❤️خاطرهای از سردار شهید #حاج_حسین_همدانی
کمردرد باعث شده بود برای امور خانه از خانمی کمک بخواهم. اما وقتی حاج آقا بود خودش همه کارها را میکرد. نمیگذاشت غیر از خودش کسی کاری بکند. غذامیپخت، خانه را جمع و جور میکرد، میز غذا را میچید و بعد صدایمان میکرد و ماهم مانده بودیم غذا بخوریم یا شرمندگی.
فردای عیدغدیر بود. قرار بود قبل از اعزام مجددش و رفتن به ماموریت به کارهای اداری و غیر اداری اش بپردازد و سر و سامانشان بدهد.
مدتی در اتاق مشغول بودم. جانمازش مانند همیشه رو به قبله باز بود. بلندشدم و بیرون رفتم. چشمهایم از تعجب گرد شد.حاج آقا جلوی در فریزر بود و مشغول تمیز کردن آن. گفتم: مگه شما بیرون نبودید؟ کی آمدین من متوجه نشدم؟! چرا زحمت میکشید ؟
نگذاشت حرفم را ادامه بدهم. لبخندی زد و گفت: دیدم کمرت درد میکند گفتم قبل رفتن دستی به این فریزر بکشم شما اذیت نشی...
بعد از فارغ شدن از تمیز کردن فریزر رفت سر وقت غذا و میز غذا و زنگ زد همه ی بچه ها جمع شدند. توی خانه صدا به صدا نمیرسید. نوه ها هر کدام برای حاج آقا شیرین کاری میکردند و حاج آقا در عوض دستمزد مغز بادامها ، بوسه ای میکاشت روی لپ شان یا بغلشان میکرد و می نشاند روی پاهایش و آموخته های جدیدشان را گوش میکرد.
♦️سالروز شهادت #سردارحاجحسینهمدانی
#مصلح_اجتماعی
#یادواره_شهدا
مسجد مجازی حضرت عمار ‹ره›
🕋🧎@masjed_ammar