eitaa logo
⚜️ ڕاه ســعــادتـــ ⚜️
245 دنبال‌کننده
8.9هزار عکس
9.7هزار ویدیو
106 فایل
یــــا ابـــاصـــالــح المــہـد ے ادࢪڪـنــے ارتبــاط بـا خــادم ڪـانـال: @rahimi_1363 بـا بـه إشـتــراڪـ گـذاشـٺــن لینـڪـ ڪـانـال راه ســعــادٺ،در ثـــوابــــ نـشـــر مـطـالــبـــ شــریـڪـ بــاشـیــد ۩؎ @masirsaadatee
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸اگر پیامبر ﷺ و ائمه معصوم بودند پس پیغمبر اکرم(صلی الله علیه وآله وسلم) و سایر معصومین(علیـهـم السـلام) چیست؟ 🤔 مگر معصومین گناه میکنند؟🤔 🌸 شهید مطهری:👇🏻 🔴 برای پاکان و نیکان علامت شدت👈🏻 است. 🔷 حکم📜 این را دارد که انسان👤 یک داشته باشد و مرتب روی این آینه را با یک دستمال صاف نازکی پاک کند؛ یک مختصری می‌آید زود می‌کشد.👌🏻 🔸یک اگر باشد چیزهایی را که چشم👀 هم هرگز آن را نمی‌بیند و درک نمی‌کند، نشان می‌دهد. ⚫️ ممکن است روی فراوانی بنشیند به طوری که اگر شما یک روی قسمتی از آن بکشید و نگاه کنید👀، پر از باشد😲 ☝🏻 وقتی به آن به همین صورت نگاه می‌کنید، روی آن گرد و غباری احساس نمی‌کنید. 📌 تازه اگر دیوارِ سیاهی⬛️ باشد، چنانچه مرکب هم روی آن بریزید این دیوار و چیزی را .✖️ 💢 اما اگر یک ذره روی بنشیند آینه .❗ 🔶برای 👤شخصی مثل 🌷پیغمبر اکرم(ص) هر گونه به 🕋 حکم📜 گرد روی را دارد. 🔻با اینکه در همان حالی که به 👤 توجه دارد یا دارد موعظه می‌کند ☝️🏻یا با زن🧕🏻 خودش حرف می‌زند و یا غذا می‌خورد🥣 هرگز و یک ذره 🕋 نیست، ☑️اما باز میان اینکه او همیشه با 🕋 باشد و اینکه لحظه‌ای با در عین حال محشور باشد. ☝️🏻همه اینها برای او حکم 📜آن را دارد که روی می‌نشیند. 🔵 هر چه که بیشتر کند آن را .✅ 📚 آشنایی با قرآن، ج14، ص249-248 _☀️ 🌤 🌥 ☁️ _ 『•🤍𝐉𝐎𝐈𝐍⇣•』_ _ _ _ •⌈↝‌ @masirsaadatee 🌸⃟🕊 ڪـانـال ڕاه سـعــادٺــ↑↑↑ مـا را بـہ دوسـٺــان خــود مـعـرفـے ڪنـیـد🌹
⚜️ ڕاه ســعــادتـــ ⚜️
📘 #از_آدم_تا_خاتم 📖 📝 #پارت_شصت_و_سوم 🔻 #محاکمه_ابراهیم_علیه_السلام 🔹چون مردم فهمیدند، که #ابراه
📘 📖 📝 🔻 🔹مردم روزهای به جمع آوری هیزم پرداختند تا اینکه فراهم شد✔️، ↩️ سپس در زمین همواری ساختند و در آن را شعله ور ساختند،🔥 شعله های آتش آنقدر زیاد بود که هیچ پرنده‌ای🕊 نمی توانست از بالای آن پرواز کند. 🔸 را آماده کردند تا نمرود🤴 از آنجا منظره سوزاندن🔥 ابراهیم را تماشا👀 کند. 🔹 برای انداختن ابراهیم در آتش چون نمی‌توانستند با این 🔥 به آن نزدیک شوند تا ابراهیم را در آن افکنند، لذا به فکر افتادند تا از راه دور ابراهیم را به درون آتش .😳 🔸 منجنیق آماده شد و ابراهیم را در آن قرار دادند. 🔹جوش و خروش از تمام برخاست. هر یک به زبان حال به خدا . 😫 🌏 گفت؛ ✨خدایا❗️کسی غیر از او بر روی من، تو را پرستش نمی‌کند آیا می‌گذاری 🔥نمرود شود ⁉️ 💫 نیز اعتراض داشتند،. ♥️ رو به آنها فرمود؛ ✨☝️🏻 حتما و در وقت ضرورت .✔️ 💫 به خدا، و گفت؛ ✨ 🤲🏻خدایا در زمین کسی غیر از او تو را پرستش نمی کرد، اینک او را در 🔥 می اندازند.😔 ↩️ به جبرئیل خطاب شد؛ 🤐✋🏻بنده ای مانند تو میترسد که وقت بگذرد❗️ من هر وقت بخواهم میتوانم او را دهم، .✔️ 💫 در آن وقت بر ابراهیم و گفت؛ ✨ ابراهیم❗️ حاجت و درخواستی داری من برآورده سازم❓ 🍃 جواب داد؛ «به تو احتیاجی ندارم،❌ »✅ 💫 گفت؛ ✨میخواهی آتش🔥 را به وسیله آبها💧 و 🌧 که در اختیار من است ❓ 🍃 جواب داد؛ .❌ 💫 گفت؛ ✨ مایلی 🌪️ برانگیزم که آتش🔥 ❓ 🍃 جواب داد؛ .❌ 💫 گفت؛ ✨ پس تا .🤲🏻 🍃حضرت ابراهیم گفت؛ ✨«همین که او مرا در این حال .»✔️ ادامه دارد......... _☀️ 🌤️ 🌥️ ☁️ _ حـاجـتــღ ࢪوا بـاشـےد🤲     °•○●°•🍃🌸🍃•°●○•° ↬@masirsaadatee↫ °•○●°•🍃🌸🍃•°●○•°
⚜️ ڕاه ســعــادتـــ ⚜️
📘 #از_آدم_تا_خاتم📖 📝 #پارت_صد_وسی‌ام 🔻‌ #شرط_شاگردی_موسی‌علیه‌السلام 🍃خضر به موسی #گفت ✨ #تو_نمی‌
📘 📖 📝 🔻 ...... 👈🏻از طرفی ترسید که مسافران و گردند😱، ☝️🏻 لذا و 🤝خود را فراموش کرد و فریاد🗣 زد؛ ♦️ متوجه مردمی👥 هستی که ورود ما را داشتند و با ما برخورد مناسبی داشتند🤨 🔹 کشتی🚢 آنان را و آنان را ؟⁉️ 🔸«به راستی که کار بزرگی مرتکب می شوی🤦🏻‍♂️.» ↩️در این هنگام خضر نگاهی به موسی کرد و فقط او را به خاطرش آورد و به او که👈🏻 قبلاً به تو گفتم نمی توانی دست از ⁉️ و برداری! ☝️🏻و و و لازم را !❌ ⬅️چون موسی به اشتباه خود پی برد، با و 😔 از خضر 🙏🏻 کرد و گفت؛ 🌿ای خضر مرا به علت فراموشی ❌ ومرا از رفاقت و فضل دوستی با خود 😔 که بعد از این بر شرط خود 💪🏻خواهم بود. ✨موسی و خضر از کشتی🚢 پیاده شدند و راه خود را دادند. ⏳این ماجرا گذشت، ☝️🏻تا اینکه در راه 🧒🏻 را دیدند که همسالان خود مشغول بازی⚽️ بود، خضر آن طفل را صدا کرد و به گوشه ای برد و او را .😲 🌿موسی از دیدن این منظره بسیار و 😔 شد و باز سؤال کرد: «☝️🏻آیا را، بی آنکه مرتکب قتلی🗡 شده باشد، کشتی؟! به راستی مرتکب شدی😒.» 🌱خضر رو به موسی کرد و بار دیگر او را متذکر و شرط او را ⬅️ و آنچه به موسی در مورد گفته بود و ادامه داد؛ 🌱«مگر من به تو نگفتم☝️🏻 که نمیتوانی همراه من شوی و و 😌 لازم را نداری؟!» 🌿موسی 😞 شد و فهمید که دوباره اشتباه کرده و برای او شایسته بود که👈🏻 صبر میکرد و زبان به اعتراض باز نمی کرد❌ ☝🏻 تا اینکه خضر را برای او بازگو کند تا از آنچه که نمی‌داند گردد.✔️ ◀️پس با خود را به رعایت شرط و پیمان مقید ساخت و که دیگر در کاری عجله نکند❌ ☝🏻 و رفاقتشان به پایان برسد.✔️ 🌿 ؛ «اگر بار دیگر اعتراض کردم،😔 از آن به بعد با من و کن.» 🔶با ، دوباره موسی و خضر به حرکت ادامه دادند تا اینکه و 😪سفر آنها را از ادامه راه بازداشت. 👥آنها در راه خود به 🏘 رسیدند و به امید رفع خستگی و تهیه آذوقه🍞 وارد آنجا شدند. ☝️🏻 اما مردم آن روستا در اثر 😒 که داشتند حاضر به پذیرایی از آنها نشدند ❌و با آنها را از خود راندند. 🔹آنها هنگام خروج از روستا متوجه👀 که در آستانه بود شدند. 🔸لذا خضر ایستاد و شروع کرد به و آن دیوار. 🍃 ؛ جای تعجب😳 است، این قوم با ما و از دادن غذا🍞 به ما ولی تو دیوار خراب آنها را تعمیر میکنی، لااقل در مقابل این کار از آنها 💵 می گرفتی تا بوسیله آن مشکلات خود را برطرف کرده و جان خود را نجات دهیم!✅ ادامه دارد..... _☀️ 🌤 🌥 ☁️ _ ┈─➤🌿⊱•❁•─ 🥀─•❁•⊰ ڪپے‌بہ‌نیت‌ظہوࢪ ⛥ߊ‌ࡋࡋܣُܩَ ࡃَܟ᳝ߺّࡋ ࡋ၄‌ࡋܢߺِِّ࡙ࡏ ߊ‌ࡋܦ߭ܝ‌ّܟ᳝ߺ ╔═ೋ✿࿐ ⛥ @masirsaadatee ╚🦋⃟ٖٜٖٜٖٜ🌤════ೋ❀⛥࿐