eitaa logo
⚜️ ڕاه ســعــادتـــ ⚜️
245 دنبال‌کننده
8.9هزار عکس
9.7هزار ویدیو
106 فایل
یــــا ابـــاصـــالــح المــہـد ے ادࢪڪـنــے ارتبــاط بـا خــادم ڪـانـال: @rahimi_1363 بـا بـه إشـتــراڪـ گـذاشـٺــن لینـڪـ ڪـانـال راه ســعــادٺ،در ثـــوابــــ نـشـــر مـطـالــبـــ شــریـڪـ بــاشـیــد ۩؎ @masirsaadatee
مشاهده در ایتا
دانلود
⚜️ ڕاه ســعــادتـــ ⚜️
📘 #از_آدم_تا_خاتم📖 📝 #پارت_صد_وسی‌ام 🔻‌ #شرط_شاگردی_موسی‌علیه‌السلام 🍃خضر به موسی #گفت ✨ #تو_نمی‌
📘 📖 📝 🔻 ...... 👈🏻از طرفی ترسید که مسافران و گردند😱، ☝️🏻 لذا و 🤝خود را فراموش کرد و فریاد🗣 زد؛ ♦️ متوجه مردمی👥 هستی که ورود ما را داشتند و با ما برخورد مناسبی داشتند🤨 🔹 کشتی🚢 آنان را و آنان را ؟⁉️ 🔸«به راستی که کار بزرگی مرتکب می شوی🤦🏻‍♂️.» ↩️در این هنگام خضر نگاهی به موسی کرد و فقط او را به خاطرش آورد و به او که👈🏻 قبلاً به تو گفتم نمی توانی دست از ⁉️ و برداری! ☝️🏻و و و لازم را !❌ ⬅️چون موسی به اشتباه خود پی برد، با و 😔 از خضر 🙏🏻 کرد و گفت؛ 🌿ای خضر مرا به علت فراموشی ❌ ومرا از رفاقت و فضل دوستی با خود 😔 که بعد از این بر شرط خود 💪🏻خواهم بود. ✨موسی و خضر از کشتی🚢 پیاده شدند و راه خود را دادند. ⏳این ماجرا گذشت، ☝️🏻تا اینکه در راه 🧒🏻 را دیدند که همسالان خود مشغول بازی⚽️ بود، خضر آن طفل را صدا کرد و به گوشه ای برد و او را .😲 🌿موسی از دیدن این منظره بسیار و 😔 شد و باز سؤال کرد: «☝️🏻آیا را، بی آنکه مرتکب قتلی🗡 شده باشد، کشتی؟! به راستی مرتکب شدی😒.» 🌱خضر رو به موسی کرد و بار دیگر او را متذکر و شرط او را ⬅️ و آنچه به موسی در مورد گفته بود و ادامه داد؛ 🌱«مگر من به تو نگفتم☝️🏻 که نمیتوانی همراه من شوی و و 😌 لازم را نداری؟!» 🌿موسی 😞 شد و فهمید که دوباره اشتباه کرده و برای او شایسته بود که👈🏻 صبر میکرد و زبان به اعتراض باز نمی کرد❌ ☝🏻 تا اینکه خضر را برای او بازگو کند تا از آنچه که نمی‌داند گردد.✔️ ◀️پس با خود را به رعایت شرط و پیمان مقید ساخت و که دیگر در کاری عجله نکند❌ ☝🏻 و رفاقتشان به پایان برسد.✔️ 🌿 ؛ «اگر بار دیگر اعتراض کردم،😔 از آن به بعد با من و کن.» 🔶با ، دوباره موسی و خضر به حرکت ادامه دادند تا اینکه و 😪سفر آنها را از ادامه راه بازداشت. 👥آنها در راه خود به 🏘 رسیدند و به امید رفع خستگی و تهیه آذوقه🍞 وارد آنجا شدند. ☝️🏻 اما مردم آن روستا در اثر 😒 که داشتند حاضر به پذیرایی از آنها نشدند ❌و با آنها را از خود راندند. 🔹آنها هنگام خروج از روستا متوجه👀 که در آستانه بود شدند. 🔸لذا خضر ایستاد و شروع کرد به و آن دیوار. 🍃 ؛ جای تعجب😳 است، این قوم با ما و از دادن غذا🍞 به ما ولی تو دیوار خراب آنها را تعمیر میکنی، لااقل در مقابل این کار از آنها 💵 می گرفتی تا بوسیله آن مشکلات خود را برطرف کرده و جان خود را نجات دهیم!✅ ادامه دارد..... _☀️ 🌤 🌥 ☁️ _ ┈─➤🌿⊱•❁•─ 🥀─•❁•⊰ ڪپے‌بہ‌نیت‌ظہوࢪ ⛥ߊ‌ࡋࡋܣُܩَ ࡃَܟ᳝ߺّࡋ ࡋ၄‌ࡋܢߺِِّ࡙ࡏ ߊ‌ࡋܦ߭ܝ‌ّܟ᳝ߺ ╔═ೋ✿࿐ ⛥ @masirsaadatee ╚🦋⃟ٖٜٖٜٖٜ🌤════ೋ❀⛥࿐
⚜️ ڕاه ســعــادتـــ ⚜️
📘 #از_آدم_تا_خاتم📖 📝 #پارت_صد_وسی‌ونهم 🔻 #حضرت_الیسع‌علیه‌السلام 🌿نام این #پیغمبر_بزگوار نیز #دوب
📘 📖 📝 🔻 🌿 مردی 👤بود ✨نام اصل او 👈🏻 است. 🔸 ، هنگامی که الیسع می خواست برای خود برگزیند، 📜قرار داد 1⃣اول: 💪🏻در طول روز 2⃣ دوم: 🤲🏻 3⃣سوم: 😡 ☝️🏻از میان مردم👥، در آن زمان مردی گمنام بود 👈🏻 که این مسئولیت 📜را با قبول سه شرط ☑️ 🌿 ذوالکفل یکی از پیامبران  و بود.✅ ☝️🏻 او بر ⚖ نشست و هیچگاه جز در راه خدا .❌ ⬅️به و حکم📜 میکرد و هرگز نشد.✋🏻 ☀️ و 🌌 را به 🤲🏻 خداوند می پرداخت. 🌸 ذوالکفل به معنای است.✔️ یعنی👇🏻 ✨ به واسطه 😊 خداوند به او خواهد بخشید☑️ 📜در روایتی آمده که این پیامبر الهی نیز که نام او ⬇️ « » و یا « » بود، 🌸چهارهزار و هشتصد و سی سال بعد از هبوط حضرت آدم به دنیا آمد. 🔹 👈🏻 ادیم یا ادریم بود.✔️ *-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-* 🔻 ☝️🏻روزی 😈 یکی از شاگردانش را مأمور ساخت تا را برانگیزد.😡 👤آن شخص نزد پیامبر خدا آمد و با عصبانیت😡 و فریاد😫 کرد و مورد ظلم واقع گشته است. ✨ از او خواست تا علیه را نزد او بیاورد.☑️ ☝️🏻اما آن شخص ❌ و به فریادها و بی‌تابی‌های خود😫 ادامه داد، نیز مُهر خود را به او سپرد✔️ تا به مدعی علیه نشان دهد و او را در اسرع وقت نزدش بیاورد.✔️ ⬅️ اما روز بعد شخص بازگشت 🚶🏻‍♂ به پیامبر گفت او به مُهر تو 😒. 🌿 پیامبر به علت و 😓چند روز گذشته، می خواست کمی استراحت😴 کند،☝️🏻 اما آن مَرد اصرار کرد تا پیامبر تا بلکه بتواند او را کند.✅ ♦️ اما پیامبر خدا با صبر 📜 را تهیه کرد و آن را مُهر کرد و به شخص داد و گفت؛ ☝️🏻این را به برسان. 🔹 باز همان شخص نزد ذوالکفل آمد و گفت؛ 👈🏻 نامه ات را پاره کرد و هیچ به نوشته هایت 😏. 🔸آن شخص همچنان 🗣 می کرد، ☝️🏻تا اینکه ذوالکفل با و 😊حاضر شد تا برای دادخواهی همراه شخص برود.✅ ☀️روز بسیار و 😥بود، بطوری که هیچ‌کس در آن روز از خانه‌اش بیرون نیامده بود❌، اما ذوالکفل با و 😊 و در سکوت به همراه آن شخص می آمد☑️ ♦️تا اینکه شخص وقتی و و ذوالکفل را دید 👀ناگهان از کنار پیامبر جداشد و .🏃🏻‍♂ ادامه دارد.... _☀️ 🌤 🌥 ☁️ _ ڪلیڪ ↩️ ‌‌↶به مابپـــ💕ــــیوندید↷ ─➤🌿⊱•❁•─ 🥀─•❁•⊰ ڪپے‌بہ‌نیت‌ظہوࢪ ⛥ߊ‌ࡋࡋܣُܩَ ࡃَܟ᳝ߺّࡋ ࡋ၄‌ࡋܢߺِِّ࡙ࡏ ߊ‌ࡋܦ߭ܝ‌ّܟ᳝ߺ ╔═ೋ✿࿐ ⛥ @masirsaadatee ╚🦋⃟ٖٜٖٜٖٜ🌤════ೋ❀⛥࿐
⚜️ ڕاه ســعــادتـــ ⚜️
📘 #از_آدم_تا_خاتم📖 📝 #پارت_صد_وچهل‌ونهم 🔻 #خبر_پیامبری_جدید 🔷 اشراف یهود از ارمیا #خواستند تا #پ
📘 📖 📝 🔻 ؟ 🌿این همان صندوقی است که موسی به هنگام خردسالی 👦🏻درون آن به 🌊سپرده شد و این صندوق در آن زمان در نزد از احترام خاصی برخوردار بود.✅ ☝️🏻هنگامی که موقع رسید، و 📔 را در آن نهاد و به سپرد.✔️ ☝️🏻بعد از موسی آن مورد و 😏 بنی اسرائیل قرار گرفت و خداوند آن را بر برد. ⬅️ اما با خداوند آن صندوق را نزد طالوت به زمین فرستاد.✅ 🌸« » رایحه ای است بهشتی 🏞که در میان صندوق به شکل خارج می شود و این همان بادی🌬 است که بر ابراهیم هنگام ساختن خانه کعبه🕋 نازل شد و گشت». ✨در همین هنگام بود که خداوند بر ( یا ) وحی فرستاد که به زودی به دست کشته 🗡خواهد شد.✅ *-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-* 🔻 🌿 مردی 💪🏻 و بود. 👈🏻  👀 او حکایت از قلبی❤️ زیرک و داشت، ☝️🏻اما و نبود.❌ ✨ او در دهکده 🏘خویش به همراه پدر به 🐑 و 🌾 مشغول بود. 🔹روزی او با پدرش در مزرعه به کار مشغول بود که تعدادی از . 🍃 به همراه غلام خود به دنبال الاغها و در میان دره ها و کوهها🏔 به جستجو پرداختند. 🔸چند روز متوالی کوهها را پشت سر گذاشتند تا اینکه پاهایشان👣 از شدت 😪 متورم شد و راهپیمایی و ، آنان رابه ستوه آورد.😖 ✨طالوت به غلام خود گفت؛ ☝️🏻بیا تا به دهکده ، زیرا تصور می کنم🤔 که پدرم نگران ما باشد. 👈🏻بی شک اکنون او از حیوانات و به فکر افتاده باشد. 👥آنها دوباره تصمیم گرفتند که به راه خود ادامه دهند تا اینکه به شهری بنام « » رسیدند.✅ ادامه دارد.... _☀️ 🌤 🌥 ☁️ _ ڪلیڪ ↩️ ‌‌↶به مابپـــ💕ــــیوندید↷ ─➤🌿⊱•❁•─ 🥀─•❁•⊰ ڪپے‌بہ‌نیت‌ظہوࢪ ⛥ߊ‌ࡋࡋܣُܩَ ࡃَܟ᳝ߺّࡋ ࡋ၄‌ࡋܢߺِِّ࡙ࡏ ߊ‌ࡋܦ߭ܝ‌ّܟ᳝ߺ ╔═ೋ✿࿐ ⛥ @masirsaadatee ╚🦋⃟ٖٜٖٜٖٜ🌤════ೋ❀⛥࿐