eitaa logo
مثنوی معنوی
45 دنبال‌کننده
15 عکس
0 ویدیو
1 فایل
خوانش کتاب پر از حکمت مثنوی معنوی بصورت (موضوع بندی شده ) و نیز ( ترجمه ی نثر بیت به بیت)
مشاهده در ایتا
دانلود
ادامه ی 2 بخش ۴۹ - نگریستن عزراییل بر مردی و گریختن آن مرد در سرای سلیمان و تقریر ترجیح توکل بر جهد و قلت فایدهٔ جهد بخش ۵۰ - باز ترجیح نهادن شیر جهد را بر توکل و فواید جهد را بیان کردن بخش ۵۱ - مقرر شدن ترجیح جهد بر توکل بخش ۵۲ - انکار کردن نخچیران بر خرگوش در تاخیر رفتن بر شیر بخش ۵۳ - جواب گفتن خرگوش ایشان را بخش ۵۴ - اعتراض نخچیران بر سخن خرگوش بخش ۵۵ - جواب خرگوش نخچیران را بخش ۵۶ - ذکر دانش خرگوش و بیان فضیلت و منافع دانستن بخش ۵۷ - باز طلبیدن نخچیران از خرگوش سر اندیشهٔ او را بخش ۵۸ - منع کردن خرگوش از راز ایشان را قصه مكر كردن خرگوش با شير و بسر بردن بخش ۶۰ - زیافت تاویل رکیک مگس بخش ۶۱ - تولیدن شیر از دیر آمدن خرگوش بخش ۶۲ - هم در بیان مکر خرگوش بخش ۶۳ - رسیدن خرگوش به شیر بخش ۶۴ - عذر گفتن خرگوش بخش ۶۵ - جواب گفتن شیر خرگوش را و روان شدن با او بخش ۶۶ - قصهٔ هدهد و سلیمان در بیان آنک چون قضا آید چشمهای روشن بسته شود بخش ۶۷ - طعنهٔ زاغ در دعوی هدهد بخش ۶۸ - جواب گفتن هدهد طعنهٔ زاغ را بخش ۶۹ - قصهٔ آدم علیه‌السلام و بستن قضا نظر او را از مراعات صریح نهی و ترک تاویل بخش ۷۰ - پا واپس کشیدن خرگوش از شیر چون نزدیک چاه رسید - 🙏کانال مثنوی معنوی 🆔 @masnavei
👈 ادامه حکایت 18 بخش ۶۵ - جواب گفتن شیر خرگوش را و روان شدن با او گفت بسم الله بیا تا او کجاست پیش در شو گر همی گویی تو راست تا سزای او و صد چون او دهم ور دروغست این سزای تو دهم اندر آمد چون قلاووزی به پیش تا برد او را به سوی دام خویش سوی چاهی کو نشانش کرده بود چاه مغ را دام جانش کرده بود می‌شدند این هر دو تا نزدیک چاه اینت خرگوشی چو آبی زیر کاه آب کاهی را به هامون می‌برد آب کوهی را عجب چون می‌برد دام مکر او کمند شیر بود طرفه خرگوشی که شیری می‌ربود موسیی فرعون را با رود نیل می‌کشد با لشکر و جمع ثقیل پشه‌ای نمرود را با نیم پر می‌شکافد بی‌محابا درز سر حال آن کو قول دشمن را شنود بین جزای آنک شد یار حسود حال فرعونی که هامان را شنود حال نمرودی که شیطان را شنود دشمن ار چه دوستانه گویدت دام دان گرچه ز دانه گویدت گر ترا قندی دهد آن زهر دان گر بتن لطفی کند آن قهر دان چون قضا آید نبینی غیر پوست دشمنان را باز نشناسی ز دوست چون چنین شد ابتهال آغاز کن ناله و تسبیح و روزه ساز کن ناله می‌کن کای تو علام الغیوب زیر سنگ مکر بد ما را مکوب گر سگی کردیم ای شیرآفرین شیر را مگمار بر ما زین کمین آب خوش را صورت آتش مده اندر آتش صورت آبی منه از شراب قهر چون مستی دهی نیستها را صورت هستی دهی چیست مستی بند چشم از دید چشم تا نماید سنگ، گوهر پشم، یشم چیست مستی حسها مبدل شدن چوب گز اندر نظر صندل شدن https://eitaa.com/masnavei/46 🙏کانال مثنوی معنوی 🆔 @masnavei
24 جواب گفتن شير خرگوش را و روان شدن با او [شير گفت بسم اللَّه اگر راست مى ‏گويى پيش بيفت برويم ببينيم او كجا است.] [تا اگر چنين شيرى وجود داشت سزاى او را بدهم و گر نه ترا بجزاى خود برسانم.] [خرگوش چون مقدمة الجيش سپاهى بجلو افتاد تا شير را بسوى دامى كه گسترده بود ببرد.] [خرگوش چاه عميق و تاريكى را در راه نشان كرده بود و شير را بطرف آن چاه رهبرى مى‏ نمود.] [هر دو مى‏ رفتند تا نزديك چاه رسيدند خرگوش عجب آب زير كاه بود.] [بلى آب كاه را از صحرا مى ‏برد ولى عجب است كه كوه را چگونه مى ‏برد] [مگر خرگوش كمندى بود كه شير را بطرف دام مى ‏كشيد راستى خرگوش غريبى بود كه شير را شكار مى‏ كرد.] [بلى يك فرد به نام موسى فرعون پادشاه مصر را با تمام لشكريانش به طرف رود نيل مى ‏كشد.] [پشه حقيرى مغز و سر نمرود را مى ‏شكافد.] [بلى حال كسى كه نصيحت دشمن را بشنود و حال كسى كه حسد بر وى غلبه كند همين است.] [فرعونى كه بسخنان هامان عمل كند و نمرودى كه شيطان را ستايش نمايد حالش همين است.] [دشمن اگر چه دوستانه سخن گويد و نصيحت كند بدان كه سخنانش جز دام نيست.] [اگر قند به تو دهد زهرش بدان و اگر لطف و مهربانى كند قهرش تلقى كن.] [بلى وقتى قضا بيايد جز ظاهر چيزى نخواهى ديد و دشمن را از دوست تميز نخواهى داد.] [وقتى اين طور ديدى زارى كن تسبيح بگو و روزه بگير و بدرگاه خدا بنال.] [عرض كن بار الها اى كسى كه تو علام الغيوب هستى ما را در زير سنگ مكرهاى بد خورد نكن.] [ () يا كريم العفو اى كسى كه معايب بندگان را با رحمت خود پرده پوشى مى‏ كنى براى گناهان ما از ما انتقام نكش.] [اگر ما كار سگ را پيش گرفته متعرض اشخاص شده گناهى مرتكب گشته ‏ايم اى كسى كه آفريننده شير هستى شير را براى انتقام بر ما مسلط نفرما.] [ () آن چه در عالم وجود است و اشياء چنان كه هستند و جانها را بهر حالت كه هستند بما بنما.] [آب گوارا را بصورت آتش در نيار و آتش را بصورت آب‏ جلوه ‏گر مفرما.] [تو بهر چيز توانايى چون از شراب قهر كسى را مست مى ‏كنى نيست ها بصورت هست جلوه مى ‏كنند.] [مگر هستى چيست؟ وقتى چشم را از ديدن حقايق مانع شوى سنگ به نظر پشم و گوهر به نظر يشم خواهد آمد.] 👈 ادامه دارد ... 🆔 @masnavei