#حکایات
🔴زمین مرحمتی و روایت اولین فدایی ولایت
بخش سوم
...هنگام ترک جلسه و خداحافظی، آقای مجتهدی به من فرمودند: آقای ثقفی، حضرت رضا علیه السلام می فرمایند: ما آن زمین را حواله کردیم و در همین چند روز آینده به دست شما می رسد.
صبح روز بعد برادرم گفت: باغی از املاک آقای ذوالقدر به متراژ سه هزار متر مربع در معرض فروش است. پس از مراجعه ، زمین را به مبلغ دویست و پانزده هزار تومان خریداری کردیم و خوشحال بازگشتیم.
شب چهارشنبه که خدمت آقای مجتهدی رسیدیم به ایشان عرض کردم: آقا جان، الحمدالله زمین به دست ما رسید.
آقا با شنیدن این مطلب لحظاتی سکوت کرده و فرمودند: خیر آقا جان ،حضرت رضا علیه السلام می فرمایند: زمینی که ما حواله کرده ایم این نیست؛ آن زمین به زودی به دست ایشان می رسد. اما این زمین هم برای شما خیر و برکت دارد!!
بالأخره با تحیر به قزوین مراجعت کردیم. چند روز بعد شخصی با یک ماشین آخرین سیستم،درب منزل آمد و پس از سلام و احوال پرسی گفت : من عباس هستم! شما سابقاً به منزل ما می آمدید و روضه می خواندید. من اکنون در تهران زندگی میکنم و وضعیت مالی بسیار خوبی دارم.
گفتم: در خدمت شما هستم اگر امری دارید بفرمایید.
او گفت : دیشب در خواب دیدم آقایی می گفت: حضرت رضا علیه السلام می فرمایند: زمینی که در قزوین متعلق به شماست به آقای ثقفی بدهید!
#لاله_ای_از_ملکوت
#جلد_سوم
#صفحه_۱۹۹
🔸لینک عضویت 👇
🆔@masjede_majazi_bej
#حکایات
🔴زمین مرحمتی و روایت اولین فدایی ولایت
بخش چهارم(آخر)
....این خواب اثر عجیبی در من گذاشته و اکنون آمده ام تا آن زمین را به شما واگذار کنم!!
خلاصه در معیت ایشان به کنار زمین مذکور که مساحت آن پنج هزار متر مربع بود رفتیم. پس از مشاهده ی زمین گفتم: خوب قیمت این زمین چقدر است؟
عباس آقا گفت: من این زمین را به شما هدیه می کنم!
گفتم: بنده زمین مجانی از کسی قبول نمی کنم.
عباس آقا گفت: حالا که اصرار می کنید، من این ملک را در سال ۱۳۴۶ ه.ش به مبلغ سیصد هزار تومان خریداری کرده ام، اکنون حدود دوازده سال از آن می گذرد، شما این زمین را از من قبول کنید و هر موقع که مایل بودید همان سیصد هزار تومان را به من بدهید.
در کمال ناباوری گفتم: سیصد هزار تومان که پول نیست، همین امروز آن را به شما پرداخت می کنم. سپس عباس آقا مرا به دفتر اسناد 《 بهشت》 برد و زمین رابه نام من ثبت کرد! همان موقع می خواستم زمین را سه میلیون تومان از من خریداری کنند که در جواب گفتم: این زمین، مرحمتی حضرت رضا علیه السلام است و آن را نمی فروشم. و یک روز در همان ایام که آقای مجتهدی به قزوین تشریف آورده بودند به آن جا آمدند و فرمودند: این زمین از عنایات حضرت رضا علیه السلام است و برای شما و نسل شما مایه ی برکت خواهد شد.
سپس همان گونه که آقا فرموده بودند، تابلوی 《 یا حجة بن الحسن العسکری ادرکنی》 را در آن جا نصب کردیم و از آن زمان تاکنون آن تابلو بر فراز این ملک، دلربایی می کند.
ز دست کوته خود زیر بارم
که از بالابلندان شرمسارم
اگر گفتم دعای می فروشان
چه باشد حق نعمت می گزارم
سری دارم چو حافظ مست لیکن
به لطف آن سرا امیدوارم
#لاله_ای_از_ملکوت
#جلد_سوم
#صفحه_۲۰۰
🔸لینک عضویت 👇
🆔@masjede_majazi_bej
#حکایات
🔴 ولی زهرا نخواهد شد.....
جناب آقای میرزا علی اکبر خرم قزوینی تعریف کردند: زمانی در محضر آقای مجتهدی بودم که صحبت از خواجه ی شیراز به میان آمد. آقا یک بیت از اشعار حافظ را با آن نغمه ی داوودی و صدای سِحرانگیزشان خواندند و سپس پرسیدند: اکبر آقاجان! این چه مقامی است که می خوانم؟
عرض کردم: آقاجان ( گِرِیْلی ) در دستگاه (شور) است. اما شعری که آقا خواندند این بود:
شبی مجنون یه لیلی گفت که ای محبوب بی همتا
تو را عاشق شود پیدا ولی مجنون نخواهد شد
یکمرتبه به ذهن من بیتی آمد، عرض کردم: آقا جان شاید مراد این باشد؛ و سپس در همان دستگاه شروع به خواندن این شعر نمودم:
شبی زهرا به مولا گفت که ای مولای بی همتا
تو را همسر شود پیدا ولی زهرا نخواهد شد
همین که این بیت را خواندم، آقا منقلب شدند و بسیار گریه کردند، که توصیف آن ممکن نیست و از شور و حال ایشان مجلس، مجلس توسل شد.سپس فرمودند: آری اکبر آقاجان، مراد همین است که الآن حواله شد و شما بیان فرمودید. احسنت آقاجان!
و در آن روز این گونه آقا عاشقانه به یاد حضرت زهرا علیها السلام گریستند.
مرا مهر سیه چشمان ز سر بیرون نخواهد شد
قضای آسمانست این و دیگرگون نخواهد شد
مرا روز ازل کاری به جز رندی نفرمودند
هر آن قسمت که آن جا رفت از آن افزون نخواهد شد
شراب لعل و جای امن و یار مهربان ساقی
دلا کی بِهْ شود کارت اگر اکنون نخواهد شد
خدا را محتسب ما را به فریاد دف و نی بخش
که ساز شرع ازین افسانه بی قانون نخواهد شد
شبی مجنون به لیلا گفت که ای محبوب بی همتا
تو را عاشق شود پیدا ولی مجنون نخواهد شد
رقیب آزارها فرمود و جای آشتی نگذاشت
مگر آه سحرخیزان سوی گردون نخواهد شد
مشوی ای دیده نقش غم ز لوح سینه ی (حافظ)
که زخم تیغ دلدارست و رنگ خون نخواهد شد
#کتاب_لاله_ای_از_ملکوت
#جلد_دوم
#صفحه_۲۸۷
🔸لینک عضویت 👇
🆔@masjede_majazi_bej
🔹دعای روز سیزدهم ماه مبارک رمضان
🔸کانال مسجد مجازی
💠لینک عضویت:
🆔 @masjede_majazi_bej
🔹دعای روز پانزدهم ماه مبارک رمضان
🔸کانال مسجد مجازی
💠لینک عضویت:
🆔 @masjede_majazi_bej
#حکایات
🔴عنایت حضرت زهرا علیها السلام به گناهکاران
#بخش_اول
جناب آقای حاج علی حاج فتحعلی می گفتند: زمانی آقای مجتهدی برایم تعریف کردند: سال ها قبل یکی از زنان بدکاره ولی نادم، شبی در عالم رؤیا خدمت بی بی فاطمه ی زهرا علیه السلام شرفیاب می شود و در محضر ایشان با ابراز پشیمانی از کرده های خود، استغفار می کند و پس از گریه های فراوان، با حالت توبه به حضرت عرض می کند: شما را به خدا توبه ی مرا بپذیرید و مرا مورد رحمت خود قرار دهید. حضرت زهرا علیها السلام که مظهر تام رحمت الهی اند، برای این که توبه ی او را نزد مردم هم اعتبار بخشند و آن زن را آبرومند کنند می فرمایند: من کیسه ی پولی نزد تو گذاشته ام؛ صبح که از خواب برخاستی، آن را به اولین کسی که بیرون از خانه مشاهده نمودی بده! وقتی آن زن از خواب برمی خیزد متوجه می شود که کیسه ی پولی نزد اوست؛ بنابر این متحیرانه کیسه را برداشته و در خیابان به راه می افتد و بلافاصله در اولین وهله با یکی از علمای موجه و بزرگ شهر برخورد می کند و کیسه ی پول را به آن عالم داده و می گوید: این پول خدمت شما باشد. آن عالم، وقتی از اطراف و اکناف، متوجه شخصیت آن زن می شود با اعتراض می گوید: حالا دیگر کار من به جایی رسیده است که از دست زن بدکاره پول بگیرم؟ آن زن در جواب می گوید.........
#لاله_ای_از_ملکوت
#جلد_دوم
#صفحه_۶۳
🔸لینک عضویت 👇
🆔@masjede_majazi_bej
12.96M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#ویژه_برنامه_ماه_مبارک_رمضان
💠موضوع سخنرانی : #سهل_انگاری_در_خودسازی_و_اطاعت_خداوند»
💠سخنران:#حجت_الاسلام_نامدار
🔸آیدی ادمین جهت انتقادات و پیشنهادات:👇
🆔 @m_talabe_jahadi
🔷لینک کانال جهت عضویت :👇
🆔 @masjede_majazi_bej