⚜️ ڕاه ســعــادتـــ ⚜️
📘 #از_آدم_تا_خاتم 📖 📝 #پارت_سی_و_هشتم 🔻 #حضرت_هود_علیه_السلام 🔹 #هودِ پیامبر #فرزند🧑 #شالخبن_ار
📘 #از_آدم_تا_خاتم 📖
📝 #پارت_سی_و_نهم
🔻 #هود_و_مردم_قوم_عاد
♥️ #خداوند هود را میان #قوم_عاد فرستاد.
✨[هود در میان آنها آمد و گفت؛ #از_خدا_بترسید و فرمان مرا بپذیریرد، برای شما #معبودی_جز_خدا_نیست. ]✨
🔹قوم عاد #بت_پرست بودند، دین آدم و نوح را فراموش کرده بودند و #تابع_ستمگران شده بودند. 😕
حضرت #هود مردم را به #خداپرستی و #عدالت 👈🏻 #دعوت_کرد و هرچه می توانست در این راه #کوشش کرد.✅
🔸 #سران_قوم_عاد او را مورد #تمسخر و #آزار و #اذیت قرار دادند و او را #نادان و #دروغگو خواندند.🙁
🍃هود به آنان گفت؛
✨[ #به_یاد_بیاورید قوم پدرانتان، قوم کافر نوح را،☝🏻 آنان در پاسخ هود گفتند؛ یا آنچه را که پدران ما می پرستیدند، #رها کنیم⁉️
🍃 هود گفت؛✨ آیا به نامهای_بتهایتان نمی اندیشید،⁉️
خدا بر #حقیقت آشنا است،✔️
💢 پس #منتظر_عذاب باشید. ]
🍃هود به آنان می فرمود؛
✨ #خدای_یکتا_شریکیندارد✋🏻،
عبادت او جوهر و خلاصه عبادتها است، #حقیقت_ایمان، #عبادت_اوست✔️
↩️این خدا به شما #نزدیک است و شما #نیازی به #شفیع ندارید✋🏻، او از #رگ_گردنتان به شما #نزدیکتر است.✔️✨
🔸 #قوم_هود از او روی گردانده و گفتند؛
👥 تو مرد جاهلی هستی و عقل خود را از دست داده ای😏. تو در میان ما چه #مزیتی داری❓
امتیاز تو بر دیگران چیست⁉️
🍃هود در پاسخ می گفت؛
✨ ای قوم❗
مرا به سفاهت #متهم_نکنید✋🏻،
من مدّتها در بین شما زندگی کرده ام آن وقت نمی گفتید مرد #جاهلی هستم، #چطور الان مرا #متهم به کم عقلی و جهل می کنید⁉️
↩️وقتی هود از قوم خود
👈🏻 #لجاجت_در_گفتار و
👈🏻 #اصرار_به_مخالفت دید.
آنها را خطاب کرد وگفت؛
🍃✨ من خدای خود را #گواه می گیرم که
✋🏻 #وظیفه خود را #انجام_دادهام✔️
✋🏻 و در #ابلاغ_رسالت خود
#کوتاهی_نکردم. ✔️
✨ #هیچگاه بر اثر ترس، دست از کار خود برنداشتم و در راه این #رسالت_آسمانی نهایت سعی خود را نمودم. ✔️
از شما مردم هم #ترسی_ندارم از این به بعد هر #نقشه و #طرحی دارید اجرا کنید توکل من به خدای #یکتا و #بی_همتاست.✨✅
ادامه دارد.....
#بنت_الزهرا
_☀️ 🌤️ 🌥️ ☁️ _
حـاجـتــღ ࢪوا بـاشـےد🤲
°•○●°•🍃🌸🍃•°●○•°
↬@masirsaadatee↫
°•○●°•🍃🌸🍃•°●○•°
⚜️ ڕاه ســعــادتـــ ⚜️
🎬 دانلود سلسله #کلیپ با موضوع #گناه_چیست_توبه_چگونه_است 📌 #قسمت_بیست_و_هشتم: " طاعت و معصیت " 👤 #ا
9.35M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬 دانلود سلسله #کلیپ با موضوع
#گناه_چیست_توبه_چگونه_است
📌 #قسمت_بیست_و_نهم: " سرپرست مؤمنین "
👤 #استاد_پناهیان
👈 گناه و فرمانبرداری دو مرحله دارد: ۱.فرمانبرداری از خدا ۲.فرمانبرداری از پیامبر
⭕️ وقتی پیغمبر و امام، غایب هستند، تکلیف این قسمت از دین چه میشود؟
#یازینب
_ ☀️ 🌤 ⛅️ ☁️_
حـاجـتــღ ࢪوا بـاشـےد🤲
°•○●°•🍃🌸🍃•°●○•°
↬@masirsaadatee↫
°•○●°•🍃🌸🍃•°●○•°
10.23M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#کلیپ 🎬
👤 #استاد_شجاعی
برای درک صحیح اتفاقات آخرالزمان و موثر بودن در مسیر ظهور، فقــط باید «اهل قم» باشی😳 !
💥 این چه حرفیه؟
یعنی بقیهی شیعیان نمیتونن در ظهور نقش داشته باشند!
🤔منظور از «اهل قم» چیه؟
#یازینب
_ ☀️ 🌤 ⛅️ ☁️_
حـاجـتــღ ࢪوا بـاشـےد🤲
°•○●°•🍃🌸🍃•°●○•°
↬@masirsaadatee↫
°•○●°•🍃🌸🍃•°●○•°
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 #کلیپ
✨ مرخصی اموات در جمعه
#یامهدی_العجل
_ ☀️ 🌤 ⛅️ ☁️_
حـاجـتــღ ࢪوا بـاشـےد🤲
°•○●°•🍃🌸🍃•°●○•°
↬@masirsaadatee↫
°•○●°•🍃🌸🍃•°●○•°
14.88M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 #کلیپ
✳ ۳ نکته طلایی برای پدر و مادرایی
که دختر 🧕🏻 دارن ✔
[🌼♦️] #یامهدی_ادرکنی
_ ☀️ 🌤 ⛅️ ☁️_
حـاجـتــღ ࢪوا بـاشـےد🤲
°•○●°•🍃🌸🍃•°●○•°
↬@masirsaadatee↫
°•○●°•🍃🌸🍃•°●○•°
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 #کلیپ بسیار تأثیر گذار👌🏻
⬅️راہ های کنترل شهوت پوچ و خطرناک
💢به عواقب گناہ فکر کنید
#یازینب
_☀️ 🌤️ 🌥️ ☁️ _
حـاجـتــღ ࢪوا بـاشـےد🤲
°•○●°•🍃🌸🍃•°●○•°
↬@masirsaadatee↫
°•○●°•🍃🌸🍃•°●○•°
⚜️ ڕاه ســعــادتـــ ⚜️
🌸🌸🌸🌸🌸 برگرد نگاه کن پارت45 رو به نادیا گفتم: –کاش جایی که امروز من رفتم و دیدم تو هم میومدی مید
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💖برگرد نگاه کن 💖
پارت46
فردای آن روز مادر برایمان کباب تابهایی درست کرد.
چون پدر خیلی دیر از سرکار میآمد ما خیلی دیر وقت شام میخوردیم.
نادیا آنچنان با آب و تاب میخورد و از دست پخت مادر تعریف میکرد که انگار بهترین غذای دنیا را میخورد.
ساعت نزدیک نیمه شب بود، کنار پدر نشسته بودم و به اخباری که از تلویزیون پخش میشد گوش میکردم.
پدر گفت:
–تلما بابا، یه چایی برام بریز بیار.
همانطور که چشم به تلویزیون دوخته بودم بلند شدم.
–چشم بابا.
به آشپزخانه رفتم. میخواستم بدانم شایعه این که گفته شده تا دو هفته همه جا را تعطیل خواهند کرد درست است یا نه.
چشم و گوشم کنار تلویزیون جا مانده بود.
استکان چای را روی میز گذاشتم و همانجا ایستادم.
مادر نگاهی به من انداخت.
–تلما این چیه ریختی؟
نگاهم را به زحمت از تلویزیون گرفتم و به استکان چای دادم.
آنقدر کمرنگ ریخته بودم که فرق زیادی با آب جوش نداشت.
–عه، چرا من اینجوری ریختم.
نادیا خندید.
–اگه تو کافیشاپم اینجوری کار کنی که به زودی درش تخته میشه که.
محمد امین اشاره به تلویزیون کرد.
–از فردا درش تخته شد. همه جا رو تعطیل کردن.
آه از نهادم بلند شد. همانجا جلوی تلویزیون نشستم و گوش به اخبار سپردم.
محمد درست میگفت، تا دو هفته همه جا را تعطیل کرده بودند.
مثل کسانی که کشتیهایش غرق شده است به تلویزیون خیره بودم.
محمد رو به نادیا گفت:
–یه جوری ماتم گرفته انگار یکی از شرکای کافیشاپه و نگرانه الان با این تعطیلی ورشکست بشه.
نادیا خندید. محمد امین به مزه پرانیهایش ادامه داد:
–چیه بابا، نکنه چیزی اونجا جا گذاشتی الان دیگه نمیتونی بری برداری.
درست میگفت، چیزی جا گذاشته بودم، اما نه آنجا، در همان حوالی
کمیآنطرفتر، در پیاده رو، کنار یک درخت چنار تنومند که برگهایش را فرش زیر پای عابران کرده، میان لوازمالتحریرهای رنگ و وارنگ. بدون این که بدانم انگار چیزی از وجودم را بدون او نداشتم. چیزی که وقتی نبود تمام وجودم را مختل میکرد. چیزی شبیهه شادی، زندگی، چطور دو هفته را با ندیدنش بگذرانم.
صدای محکم کوبیده شدن آپارتمان همه را به سکوت وادار کرد. همه با بهت به همدیگر نگاه کردیم.
اول کسی که سکوت را شکست محمدامین بود.
–شبیهه طلبکارا در میزنه.
پدر گفت:
–پاشو ببین کیه؟
همین که محمد امین در را باز کرد خانم بهاری همسایهی واحد روبه رویمان با گریه گفت:
–شما خونهاید؟
مادر خودش را به کنار در رساند.
کنجکاوی و نگرانی باعث شد کم کم همه درجلوی در تجمع کنیم.
لیلافتحیپور
🌸🌸🌸🌸🌸🌸