eitaa logo
⚜️ ڕاه ســعــادتـــ ⚜️
245 دنبال‌کننده
8.9هزار عکس
9.7هزار ویدیو
106 فایل
یــــا ابـــاصـــالــح المــہـد ے ادࢪڪـنــے ارتبــاط بـا خــادم ڪـانـال: @rahimi_1363 بـا بـه إشـتــراڪـ گـذاشـٺــن لینـڪـ ڪـانـال راه ســعــادٺ،در ثـــوابــــ نـشـــر مـطـالــبـــ شــریـڪـ بــاشـیــد ۩؎ @masirsaadatee
مشاهده در ایتا
دانلود
⚜️ ڕاه ســعــادتـــ ⚜️
📘 #از_آدم_تا_خاتم 📖 📝 #پارت_هشتادو_یکم 🔻 #قوم_یأجوج_و_مأجوج 🔹هنگامی که اسکندر یا همان #ذوالقرنین
📘 📖 📝 🔻 🔹هنگامی که ذوالقرنین از کار ساخت سد معروف خود دست کشید، به سفرش ادامه داد، 🔸در راه به 👴🏻 رسید که 🤲🏻 خدا بود و بی‌توجه به ذوالقرنین و سپاه عظیمش، مشغول نماز شد. 🔹 ذوالقرنین پرسید؛ 🍃 و تو را ❓ 👴🏻 ، من با کسی مناجات میکنم که لشکریانش بیشتر و قدرتمندتر از سپاه تو است، 🔸 از مرد خواست تا و او باشد. 👴🏻 ؛ چند دارم، 👇🏻 1️⃣اول اینکه؛ نعمتی به من ببخشی که باشد، 2️⃣دوم؛ و که هیچ وقت از بین نرود، 3️⃣ سوم؛ که هیچگاه و در آن راه نیابد 👈🏻و زندگی که نداشته باشد.✔️ 🔹 ؛ 🍃 کدامین بنده خواهد توانست این گونه باشد❓ 👴🏻 ؛ من در کنار کسی هستم که تمام این خصلت‌ها برازنده و در قدرت اوست.✔️ 🔸 در مسیر سفر به مردی 👨‍🔬 رسید، پرسید؛ 🍃 آن↪️ 🔻 از ابتدای خلقت هستند و 🔻 با یکدیگر میکنند کدامند❓ 🔻 با هم هستند چیست 🔻و آن با هم هستند چیست❓ 👨‍🔬 ؛ آن دو چیز که ⬅️ با یکدیگر میکنند 🌙 و ☀️ است ⬅️ و آن دوچیز که هم هستند، 🌃 و 🏙️ است ⬅️ و آن دو چیزی که با هم هستند، و ⚰ است.✔️ ادامه دارد....... _☀️ 🌤️ 🌥️ ☁️ _ حـاجـتــღ ࢪوا بـاشـےد🤲     °•○●°•🍃🌸🍃•°●○•° ↬@masirsaadatee↫ °•○●°•🍃🌸🍃•°●○•°
⚜️ ڕاه ســعــادتـــ ⚜️
📘 #از_آدم_تا_خاتم📖 📝 #پارت_صد_وبیست‌_وهشتم 🔻 #آشنایی_خضر_و_موسی‌علیه‌السلام 🔸روزی موسی در بین #اس
📘 📖 📝 🔻 .....☝️🏻وقتی موسی از خواب بیدار شد. را نیز 👀 👈🏻 و به او گفت؛ که سفر خود را ادامه دهیم🚶🏻‍♂. 🔸وقتی موسی و همراه خود مقداری از راه را، پیمودند، 🌿 موسی به او گفت؛ را بیاور✔️ که ما در این سفر .😪 ⬅️چون خواست غذا را از داخل زنبیل بیرون بیاورد، متوجه شد که 🐠 در داخل زنبیل ❌ 🌿 ؛ ☝️🏻مگر نگفتم اگر ماهی گم شد به من .🤨 🔹 خلاصه یوشع جواب داد همان موقع که در کنار دریا 😴 ⛈ بارید، ⏪ 🐠 و به آب🌊 پرید ☝🏻ولی چون خواب بودی نخواستم بیدارت کنم، بعد هم 😕. ☝️🏻در این هنگام موسی و را احساس کرد😍 🌿 و گفت؛ ☝️🏻 همان بوده است که طالب آن بودیم، ✔️ تا به همان مکانی که ماهی🐠 را از دست دادیم برگردیم که ما .✅ 🍃 و از راهی که آمدند، بازگشتند. 👈🏻 و در بازگشت برای رسیدن به مقصود از 👣 خویش خود را بدست آوردند✔️ ⬅️چون آنها به محل گم شدن ماهی🐠 رسیدند، 👴🏻 لاغر اندام با چشمانی گود افتاده را دیدند که در جبینش نمودار است ✅ ⏪و صورت او حکایت از و دارد😇، 👕لباس خود را به خویش پیچیده، یک طرف آن را 👈🏻و طرف دیگر را گذاشته و دراز کشیده است. 🌿موسی به پیرمرد کرد. پیرمرد روی صورت خود را باز کرد و گفت؛ 👴🏻: آیا در سرزمین من اثری از وجود دارد؟!🧐 شما کیستی؟🤔 🍃 ؛✋🏻 من موسی هستم. 🌱پیرمرد؛ موسی! ؟ 🍃 ؛ بلی، پیغمبر بنی اسرائیل✅ ولی چه کسی این موضوع را به شما است؟😳 🌱 ؛☝️🏻 آنکس که تو را نزد من فرستاده است. 🔹موسی دریافت که این پیرمرد، همان گمشده و مراد اوست😍. ↩️ پس در و خود شرایط و 😊 را منظور داشت و گفت ✨«ای بنده صالح خدا، 👈🏻 به مردی که در راه دیدار تو رنج و سختی دیده است. تا از 🔻 📚 و 🔻 تو بهره مند شود ✔️و خود را پیرو و مجری و شما گرداند؟... ادامه دارد...... _☀️ 🌤 🌥 ☁️ _ ┈─➤🌿⊱•❁•─ 🥀─•❁•⊰ ڪپے‌بہ‌نیت‌ظہوࢪ ⛥ߊ‌ࡋࡋܣُܩَ ࡃَܟ᳝ߺّࡋ ࡋ၄‌ࡋܢߺِِّ࡙ࡏ ߊ‌ࡋܦ߭ܝ‌ّܟ᳝ߺ ╔═ೋ✿࿐ ⛥ @masirsaadatee ╚🦋⃟ٖٜٖٜٖٜ🌤════ೋ❀⛥࿐
⚜️ ڕاه ســعــادتـــ ⚜️
📘 #از_آدم_تا_خاتم📖 📝 #پارت_دویست_وچهل_وهشتم 🔻 #سیصد_و_نه_سال_در_خواب 🔹و چون از آنها 👥و از آنچه که
📘 📖 📝 🔻 🔹بالاخره یکی از آنان با پوشیدن به شهر رفت تا غذایی🍞 فراهم کند، ⬅️در بین راه جاهایی را مشاهده می کرد که هرگز .❌ 🏳 پرچمی که بر دروازه شهر بود عوض شده بود و دروازه شهر به گونه ای دیگر .😟 👤او با و زیاد 😰وارد شهر اقسوس شد، می دید👀 که وضع شهر بطور تغییر کرده، 🏛بناها دگرگون شده، 🏚 خرابه های دیروز و کاخهای دیروز بصورت و آثار باستانی در آمده است. 👤قیافه مردم شهر برای او آشنا نبود.❌ 🔹از شخصی نام و را پرسید متوجه شد همان شهر است اما پادشاهش نیست، ❌شخصی دیگری می باشد. ⬅️سپس به نانوایی🍞 رفت تا چند قرص نان تهیه نماید، هنگامی که سکه اش💰 را برای نان پرداخت، 👤 نانوا از پول و چندین ساله او متعجب شد😲 و از او پرسید آیا پیدا کرده ای؟🤔 🌱گفت؛ خیر، این تنها پول خرمایی است که آنرا فروختم. 🔸چون بحث بین آنها بالا گرفت مردم👥 او را به نزد بردند و او مجبور شد داستان📜 فرار خود و یارانش را از دربار دقیوس تعریف کند. 🔸توضیحاتش کسی را قانع نکرد❌ تا اینکه قرار شد پادشاه را به در خانه اش 🏠ببرد. 🔸با زحمت فراوان و با دشواری زیاد 😪توانست خانه خود را پیدا کند،☝️🏻 چون خیابانها و کوچه ها تغییر کرده بود. 👤مرد جوان آنان را به درون خانه برد، و ماجرا را بار دیگر شرح داد. 👴🏻 در آن خانه بود، خود را معرفی کرد. در همین حال پیرمرد زانو زد و گفت؛ ✨ به خدا قسم این است که به همراه از مشاوران دقیوس از 😠 او به سوی کوهی🏔 فرار کردند و در غاری پنهان شدند، دقیوس هم برای مجازات آنها، در غار را کرد. ادامه دارد.... _☀️ 🌤 🌥 ☁️ _ ڪلیڪ ↩️ ‌‌↶به مابپـــ💕ــــیوندید↷ ─➤🌿⊱•❁•─ 🥀─•❁•⊰ ڪپے‌بہ‌نیت‌ظہوࢪ ⛥ߊ‌ࡋࡋܣُܩَ ࡃَܟ᳝ߺّࡋ ࡋ၄‌ࡋܢߺِِّ࡙ࡏ ߊ‌ࡋܦ߭ܝ‌ّܟ᳝ߺ ╔═ೋ✿࿐ ⛥ @masirsaadatee ╚🦋⃟ٖٜٖٜٖٜ🌤════ೋ❀⛥࿐ ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌