فقیری از کنار دکان کبابی میگذشت
دید کبابی گوشت ها را در سیخ کرده و به روی آتش نهاده باد میزد و بوی کباب در بازار پیچیده بود.
فقیری گرسنه بود و سکه ای نداشت پس تکه نانی از توبره اش در آورد و در مسیر دود کباب گرفته به دهان گذاشت.
به همین ترتیب چند تکه نان خورد و براه افتاد .
کباب فروش که او را دیده بود به سرعت از دکان خارج شده دست او را گرفت و گفت : کجا؟
پول دود کبابی را که خورده ای بده !
بزرگی آنجا حاضر بود و دید که فقیر التماس میکند دلش سوخت و جلو رفته به کبابی گفت : این مرد را رها کن
من پول دود کبابی را که او خورده میدهم. کباب فروش قبول کرد .
مرد کیسه پولش را در آورد و زیر گوش کبابی شروع به تکان دادن کرد و صدای جرینک جرینگ سکه ها به گوش کبابی خورد و بعد به او گفت : بیا این هم صدای پول دودی که آن مرد خورده
بشمار و تحویل بگیر.
کباب فروش گفت : این چه پول دادن است؟
مرد گفت : کسی که دود کباب را بفروشد باید صدای سکه را تحویل بگیرد!
https://eitaa.com/joinchat/2180841684C627422eaea
#آیه_روز☝️#اطاعتخداوپیامبرش۰۰۰۰
🌍اوقات شرعی به افق تهران🌍
☀️امروز #دوشنبه ٢ آبان ماه ١۴۰۱
🌞اذان صبح: ٠۴.۵۵
☀️طلوع آفتاب: ٦.١۹
🌝اذان ظهر: ١١.۴۸
🌑غروب آفتاب: ١٧.١۶
🌖اذان مغرب: ١٧.٣۵
🌓نیمه شب شرعی: ٢٣.٠٦
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#طنز_همینطوری
🔹از همون بچگی معلومه که وقتی بزرگ بشن چه آتیشایی می سوزونن...😁😂
👈دماغم درد گرفت....🙊😂
#باهم_بخندیم😂
❤️اللهم عجل لولیک الفرج
به حق حضرت زینب سلام الله علیها❤️
#طنز_جبهه
🌿رزمنده اے توے جبهہ بےسیم
میزنہ میگہ۵۰۰۰ تا عراقے
دستگیر ڪردم.😎
🍁بیاید تا بیاریمشون..😉😌
🌿میگن خودت بیار..🤨
🌿میگہ نه شما بیاین داداش
اینا نمیذارن بیام..😆😂🤦🏻♂
#باهم_بخندیم 😂
❤️اللهم عجل لولیک الفرج
به حق حضرت زینب سلام الله علیها ❤️
https://eitaa.com/joinchat/2180841684C627422eaea
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💐 #درس_اخـــلاق
🔻تاثیر شایعات در رفتار انسان
🔻حجت الاسلام عابدینی
┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈
https://eitaa.com/joinchat/2180841684C627422eaea
┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈
💬 پرسش: غسل ما فی الذمه ، چه نوع غسلی است ..!؟
✅پاسخ: غسل ما فی الذمه ، غسل جدا و غسل خاصی نیست بلکه معنی غسل ما فی الذمه یعنی غسلی که بر گردن است ولی نمی داند چه غسلی است توضیح آن که فردی یقین دارد غسل واجبی بر گردن دارد ولی نمی داند چه غسلی است مثلا یک خانم می داند که غسل واجبی بر گردن دارد ولی نمی داند حیض است یا استحاضه در این صورت یک غسل به نیت مافی الذمه انجام می دهد.در مورد نماز هم همین مسأله ما فی الذمه است مثلا صبح می خواهد نماز صبح بخواند ولی نمی داند آفتاب طلوع کرده که نماز را به نیت قضا بخواند و یا هنوز آفتاب طلوع نکرده که نماز را به نیت ادا بخواند در این اگر دو رکعت نماز صبح به نیت ما فی الذمه بخواند صحیح است که اگر ادا بود ادا و اگر قضا بود قضا حساب بشود.
📚 #احکام_دین
https://eitaa.com/joinchat/2180841684C627422eaea
#معنی_مکروه
#برداشت_های_نادرست_از_احکام
❗️بعضی از مردم فکر میکنن که هرجا شنیدن یه کاری از نظر شرعی مکروهه، یعنی اینکه بهتره انجام نشه.
📛 درحالیکه این درست نیست.
✍️ ما سه جور مکروه داریم:
1️⃣ بعضی وقتها منظور از کراهت، ثواب کمتره؛ مثل نمازخوندن در حمام، نمکزار، مقابل در باز، در جاده و کنار خیابون، مقابل قبر و روى قبر و در قبرستون، اقتداکردن مسافر به غیرمسافر، قرآنخوندن بیشتر از هفت آیه در حالت جنابت و عادت ماهیانه و... .
👈اینها رو اگه انجام بدیم، بازم ثواب داره و فقط ثوابش کمتر از جاهای دیگه و حالت عادیه.
2️⃣ بعضی وقتها منظور از کراهت، تنفر خداوند از اون کاره، یعنی خدا اون رو خوش نداره؛ مثل طلاق، تنها سفرکردن، تنها خوابیدن، همراهداشتن قرآن برای شخص جنب و... .
👈بهتره اینا رو کلاً انجام ندیم، چون کار بدیه.
3️⃣ بعضی وقتها هم منظور اینه که اون چیز مکروه برای ما ضرر داره؛ مثل خوردن گوشت اسب، الاغ و... .
👈 اینم بهتره انجام ندیم، چون برامون ضرر داره.
🔺ویکی شیعه.
📚 #احکام_دین
https://eitaa.com/joinchat/2180841684C627422eaea
⚜️ ڕاه ســعــادتـــ ⚜️
🌸ادامه #داستان حضرت هود🌸 قسمت پنجم 👇👇 🍃عكس العمل لجوجانه قوم عاد در برابر هود🍃 قوم هود در برابر
🌸ادامه #داستان حضرت هود🌸
قسمت ششم 👇👇
🌿عذاب شديد و هلاكت سخت قوم عاد🌿
به عذاب سختى كه خداوند بر قوم عاد فرستاد و آنها را به هلاكت رسانيد، در آيات متعدد قرآن اشاره شده است كه از همه آنها چنين بر مى آيد كه عذاب آنها بسيار سخت و وحشتناك بوده است.
در سوره حاقه آيه 6 به بعد چنين آمده است:
خداوند تندبادى طغيانگر و سرد و پرصدا را هفت شب و هشت روز پى در پى و بنيانكن بر قوم عاد مسلّط كرد، آن قوم ياغى همچون تنه هاى پوسيده و نخلهاى تو خالى در ميان آن تندباد كوبنده بر زمين افتادند و به هلاك رسيدند، و همه آنها نابود شدند.
سرزمين قوم عاد، بسيار پردرخت و خرم و حاصلخيز بود، وقتى كه از دعوت حضرت هود سرپيچى كردند، خداوند باران رحمتش را به مدت هفت سال از آنها بازداشت. خشكسالى و قحطى، همه جا را فرا گرفت. هوا خشك و گرم و خفه كننده شده بود.
حضرت هود به آنها فرمود: توبه و استغفار كنيد، تا خداوند باران رحمتش را به سوى شما بفرستد. ولى آنها بر عناد و سركشى خود افزودند و دعوت آن حضرت را به مسخره گرفتند. خداوند به هود وحى كرد كه فلان وقت عذاب دردناكى به صورت باد تند و كوبنده بر آنها مى فرستم.
آن وقت فرا رسيد، وقتى ملت گنهكار عاد به آسمان نگريستند ابرى را ديدند كه به سوى سرزمين آنها حركت مى كند، تصور كردند كه ابر نشانه باران است، از اين رو شادمان شدند، و گفتند: اين ابرى است بارانزا كه به سوى دره ها و آبگيرهايمان رو مى آورد. به استقبال آن شتافتند، و در كنار دره ها و سيل گيرها آمدند تا منظره نزول باران پربركت را بنگرند و روحى تازه كنند.
ولى به زودى به آنها گفته شد: اين ابر بارانزا نيست، اين همان عذاب وحشتناكى است كه براى آمدنش شتاب مى كرديد، اين تندباد شديدى است كه حامل عذاب دردناكى خواهد بود.
طولى نكشيد كه آن باد تند و ويرانگر فرا رسيد، و اموال و چهارپايان و خود آنها را نابود كرد.
نخستين بار كه متوجه ابر سياه پر گرد و غبار شدند، وقتى بود كه آن باد به سرزمين آنها رسيد و چهارپايان و چوپانان آنها را كه در اطراف بودند، از زمين برداشت و به هوا برد، خيمه ها را از جا مى كند و چنان بالا مى برد كه آنها به صورت ملخى ديده مى شدند، هنگامى كه آن صحنه وحشتبار را ديدند، فرار كردند و به خانه هاى خود پناه بردند و درها را به روى خود بستند، ولى باد آن چنان تند بود كه درها را از جا مى كند، و آنها را بر زمين مى كوبيد و با خود مى برد و پيكرهاى بى جان آنها را زير خروارها شن، پنهان مى ساخت.
آرى آنها آن چنان در چنبره عذاب الهى قرار گرفتند كه به فرموده قرآن
⭐️ما تَذَرُ مِن شىء َاتَت عَلَيهِ الّا جَعَلتهُ كالرّميمِ؛⭐️
آن تندباد از هر چيز كه مى گذشت، آن را رها نمى كرد، تا اين كه آن را همچون استخوانهاى پوسيده مى نمود.
ادامه دارد....
https://eitaa.com/joinchat/2180841684C627422eaea
⚜️ ڕاه ســعــادتـــ ⚜️
🔴سرگذشت ارواح در عالم برزخ(قسمت ۵) عجب پروندهای! کوچکترین عمل خوب یا زشت مرا در خود جای داده بود
🔴سرگذشت ارواح در عالم برزخ (قسمت ۶)
در حالیکه پرونده اعمالم بر گردنم سنگینی میکرد با زحمت سرم را بلند کردم و از دیدن شخصی که روبرویم نشسته بود در تعجب فرو رفتم. جوانی خوش سیما و خوش سیرت بود، که با انگشت، اشک از گوشه چشمانم پاک کرد و لبخندی هدیه ام نمود.
به نشانه ادب،سلام کردم و در مقابلش دو زانو، برجای نشستم و خیره به چشمان زیبایش، حیرت زده زیر لب زمزمه کردم:
فتََبارکَ اللهُ احسُنُ الخالقینَ.
پس آنگاه با صدایی رسا پرسیدم: شما کیستید که دوست و همدم من در این لحظه های وحشت و غربت گشته اید؟
در حالیکه لبخندی بر لبانش، نقش بسته بود، پاسخ داد: غریبه نیستم، از آشنایان این دیار توام و همدم و مونست در این راه پرخطر.
گفتم: زهی توفیق... اما به راستی تو کیستی؟ بی شک از اهالی آن دنیای غریب نیستی، زیرا در تمام عمر کسی به زیبایی تو ندیده و نیافته ام.
با همان لبخند که بر لبانش نقش بسته بود با طعنه گفت: حق داری مرا نشناسی! چرا که در دنیا به من کم توجه بودی.
من نتیجه ذره، ذره اعمال خیر توام که اینک مرا به این صورت می بینی. نامم نیک و هادی و راهنمای تو در این راه پر خطر می باشم.
آنگاه از من خواست که پرونده سمت راستم را به او بسپارم. پرونده را به او سپردم و گفتم: از اینکه مرا از تنهایی رهایی بخشیدی، و همدم و همراه من در این سفر خواهی بود بسیار ممنونم و سپاسگذار.
گفت: تا آنجایی که در توانم باشد، برای لحظه ای تنهایت نخواهم گذاشت. مگر آنکه...
رنگ از رخسارم پرید، وحشت زده پرسیدم: مگرچه؟ گفت مگر آنکه آن شخص دیگر که هم اکنون از راه می رسد بر من غلبه یابد که دیگر خود می دانی و آن همراه! پرسیدم آن شخص کیست؟
گفت: تا آن جا که به یاد دارم، فقط نامه اعمال سمت راستت را به من سپردی...
اما نامه اعمال سمت چپ تو، هنوز بر شانه ات آویزان است و چیزی نمی گذرد که شخصی دیگر که نامش گناه است، آن را از تو باز پس خواهد گرفت. آنگاه اگر او بر من غلبه پیدا کند با او همنشین خواهی شد، وگر نه در تمام این راه پر خطر تو را همراه خواهم بود.
گفتم: پرونده او را می دهم تا از اینجا برود. نیک گفت: او نتیجه اعمال ناپسند و گناه توست و دوست دارد در کنارت بماند.
گفتگوهامان ادامه داشت، تا اینکه احساس کردم بوی بسیار نامطبوعی شامه ام را آزار می دهد. آن بوی متعفن تمام فضا را پر کرد و باعث قطع گفتگوهایمان شد. در این لحظه هیکل زشت و کریهی در قبر ظاهر شد....
✍ ادامه دارد..
➥
https://eitaa.com/joinchat/2180841684C627422eaea