⚜️ ڕاه ســعــادتـــ ⚜️
📘 #از_آدم_تا_خاتم 📖 📝 #پارت_هشتادو_یکم 🔻 #قوم_یأجوج_و_مأجوج 🔹هنگامی که اسکندر یا همان #ذوالقرنین
📘 #از_آدم_تا_خاتم 📖
📝 #پارت_هشتاد_و_دوم
🔻 #ملاقات_با_مردمی_مختلف
🔹هنگامی که ذوالقرنین از کار ساخت سد معروف خود دست کشید، به سفرش ادامه داد،
🔸در راه به #پیرمردی👴🏻 رسید که #مشغول_عبادت🤲🏻 خدا بود و بیتوجه به ذوالقرنین و سپاه عظیمش، مشغول نماز شد.
🔹 ذوالقرنین #آزرده_خاطر پرسید؛
🍃 #عظمت و #شکوه_سپاهم تو را #نترساند❓
👴🏻 #مرد_پاسخ_داد،
من با کسی مناجات میکنم که لشکریانش بیشتر و قدرتمندتر از سپاه تو است،
🔸 #ذوالقرنین از مرد خواست تا #مشاور و #همراه او باشد.
👴🏻 #مرد_گفت؛
چند #شرط دارم، 👇🏻
1️⃣اول اینکه؛ نعمتی به من ببخشی که #فناناپذیر باشد،
2️⃣دوم؛ #سلامتی و #تندرستی که هیچ وقت از بین نرود،
3️⃣ سوم؛ #اکسیر_جوانی که هیچگاه #پیری و #ضعف در آن راه نیابد
👈🏻و زندگی که #مرگی نداشته باشد.✔️
🔹 #ذوالقرنین_گفت؛
🍃 کدامین بنده خواهد توانست این گونه باشد❓
👴🏻 #مرد_گفت؛
من در کنار کسی هستم که تمام این خصلتها برازنده و در قدرت اوست.✔️
🔸 #ذوالقرنین در مسیر سفر به مردی #دانشمند👨🔬 رسید، پرسید؛
🍃 #آیا_میدانی آن↪️
🔻 #دو_چیزی_که از ابتدای خلقت #پابرجا هستند و
🔻 #دو_چیزی_که با یکدیگر #حرکت میکنند کدامند❓
🔻 #دو_چیزی_را_که با هم #متناقض هستند چیست
🔻و آن #دو_چیزی_که با هم #دشمن هستند چیست❓
👨🔬 #دانشمند_گفت؛
آن دو چیز که
⬅️ با یکدیگر #حرکت میکنند #ماه🌙 و #خورشید☀️ است
⬅️ و آن دوچیز که #متناقض هم هستند، #شب🌃 و #روز🏙️ است
⬅️ و آن دو چیزی که با هم #دشمن هستند، #زندگی و #مرگ⚰ است.✔️
ادامه دارد.......
_☀️ 🌤️ 🌥️ ☁️ _
حـاجـتــღ ࢪوا بـاشـےد🤲
°•○●°•🍃🌸🍃•°●○•°
↬@masirsaadatee↫
°•○●°•🍃🌸🍃•°●○•°
⚜️ ڕاه ســعــادتـــ ⚜️
📘 #از_آدم_تا_خاتم📖 📝 #پارت_صد_وبیست_وهشتم 🔻 #آشنایی_خضر_و_موسیعلیهالسلام 🔸روزی موسی در بین #اس
📘 #از_آدم_تا_خاتم📖
📝 #پارت_صد_بیستونهم
🔻 #آشنایی_خضر_و_موسیعلیهالسلام
.....☝️🏻وقتی موسی از خواب بیدار شد. #یوشع را نیز #بیدار_کرد👀
👈🏻 و به او گفت؛ #آماده_شو که سفر خود را ادامه دهیم🚶🏻♂.
🔸وقتی موسی و همراه خود مقداری از راه را، پیمودند،
🌿 موسی به او گفت؛ #غذا را بیاور✔️ که ما در این سفر #خسته_شدیم.😪
⬅️چون #یوشع خواست غذا را از داخل زنبیل بیرون بیاورد، متوجه شد که #ماهی🐠 در داخل زنبیل #نیست❌
🌿 #موسی_گفت؛
☝️🏻مگر نگفتم اگر ماهی گم شد به من #اطلاع_بده.🤨
🔹 خلاصه یوشع جواب داد همان موقع که در کنار دریا #خوابیدی😴 #باران⛈ بارید،
⏪ #ماهی_زنده_شد🐠 و به آب🌊 پرید
☝🏻ولی چون خواب بودی نخواستم بیدارت کنم، بعد هم #فراموش_کردم😕.
☝️🏻در این هنگام موسی #طعم_پیروزی و #بوی_مراد را احساس کرد😍
🌿 و گفت؛ ☝️🏻 #این_پیشامد همان بوده است که طالب آن بودیم، ✔️
#آماده_شو تا به همان مکانی که ماهی🐠 را از دست دادیم برگردیم که ما #به_هدفخود_نزدیک_هستیم.✅
🍃 #موسی و #یوشع از راهی که آمدند، بازگشتند.
👈🏻 و در بازگشت برای رسیدن به مقصود از #جای_پای👣 خویش #مسیر_حرکت خود را بدست آوردند✔️
⬅️چون آنها به محل گم شدن ماهی🐠 رسیدند، #پیرمردی👴🏻 لاغر اندام با چشمانی گود افتاده را دیدند که #آثار_رسالت در جبینش نمودار است ✅
⏪و صورت او حکایت از #بزرگواری و #تقوی دارد😇،
👕لباس خود را به خویش پیچیده، یک طرف آن را #زیر_پا
👈🏻و طرف دیگر را #زیر_سر گذاشته و دراز کشیده است.
🌿موسی به پیرمرد #سلام کرد. پیرمرد روی صورت خود را باز کرد و گفت؛
👴🏻: آیا در سرزمین من اثری از #صلح_و_سلام وجود دارد؟!🧐
شما کیستی؟🤔
🍃 #موسی؛✋🏻 من موسی هستم.
🌱پیرمرد؛ موسی! #پیغمبر_بنی_اسرائیل؟
🍃 #موسی؛
بلی، پیغمبر بنی اسرائیل✅
ولی چه کسی این موضوع را به شما #اطلاع_داده است؟😳
🌱 #پیرمرد؛☝️🏻 آنکس که تو را نزد من فرستاده است.
🔹موسی دریافت که این پیرمرد، همان گمشده و مراد اوست😍.
↩️ پس در #گفتار و #کردار خود شرایط #ادب و #تواضع😊 را منظور داشت و گفت
✨«ای بنده صالح خدا،
👈🏻 #آیا به مردی که در راه دیدار تو رنج و سختی دیده است. #اجازه_میدهی تا از
🔻 #نور_علم 📚 و
🔻 #چراغ_هدایت تو بهره مند شود ✔️و خود را پیرو و مجری #امر و #نهی شما گرداند؟...
ادامه دارد......
_☀️ 🌤 🌥 ☁️ _
┈─➤🌿⊱•❁•─ 🥀─•❁•⊰
ڪپےبہنیتظہوࢪ#امام_زمان
⛥ߊࡋࡋܣُܩَ ࡃَܟ᳝ߺّࡋ ࡋ၄ࡋܢߺِِّ࡙ࡏ ߊࡋܦ߭ܝّܟ᳝ߺ
╔═ೋ✿࿐
⛥ @masirsaadatee
╚🦋⃟ٖٜٖٜٖٜ🌤════ೋ❀⛥࿐
⚜️ ڕاه ســعــادتـــ ⚜️
📘 #از_آدم_تا_خاتم📖 📝 #پارت_دویست_وچهل_وهشتم 🔻 #سیصد_و_نه_سال_در_خواب 🔹و چون از آنها 👥و از آنچه که
📘 #از_آدم_تا_خاتم📖
📝 #پارت_دویست_وچهل_ونهم
🔻 #خداپرستان_و_شهر_جدید
🔹بالاخره یکی از آنان با پوشیدن #لباس_چوپان به شهر رفت تا غذایی🍞 فراهم کند،
⬅️در بین راه جاهایی را مشاهده می کرد که هرگز #ندیده_بود.❌
🏳 پرچمی که بر دروازه شهر بود عوض شده بود و دروازه شهر به گونه ای دیگر #تغییر_کرده_بود.😟
👤او با #ترس و #وحشت زیاد 😰وارد شهر اقسوس شد، می دید👀 که وضع شهر بطور #کلی تغییر کرده،
🏛بناها دگرگون شده،
🏚 خرابه های دیروز #کاخ و کاخهای دیروز بصورت #ویرانه و آثار باستانی در آمده است.
👤قیافه مردم شهر برای او آشنا نبود.❌
🔹از شخصی نام #شهر و #پادشاهش را پرسید متوجه شد همان شهر است اما پادشاهش #دقیوس نیست، ❌شخصی دیگری می باشد.
⬅️سپس به نانوایی🍞 رفت تا چند قرص نان تهیه نماید، هنگامی که سکه اش💰 را برای نان پرداخت،
👤 نانوا از #سنگینی پول و #قدمت چندین ساله او متعجب شد😲 و از او پرسید آیا #گنجی پیدا کرده ای؟🤔
🌱گفت؛ خیر، این تنها پول خرمایی است که آنرا فروختم.
🔸چون بحث بین آنها بالا گرفت مردم👥 او را به نزد #پادشاه بردند و او مجبور شد داستان📜 فرار خود و یارانش را از دربار دقیوس تعریف کند.
🔸توضیحاتش کسی را قانع نکرد❌ تا اینکه قرار شد پادشاه را به در خانه اش 🏠ببرد.
🔸با زحمت فراوان و با دشواری زیاد 😪توانست خانه خود را پیدا کند،☝️🏻 چون خیابانها و کوچه ها تغییر کرده بود.
👤مرد جوان آنان را به درون خانه برد، و ماجرا را بار دیگر شرح داد.
👴🏻 #پیرمردی در آن خانه بود، #جوان خود را معرفی کرد. در همین حال پیرمرد زانو زد و گفت؛
✨ به خدا قسم این #جد_من است که به همراه #پنج_نفر از مشاوران دقیوس از #ستم😠 او به سوی کوهی🏔 فرار کردند و در غاری پنهان شدند، دقیوس هم برای مجازات آنها، در غار را #مسدود کرد.
ادامه دارد....
_☀️ 🌤 🌥 ☁️ _
ڪلیڪ ↩️
↶به مابپـــ💕ــــیوندید↷
─➤🌿⊱•❁•─ 🥀─•❁•⊰
ڪپےبہنیتظہوࢪ#امام_زمان
⛥ߊࡋࡋܣُܩَ ࡃَܟ᳝ߺّࡋ ࡋ၄ࡋܢߺِِّ࡙ࡏ ߊࡋܦ߭ܝّܟ᳝ߺ
╔═ೋ✿࿐
⛥ @masirsaadatee
╚🦋⃟ٖٜٖٜٖٜ🌤════ೋ❀⛥࿐