eitaa logo
⚜️ ڕاه ســعــادتـــ ⚜️
245 دنبال‌کننده
8.9هزار عکس
9.7هزار ویدیو
106 فایل
یــــا ابـــاصـــالــح المــہـد ے ادࢪڪـنــے ارتبــاط بـا خــادم ڪـانـال: @rahimi_1363 بـا بـه إشـتــراڪـ گـذاشـٺــن لینـڪـ ڪـانـال راه ســعــادٺ،در ثـــوابــــ نـشـــر مـطـالــبـــ شــریـڪـ بــاشـیــد ۩؎ @masirsaadatee
مشاهده در ایتا
دانلود
⚜️ ڕاه ســعــادتـــ ⚜️
🔴 #وقایع_آخرالزمان 🌸 #قسمت_پنجاه_وسوم ‼️ #زلزله های #آخرالزمـــــــــــان 🌷رسول اکرم(ص) نیز با ا
🔴 🌸 قسمت آخر 🚨 کدام مهم تر است؟!! 🚆 اگر قطاری بخواهد به مقصد برسد، وجود یه چیزهایی ضروری است؛☝🏻 🔹از جمله 🔻 واگن، 🔻 ریل، 🔻سوخت، 🔻لوکوموتیو، 🔻 لوکوموتیوران، 🔻عدم مانع در مسیر [مثل ریزش سنگ ها و غیره...] 🔸 همچنین بعضی قطارها دود و سوت نیز دارند که علامت نزدیک شدنشان به مقصد است.✔️ 🌫️دود و سوت؛ همچون ، ☝🏻ولی آنچه رسیدن قطار به مقصد است ⬅️وجود واگن، ریل، سوخت، لوکوموتیو و این قبیل چیزهاست!✔️ 💢 را باید بشناسیم،👌🏻 ☝🏻 اما چرا بعضی از ما به جای ساختن [وجود یارانی از خودگذشته] 🤔افتاده ایم دنبال علائم؟! 💥 آیا با دود ساختن و سوت زدن، قطار می آید؟⁉️ _☀️ 🌤️ 🌥️ ☁️ _ 『•🤍𝐉𝐎𝐈𝐍⇣•』_ _ _ _ •⌈↝‌ @masirsaadatee 🌸⃟🕊 ڪـانـال ڕاه سـعــادٺــ↑↑↑ مـا را بـہ دوسـٺــان خــود مـعـرفـے ڪنـیـد🌹
⚜️ ڕاه ســعــادتـــ ⚜️
🔴 #وقایع_آخرالزمان 🌸 #قسمت_پنجاه_وسوم ‼️ #زلزله های #آخرالزمـــــــــــان 🌷رسول اکرم(ص) نیز با ا
🔴 🌸 قسمت آخر 🚨 کدام مهم تر است؟!! 🚆 اگر قطاری بخواهد به مقصد برسد، وجود یه چیزهایی ضروری است؛☝🏻 🔹از جمله 🔻 واگن، 🔻 ریل، 🔻سوخت، 🔻لوکوموتیو، 🔻 لوکوموتیوران، 🔻عدم مانع در مسیر [مثل ریزش سنگ ها و غیره...] 🔸 همچنین بعضی قطارها دود و سوت نیز دارند که علامت نزدیک شدنشان به مقصد است.✔️ 🌫️دود و سوت؛ همچون ، ☝🏻ولی آنچه رسیدن قطار به مقصد است ⬅️وجود واگن، ریل، سوخت، لوکوموتیو و این قبیل چیزهاست!✔️ 💢 را باید بشناسیم،👌🏻 ☝🏻 اما چرا بعضی از ما به جای ساختن [وجود یارانی از خودگذشته] 🤔افتاده ایم دنبال علائم؟! 💥 آیا با دود ساختن و سوت زدن، قطار می آید؟⁉️ _☀️ 🌤️ 🌥️ ☁️ _ 『•🤍𝐉𝐎𝐈𝐍⇣•』_ _ _ _ •⌈↝‌ @masirsaadatee 🌸⃟🕊 ڪـانـال ڕاه سـعــادٺــ↑↑↑ مـا را بـہ دوسـٺــان خــود مـعـرفـے ڪنـیـد🌹
⚜️ ڕاه ســعــادتـــ ⚜️
📘 #از_آدم_تا_خاتم 📖 📝 #پارت_هشتادو_یکم 🔻 #قوم_یأجوج_و_مأجوج 🔹هنگامی که اسکندر یا همان #ذوالقرنین
📘 📖 📝 🔻 🔹هنگامی که ذوالقرنین از کار ساخت سد معروف خود دست کشید، به سفرش ادامه داد، 🔸در راه به 👴🏻 رسید که 🤲🏻 خدا بود و بی‌توجه به ذوالقرنین و سپاه عظیمش، مشغول نماز شد. 🔹 ذوالقرنین پرسید؛ 🍃 و تو را ❓ 👴🏻 ، من با کسی مناجات میکنم که لشکریانش بیشتر و قدرتمندتر از سپاه تو است، 🔸 از مرد خواست تا و او باشد. 👴🏻 ؛ چند دارم، 👇🏻 1️⃣اول اینکه؛ نعمتی به من ببخشی که باشد، 2️⃣دوم؛ و که هیچ وقت از بین نرود، 3️⃣ سوم؛ که هیچگاه و در آن راه نیابد 👈🏻و زندگی که نداشته باشد.✔️ 🔹 ؛ 🍃 کدامین بنده خواهد توانست این گونه باشد❓ 👴🏻 ؛ من در کنار کسی هستم که تمام این خصلت‌ها برازنده و در قدرت اوست.✔️ 🔸 در مسیر سفر به مردی 👨‍🔬 رسید، پرسید؛ 🍃 آن↪️ 🔻 از ابتدای خلقت هستند و 🔻 با یکدیگر میکنند کدامند❓ 🔻 با هم هستند چیست 🔻و آن با هم هستند چیست❓ 👨‍🔬 ؛ آن دو چیز که ⬅️ با یکدیگر میکنند 🌙 و ☀️ است ⬅️ و آن دوچیز که هم هستند، 🌃 و 🏙️ است ⬅️ و آن دو چیزی که با هم هستند، و ⚰ است.✔️ ادامه دارد....... _☀️ 🌤️ 🌥️ ☁️ _ حـاجـتــღ ࢪوا بـاشـےد🤲     °•○●°•🍃🌸🍃•°●○•° ↬@masirsaadatee↫ °•○●°•🍃🌸🍃•°●○•°
⚜️ ڕاه ســعــادتـــ ⚜️
📘 #از_آدم_تا_خاتم📖 📝 #پارت_صد_وسی‌ام 🔻‌ #شرط_شاگردی_موسی‌علیه‌السلام 🍃خضر به موسی #گفت ✨ #تو_نمی‌
📘 📖 📝 🔻 ...... 👈🏻از طرفی ترسید که مسافران و گردند😱، ☝️🏻 لذا و 🤝خود را فراموش کرد و فریاد🗣 زد؛ ♦️ متوجه مردمی👥 هستی که ورود ما را داشتند و با ما برخورد مناسبی داشتند🤨 🔹 کشتی🚢 آنان را و آنان را ؟⁉️ 🔸«به راستی که کار بزرگی مرتکب می شوی🤦🏻‍♂️.» ↩️در این هنگام خضر نگاهی به موسی کرد و فقط او را به خاطرش آورد و به او که👈🏻 قبلاً به تو گفتم نمی توانی دست از ⁉️ و برداری! ☝️🏻و و و لازم را !❌ ⬅️چون موسی به اشتباه خود پی برد، با و 😔 از خضر 🙏🏻 کرد و گفت؛ 🌿ای خضر مرا به علت فراموشی ❌ ومرا از رفاقت و فضل دوستی با خود 😔 که بعد از این بر شرط خود 💪🏻خواهم بود. ✨موسی و خضر از کشتی🚢 پیاده شدند و راه خود را دادند. ⏳این ماجرا گذشت، ☝️🏻تا اینکه در راه 🧒🏻 را دیدند که همسالان خود مشغول بازی⚽️ بود، خضر آن طفل را صدا کرد و به گوشه ای برد و او را .😲 🌿موسی از دیدن این منظره بسیار و 😔 شد و باز سؤال کرد: «☝️🏻آیا را، بی آنکه مرتکب قتلی🗡 شده باشد، کشتی؟! به راستی مرتکب شدی😒.» 🌱خضر رو به موسی کرد و بار دیگر او را متذکر و شرط او را ⬅️ و آنچه به موسی در مورد گفته بود و ادامه داد؛ 🌱«مگر من به تو نگفتم☝️🏻 که نمیتوانی همراه من شوی و و 😌 لازم را نداری؟!» 🌿موسی 😞 شد و فهمید که دوباره اشتباه کرده و برای او شایسته بود که👈🏻 صبر میکرد و زبان به اعتراض باز نمی کرد❌ ☝🏻 تا اینکه خضر را برای او بازگو کند تا از آنچه که نمی‌داند گردد.✔️ ◀️پس با خود را به رعایت شرط و پیمان مقید ساخت و که دیگر در کاری عجله نکند❌ ☝🏻 و رفاقتشان به پایان برسد.✔️ 🌿 ؛ «اگر بار دیگر اعتراض کردم،😔 از آن به بعد با من و کن.» 🔶با ، دوباره موسی و خضر به حرکت ادامه دادند تا اینکه و 😪سفر آنها را از ادامه راه بازداشت. 👥آنها در راه خود به 🏘 رسیدند و به امید رفع خستگی و تهیه آذوقه🍞 وارد آنجا شدند. ☝️🏻 اما مردم آن روستا در اثر 😒 که داشتند حاضر به پذیرایی از آنها نشدند ❌و با آنها را از خود راندند. 🔹آنها هنگام خروج از روستا متوجه👀 که در آستانه بود شدند. 🔸لذا خضر ایستاد و شروع کرد به و آن دیوار. 🍃 ؛ جای تعجب😳 است، این قوم با ما و از دادن غذا🍞 به ما ولی تو دیوار خراب آنها را تعمیر میکنی، لااقل در مقابل این کار از آنها 💵 می گرفتی تا بوسیله آن مشکلات خود را برطرف کرده و جان خود را نجات دهیم!✅ ادامه دارد..... _☀️ 🌤 🌥 ☁️ _ ┈─➤🌿⊱•❁•─ 🥀─•❁•⊰ ڪپے‌بہ‌نیت‌ظہوࢪ ⛥ߊ‌ࡋࡋܣُܩَ ࡃَܟ᳝ߺّࡋ ࡋ၄‌ࡋܢߺِِّ࡙ࡏ ߊ‌ࡋܦ߭ܝ‌ّܟ᳝ߺ ╔═ೋ✿࿐ ⛥ @masirsaadatee ╚🦋⃟ٖٜٖٜٖٜ🌤════ೋ❀⛥࿐
🌺🍄🌺🍄🌺        ☘️ یک عروس 👰🤵و داماد تهرانی که تازه عروسی کرده بودند تصمیم می‌گیرند بنا به اصرار آقا داماد🤵 بیایند ✅ ولی عروس خانم 👰با این حاضر میشه بیاد  که⤵️ ◀️ فقط برن تفریح🎡 و دیدن 👀طرقبه و شاندیز و اصلاً داخل و زیارت نکنند😐 🍃چند روزی هم که بودند ↪️ 👈🏻را با تفریح🎡🎢 و 👈🏻بازار🚗 و 👈🏻 خرید👚👠 گذراندند ✨ 💫تا اینکه شد و چمدان‌هایشان💼 را داخل ماشینشان🚙 گذاشتند و از هتل🏢 خارج شدند🍃 🔹وقتی به میدان پانزده خرداد یا به قول مشهدی‌ها  رسیدند آقا داماد🤵 وقتی 🕌 آقا رو دید ماشین🚙 را نگهداشت و 🙇‍♂ به آقا داد و بود🤲🏻 🔸که عروس خانم👰 هم دستشو✋🏻 از ماشین بیرون آورد به 😏 گفت: 💢 بای بای 👋🏻 خیلی مشهد 😍 بای بای👋🏻 ✴️داماد ماشین 🚙را روشن کرد از ، توی راه🛣 بودند که عروس خانم خوابش😴 برد 🍃 💫تقریباً نزدیک ظهر 🌅بود و چند کیلومتری داشتند تا برسند به نیشابور که ناگهان عروس 👰گریه‌کنان 😭از خواب پرید و زار زار گریه می‌کرد!❗️ ☘از شوهرش پرسید 🧐که الان به کجا رسیدند❓ شوهرش🤵 هم جواب داد نزدیک نیشابور هستیم🍃 👰عروس هم در حالیکه گریه😭 می‌کرد و رنگ پریده بود گفت داماد هر چی اصرار کرد که چرا❓😲 ⭕️ما مشهد بودیم واسه چی برگردیم عزیزم❓ 👰عروس گفت: 🌿برگشتند به و وقتی رسیدند به نزدیک حرم عروس👰 اصرار کرد که                                  ⬅️ داماد با ادب هم اطاعت کرد✨ ولی با اصرار فراوان 😭 و اصرار و حرم رفتن را از خانمش جویا شد که عروس خانم 👰اینطور :👇🏻 🍃وقتی در ماشین 🚙خواب بودم😴 خواب دیدم که ایستاده و یکی از خادم‌ها هم داره را برایشان می‌خوانند و هم می‌کند و ✅ 🌱تا اینکه 🌹امام رضا گفتند: که پس چرا اسم این خانم (عروس)👰 را نخواندی😳❓ 🍂خادم هم جواب داد 👆🏻که آقاجان ایشان این چند روزی که آمده بودند به و به حرم و زیارت شما نداشتند آقا...😔 🍀 جواب داد که ایشان را هم داخل لیست ما بنویسید✍🏻 🌹این خانم وقت از مشهد از من 👋🏻 کردند و کردند🙏🏻 پس ایشان هم ما بودند 👌🏻✅ _☀️ 🌤️ 🌥️ ☁️ _ ڪلیڪ ↩️ ‌‌↶به مابپـــ💕ــــیوندید↷ ─➤🌿⊱•❁•─ 🥀─•❁•⊰ ڪپے‌بہ‌نیت‌ظہوࢪ ⛥ߊ‌ࡋࡋܣُܩَ ࡃَܟ᳝ߺّࡋ ࡋ၄‌ࡋܢߺِِّ࡙ࡏ ߊ‌ࡋܦ߭ܝ‌ّܟ᳝ߺ ╔═ೋ✿࿐ ⛥ @masirsaadatee ╚🦋⃟ٖٜٖٜٖٜ🌤════ೋ❀⛥࿐ ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌