیامبر به عهده داشت.
این حادثه از آنجا آغاز شد که ابوسفیان به همراه اموال زیادی در مسیر شام به مکه بود که مورد هجوم سپاه اسلام قرار گرفت و با شکست سنگینی از طرف جبهه اسلام مواجه شد و اموال زیادی به دست مسلمانان افتاد.
این در حالی بود که لشکریان اسلام تنها 313 نفر و نفرات دشمن سه برابر آنها بودند.
در پایان جنگ به دستور پیامبر کشته های دشمن را به درون چاه انداختند.
💠 جنگ احد
در سال سوم هجرت سپاه قریش به رهبری ابوسفیان برای انتقام از شکست قبلی از مکه خارج شدند و در محلی به نام احد با لشکریان اسلام که بالغ بر هفتصد نفر بودند پیکار نمودند.
در این نبرد پیامبر پنجاه نفر از تیراندازان را در دهانه شکاف کوهی قرار داد و از آنها خواست تحت هیچ شرایطی مکان خود را ترک نکنند تا سپاه اسلام از پشت سر محاصره نشود اما در حین درگیری و زمانیکه مسلمانان در حال پیروز شدن در جنگ بودند این افراد به بهانه جمع آوری غنائم پست خود را ترک کردند و در نتیجه لشکریان دشمن از پشت سر به انان حمله ور شده و به کشتار مسلمانان پرداختند .
در این گیرودار خبر شایعه کشته شدن پیامبر نیز بر روحیه مسلمانان تاثیر منفی گذاشت و باعث شکست آنان شد.
در این جنگ حمزه عموی پیامبر کشته شد و حضرت علی نیز بیش از شصت زخم برداشت.
در این جنگ بود که پیامبر شمشیر معروف به ذوالفقار را به علی داد و نیز ندای لافتی الا علی لاسیف الا ذوالفقار را از آسمان شنید.
خداوند در قرآن برخی از مسلمانان را برای غرور و نیز عدم تبعیت از فرامین پیامبر مورد نکوهش قرار داده است.
💠 جنگ حمراء الاسد
مشرکین که در حال حرکت به سمت مکه بودند سخت پشیمان شدند که چرا کار مسلمانان را یکسره نکرده اند لذا تصمیم گرفتند به مدینه مراجعه و کار مسلمانان را یکسره کنند.
این خبر به پیامبر رسید و لشکر انبوهی فراهم ساخت و با اعمال مدیریت و نیز ایجاد جنگ روانی فراوان برای دشمن آنها را وادار به عقب نشینی کرد و در نتیجه قریشیان به سرعت به سوی مکه بازگشتند.
#ادامه دارد ...
https://eitaa.com/joinchat/2180841684C627422eaea
⚜️ ڕاه ســعــادتـــ ⚜️
#داستان قسمت چهاردهم 👈 داستان حضرت محمد ص 💠 جنگ بدر این جنگ در سال دوم هجرت رخ داد و اولین جنگ
#داستان
قسمت پانزدهم 👇
👈 داستان حضرت محمد صلی الله علیه وآله وسلم
💠 جنگ بنی نضیر
در مدینه سه گروه از یهودیان به نامهای بنی نضیر ، بنی قریظه و بنی قینقاع زندگی می کردند که پیامبر با آنها پیمان عدم تعرض بست ولی آنها در هر زمانی که به دست می آوردند دست به پیمان شکنی می کردند.
یک روز که پیامبر برای کاری به سراغ قوم بنی نضیر رفته بود آنها تصمیم گرفتند که پیامبر را به قتل برسانند که رسول خدا از طریق وحی از این توطئه آگاه شد و فورا به مدینه بازگشت و دستور آماده باش را صادر کرد.
به دستور پیامبر کعب اشرف بزرگ آنها با نقشه ای به قتل رسید و زمانیکه یهودیان از این خبر و نیز قصد پیامبر برای جنگ مطلع شدند به داخل قلعه های محکم خود رفتند.
لشکر اسلام که وضعیت را اینگونه دید به محاصره قلعه پرداخت و پیامبر به آنها پیشنهاد کرد که هر چه دارند بردارند و مدینه را ترک کنند.
آنها نیز چنین کردند وجنگ بدون خونریزی پایان یافت.
#ادامه دارد ۰۰
https://eitaa.com/joinchat/2180841684C627422eaea
⚜️ ڕاه ســعــادتـــ ⚜️
#داستان قسمت پانزدهم 👇 👈 داستان حضرت محمد صلی الله علیه وآله وسلم 💠 جنگ بنی نضیر در مدینه سه
#داستان
قسمت شانزدهم
👈 داستان حضرت محمد صلی الله علیه وآله وسلم
💠 داستان صلح حدیبیه
در سال ششم هجرت پیامبر برای زیارت خانه خدا با یاران خود به طرف مکه حرکت کردند اما با ممانعت قریش مواجه شدند پیامبر و یارانش در منطقه حدیبیه متوقف شدند و با فردی از قریش به نام عروه مواجه شدند.
پیامبر هدف خود را از آمدن به مکه به او گفت و او نیز تعریف پیامبر و کارهایی را که از او مشاهده کرده بود برای قریش بازگو نمود.
پیامبر نیز قصد داشت که عمر را برای توجیه قریش از این سفر راهی مکه کند که او از ترس جانش نرفت و به جای او عثمان این مسئولیت را پذیرفت.
اما شایعه کشته شدن عثمان باعث شد تا پیامبر تصمیم به شدت عمل با کفار شود و برای همین بیعتی با یاران خود به نام رضوان نمود اما عثمان سالم بازگشت.
در نهایت بعد از گفتگوهای زیاد بین طرفین مقرر شد که پیامبر امسال را از حج صرف نظر نماید و سال بعد نیز بیش از سه روز در مکه نمانند و نیز سلاح با خود حمل نکنند و ...
پیامبر نیز پذیرفتند و دستور دادند تا شتر ها را همانجا قربانی کنند و نیز از احرام در آیند.
دستور پیامبر به اجرا در آمد و در همین موقع بود که سوره فتح نازل شد و بشارت فتح عظیمی را به آنها داد.
#ادامه دارد ...
https://eitaa.com/joinchat/2180841684C627422eaea
⚜️ ڕاه ســعــادتـــ ⚜️
#داستان قسمت شانزدهم 👈 داستان حضرت محمد صلی الله علیه وآله وسلم 💠 داستان صلح حدیبیه در سال شش
#داستان
قسمت هفتدهم
👈 داستان حضرت محمد صلی الله علیه وآله وسلم
💠 جنگ احزاب(خندق)
خداوند در قرآن در این مورد که جنگ همه جانبه اسلام و کفر بود آیاتی را نازل کرده است.
نخستین جرقه این جنگ را بنی نضیر و با تحریک کردن مشرکان مکه برای جنگ با پیامبر زدند.
آنها قبیله بنی غطفان و سایر قبایل را نیز به این جنگ دعوت کردند و در نتیجه همه با هم برای نابودی اسلام کمر همت بستند.
رسول خدا زمانیکه از این ماجرا آگاه شد در مورد اینکه جنگ را در مدینه انجام دهند یا در خارج از مدینه با یاران خود مشورت کرد ولی در نهایت پیشنهاد سلمان فارسی مبنی بر کندن خندق در اطراف مدینه مورد موافقت پیامبر قرار گرفت و در نتیجه این کار با همت و پشتکار مسلمانان واقعی انجام شد هر چند که منافقین از انجام اینکار نیز سر باز زدند.
زمانیکه لشکر کفر به مرزهای مدینه رسید با خندق مواجه شد چیزی که تا به حال مثلش را ندیده بود.
تعداد لشکر کفر در این جنگ بیش از ده هزار نفر و تعداد مسلمانان سه هزار نفر بود.
لشکر کفر نزدیک یک ماه پشت خندق زمینگیر شد و کسی نتوانست از آن عبور کند .
مشرکین که به دلیل سردی هوا و نیز کمبود آذوقه در مذیقه بودند تصمیم گرفتند تا بنی قریظه را که همپیمان پیامبر و ساکن مدینه بودند علیه پیامبر تحریک کنند و آخر سر نیز موفق به انجام اینکار شدند اما پیامبر گروهی را که بالغ بر پانصد نفر بودند مامور مقابله با آنها کردند.
از آن طرف نیز چند نفر از پهلوانان قریش تصمیم گرفتند تا از خندق عبور کنند.
یکی از آنها به نام عمروابن عبدود که ادعای پهلوانی و شکست ناپذیری داشت شروع به عربده کشی و مبارز طلبی کرد تا آنکه حضرت علی شمشیر پیامبر را به دست گرفت و عمامه ایشان را نیز به سر نمود.
پیامبر در حق علی دعا کرد که ...
خداوندا ...
علی را از هر بدی حفظ بنما و ...
علی (ع)با جسارت تمام به میدان رفته و پس از دعوت عمرو به اسلام و در حالیکه این دعوت از طرف عمرو رد شد او را با شمشیری از پا درآورد.
تکبیر از اردوگاه اسلام بلند شد و کفار با دیدن این منظره ترس وجودشان را گرفت .
از طرف دیگر یکی از نفرات دشمن به نام نعیم که به صورت مخفیانه اسلام آورده بود به نزد پیامبر رفت و اعلام وفاداری نمود.
پیامبر نیز او را مامور ساخت تا با خدعه و نیرنگ میان سپاه دشمن اختلاف افکند .
او نیز به طرف قوم بنی قریظه رفت و پس از جلب توجه و اطمینان آنها با صحبتهای خود آنها را ترساند و در نتیجه آنها همکاری خود را با قریش قطع کردند.
او بعد از اجرا کردن نقشه خود وارد اردوگاه احزاب شد و با حیله میان آنها نیز اختلاف افکند و ماموریت خود را به نحو احسن انجام داد.
اختلاف میان قریش باعث قطع همکاری میان آنها شد و سردی هوا نیز مزید بر علت شد و در نتیجه احزاب با خفت و خاری مدینه را ترک کردند و بدین ترتیب این قائله نیز به نفع اسلام پایان یافت.
#ادامه دارد ...
https://eitaa.com/joinchat/2180841684C627422eaea
⚜️ ڕاه ســعــادتـــ ⚜️
#داستان قسمت هفتدهم 👈 داستان حضرت محمد صلی الله علیه وآله وسلم 💠 جنگ احزاب(خندق) خداوند در قرآ
#داستان
قسمت هیجدهم
👈 داستان حضرت محمد صلی الله علیه وآله وسلم
💠 جنگ بنی قریظه
زمانیکه آخرین دسته احزاب ، مدینه را باترس و لرز ترک کردند و در حالیکه خستگی از چهره مسلمانان هویدا بود پیامبر بنا به فرمان الهی تصمیم گرفت تا کار بنی قریظه را یکسره کند.
آنها نماز ظهر را خواندند اما پیامبر دستور داد تا نماز عصر در محله بنی قریظه برگزار شود.
ایشان پرچم را به دست علی (علیه السلام) داد و او و لشکریان قلعه دشمن را محاصره کردند.
یهودیان که خود را در خطر دیدند تصمیم نهایی خود را گرفتند و آن چیزی جز تسلیم شدن در برابر سپاه با عظمت اسلام نبود.
بنی قریظه بعد از اینکه تسلیم شدند پیامبر به آنها فرمودند:
آیا راضی هستید هر چه سعد بن معاذ درباره شما حکم کند اجرا نماییم؟
و آنها جواب مثبت دادند.
پیامبر نیز در مقابل به پیشنهادی که هنوز سعد نداده بود رای مثبت داد.
سعد به یهود گفت شما باید کشته شوید و زنان و فرزندانتان اسیر و اموالتان تقسیم گردد اما گروهی از آنها اسلام آورده ونجات یافتند.
💠 جنگ بنی المُصْطَلق
بنی المُصْطَلق تیره ای از قبیله خزاعه بودند که با قریش همجوار بودند.
گزارشاتی به مدینه رسید که رئیس این گروه قصد جمع آوری سلاح و نیرو برای محاصره مدینه را دارد.
پیامبر تصمیم گرفت که فتنه را در نطفه خفه کند برای همین وقتی از صحت کار آنها مطلع شد با یاران خود به سمت قبیله مذکور رفته و در کنار چاه مریسع با آنها روبرو شد جنگ شروع شد و جانبازی مسلمانان و نیز اثرات روانی آنها باعث پیروزی مسلمانان گردید.
#ادامه دارد ...
https://eitaa.com/joinchat/2180841684C627422eaea
⚜️ ڕاه ســعــادتـــ ⚜️
#داستان قسمت نوزدهم 👈 داستان حضرت محمد صلی الله علیه وآله وسلم 💠 داستان صلح حدیبیه در سال ششم
#داستان
قسمت بیستم
👈 داستان حضرت محمد صلی الله علیه وآله وسلم
💠 دعوت پادشاهان به اسلام
با قرار داد صلح حدیبیه مسلمانان تا حدودی به آرامش نسبی دست یافتند بنابراین پیامبر فرصت کرد تا برای سران کشورها نامه بنویسید و آنها را به اسلام دعوت کند.
اکنون 185 نامه از پیامبر به سران برخی از کشورها موجود است که نشان از منطقی بودن روش پیامبر است.
این نامه ها برای سران بسیاری از کشورها از جمله قیصر روم،خسرو پرویز پادشاه ایران ،نجاشی پادشاه حبشه و... نوشته شده است.
💠 جنگ خیبر
جرم بزرگی که یهودیان خیبر داشتند این بود که تمام قبائل عرب را برای کوبیدن اسلام تشویق کردند.
این ناجوانمردی باعث شد تا پیامبر با 1400 نفر به سوی قلعه آنان حرکت کردند تا ریشه آنها را درآورند.
سپاه اسلام شبانه به قلعه ها رسیدند . صبحگاهان یهودیان خود را در محاصره اسلام دیدند و قلعه هایشان یکی یکی توسط مسلمانان فتح شد تا اینکه به قلعه بزرگی رسیدند که مرحب در آن قرار داشت.
پیامبر که حال مصاعدی نداشت ابتدا ابوبکر و سپس عمر را برای فتح آن فرستاد اما هیچکدام موفق به فتح آن نشدند.
در نتیجه رسول خدا فرمودند به خدا فردا پرچم را به دست مردی می سپارم که او،خدا و پیامبرش را دوست دارد و خدا و پیامبر نیز او را دوست دارند.
همه متوجه شدند که منظور پیامبر حضرت علی است اما ایشان به دلیل درد چشم در جمع حاضر نبود.
صبح روز بعد حضرت علی به در چادر پیامبر رسید و پیامبر با آب دهان مبارکش چشمان او را شفا دادند.
ایشان پس از بهبودی چشم به سراغ یهودیان رفتند و در یک مبارزه مرحب را به قتل رساندند و بعد از یک جنگ شدید بین مسلمانان و یهود حضرت درب قلعه را از جا کند و مسلمانان موفق به فتح آن شدند.
یهود تسلیم شد و تمام اموال منقولشان به دست مسلمانان افتاد.
#ادامه دارد ...
https://eitaa.com/joinchat/2180841684C627422eaea
⚜️ ڕاه ســعــادتـــ ⚜️
📘 #از_آدم_تا_خاتم📖 📝 #پارت_صد_وسیام 🔻 #شرط_شاگردی_موسیعلیهالسلام 🍃خضر به موسی #گفت ✨ #تو_نمی
📘 #از_آدم_تا_خاتم📖
📝 #پارت_صد_وسییکم
🔻 #شرط_شاگردی_موسیعلیهالسلام
...... 👈🏻از طرفی ترسید که مسافران #غرق و #هلاک گردند😱،
☝️🏻 لذا #پیمان و #شرط 🤝خود را فراموش کرد و فریاد🗣 زد؛
♦️ #آیا متوجه مردمی👥 هستی که ورود ما را #گرامی داشتند و با ما برخورد مناسبی داشتند🤨
🔹 #آیا_میخواهی کشتی🚢 آنان را #سوراخ و آنان را #غرق_سازی؟⁉️
🔸«به راستی که کار بزرگی مرتکب می شوی🤦🏻♂️.»
↩️در این هنگام خضر نگاهی به موسی کرد و فقط #پیمان او را به خاطرش آورد و به او #تذکر_داد که👈🏻 قبلاً به تو گفتم نمی توانی دست از #پرسش⁉️ و #اعتراض برداری!
☝️🏻و #تاب و #تحمل و #شکیبایی لازم را #نداری!❌
⬅️چون موسی به اشتباه خود پی برد، با #تأسف و #ناراحتی😔 از خضر #عذرخواهی🙏🏻 کرد و گفت؛
🌿ای خضر مرا به علت فراموشی #بازخواست_نکن❌
ومرا از رفاقت و فضل دوستی با خود #محروم_مگردان😔 که بعد از این بر شرط خود #استوار 💪🏻خواهم بود.
✨موسی و خضر از کشتی🚢 پیاده شدند و راه خود را #ادامه دادند.
⏳این ماجرا گذشت، ☝️🏻تا اینکه در راه #کودکی_خوش_سیما🧒🏻 را دیدند که همسالان خود مشغول بازی⚽️ بود،
خضر آن طفل را صدا کرد و به گوشه ای برد و او را #کشت.😲
🌿موسی از دیدن این منظره بسیار #دلگیر و #ناراحت😔 شد و باز سؤال کرد:
«☝️🏻آیا #انسان_پاکی را، بی آنکه مرتکب قتلی🗡 شده باشد، کشتی؟!
به راستی #کار_زشتی مرتکب شدی😒.»
🌱خضر رو به موسی کرد و بار دیگر #پیمان او را متذکر و شرط او را #یادآور_شد
⬅️ و آنچه به موسی در مورد #کنجکاوی گفته بود #به_خاطرش_آورد و ادامه داد؛
🌱«مگر من به تو نگفتم☝️🏻 که نمیتوانی همراه من شوی و #صبر و #شکیبایی😌 لازم را نداری؟!»
🌿موسی #شرمنده😞 شد و فهمید که دوباره اشتباه کرده و برای او شایسته بود که👈🏻 صبر میکرد و زبان به اعتراض باز نمی کرد❌
☝🏻 تا اینکه خضر #حقایق را برای او بازگو کند تا از آنچه که نمیداند #آگاه گردد.✔️
◀️پس با #عذرخواهی_مجدد خود را به رعایت شرط و پیمان مقید ساخت و #عهد_بست که دیگر در کاری عجله نکند❌
☝🏻 و #اگر_عجله_کرد رفاقتشان به پایان برسد.✔️
🌿 #موسی_گفت؛ «اگر بار دیگر اعتراض کردم،😔 از آن به بعد با من #ترک_صحبت و #رفاقت کن.»
🔶با #تجدید_عهد، دوباره موسی و خضر به حرکت ادامه دادند تا اینکه #خستگی و #رنج 😪سفر آنها را از ادامه راه بازداشت.
👥آنها در راه خود به #دهکدهای🏘 رسیدند و به امید رفع خستگی و تهیه آذوقه🍞 وارد آنجا شدند.
☝️🏻 اما مردم آن روستا در اثر #بخلی😒 که داشتند حاضر به پذیرایی از آنها نشدند ❌و با #برخوردی_ناپسند آنها را از خود راندند.
🔹آنها هنگام خروج از روستا متوجه👀 #دیواری که در آستانه #خراب_شدن بود شدند.
🔸لذا خضر ایستاد و شروع کرد به #تعمیر و #مرمت آن دیوار.
🍃 #موسی_گفت؛
جای تعجب😳 است، این قوم با ما #بدرفتاری_کردند و از دادن غذا🍞 به ما #امتناع_کردند ولی تو دیوار خراب آنها را تعمیر میکنی، لااقل در مقابل این کار از آنها #مزدی💵 می گرفتی تا بوسیله آن مشکلات خود را برطرف کرده و جان خود را نجات دهیم!✅
ادامه دارد.....
_☀️ 🌤 🌥 ☁️ _
┈─➤🌿⊱•❁•─ 🥀─•❁•⊰
ڪپےبہنیتظہوࢪ#امام_زمان
⛥ߊࡋࡋܣُܩَ ࡃَܟ᳝ߺّࡋ ࡋ၄ࡋܢߺِِّ࡙ࡏ ߊࡋܦ߭ܝّܟ᳝ߺ
╔═ೋ✿࿐
⛥ @masirsaadatee
╚🦋⃟ٖٜٖٜٖٜ🌤════ೋ❀⛥࿐