eitaa logo
مثنوی معنوی
35 دنبال‌کننده
3 عکس
0 ویدیو
0 فایل
خوانش کتاب پر از حکمت مثنوی معنوی بصورت (موضوع بندی شده ) و نیز ( ترجمه ی نثر بیت به بیت)
مشاهده در ایتا
دانلود
23 عذر گفتن خرگوش بشير از تأخير و لابه كردن‏ [خرگوش گفت امانم بده كه عذر موجهى دارم اگر بزرگانه عفوم فرمايى.] [ () و اجازه دهى خواهم گفت تو خداوندگار و پادشاهى و من بنده درگاه.] [شير گفت چه عذرى؟ اى ابله بى ‏شعور اين وقت بحضور شاه حاضر مى ‏شوند؟؟] [تو مرغ نابهنگامى بايد سرت بريده شود و عذر احمقان مسموع نيست.] [عذر احمق بدتر از گناه او است و عذر نادان زهر دانش است.] [اى خرگوش نادان من گوش خر ندارم كه عذر ترا بشنوم.] [خرگوش گفت اى پادشاه بيا و يك ناكس را كس تصور كن‏ و عذر يك ستمديده ‏اى را بشنو.] [براى سلامتى جان و صدقه سر خود بى‏چاره گمراهى را از در خانه خود مران.] [دريا كه به هزاران جوى آب مى ‏دهد هر خسى را بالاى امواج آب خود مى‏ نشاند.] [دريا از اين بخشش كاسته نخواهد شد و هر چه كرم كند بيش و كم نمى ‏شود.] [شير گفت البته من كرم دارم ولى بجاى خودش و هر كسى را مشمول آن نخواهم كرد.] [خرگوش گفت عذرم را مى ‏گويم بشنو اگر لايق لطف نبودم به هرچه كه از جانب تو آيد تسليمم.] [من موقع چاشت با رفيق خودم بسوى شاه مى‏ آمديم.] [من بودم و خرگوش ديگرى كه با من همراه كرده بودند كه نزد شاه آئيم.] [شيرى در راه متعرض ما بندگان گرديد] [من به او گفتم كه ما مملوك شاهنشاه هستيم و هر دو ما بنده آن درگاهيم‏] [او جواب داد كه شاهنشاه كيست؟! نام هر ناكس را نزد من مبر.] [اگر تو و رفيقت از پيش من برويد هم شما و هم شاهتان را خواهم دريد.] [گفتم بگذار يك دفعه ديگر روى شاه را ديده از تو نزد او خبر ببرم.] [گفت رفيق خود را نزد من گرو بگذار و برو اگر قبول نكنى هر دو شما را خواهم دريد.] [هر چه التماس كرديم نپذيرفت رفيق مرا نگاه داشت و مرا رها كرد كه نزد شاه آيم.] [ () اكنون رفيقم نزد او مانده و خون جگر مى ‏خورد.] [رفيق من از چاقى بدن و لطافت گوشت سه برابر من است.] [بعد از اين ديگر بعلت بودن آن شير راه بسته شده و حيوانات نمى ‏توانند طعمه براى شما بفرستند حال ما اين است كه به عرض رسيد.] [با اينكه حرف حق تلخ است ولى من حسب الوظيفه مى‏گويم كه بعد از اين از وظيفه صرف نظر كن.] [اگر طعمه و وظيفه لازم دارى راه را باز كن و اين شير بي باك را از ميان بردار.] 👈 ادامه دارد ... 🆔 @masnavei
حلول بر عاشقان حضرت یار گرامی باد ... التماس دعا
به بهانه : مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » : بخش ۱۷۹ - پیدا شدن روح القدس بصورت آدمی بر مریم https://ganjoor.net/moulavi/masnavi/daftar3/sh179 این دهان ب‍‍ستی دهان‍‍ی باز ش‍‍د تا خورن‍‍دهٔ لق‍‍مه‌های راز ش‍‍د لب فروب‍‍ند از طعام و از شراب سوی خوان آسمانی ک‍‍ن شتاب گر تو ای‍‍ن ان‍‍بان ز نان خالی کن‍‍ی پر ز گوهرهای اج‍‍لالی کن‍‍ی طفل جان از شیر شی‍‍طان باز ک‍‍ن بعد از آن‍‍ش با مل‍‍ک انباز ک‍‍ن چ‍‍ند خوردی چرب و شی‍‍ری‍‍ن از طعام امتحان ک‍‍ن چ‍‍ند روزی در صیام چ‍‍ند شب‌ها خواب را گ‍‍شت‍‍ی اسی‍‍ر یک شب‍‍ی بی‍‍دار ش‍‍و دول‍‍ت بگی‍‍ر 🆔 @masnavei
👈 ادامه حکایت 18 بخش ۶۵ - جواب گفتن شیر خرگوش را و روان شدن با او گفت بسم الله بیا تا او کجاست پیش در شو گر همی گویی تو راست تا سزای او و صد چون او دهم ور دروغست این سزای تو دهم اندر آمد چون قلاووزی به پیش تا برد او را به سوی دام خویش سوی چاهی کو نشانش کرده بود چاه مغ را دام جانش کرده بود می‌شدند این هر دو تا نزدیک چاه اینت خرگوشی چو آبی زیر کاه آب کاهی را به هامون می‌برد آب کوهی را عجب چون می‌برد دام مکر او کمند شیر بود طرفه خرگوشی که شیری می‌ربود موسیی فرعون را با رود نیل می‌کشد با لشکر و جمع ثقیل پشه‌ای نمرود را با نیم پر می‌شکافد بی‌محابا درز سر حال آن کو قول دشمن را شنود بین جزای آنک شد یار حسود حال فرعونی که هامان را شنود حال نمرودی که شیطان را شنود دشمن ار چه دوستانه گویدت دام دان گرچه ز دانه گویدت گر ترا قندی دهد آن زهر دان گر بتن لطفی کند آن قهر دان چون قضا آید نبینی غیر پوست دشمنان را باز نشناسی ز دوست چون چنین شد ابتهال آغاز کن ناله و تسبیح و روزه ساز کن ناله می‌کن کای تو علام الغیوب زیر سنگ مکر بد ما را مکوب گر سگی کردیم ای شیرآفرین شیر را مگمار بر ما زین کمین آب خوش را صورت آتش مده اندر آتش صورت آبی منه از شراب قهر چون مستی دهی نیستها را صورت هستی دهی چیست مستی بند چشم از دید چشم تا نماید سنگ، گوهر پشم، یشم چیست مستی حسها مبدل شدن چوب گز اندر نظر صندل شدن https://eitaa.com/masnavei/46 🙏کانال مثنوی معنوی 🆔 @masnavei
جواب گفتن شير خرگوش را و روان شدن با او گفت بسم الله بیا تا او کجاست پیش در شو گر همی گویی تو راست تا سزای او و صد چون او دهم ور دروغست این سزای تو دهم اندر آمد چون قلاووزی به پیش تا برد او را به سوی دام خویش سوی چاهی کو نشانش کرده بود چاه مغ را دام جانش کرده بود می‌شدند این هر دو تا نزدیک چاه اینت خرگوشی چو آبی زیر کاه
[مقهور شدن بزرگان به دست خردان با تدبير] آب كاهى را به هامون مى ‏برد آب كوهى را عجب چون مى ‏برد دام مكر او كمند شير بود طرفه خرگوشى كه شيرى مى ‏ربود
[دو نمونه تاريخى براى ابيات پيشين‏] موسيى فرعون را با رود نيل‏ مى ‏كشد با لشكر و جمع ثقيل‏ پشه ‏اى نمرود را با نيم پر مى ‏شكافد بى ‏محابا درز سر حال آن كاو قول دشمن را شنود بين جزاى آن كه شد يار حسود حال فرعونى كه هامان را شنود حال نمرودى كه شيطان را شنود
[مفتون نيرنگ دشمن مشو] دشمن ار چه دوستانه گويدت‏ دام دان گر چه ز دانه گويدت‏ گر ترا قندى دهد آن زهر دان‏ گر به تن لطفى كند آن قهر دان‏
[تأثير قضا بر بينش آدمى‏] چون قضا آيد نبينى غير پوست‏ دشمنان را باز نشناسى ز دوست‏
[تضرع به درگاه حق، از دست وسوسه‏هاى نفس‏] چون چنين شد ابتهال آغاز كن‏ ناله و تسبيح و روزه ساز كن‏ ناله مى‏كن كاى تو علام الغيوب‏ زير سنگ مكر بد ما را مكوب‏ گر سگى كرديم اى شير آفرين‏ شير را مگمار بر ما زين كمين‏ آب خوش را صورت آتش مده‏ اندر آتش صورت آبى منه‏ از شراب قهر چون مستى دهى‏ نيست ها را صورت هستى دهى‏
[مستى يعنى بسته شدن چشم بصيرت‏] چيست مستى بند چشم از ديد چشم‏ تا نمايد سنگ گوهر پشم يشم‏ چيست مستى حسها مبدل شدن‏ چوب گز اندر نظر صندل شدن‏