eitaa logo
⚜️ ڕاه ســعــادتـــ ⚜️
216 دنبال‌کننده
8.9هزار عکس
9.7هزار ویدیو
106 فایل
یــــا ابـــاصـــالــح المــہـد ے ادࢪڪـنــے ارتبــاط بـا خــادم ڪـانـال: @rahimi_1363 بـا بـه إشـتــراڪـ گـذاشـٺــن لینـڪـ ڪـانـال راه ســعــادٺ،در ثـــوابــــ نـشـــر مـطـالــبـــ شــریـڪـ بــاشـیــد ۩؎ @masirsaadatee
مشاهده در ایتا
دانلود
🔅 ✍️ مشت خدا از همه بزرگ‌تره 🔹دختر کوچولو وارد بقالی شد و کاغذی رو به‌طرف بقال دراز کرد و گفت: مامانم گفته چیزایی که در این لیست نوشته رو لطفاً بهم بدین، اینم پولش. 🔸بقال کاغذ رو گرفت و لیست نوشته‌شده در کاغذ رو فراهم کرد و به دست دختربچه داد. 🔹بعد لبخندی زد و گفت: چون دختر خوبی هستی و به حرف مامانت گوش می‌دی، می‌تونی یک مشت شکلات به‌عنوان جایزه برداری. 🔸ولی دختر کوچولو از جای خودش تکون نخورد! 🔹مرد بقال که احساس کرد دختربچه برای برداشتن شکلات‌ها خجالت می‌کشه، گفت: دخترم! خجالت نکش، بیا جلو خودت شکلات‌هاتو بردار. 🔸دخترک پاسخ داد: عمو! نمی‌خوام خودم شکلات‌ها رو بردارم، می‌شه شما بهم بدین؟ 🔹بقال با تعجب پرسید: چرا دخترم؟ مگه چه فرقی می‌کنه؟ 🔸دخترک با خنده‌ای کودکانه گفت: آخه مشت شما از مشت من بزرگتره! 🔹خیلی از ما آدم‌بزرگ‌ها، حواسمون به‌اندازه‌ یک بچه کوچک هم جمع نیست که بدونیم و مطمئن باشیم که مشت خدا از مشت آدم‌ها و وابستگی‌های اطرافشون بزرگتره. 🆔 https://eitaa.com/joinchat/2180841684C627422eaea
💥 😈 ﺍﺑﻠﻴﺲ ﮔﻔﺖ: 🖐🏻ﭘﻨﺞ ﻧﻔﺮ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﻛﻪ ﻫﻴﭻ ﭼﺎﺭﻩ ﺍﻱ ﺑﺮﺍﻱ ﺁﻧﻬﺎ ﻧﺪﺍﺭﻡ 😑 ☝🏻ﺍﻣﺎﺩﻳﮕﺮﻣﺮﺩﻣﺎﻥ‌ﺩﺭ ﻣﺸﺖ ﻣﻦ ﻫﺴﺘﻨﺪ...😉 1️⃣ ﻫﺮ ﻛﻪ ﺑﺎ ﻧﻴﺖ ﺩﺭﺳﺖ ﺑﻪ ﺧﺪﺍ ﭘﻨﺎﻩ ﺑﺮﺩ💖 ﻭ ﺩﺭ ﻫﻤﻪ ﻛﺎﺭﻫﺎﻳﺶ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺗﻜﻴﻪ ﻛﻨﺪ😍✔️ 2️⃣ ﻛﺴﻲ ﻛﻪ ﺷﺐ ﻭ ﺭﻭﺯ ﺑﺴﻴﺎﺭ ﺧﺪﺍ ﮔﻮﻳﺪ📿✔️ 3️⃣ ﻛﺴﻲ ﻛﻪ ﺑﺮﺍﻱ ﺑﺮﺍﺩﺭ ﻣﺆﻣﻨﺶ ﺁﻥ ﭘﺴﻨﺪﺩ ﻛﻪ ﺑﺮﺍﻱ ﺧﻮﺩ ﻣﻲ‌ﭘﺴﻨﺪﺩ🙂✔️ 4️⃣ﻛﺴﻲ ﻛﻪ ﻫﺮ ﮔﺎﻩ ﻣﺼﻴﺒﺘﻲ ﺑﻪ ﺍﻭ ﻣﻲ‌ﺭﺳﺪ😪 ﺑﻲ ﺗﺎﺑﻲ ﻧﻤﻲ ﻛﻨﺪ😇✔️ 5️⃣ ﻭ ﻫﺮ ﻛﺴﻲ ﻛﻪ ﺑﻪ ﺁﻧﭽﻪ 💖ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﻗﺴﻤﺘﺶ ﻛﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ😃 ﻭ ﻏﻢ ﺭﻭﺯﻳﺶ ﺭﺍ ﻧﻤﻲ ﺧﻮﺭﺩ☺️✔️ 📚 ﺍﻟﺨﺼﺎﻝ، ﺝ۱ ، ﺹ۲۸۵ _☀️ 🌤 ⛅️ ☁️_ @masirsaadatee ڪـانـال ڕاه سـعــادٺــ↑↑↑ مـا را بـہ دوسـٺــان خــود مـعـرفـے ڪنـیـد🌹
💥 🌷 بِسمِ الله الرَّحمنِ الرَّحيم 🌷 📋 🤩 روایت شده که جماعتی از يهود 👥 عروسى داشتند و خدمت 🌸 رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلم رسیدند و عرض کردند ↘️ که بین ما حق همسایگی است و درخواست كردند كه اجازه دهد 🌺 فاطمه سلام الله علیها در مجلس عروسى در خانه آنها شرف حضور پيدا كند 😉 🌸 حضرت فرمود: 🌺 فاطمه شوهر دارد و اختيار فاطمه با اوست 😊 درخواست كردند كه شما به امیرالمومنین علی علیه السلام بفرمائيد تا اجازه بدهد و زنان يهود 👥 چندانكه در توان آنها بود از لباسهاى زرباف 👗 و اطلس و ديبا و زينتهاى طلا براى خود مهيا كرده بودند و خويش را كاملا به آن زينتها مزين ساخته بودند 😉❗ و چنان گمان مى‌كردند كه 🌺 فاطمه سلام الله علیها با آن چادر وصله‌دار و لباس كهنه بر آنها وارد مى‌شود و او را مورد سخريه و استهزاء قرار مى‌دهند و شماتت و سرزنش مى‌نمايند 😌❌ در آن حال جبرئيل حاضر شد با انواع و الوان لباسهاى بهشتى و زينتهاى گوناگون كه هيچ ديده آن را نديده بود 🤩👌🏻 اين وقت 🌺 فاطمه علیها السلام خود را به آن زينتها مزين نمود و لباسهاى بهشتى را دربر فرمود 👌🏻 چون به زنان يهود 👥 وارد گرديد بى‌اختيار به سجده افتادند و بسیار تعجب كردند و به اين سبب جماعت بسيارى از يهود به شرف اسلام مشرف شدند 😍✔ 《📓بحار الأنوار ج 43 ص30》 [🌼♦️] _ ☀️ 🌤 ⛅️ ☁️_ 『•🤍𝐉𝐎𝐈𝐍⇣•』_ _ _ _ •⌈↝‌ @masirsaadatee 🌸⃟🕊 ڪـانـال ڕاه سـعــادٺــ↑↑↑ مـا را بـہ دوسـٺــان خــود مـعـرفـے ڪنـیـد🌹
💥 💫 بِسمِ الله الرَّحمنِ الرَّحيم 💫 📋 حق الناس شوخی بردار بردار نیست‼️ 👤 سالکی نقل کرد ، بر سر مزار مؤمنی ⚰ مشغول ذکر بودم که یک‌مرتبه دست داد. دیدم عالمی نورانی 👳🏻 روی منبر صحبت می‌کرد و همه را کرده بود 🤩 در این میان از پشت سرم صدای خِش‌خشی آمد و دیدم مار بدهیبتی 🐍 جلو می‌آید. مار 🐍 جلو رفت تا به منبر رسید و آن آقا رنگ باخت و کلام را قطع و دهان را باز کرد و این مار ، فک او را گرفت 😱 آن آقا افتاد و مجلس به هم خورد 😕 بعداز مدتی که به خود آمد از او پرسیدم چه بر شما آمده است ⁉️ 👳🏻 گفت : بیست سال است که شلاقِ یک «اِی» را می‌خورم ❗ این موضوع هفته‌ای یک بار عیش مرا 😔 👳🏻 [ماجرا از این قرار است که] من معتمد و ریش‌سفید محل بودم و قباله‌ها و ازدواج‌ها با شهادت من انجام می‌گرفت 😉 یک روزی پسر من ۱۸ساله شد و از دختری که می‌شناختم برایش خواستگاری کردم اما اعلام کردند که آن دختر ، پسر شما را نپسندید 😊 این امر بر من گران آمد ولی چون متدیّن بودم از او بدگویی نکردم الّا اینکه وقتی مردم 👥 از من درباره‌ی او می‌پرسیدند می‌گفتم « ! سخن دیگری بپرسید» 😬👌🏻 و ظاهراً مردم 👥 از این تعبیر من می‌فهمیدند که او خوب نیست و لذا کسی با او ازدواج نکرد ❗ لذا از آن روزی که این‌جا آمده‌ام می‌گویند تا او تو را نبخشد 😰✔ 👤 استاد ابوالفضل بهرام‌پور 《📓از کتاب زندگی با قرآن 》 ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌ [🌼♦️] _ ☀️ 🌤 ⛅️ ☁️_ 『•🤍𝐉𝐎𝐈𝐍⇣•』_ _ _ _ •⌈↝‌ @masirsaadatee 🌸⃟🕊 ڪـانـال ڕاه سـعــادٺــ↑↑↑ مـا را بـہ دوسـٺــان خــود مـعـرفـے ڪنـیـد🌹
💥 💎 بِسمِ الله الرَّحمنِ الرَّحيم 💎 📋 فرجام چشم چرانی در شهری سه برادر بودند که یکی از آن ها مؤذن 🗣 مسجد 🕌 بود و در بالای مناره مسجد ، اذان می گفت این برادر پس از چند سال فوت کرد و برادر دوم مؤذن 🗣 شد و بر بالای مناره مسجد 🕌 اذان می گفت او هم حدود ده سال به مؤذنی مشغول بود تا اینکه برادر دوم هم فوت کرد ): پس از آن مردم نزد برادر سوم 👨🏻‍💼 رفتند و از او خواستند او هم چون دو برادرش به اذان گوئی 🗣 بپردازد ✔ اما وی از پذیرفتن اجتناب کرد. وقتی با اصرار زیاد مردم 👥 روبرو شد به آنان گفت: «من اذان گفتن را بد نمی دانم ولی اگر صد برابر پولی 💵 را که پیشنهاد می کنید به من بدهید باز هم نخواهم پذیرفت 😊‼️ زیرا این کار باعث شد دو برادر من بی ایمان از دنیا 🌎 بروند 😰 وقتی لحظات آخر عمر برادر بزرگترم رسید خواستم بر بالینش سوره یس 📖 تلاوت کنم که با اعتراض و فریاد و نهیب او مواجه شدم 😨⚠️ او می گفت : قرآن چیست ⁉️ چرا برایم قرآن می خوانی ⁉️ هم به این صورت در هنگام مرگش به من اعتراض کرد 😔❌ از ♥️خداوند کمک خواستم که علت این امر را برایم روشن گرداند زیرا آنان مؤذن 🗣 بودند و این کار از آنان انتظار نمی رفت 👌🏻 خداوند برای آنکه ماجرا را به من بفهماند زبان او را گویا کرد و در این هنگام برادرم گفت : «ما هر گاه که بالای مناره مسجد 🕌 می رفتیم به خانه های مردم 🏘 نگاه می کردیم و به محارم مردم چشم می دوختیم 😱‼️ ✳ و خلاصه چشم چرانی باعث این بی ایمانی و عذاب گردیده است ⚠️ [🌼♦️] _ ☀️ 🌤 ⛅️ ☁️_ ‌ 『•🤍𝐉𝐎𝐈𝐍⇣•』_ _ _ _ •⌈↝‌ @masirsaadatee 🌸⃟🕊 ڪـانـال ڕاه سـعــادٺــ↑↑↑ مـا را بـہ دوسـٺــان خــود مـعـرفـے ڪنـیـد🌹
✨﷽✨ 🔴تو برای خدا باش، خدا و همه ملائکه‌اش برای تو خواهند بود ✍آیت‌الله شیخ محمدتقی بهلول می‌فرمودند: ما با کاروان و کجاوه به گناباد می‌رفتیم. وقت نماز شد. مادرم کاروان‌دار را صدا کرد و گفت: کاروان را نگهدار، می‌خواهم اول وقت نماز بخوانم. کاروان‌دار گفت: بی‌بی! دو ساعت دیگر به فلان روستا می‌رسیم. آنجا نگه می‌دارم تا نماز بخوانیم. مادرم گفت: نه، می‌خواهم اول وقت نماز بخوانم. کاروان‌دار گفت: نه مادر، الان نگه نمی‌دارم. مادرم گفت: نگهدار. کاروان‌دار گفت: اگر پیاده شوید، شما را می‌گذارم و می‌روم. مادرم گفت: بگذار و برو. من و مادرم پیاده شدیم. کاروان حرکت کرد. وقتی دور شد وحشتی به دل من نشست که چه خواهد شد؟ من هستم و مادرم، دیگر کاروانی نیست. شب دارد فرا می‌رسد و ممکن است حیوانات حمله کنند. ولی مادرم با خیال راحت با کوزه آبی که داشت، وضو گرفت و نگاهی به آسمان کرد، رو به قبله ایستاد و نمازش را خواند. لحظه به لحظه رُعب و وحشت در دل منِ شش هفت ساله زیادتر می‌شد. در همین فکر بودم که صدای سُم اسبی را شنیدم. دیدم یک درشکه خیلی مجلل پشت سرمان می‌آید. کنار جاده ایستاد و گفت: بی‌بی کجا می‌روی؟ مادرم گفت: گناباد. او گفت: ما هم به گناباد می‌رویم. بیا سوار شو. 🤲 یک نفس راحتی کشیدم و گفتم خدایا شکر. مادرم نگاهی کرد و دید یک نفر در قسمت مسافر درشکه نشسته و تکیه داده. به سورچی گفت: من پهلوی مرد نامحرم نمی‌نشینم. سورچی گفت: خانم، فرماندار گناباد است. بیا بالا، ماندن شما اینجا خطر دارد. کسی نیست شما را ببرد.مادرم گفت: من پهلوی مرد نامحرم نمی‌نشینم! در دلم می‌گفتم مادر بلند شو برویم. خدا برایمان درشکه فرستاده است. ولی مادرم راحت رو به قبله نشسته بود و تسبیح می‌گفت. آقای فرماندار رفت کنار سورچی نشست و گفت: مادر بیا بالا، اینجا دیگر کسی ننشسته است. مادرم کنار درشکه نشست و من هم کنار او نشستم و رفتیم. در بین راه از کاروان سبقت گرفتیم و زودتر به گناباد رسیدیم. اگر انسان بنده‌ٔ خدا شد و در همه حال خشنودی خدا را در نظر گرفت، بيمه مى‌شود و خداوند تمام امور او را كفايت و كفالت مى‌كند. 💠 «أَلَيْسَ اللَّهُ بِكافٍ عَبْدَهُ؛ آیا خداوند برای بنده‌اش کافی نیست؟» (سورۀ زمر: آیۀ 36) ‌‌ ┅┅┅┅┅┅┅┅┅┅┅ 『•🤍𝐉𝐎𝐈𝐍⇣•』_ _ _ _ •⌈↝‌ @masirsaadatee 🌸⃟🕊 ڪـانـال ڕاه سـعــادٺــ↑↑↑ مـا را بـہ دوسـٺــان خــود مـعـرفـے ڪنـیـد🌹
💥 💫 بِسمِ الله الرَّحمنِ الرَّحيم 💫 📋 اهمیّت صلوات 🤩 👳🏻 مرحوم قطب الدّین راوندی رضوان اللّه تعالی علیه به نقل از ابوهاشم جعفری حکایت نماید :  روزی شخصی 👨🏻 به محضر مبارک حضرت ابوجعفر، علیه السلام وارد شد و داشت : یاابن رسول اللّه ! پدرم 👴🏻 سکته کرده و مرده است و دارای اموال 💰 و جواهراتی بسیار می باشد که من از محلّ آن ها بی اطّلاع ام من دارای عائله ای بسیار سنگین هستم ، که از تامین زندگی آن ها عاجز و ناتوان می باشم 😊 👨🏻 و سپس اظهار داشت : به هر حال من یکی از دوستان و علاقه مندان به شما هستم ،تقاضا مندم به فریاد من برسی و مرا از این مشکل نجات دهید 😰 🌸 امام جواد علیه السلام در پاسخ به تقاضای او فرمود : 🔶 پس از آن که خود را خواندی، بر محمّد و اهل بیتش علیهم السلام ، صلوات بفرست 😊 🔶 پس از آن ، پدرت را در عالم خواب خواهی دید ؛ و آن گاه تو را نسبت به محلّ ثروت و اموالش آگاه می نماید 👌🏻  👨🏻 آن شخص به توصیه حضرت عمل کرد و چون پدر خود را در عالَم خواب دید ، به او گفت : پسرم ! من اموال خود را در فلان مکان و فلان محلّ پنهان کرده ام ، آن ها را بردار و نزد فرزند رسول خدا ، حضرت ابوجعفر ، امام محمّد جواد علیه السلام برو که آن شخص 👨🏻 از خواب بیدار گشت ، صبحگاهان 🌅 به طرف محلّ مورد نظر حرکت کرد و چون به آن جا رسید ، پس از اندکی جستجو اموال 💰 را پیدا نمود و آن ها را برداشت و 🌸 خدمت امام جواد علیه السلام آورد و جریان را برای حضرت بازگو کرد و سپس 👨🏻 گفت : شکر و سپاس خداوند متعال را ، که شما آل محمّد علیهم السلام را این چنین گرامی داشت ؛ و از شما را از بین خلایق برگزید ، تا مردم را از مشکلات و گرفتاری ها نجات بخشید 😍✔ [🌼♦️] _ ☀️ 🌤 ⛅️ ☁️_ 『•🤍𝐉𝐎𝐈𝐍⇣•』_ _ _ _ •⌈↝‌ @masirsaadatee 🌸⃟🕊 ڪـانـال ڕاه سـعــادٺــ↑↑↑ مـا را بـہ دوسـٺــان خــود مـعـرفـے ڪنـیـد
💥 💫 بِسمِ الله الرَّحمنِ الرَّحيم 💫 📋 حق الناس شوخی بردار بردار نیست‼️ 👤 سالکی نقل کرد ، بر سر مزار مؤمنی ⚰ مشغول ذکر بودم که یک‌مرتبه دست داد. دیدم عالمی نورانی 👳🏻 روی منبر صحبت می‌کرد و همه را کرده بود 🤩 در این میان از پشت سرم صدای خِش‌خشی آمد و دیدم مار بدهیبتی 🐍 جلو می‌آید. مار 🐍 جلو رفت تا به منبر رسید و آن آقا رنگ باخت و کلام را قطع و دهان را باز کرد و این مار ، فک او را گرفت 😱 آن آقا افتاد و مجلس به هم خورد 😕 بعداز مدتی که به خود آمد از او پرسیدم چه بر شما آمده است ⁉️ 👳🏻 گفت : بیست سال است که شلاقِ یک «اِی» را می‌خورم ❗ این موضوع هفته‌ای یک بار عیش مرا 😔 👳🏻 [ماجرا از این قرار است که] من معتمد و ریش‌سفید محل بودم و قباله‌ها و ازدواج‌ها با شهادت من انجام می‌گرفت 😉 یک روزی پسر من ۱۸ساله شد و از دختری که می‌شناختم برایش خواستگاری کردم اما اعلام کردند که آن دختر ، پسر شما را نپسندید 😊 این امر بر من گران آمد ولی چون متدیّن بودم از او بدگویی نکردم الّا اینکه وقتی مردم 👥 از من درباره‌ی او می‌پرسیدند می‌گفتم « ! سخن دیگری بپرسید» 😬👌🏻 و ظاهراً مردم 👥 از این تعبیر من می‌فهمیدند که او خوب نیست و لذا کسی با او ازدواج نکرد ❗ لذا از آن روزی که این‌جا آمده‌ام می‌گویند تا او تو را نبخشد 😰✔ 👤 استاد ابوالفضل بهرام‌پور 《📓از کتاب زندگی با قرآن 》 ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌ [🌼♦️] _ ☀️ 🌤 ⛅️ ☁️_ •🤍𝐉𝐎𝐈𝐍⇣•』_ _ _ _ •⌈↝‌ @masirsaadatee 🌸⃟🕊 ڪـانـال ڕاه سـعــادٺــ↑↑↑ مـا را بـہ دوسـٺــان خــود مـعـرفـے ڪنـیـد
✨﷽✨ 🔴به ناخدای کشتی زندگی‌ات اعتماد کن ✍زن و شوهری با کشتی به مسافرت رفتند. کشتی چند روز آرام در حرکت بود که ناگهان طوفانی آمد و موج‌های هولناکی به راه انداخت. کشتی پر از آب شد. ترس همگان را فراگرفت و ناخدا گفت: همه در خطرند و نجات از این گرفتاری نیاز به معجزه خداوند دارد.زن نتوانست اعصاب خود را کنترل کند و سر شوهر داد و بی‌داد کرد، اما با آرامش شوهر مواجه شد، پس بیشتر اعصابش خرد شد و او را به سردی و بی‌خیالی متهم کرد. شوهر با چشمان و روی درهم‌کشیده به زنش نگریست. خنجری بیرون آورد و بر گلوی زن گذاشت. سپس در نهایت جدیت گفت:آیا از خنجر می‌ترسی؟زن گفت: نه. شوهر گفت: چرا؟زن گفت: چون خنجر در دست کسی است که به او اطمینان دارم و دوستش دارم.شوهر تبسمی زد و گفت: حالت من نیز مانند توست. این امواج هولناک را در دستان کسی می‌بینم که به او اطمینان دارم و دوستش دارم. آری! زمانی که امواج زندگی، تو را خسته و ملول کرد و طوفان، زندگی تو را فراگرفت، زمانی که همه چیز را علیه خود دیدی، نترس! زیرا خدایت تو را دوست دارد و اوست که بر همه طوفان‌های زندگی‌ات توانا و چیره است. ‌‌‌🤍𝐉𝐎𝐈𝐍⇣•』_ _ _ _ •⌈↝‌ @masirsaadatee 🌸⃟🕊 ڪـانـال ڕاه سـعــادٺــ↑↑↑ مـا را بـہ دوسـٺــان خــود مـعـرفـے ڪنـیـد
💥 ✨بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم ✨   🧕🏻 ﺳﺎﺭه، ﺩﻭ ﺳﺎﻝ ﭘﺲ ﺍﺯ ⚔ﺟﻨﮓ ﺑﺪﺭ ﺍﺯ ﻣﮑﻪ ﺑﻪ ﻣﺪﯾﻨﻪ ﺁﻣﺪ ﻭ ﻧﺰﺩ ﭘﯿﺎﻣﺒﺮ ﺍﮐﺮﻡ (صلی الله علیه و آله) ﺭﻓﺖ. 🌸 ﭘﯿﺎﻣﺒﺮ ﺑﻪ ﺍﻭ ﻓﺮﻣﻮﺩ: 🌸 ﻣﺴﻠﻤﺎﻥ ﺷﺪه‌ﺍﯼ؟⁉️ 🧕🏻 ﻧﻪ 🌸 ﺑﺮﺍﯼ ﻗﺒﻮﻝ ﺩﯾﻦ ﺍﺳﻼﻡ ﺑﻪ ﻣﺪﯾﻨﻪ ﺁﻣﺪهﺍﯼ؟⁉️ 🧕🏻ﻧﻪ 🌸 ﭘﺲ ﺑﺮﺍﯼ ﭼﻪ ﺁﻣﺪهﺍﯼ؟⁉️🤔 🧕🏻 ﺷﻤﺎ همیشه ﺑﺮﺍﯼ ﻣﺎ ﭘﻨﺎه ﻭ ﭘﺸﺘﯿﺒﺎﻥ ﺑﻮﺩﯾﺪ، ﺍﮐﻨﻮﻥ ﻣﻦ ﭘﺸﺘﯿﺒﺎنی ﻧﺪﺍﺭﻡ ﻭ ﻧﯿﺎﺯﻣﻨﺪ ﺷﺪهﺍﻡ، ﺁﻣﺪهﺍﻡ ﺗﺎ ﺑﻪ ﻣﻦ ﮐﻤﮏ ﮐﻨﯿﺪ؛ 👕 نه جامه‌ای دارم، نه مرکبی و💰 نه پولی که زندگی ام را بگذرانم.😔 🌸ﺗﻮ ﮐﻪ در🕋 مکه روزگاری ﺁﻭﺍﺯهﺧﻮﺍﻥِ ﺟﻮﺍﻧﺎﻥ ﺑﻮﺩﯼ، ﭼﻄﻮﺭ شد که ﻣﺤﺘﺎﺝ ﺷﺪﯼ؟⁉️🤔 🧕🏻ﭘﺲ ﺍﺯ ﺟﻨﮓ ﺑﺪﺭ ﮐﺴﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﺁﻭﺍﺯهﺧﻮﺍﻧﯽ سراغ من نمی‌آید، فراموش خاص و عام شده‌ام، به سختی زندگی می‌کنم.😢 🌸 ﭘﯿﺎﻣﺒﺮ (صلی الله علیه وآله) ﺑﻪ ﺧﺎﻧﺪﺍﻥ ﺧﻮﺩ ﺩﺳﺘﻮﺭ ﺩﺍﺩﻧﺪ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺁﻥ ﺯﻥ ﮐﻤﮏ ﮐﻨﻨﺪ. 🌸ﺁﻧﺎﻥ ﮐﻤﮏ ﮐﺮﺩﻧﺪ ﻭ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺟﺎﻣﻪ ﻭ ﻣﺮﮐﺐ ﻭ ﭘﻮﻝ ﺩﺍﺩﻧﺪ.😊✔️ ✳️عجیب ﺭﻭﺍیتی است! هم عجیب و هم ﻏﺮﯾﺐ! 1⃣ﯾﮑﯽ ﺍینکه ﺍﯾﻦ ﺯﻥ ﻣﻮﻗﻌﯽ ﮐﻪ ﺩﺭ🕋 ﻣﮑﻪ 🎤ﺧﻮﺍﻧﻨﺪه ﺑﻮﺩه، ﻫﻢ ﺍﺯ ﭘﯿﺎﻣﺒﺮ ﮐﻤﮏ ﻣﯽﮔﺮﻓﺘﻪ ﻭ هم ﭘﯿﺎﻣﺒﺮ ﭘﻨﺎه ﺍﻭ ﺑﻮﺩه است.👌🏻 2⃣ ﺩﻭﻡ ﺍینکه ﻧﻔﺮﻣﻮﺩ ﻗﻮﻝ ﺑﺪه ﺧﻮﺍﻧﻨﺪﮔﯽ ﻧﮑﻨﯽ ﺗﺎ ﮐﻤﮑﺖ ﮐﻨﻢ، ﺑﻠﮑﻪ ﺩﺳﺘﻮﺭ ﺩﺍﺩ ﮐﻤﮑﺶ ﮐﻨﻨﺪ.✔️ 3⃣ ﺳﻮﻡ اینکه ﻫﻨﻮﺯ ﻣﺸﺮﮎ ﺑﻮﺩ ﻭ ﻧﻤﯽﺧﻮﺍﺳﺖ ﻣﺴﻠﻤﺎﻥ ﺷﻮﺩ، ﺁﻣﺪ ﮐﻤﮏ ﮔﺮﻓﺖ ﻭ ﺭﻓﺖ! 🤲🏻 ﺧﺪﺍﯾﺎ! ﻣﺎ ﭼﻪ ﭼﯿﺰﻣﺎﻥ ﺷﺒﯿﻪ ﭘﯿﺎﻣﺒﺮ تو ﺍﺳﺖ؟⁉️💔 📚ترجمه الحیاه علامه ﻣﺤﻤﺪﺭﺿﺎ ﺣﮑﯿﻤﯽ، ﺟﻠﺪ ﻧﻬﻢ، ﺹ ۲۳۲ 🦋الَّلهُمَّ صلِّ عَلی مُحَمَّدٍ و آلِ مُحَمَّد و عجِّل فَرَجَهُم🦋 _☀️ 🌤 ⛅️ ☁️_ حـاجـتــღ ࢪوا بـاشـےد🤲     °•○●°•🍃🌸🍃•°●○•° ↬@masirsaadatee↫ °•○●°•🍃🌸🍃•°●○•°
💥 ✨بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم✨ 🌺امام صادق علیه السلام می فرماید: 🏞 روزی حضرت عیسی علیه السلام بربالای بلندی ایستاده بود. 👿ابلیس بر او عیان شد و گفت: 👿 تو که می گویی خداوند برهرکاری تواناست، از این بلندی خودت را پائین بینداز تا خداوند تو را نگه دارد.😐 🌺حضرت فرمود: ❌ سزاوار نیست بنده ای بخواهد خدا را آزمایش کند،😉 ⏪ بلکه اوست که بندگانش را می آزماید. ✅ 🌺 آن معجزات را خداوند به من اجازه داده و این را اجازه نفرموده است.(1)😁✅ 📕 (1)بحارالأنوار، ج 60، ص 252. 📗منبع : ما و ابلیس، ص: 263؛ غضنفری، علی 🦋اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ و عجل فرجهم🦋 _☀️ 🌤 ⛅️ ☁️_ حـاجـتــღ ࢪوا بـاشـےد🤲     °•○●°•🍃🌸🍃•°●○•° ↬@masirsaadatee↫ °•○●°•🍃🌸🍃•°●○•°
✨﷽✨ 💥 🔷 یڪ پدر پیر 👴🏻بہ پسرش👱🏻‍♂: 💢 هیچ دستی✋🏻 در هیچ جای این دنیا🌍 و 😢 را با دستان خود ✴️👥 💢 استخوانی ندارد✋🏻 ولی اینقدر 💪🏻هست ڪہ بتواند بہ راحتی قلبی را 💔 ✴️☝️🏻 ❗️ 💢بہ ڪسانی👥 ڪہ حرف میزنند اعتنا_باش😌 آنها 👥 جایشان همانجاست دقیقا 😏 ✴️ ✔️ 💢گاهی خداوند از تو ڪسی 👤یا چیزی را از تو ☝️🏻 بہ برگشتنش 🚫 😔 ✴️ خداوند وجود دارد،پس را قبول ڪن✔️ 🔹عمر من 0⃣8⃣ سالہ ولی مثل 8⃣ ⌛️ گذشت و دارہ بہ پایان میرسہ تو این دقیقہ‌های ڪم⏰،ڪسی👤 را از دست خودت ❌ 💢 بہ ☝️🏻 هست ✔️✋🏻نہ بہ . اگر صدای بلند🗣 بود سگ🐕 سرور 👑 مردان بود😐 💢قبل از اینڪہ سرت را 👆🏻 ببری و را بہ پیش ☑️نظری بہ 👇🏻 بینداز و را .🤲🏻🌸 ✴️🦋            👈🏻 _☀️ 🌤 🌥 ☁️ _ ڪلیڪ ↩️ ‌‌↶به مابپـــ💕ــــیوندید↷ ─➤🌿⊱•❁•─ 🥀─•❁•⊰ ڪپے‌بہ‌نیت‌ظہوࢪ ⛥ߊ‌ࡋࡋܣُܩَ ࡃَܟ᳝ߺّࡋ ࡋ၄‌ࡋܢߺِِّ࡙ࡏ ߊ‌ࡋܦ߭ܝ‌ّܟ᳝ߺ ╔═ೋ✿࿐ ⛥ @masirsaadatee ╚🦋⃟ٖٜٖٜٖٜ🌤════ೋ❀⛥࿐ ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌