eitaa logo
⚜️ ڕاه ســعــادتـــ ⚜️
245 دنبال‌کننده
8.9هزار عکس
9.7هزار ویدیو
106 فایل
یــــا ابـــاصـــالــح المــہـد ے ادࢪڪـنــے ارتبــاط بـا خــادم ڪـانـال: @rahimi_1363 بـا بـه إشـتــراڪـ گـذاشـٺــن لینـڪـ ڪـانـال راه ســعــادٺ،در ثـــوابــــ نـشـــر مـطـالــبـــ شــریـڪـ بــاشـیــد ۩؎ @masirsaadatee
مشاهده در ایتا
دانلود
⚜️ ڕاه ســعــادتـــ ⚜️
📘 #از_آدم_تا_خاتم 📖 📝 #پارت_شصت_و_سوم 🔻 #محاکمه_ابراهیم_علیه_السلام 🔹چون مردم فهمیدند، که #ابراه
📘 📖 📝 🔻 🔹مردم روزهای به جمع آوری هیزم پرداختند تا اینکه فراهم شد✔️، ↩️ سپس در زمین همواری ساختند و در آن را شعله ور ساختند،🔥 شعله های آتش آنقدر زیاد بود که هیچ پرنده‌ای🕊 نمی توانست از بالای آن پرواز کند. 🔸 را آماده کردند تا نمرود🤴 از آنجا منظره سوزاندن🔥 ابراهیم را تماشا👀 کند. 🔹 برای انداختن ابراهیم در آتش چون نمی‌توانستند با این 🔥 به آن نزدیک شوند تا ابراهیم را در آن افکنند، لذا به فکر افتادند تا از راه دور ابراهیم را به درون آتش .😳 🔸 منجنیق آماده شد و ابراهیم را در آن قرار دادند. 🔹جوش و خروش از تمام برخاست. هر یک به زبان حال به خدا . 😫 🌏 گفت؛ ✨خدایا❗️کسی غیر از او بر روی من، تو را پرستش نمی‌کند آیا می‌گذاری 🔥نمرود شود ⁉️ 💫 نیز اعتراض داشتند،. ♥️ رو به آنها فرمود؛ ✨☝️🏻 حتما و در وقت ضرورت .✔️ 💫 به خدا، و گفت؛ ✨ 🤲🏻خدایا در زمین کسی غیر از او تو را پرستش نمی کرد، اینک او را در 🔥 می اندازند.😔 ↩️ به جبرئیل خطاب شد؛ 🤐✋🏻بنده ای مانند تو میترسد که وقت بگذرد❗️ من هر وقت بخواهم میتوانم او را دهم، .✔️ 💫 در آن وقت بر ابراهیم و گفت؛ ✨ ابراهیم❗️ حاجت و درخواستی داری من برآورده سازم❓ 🍃 جواب داد؛ «به تو احتیاجی ندارم،❌ »✅ 💫 گفت؛ ✨میخواهی آتش🔥 را به وسیله آبها💧 و 🌧 که در اختیار من است ❓ 🍃 جواب داد؛ .❌ 💫 گفت؛ ✨ مایلی 🌪️ برانگیزم که آتش🔥 ❓ 🍃 جواب داد؛ .❌ 💫 گفت؛ ✨ پس تا .🤲🏻 🍃حضرت ابراهیم گفت؛ ✨«همین که او مرا در این حال .»✔️ ادامه دارد......... _☀️ 🌤️ 🌥️ ☁️ _ حـاجـتــღ ࢪوا بـاشـےد🤲     °•○●°•🍃🌸🍃•°●○•° ↬@masirsaadatee↫ °•○●°•🍃🌸🍃•°●○•°
⚜️ ڕاه ســعــادتـــ ⚜️
📘 #از_آدم_تا_خاتم📖 📝 #پارت_صد_وپانزدهم 🔻 #خروج_موسی_از_مصر ☝️🏻در این وقت که موسی با حال #ترس😰 از
📘 📖 📝 🔻 🔹 وارد منزل🏡 شد و را برای شعیب بازگو 🗣کرد. 🔸شعیب به او 👌🏻 که از دست دشمنان یافته است. 👥 از او خواستند تا موسی را به خاطر 💪🏻 و و 😊 به استخدام خویش درآورد. 🔸 شعیب نیز قبول کرد✔️ و تصمیم 🤔گرفت یکی از دخترانش🧕🏻 را در مقابل کار و اجیری موسی برای او، به 💍 او درآورد ↩️رو به موسی گفت 🍃«من می خواهم یکی از این دختران را به نکاح 💍تو درآورم.☑️ ☝🏻 هشت سال برای من کار کنی و اگر را تمام گردانی اختیار با تو است و نمی خواهم بر تو سخت گیرم و مرا ان‌شاءاللّه درستکار خواهی یافت😊. 🍃 👈🏻 این قرارداد📄 میان من و تو باشد که هر یک از ✌️🏻 دو مدت را به انجام رسانیدیم بر من تعدّی ❌و خدا بر آنچه می گویم وکیل است✅ *-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-* 🔻 🔹 در کنار همسرش ده سال در کنار زندگی کرد و هنگامی که این مدت به سر آمد⌛️، با و گوسفندهایش🐑 به سوی وطن خویش حرکت 🚶🏻‍♂کرد. 🔸 از مدین را از خانه🏠 شعیب برداشت.✔️ ☝️🏻 این همان عصایی بود که نزد و به نهاده شد،✅ و همچنان سبز و تازه بود، مثل اینکه هم اینک از درخت 🌳جدا شده و هر زمانی که لازم باشد به سخن در می‌آید، آن عصا داشت. 🔹بازگشت موسی به وطن همزمان با بارداری🤰🏻 بود که روزهای آخر بارداری خود را می گذراند. 🔸موسی برای اینکه گرفتار نگردد❌ از می‌رفت و سعی میکرد که به آبادیهای سر راه خود برنخورد. ☝️🏻و به همین دلیل در یکی از شب‌های سرد . و چون باران🌧 باریدن گرفت سبب پراکنده شدن گوسفندان🐑 شد ↩️و مشکل دیگری که برای وی پیش آمد این بود که👈🏻 همسرش را فرا گرفت.🤦🏻‍♂️ ادامه دارد...... _☀️ 🌤 🌥 ☁️ _ ┈─➤🌿⊱•❁•─ 🥀─•❁•⊰ ڪپے‌بہ‌نیت‌ظہوࢪ ⛥ߊ‌ࡋࡋܣُܩَ ࡃَܟ᳝ߺّࡋ ࡋ၄‌ࡋܢߺِِّ࡙ࡏ ߊ‌ࡋܦ߭ܝ‌ّܟ᳝ߺ ╔═ೋ✿࿐ ⛥ @masirsaadatee ╚🦋⃟ٖٜٖٜٖٜ🌤════ೋ❀⛥࿐