eitaa logo
حفظ مجازی برادران | ناصِحٌ اَمیِن
653 دنبال‌کننده
4هزار عکس
773 ویدیو
103 فایل
✨﷽✨ ✓مدرسه تخصصی مجازی حفظ قرآن کریم (ویژه برادران) ♡ ~باهدف تربیت حفاظ قرآن کریم شروع به فعالیت میکند🌱 ☆آیدی مراجعه ودریافت فرم ثبت نام: 📱شماره تماس جهت مشا 📍کانال واحد خواهران
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷 🔰خاطره مشترک از دو شهید 📚قسمتی از کتاب ⚜بیست‌و‌هفتم آبان‌ماه مانند روزهای دیگر به دانشکده رفته بود. از صبح کارهایش را بر طبق روال همیشه انجام داد✅ و ظهر همراه مهران به سالن غذاخوری🍲 رفتند. وقتی وارد سالن شدند، گرم صحبت بودند که روی دیوار🌠 نظر روح‌‌الله را به خود جلب کرد. ⚜وسط حرفش پرید و گفت: « یه لحظه صبر کن!»چی شده⁉️روح‌الله به‌سمت عکس روی دیوار رفت. همان طور که به عکس اشاره می‌کرد، خندید😄 و گفت: «اینجا رو نگاه کن. زده . اینکه محمدحسن نیست، این ، دوستمه💞، می‌شناسمش!» ⚜مهران با تعجب به او نگاه می‌‌کرد😳. هنوز حرفی نزده بود که گفت: «خب حالا چرا زده 🤔 نکنه واقعاً شهید شده⁉️ این رسوله نه محمدحسن؛ ⚡️اما عکس .» ⚜بعد با ترسی که از می‌بارید، به مهران خیره شد.نکنه واقعاً شهید شده😢 بیچاره می‌‌شم.مهران همچنان در سکوت به او خیره شده بود و چیزی نمی‌گفت. نمی‌دانست باید چه نشان بدهد. ⚜روح‌الله را گرفت و سر میز نشست، اما یک قاشق هم نخورد❌. به یک نقطه خیره شده بود و با غذایش بازی می‌کرد🍝. مهران چند بار کرد. - کجایی داداش؟ چرا غذات رو نمی‌خوری⁉️ ⚜روح‌الله که با صدای او به خودش آمد، از سر میز بلند شد و گفت: «اصلاً کور شد، می‌رم یه کنم ببینم خبر صحت داره یا نه⭕️.»این را گفت و از سالن غذاخوری رفت بیرون. چند دقیقه‌ بعد مهران رفت سراغش👥، نگران حالش بود. وقتی به اتاقش رفت، دید که روح‌‌الله را پاک می‌کند😭. ⚜از حال‌وروزش پیدا بود که خیلی است. رفت کنارش نشست و گفت: «چی شد؟ پرسیدی❓»روح‌‌الله سرش را به‌نشانۀ تکان داد و با بغض گفت: «آره پرسیدم. خبر صحت داره. حالا چه‌کار کنم😭؟» ⚜می‌دونم دوستت بوده، خیلی ناراحتی. اما باید خوشحال باشی که و نمُرده. روح‌الله که سعی می‌کرد بغضش را مخفی کند، گفت: «درد من فقط این نیست. آره شهید شده🌷، خوش به حالش. ⚜اما خیلی بلده بود. به کارش وارد بود. می‌خواستم برم پیشش ازش کار یاد بگیرم🛠 . کلی ازش. قرار بود چیزهایی رو که از یاد گرفته بود، بهم یاد بده😞. خیلی قرارها با هم گذاشته بودیم. فکرشم نمی‌کردم 🗯این‌جوری بشه.» ⚜مهران بازهم سعی کرد که بدهد، اما خودش هم می‌دانست خیلی فایده‌‌ای ندارد🚫. روح‌الله خیلی ناراحت بود😔.نمی دونست خودش هم روزی میشه شهید مدافع حرم و دست خیلیا رو میگیره... 🌹🍃🌹🍃 @madirshahid
🍃قرار دل‌بی‌قرار کسی بی‌قرار بود. بی‌قراری امانش را بریده بود. پیش هر کسی رفته بود تا دوایی برای دل ناآرامش پیدا کند کسی کاری برایش نکرده بود. امیدهایی که به او داده بودند خیلی زود به یأس مبدّل شده بود. بعد از همۀ این به درِ بسته‌خوردن‌ها آمد پیش من و دوا خواست برای دل بی‌قرارش. از او پرسیدم تا به حال چه نسخه‌هایی برایش پیچیده‌اند. در میان این همه نسخه آخرین نسخه، عجیب مأیوسش کرده بود. به او گفته بودند: یاد خدا آرام‌بخش دل‌هاست. اگر از بی‌قراری خسته‌ای لحظه‌ای از یاد خدا خالی نشو. به او قول داده بودند اگر به یاد خدا باشد بی‌تردید دلش آرام خواهد شد و از بند این همه بی‌قراری نجات خواهد یافت. می‌گفت خیلی دل بسته بودم به این قول و قراری که با من گذاشته شد. شب و روزم شد یاد خدا طوری که حتّی شب‌ها خواب خدا را می‌دیدم. کسی لبم را بی‌حرکت ندید حتّی به خواب هم که می‌رفتم لبم به ذکر خدا تکان می‌خورد. گفته بودند فقط زبانت نه دلت هم باید به یاد خدا باشد و من دربانی گذاشته بودم در درگاه دلم تا یاد هر کسی و هر چیزی غیر از خدا را به دلم راه ندهد. امّا هر چه منتظر ماندم آرام و قرار سراغ دلم را نگرفت و از این راه هم ناامید شدم و حالا رسیده‌ام به آخر خط. در میان حرف‌هایم با او حرف از تو شد و از او پرسیدم آیا وقتی سخن از یاد خدا شد سخن از تو هم به میان آمد یا نه که از پاسخش فهمیدم اصلاً کسی نامی از تو به میان نیاورده. به او فهماندم یاد کردن از خدا بدون یاد تو غفلت اندر غفلت اندر غفلت است و هیچ شباهتی به ذکر ندارد اصلاً خدای بی تو وجود ندارد که بتوان او را یاد کرد چه رسد به این که با یادش آرام گرفت. نام تو که آمد، آرام گرفت دیگر نایستاد و رفت. قربان تو که نامت آرام‌بخش دل‌های بی‌قرار است. @masirshahid
🌙 میگما... دیدید نصف شبا🌌 چقد بی قرار میشه دلامون ؟😕 هی دلتنگِ ...😭 هی بی حوصلس ...😩 بیایید به جا گریه😭 ، به جا گوش کردن به آهنگای غمگین🎧 ، غصه خوردن☹️ ؛ پا شیم وضو بگیریم 😇، نماز شب بخونیم ...📿 یا نه اصلا ... تو دلِ شب🌃 چند کَلوم با خدا💞 حرف بزنیم ... 🗣 تو همون جامون !🛌 فقط حرف بزنیم ... @masirshahid
★❤★❤★❤★❤★ به آسمان زندگی امـ🌌 می‌نگرم که در آسمان زندگی ام درخشیدی✨ و ماندی و روشن بخش زندگی ام شدی و من ... به تو می اندیشمـ💭 ای بهتر از جانمـ♥️ به تو ای تنهایی ام به تو ای همدم شبهای تارم ... به تو ...به تو ای 🌷 و تو را... تو را ای   با تمام وجود دوست می دارمـ❤️ 🌙 🍃🌹🍃🌹 @masirshahid
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹شهید خلیل واحدی🌹 شهيد خليل واحدي در يکي از روزهاي بهاري خردادماه سال ۱۳۴۸ش در روستاي زيباي «وندرني عليا» از توابع شهرستان کامياران استان کردستان پا به عرصه هستي نهاد. دوران پرنشاط کودکي را در دامان پرمهر خانواده‌اي زحمت‌کش و مهربان گذراند و با معارف پاک اسلامي آشنا شد. خليل، تحصيلات خود را تا پايان سال سوم راهنمايي ادامه داد و بعد از آن براي کمک در تأمين معاش خانواده راهي شهرهاي دور و نزديک مي‌شد. پس از پیروزي شکوهمند انقلاب اسلامي، خليل با هدف مبارزه با دشمنان بعثي راهي جبهه‌هاي نبرد حق عليه باطل شد. وي که دوران سربازي خود را در جمع سبزپوشان سپاه پاسداران و در ميان رزمندگان جان‌برکف انقلاب اسلامي مي‌گذراند، سرانجام در روز نهم مردادماه سال ۱۳۶۷ش در منطقه بيزل مريوان درحالي‌که تنها ۱۹ سال داشت در هنگام درگيري با دشمن بعثي و بر اثر اصابت ترکش، شربت شيرين شهادت را عاشقانه سرکشيد و به سوي معبود پر گشود. مزار مطهر شهيد خليل واحدي در گلزار شهداي زادگاهش، روستاي وندرني قرار دارد. 🌷 فرازی از وصيت‌نامه: «... انسان با عمر کوتاهش بايد از اين دنيا توشه و آذوقه‌اي براي آخرت بردارد که در غير اين صورت هلاک خواهد شد...» 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 منبع:راسخون 📚موضوع مرتبط: 📅مناسبت مرتبط: تاریخ شهادت @masirshahid
شهید خلیل واحدی🌷 🍃زندگینامه 🍃 شهيد خليل واحدي در بيستم خردادماه هزار وسيصد وچهل وهشت در روستاي وندرني عليا از توابع شهرستان كامياران در دامن خانواده اي مذهبي و معتقد به مباني دين حيات بخش اسلام پا به عرصه‌ي وجود نهاد و با تولد مبارك خود، كانون گرم خانواده را روشني بخشيد.🌺 با گذشت شش سال از تولدش با جهد وكوشش فراوان، استعدادهاي خود را شكوفا كرد و تا سوم راهنمايي با كسب نمرات عالي ادامه تحصيل داد. با طلوع خورشيد نظام مقدس جمهوري اسلامي به رهبري امام راحل كه هديه اي بسيار گرانمايه از طرف ايزدمنان بود، براي دفاع از كيان جمهوري اسلامي ودفاع از ارزش ها، داوطلبانه براي انجام خدمت سربازي به سپاه پيوست وعازم جبهه هاي نبرد حق عليه باطل گرديد و به حراست از مرزهاي ايران اسلامي پرداخت.🌺 سرانجام در تاريخ ۱۳۶۷/۵/۹ در منطقه بيزل مريوان، در درگيري با دشمن بعثي عراق به شهادت رسيد. پيكر مطهر وي در زادگاهش به خاك سپرده شده است.🍁 💫بخشي از وصيت نامه‌ي شهيد واحدي‌: « به نظر من دنيا و دلبستگي هاي موجود در آن ارزش اين را ندارد كه انسان به خاطر آن از انسانيت و دين خود بگذرد.» 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 منبع تصویر: سامانه ملی شهدا منبع متن: نوید شاهد کردستان 📚موضوع مرتبط: 📅مناسبت مرتبط: تاریخ شهادت @masirshahid
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. 🔹نام کتاب: (( مجموعه )) 🔹به روایت : 🔹ناشر: 🔹تعداد صفحات : 584 صفحه 🔹قیمت پشت جلد: ۲۶۰۰۰تومان / قیمت با ۲۰% تخفیف: ۲۰۸۰۰تومان . 📚️برشی از کتاب: حضور نیروی انسانی در ، علاوه بر جلوگیری از این مشکل، نمایش میزان اقتدار در هم محسوب میشود؛ دشمنی که با دیدن اولین عقب می کشد، وقتی می بیند ما نه تنها عقب نکشیدیم که حتی در کولاک و هم دست از مرزهای میهن عزیزمان نکشیده ایم و تا آخرین نفس ایستاده‌ایم، کجا جرأت پیدا می کند؟! ما الان در تابستان و اوج گرمای ایران هستیم و اینجا این قدر است، فکرش را بکنید چه خبر میشود؟! وقتی یخ جاده‌های این جا در اردیبهشت و خرداد با بلدوزر شکسته و راه‌ها باز میشود فکرش را بکنید زمستانهایش چگونه است؟ به نظر خودتان دشمنی که حضور بچه‌های ما، در اوج سرمای این جا را می‌بیند جرات نگاهِ کج به این طرفِ میله‌های مرزیمان را دارد؟! . @masirshahid
🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 🍁زنی از نسل زهرا (س)🍁 🍀شهیده حافظه سلیمان شاهی صبح زود از خواب بیدار شد، غسل شهادت کرد ساق هاشو پوشید و مقنعش رو محکم بست. بهش گفتیم اگه بری معلوم نیست چه بلایی سرت بیاد اما حافظه میخواست توی راهپیمایی برائت از مشرکین که حجاج شرکت داشتن ، شرکت کند. میگفت: میخوام خوب حجابمو رعایت کنم که اگه درگیری شد تو خیابون باحجاب باشم . یه کتری هم برداشته بود که به حجاج آب بده. اولین سالگرد شهادت حسینش بود. اوهم رفت پیش حسینشو هیچوقت برنگشت🍁🍂 🌹شهدارا یادکنیم با ذکر صلوات 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺 📚موضوع مرتبط: 📅مناسبت مرتبط: تاریخ شهادت @masirshahid
📌خاطره ای از شهیده حافظه سلیمان شاهی: سال 1332:مهربان تر از او ندیده بودم. چشم که باز می‌ کردم، خنده ای‌ بر لبانش شکفته بود تا زمانی‌ که دوباره خوابم ببرد. آن قدر بالای‌ سرمان می‌ نشست و قصه می‌ گفت و لالایی‌ می‌ خواند تا چشمانش سنگین می‌ شد و رخسار بشاشش محو. گاهی‌ اوقات همسایه ها ما را که تنها در حیاط می دیدند به کناری‌ می‌ کشیدند و می‌ پرسیدند مامان زهرا، اذیتتان نمی‌ کند.؟ غذا برایتان می‌ پزد ؟نمی‌ دانستم چرا این سؤ ال ها را می‌ پرسند. مامان صدایش می‌ زدیم. خودش این طور دوست داشت. بابا هم اسمش را عوض کرده بود و زهرا خانم صدایش می‌ کرد. 📚موضوع مرتبط: 📅مناسبت مرتبط: تاریخ شهادت @masirshahid
💠💠در بخشی از وصیت‌نامه شهید خطاب به اعضای خانواده‌اش آمده است: 🌷🍃«مادرم! مرا ببخش. رضایت تو مدخل بهشت است. دوست داشتم تو را در آغوش بگیرم و ببوسم اما هر بار خجالت می‌کشیدم و دور می‌شدم. حرارت دستانت شوق را در من بر می‌انگیزد. 🌸🍃فرزندم! ای فرشته‌ام؛ ای بزرگترین دارایی که خداوند به من بخشید؛ ای شادی عمرم؛ ای گنج گران‌بهایم تو را با قلب و روحم در آغوش می‌کشم و شوقم را به تو منتتقل می‌کنم، آن زمان که احساس دلتنگی کردی، رفتم و وصیتم را برای تو گذاشتم. تو را می‌بینم و و صدایت را می‌شنوم و لبخندت مرا تسلی می‌دهد... 🌹🍃خواهر عزیزم، همسرم و همسایه‌ها و فرزندانم! مرا یاد کنید. با من سخن بگویید؛ من می‌شنوم. مزارم را تنها نگذارید و مرا رها نکنید. برایتان قصه خود را خواهم گفت. من همانم که در غم ها و شادی هایتان شرکت کردم و کنارتان بودم. هنگام کودکی فرزندانم «کرار» و «آدم» در کنارشان نخواهم بود. به تربیتشان بپردازید و دست نوازش بر سرشان بکشید... 🌺🍃عزیزم، دوست و پسر عمه‌ام «محمد علی شرارة» در نبرد تموز (نبرد ۳۳و روز سال ۲۰۰۶) مرا تنها گذاشت. زمانی که عکسش را در دستم می‌گیرم و آن را در کنار عکس سایر شهدایی که زینت اتاقم هستند قرار می‌دهم، به چشمانش نگاه می‌کنم و به او می‌گویم: «دوستم، دیدارمان طولانی نخواهد شد؛ سفرم نزدیک است. پسر عمه جان مشتاق دیدار توام.😭😭😭 منبع:ایتا سید ابراهیم(شهید مصطفی صدرزاده) 📚موضوع مرتبط: 📅مناسبت مرتبط: تاریخ شهادت @masirshahid
حفظ مجازی برادران | ناصِحٌ اَمیِن
شب قدر، عطشان پر کشید ایام ماه مبارک رمضان بود. در کشاکش نبرد با تروریست‌های تکفیری در سوریه در شرایط آب و هوایی بسیار سختی که گرمای هوا، کار را بسیار سخت می‌کند و از لحاظ شرعی افطار جایز می‌شود، روزه بود. 💫 یکی از همرزمانش به او گفت که بیشتر ما تصمیم گرفتیم افطار کنیم و تو؟! جواب داد افطار نخواهم کرد. 💥 بعد از پایان مأموریت هنگامی که همه نشستند، دوستان شهیدش را به یاد آورد و لبخند غریبی زد. همرزمش از او پرسید: «راز این لبخندت چیست؟» «مهدی» پاسخ داد که من نفر بعدی هستم که شهید خواهم شد.🌟 دوستش به شوخی از او پرسید: «نظرت درباره شهادت در امشب یعنی شب نوزدهم ماه رمضان چیست؟» جواب داد: « نه... می‌خواهم شهادتم در شب بیست و سوم باشد.» مهدی در شب۲۳ ماه رمضان در نبرد رویارو با تروریست‌های تکفیری و دشمنان قسم خورده‌ راه و نهضتِ حسینی، به درجه رفیع شهادت نائل آمد. 🌹«مهدی» در ۹ مرداد ۱۳۹۲، در سن ۲۴ سالگی و همزمان با ایام شهادت امیر المؤمنین علی (ع)، همانگونه که می‌خواست به شهادت رسید. 🕊 او عطشان پر کشید در حالی در دستانش جامی از آب کوثر بود تا روایت‌گر تشنگی‌اش باشد. او به شهادت رسید و تحت لوای حضرت زینب (س) به خاک سپرده شد. دوستان و یاران پیکر پاکش را بر دوش کشیدند در حالی که یکی خاک مزارش را بر او می‌ریخت، یکی دست نوازش برسر یتیمانش می‌کشید و دیگری به خانواده‌اش تسلیت می‌گفت.😭😭😭😭😭 🌼🍃«مهدی یاغی» جوان بسیار خوش خنده‌ای بود. همه دوستانش، خنده‌های او را به یاد دارند. روزی که «مهدی» را در آرامگاهش به امانت می‌گذاشتند، آنان که چهره اش را دیدند، گفتند: «او می‌خندید؛ درست مثل خنده‌های هوش‌ربایش در زمان حیات.» منبع:ایتا سیدابراهیم(شهید مصطفی صدرزاده) 📚موضوع مرتبط: 📅مناسبت مرتبط: تاریخ شهادت @masirshahid
36.83M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
وصیت نامه تصویری شهید مهدی یاغی 🌸 مهدی محمدحسین یاغی به تاریخ اول فروردین ۱۳۶۸ شمسی مصادف با نیمه‌ی شعبان ۱۴۰۹ قمری، در شهر بعلبک واقع در منطقه ی بقاع در لبنان متولد شد. وی در سنین نوجوانی به صفوف رزمند‌گان مقاومت اسلامی لبنان پیوست و هنگام آغاز تجاوزِ مزدورانِ آمریکایی به حریم بانوی کربلا در سوریه، وارد یگان های مدافعِ حرم زینبی گردید. مهندس کامپیوتر مهدی محمدحسین یاغی با نامِ نظامی کرار به تاریخ ۹ مرداد ماه ۱۳۹۲ شمسی مصادف با ۲۲ رمضان المبارک ۱۴۳۴ قمری در نبرد رودررو با مشرکان وهابی و دشمنان قسم خورده‌ی نهضتِ حسینی، در سن ۲۴ سالگی بال در بال ملایک گشود. برادرش علی جزو شهدای مقاومت است. 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸: منبع : ایتا قرارگاه شهدایی شقایق های بیقرار 📚موضوع مرتبط: @masirshahid
44.34M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مستند کامل کرار 🌷 زندگینامه شهید بزرگوار مهدی یاغی🌷 منبع: دالفک 📚موضوع مرتبط: 📅مناسبت مرتبط: تاریخ شهادت @masirshahid
یک عمر ، براى یافتن " "🌷 غنچه ها را بوییدم... غافل از آنکه ، " " ، همان لبخند😊 بود... @masirshahid
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا