eitaa logo
⚜️ ڕاه ســعــادتـــ ⚜️
245 دنبال‌کننده
8.9هزار عکس
9.7هزار ویدیو
106 فایل
یــــا ابـــاصـــالــح المــہـد ے ادࢪڪـنــے ارتبــاط بـا خــادم ڪـانـال: @rahimi_1363 بـا بـه إشـتــراڪـ گـذاشـٺــن لینـڪـ ڪـانـال راه ســعــادٺ،در ثـــوابــــ نـشـــر مـطـالــبـــ شــریـڪـ بــاشـیــد ۩؎ @masirsaadatee
مشاهده در ایتا
دانلود
⚜️ ڕاه ســعــادتـــ ⚜️
📘 #از_آدم_تا_خاتم 📖 📝 #پارت_سی_و_هشتم 🔻 #حضرت_هود_علیه_السلام 🔹 #هودِ پیامبر #فرزند🧑 #شالخ‌بن_ار
📘 📖 📝 🔻 ♥️ هود را میان فرستاد. ✨[هود در میان آنها آمد و گفت؛ و فرمان مرا بپذیریرد، برای شما . ]✨ 🔹قوم عاد بودند، دین آدم و نوح را فراموش کرده بودند و شده بودند. 😕 حضرت مردم را به و 👈🏻 و هرچه می توانست در این راه کرد.✅ 🔸 او را مورد و و قرار دادند و او را و خواندند.🙁 🍃هود به آنان گفت؛ ✨[ قوم پدرانتان، قوم کافر نوح را،☝🏻 آنان در پاسخ هود گفتند؛ یا آنچه را که پدران ما می پرستیدند، کنیم⁉️ 🍃 هود گفت؛✨ آیا به نامهای_بت‌هایتان نمی اندیشید،⁉️ خدا بر آشنا است،✔️ 💢 پس باشید. ] 🍃هود به آنان می فرمود؛ ✨ ✋🏻، عبادت او جوهر و خلاصه عبادتها است، ، ✔️ ↩️این خدا به شما است و شما به ندارید✋🏻، او از به شما است.✔️✨ 🔸 از او روی گردانده و گفتند؛ 👥 تو مرد جاهلی هستی و عقل خود را از دست داده ای😏. تو در میان ما چه داری❓ امتیاز تو بر دیگران چیست⁉️ 🍃هود در پاسخ می گفت؛ ✨ ای قوم❗ مرا به سفاهت ✋🏻، من مدّتها در بین شما زندگی کرده ام آن وقت نمی گفتید مرد هستم، الان مرا به کم عقلی و جهل می کنید⁉️ ↩️وقتی هود از قوم خود 👈🏻 و 👈🏻 دید. آنها را خطاب کرد وگفت؛ 🍃✨ من خدای خود را می گیرم که ✋🏻 خود را ✔️ ✋🏻 و در خود . ✔️ ✨ بر اثر ترس، دست از کار خود برنداشتم و در راه این نهایت سعی خود را نمودم. ✔️ از شما مردم هم از این به بعد هر و دارید اجرا کنید توکل من به خدای و .✨✅ ادامه دارد..... _☀️ 🌤️ 🌥️ ☁️ _ حـاجـتــღ ࢪوا بـاشـےد🤲     °•○●°•🍃🌸🍃•°●○•° ↬@masirsaadatee↫ °•○●°•🍃🌸🍃•°●○•°
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⚜️ ڕاه ســعــادتـــ ⚜️
🎬 دانلود سلسله #کلیپ با موضوع #گناه_چیست_توبه_چگونه_است 📌 #قسمت_بیست_و_هشتم: " طاعت و معصیت " 👤 #ا
9.35M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬 دانلود سلسله با موضوع 📌 : " سرپرست مؤمنین " 👤 👈 گناه و فرمانبرداری دو مرحله دارد: ۱.فرمانبرداری از خدا ۲.فرمانبرداری از پیامبر ⭕️ وقتی پیغمبر و امام، غایب هستند، تکلیف این قسمت از دین چه می‌شود؟ _ ☀️ 🌤 ⛅️ ☁️_ حـاجـتــღ ࢪوا بـاشـےد🤲     °•○●°•🍃🌸🍃•°●○•° ↬@masirsaadatee↫ °•○●°•🍃🌸🍃•°●○•°
10.23M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬 👤 برای درک صحیح اتفاقات آخرالزمان و موثر بودن در مسیر ظهور، فقــط باید «اهل قم» باشی😳 ! 💥 این چه حرفیه؟ یعنی بقیه‌ی شیعیان نمی‌تونن در ظهور نقش داشته باشند! 🤔منظور از «اهل قم» چیه؟ _ ☀️ 🌤 ⛅️ ☁️_ حـاجـتــღ ࢪوا بـاشـےد🤲     °•○●°•🍃🌸🍃•°●○•° ↬@masirsaadatee↫ °•○●°•🍃🌸🍃•°●○•°
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 ✨ مرخصی اموات در جمعه _ ☀️ 🌤 ⛅️ ☁️_ حـاجـتــღ ࢪوا بـاشـےد🤲     °•○●°•🍃🌸🍃•°●○•° ↬@masirsaadatee↫ °•○●°•🍃🌸🍃•°●○•°
14.88M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 ✳ ۳ نکته طلایی برای پدر و مادرایی که دختر 🧕🏻 دارن ✔ [🌼♦️] _ ☀️ 🌤 ⛅️ ☁️_ حـاجـتــღ ࢪوا بـاشـےد🤲     °•○●°•🍃🌸🍃•°●○•° ↬@masirsaadatee↫ °•○●°•🍃🌸🍃•°●○•°
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 بسیار تأثیر گذار👌🏻 ⬅️راہ های کنترل شهوت پوچ و خطرناک 💢به عواقب گناہ فکر کنید ‎ _☀️ 🌤️ 🌥️ ☁️ _ حـاجـتــღ ࢪوا بـاشـےد🤲     °•○●°•🍃🌸🍃•°●○•° ↬@masirsaadatee↫ °•○●°•🍃🌸🍃•°●○•°
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⚜️ ڕاه ســعــادتـــ ⚜️
🌸🌸🌸🌸🌸 برگرد نگاه کن پارت45 رو به نادیا گفتم: –کاش جایی که امروز من رفتم و دیدم تو هم میومدی مید
🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💖برگرد نگاه کن 💖 پارت46 فردای آن روز مادر برایمان کباب تابه‌ایی درست کرد. چون پدر خیلی دیر از سرکار می‌آمد ما خیلی دیر وقت شام می‌خوردیم. نادیا آنچنان با آب و تاب می‌خورد و از دست پخت مادر تعریف می‌کرد که انگار بهترین غذای دنیا را می‌خورد. ساعت نزدیک نیمه شب بود، کنار پدر نشسته بودم و به اخباری که از تلویزیون پخش میشد گوش می‌کردم. پدر گفت: –تلما بابا، یه چایی برام بریز بیار. همانطور که چشم به تلویزیون دوخته بودم بلند شدم. –چشم بابا. به آشپزخانه رفتم. می‌خواستم بدانم شایعه این که گفته شده تا دو هفته همه جا را تعطیل خواهند کرد درست است یا نه. چشم و گوشم کنار تلویزیون جا مانده بود. استکان چای را روی میز گذاشتم و همانجا ایستادم. مادر نگاهی به من انداخت. –تلما این چیه ریختی؟ نگاهم را به زحمت از تلویزیون گرفتم و به استکان چای دادم. آنقدر کم‌رنگ ریخته بودم که فرق زیادی با آب جوش نداشت. –عه، چرا من اینجوری ریختم. نادیا خندید. –اگه تو کافی‌شاپم اینجوری کار کنی که به زودی درش تخته میشه که. محمد امین اشاره به تلویزیون کرد. –از فردا درش تخته شد. همه جا رو تعطیل کردن. آه از نهادم بلند شد. همانجا جلوی تلویزیون نشستم و گوش به اخبار سپردم. محمد درست می‌گفت، تا دو هفته همه جا را تعطیل کرده بودند. مثل کسانی که کشتیهایش غرق شده است به تلویزیون خیره بودم. محمد رو به نادیا گفت: –یه جوری ماتم گرفته انگار یکی از شرکای کافی‌شاپه و نگرانه الان با این تعطیلی ورشکست بشه. نادیا خندید. محمد امین به مزه پرانیهایش ادامه داد: –چیه بابا، نکنه چیزی اونجا جا گذاشتی الان دیگه نمیتونی بری برداری. درست می‌گفت، چیزی جا گذاشته بودم، اما نه آنجا، در همان حوالی کمی‌آنطرف‌تر، در پیاده رو، کنار یک درخت چنار تنومند که برگهایش را فرش زیر پای عابران کرده، میان لوازم‌التحریرهای رنگ و وارنگ. بدون این که بدانم انگار چیزی از وجودم را بدون او نداشتم. چیزی که وقتی نبود تمام وجودم را مختل می‌کرد. چیزی شبیهه شادی، زندگی، چطور دو هفته را با ندیدنش بگذرانم. صدای محکم کوبیده شدن آپارتمان همه را به سکوت وادار کرد. همه با بهت به همدیگر نگاه کردیم. اول کسی که سکوت را شکست محمدامین بود. –شبیهه طلبکارا در میزنه. پدر گفت: –پاشو ببین کیه؟ همین که محمد امین در را باز کرد خانم بهاری همسایه‌ی واحد روبه رویمان با گریه گفت: –شما خونه‌اید؟ مادر خودش را به کنار در رساند. کنجکاوی و نگرانی باعث شد کم کم همه درجلوی در تجمع کنیم. لیلافتحی‌پور 🌸🌸🌸🌸🌸🌸