👈 ادامه حکایت #نخجیران_و_شیر 18
#مثنوی_معنوی_دفتر_اول_65
بخش ۶۵ - جواب گفتن شیر خرگوش را و روان شدن با او
گفت بسم الله بیا تا او کجاست
پیش در شو گر همی گویی تو راست
تا سزای او و صد چون او دهم
ور دروغست این سزای تو دهم
اندر آمد چون قلاووزی به پیش
تا برد او را به سوی دام خویش
سوی چاهی کو نشانش کرده بود
چاه مغ را دام جانش کرده بود
میشدند این هر دو تا نزدیک چاه
اینت خرگوشی چو آبی زیر کاه
آب کاهی را به هامون میبرد
آب کوهی را عجب چون میبرد
دام مکر او کمند شیر بود
طرفه خرگوشی که شیری میربود
موسیی فرعون را با رود نیل
میکشد با لشکر و جمع ثقیل
پشهای نمرود را با نیم پر
میشکافد بیمحابا درز سر
حال آن کو قول دشمن را شنود
بین جزای آنک شد یار حسود
حال فرعونی که هامان را شنود
حال نمرودی که شیطان را شنود
دشمن ار چه دوستانه گویدت
دام دان گرچه ز دانه گویدت
گر ترا قندی دهد آن زهر دان
گر بتن لطفی کند آن قهر دان
چون قضا آید نبینی غیر پوست
دشمنان را باز نشناسی ز دوست
چون چنین شد ابتهال آغاز کن
ناله و تسبیح و روزه ساز کن
ناله میکن کای تو علام الغیوب
زیر سنگ مکر بد ما را مکوب
گر سگی کردیم ای شیرآفرین
شیر را مگمار بر ما زین کمین
آب خوش را صورت آتش مده
اندر آتش صورت آبی منه
از شراب قهر چون مستی دهی
نیستها را صورت هستی دهی
چیست مستی بند چشم از دید چشم
تا نماید سنگ، گوهر پشم، یشم
چیست مستی حسها مبدل شدن
چوب گز اندر نظر صندل شدن
https://eitaa.com/masnavei/46
🙏کانال مثنوی معنوی
🆔 @masnavei
جواب گفتن شير خرگوش را و روان شدن با او
گفت بسم الله بیا تا او کجاست
پیش در شو گر همی گویی تو راست
تا سزای او و صد چون او دهم
ور دروغست این سزای تو دهم
اندر آمد چون قلاووزی به پیش
تا برد او را به سوی دام خویش
سوی چاهی کو نشانش کرده بود
چاه مغ را دام جانش کرده بود
میشدند این هر دو تا نزدیک چاه
اینت خرگوشی چو آبی زیر کاه
[مقهور شدن بزرگان به دست خردان با تدبير]
آب كاهى را به هامون مى برد آب كوهى را عجب چون مى برد
دام مكر او كمند شير بود طرفه خرگوشى كه شيرى مى ربود
[دو نمونه تاريخى براى ابيات پيشين]
موسيى فرعون را با رود نيل مى كشد با لشكر و جمع ثقيل
پشه اى نمرود را با نيم پر مى شكافد بى محابا درز سر
حال آن كاو قول دشمن را شنود بين جزاى آن كه شد يار حسود
حال فرعونى كه هامان را شنود حال نمرودى كه شيطان را شنود
[مفتون نيرنگ دشمن مشو]
دشمن ار چه دوستانه گويدت دام دان گر چه ز دانه گويدت
گر ترا قندى دهد آن زهر دان گر به تن لطفى كند آن قهر دان
[تأثير قضا بر بينش آدمى]
چون قضا آيد نبينى غير پوست دشمنان را باز نشناسى ز دوست
[تضرع به درگاه حق، از دست وسوسههاى نفس]
چون چنين شد ابتهال آغاز كن ناله و تسبيح و روزه ساز كن
ناله مىكن كاى تو علام الغيوب زير سنگ مكر بد ما را مكوب
گر سگى كرديم اى شير آفرين شير را مگمار بر ما زين كمين
آب خوش را صورت آتش مده اندر آتش صورت آبى منه
از شراب قهر چون مستى دهى نيست ها را صورت هستى دهى
[مستى يعنى بسته شدن چشم بصيرت]
چيست مستى بند چشم از ديد چشم تا نمايد سنگ گوهر پشم يشم
چيست مستى حسها مبدل شدن چوب گز اندر نظر صندل شدن
#داستان_نخجیران_و_شیر 24
#مثنوی_معنوی_دفتر_اول_65
جواب گفتن شير خرگوش را و روان شدن با او
[شير گفت بسم اللَّه اگر راست مى گويى پيش بيفت برويم ببينيم او كجا است.] [تا اگر چنين شيرى وجود داشت سزاى او را بدهم و گر نه ترا بجزاى خود برسانم.] [خرگوش چون مقدمة الجيش سپاهى بجلو افتاد تا شير را بسوى دامى كه گسترده بود ببرد.] [خرگوش چاه عميق و تاريكى را در راه نشان كرده بود و شير را بطرف آن چاه رهبرى مى نمود.] [هر دو مى رفتند تا نزديك چاه رسيدند خرگوش عجب آب زير كاه بود.] [بلى آب كاه را از صحرا مى برد ولى عجب است كه كوه را چگونه مى برد] [مگر خرگوش كمندى بود كه شير را بطرف دام مى كشيد راستى خرگوش غريبى بود كه شير را شكار مى كرد.]
[بلى يك فرد به نام موسى فرعون پادشاه مصر را با تمام لشكريانش به طرف رود نيل مى كشد.] [پشه حقيرى مغز و سر نمرود را مى شكافد.] [بلى حال كسى كه نصيحت دشمن را بشنود و حال كسى كه حسد بر وى غلبه كند همين است.] [فرعونى كه بسخنان هامان عمل كند و نمرودى كه شيطان را ستايش نمايد حالش همين است.] [دشمن اگر چه دوستانه سخن گويد و نصيحت كند بدان كه سخنانش جز دام نيست.] [اگر قند به تو دهد زهرش بدان و اگر لطف و مهربانى كند قهرش تلقى كن.] [بلى وقتى قضا بيايد جز ظاهر چيزى نخواهى ديد و دشمن را از دوست تميز نخواهى داد.]
[وقتى اين طور ديدى زارى كن تسبيح بگو و روزه بگير و بدرگاه خدا بنال.] [عرض كن بار الها اى كسى كه تو علام الغيوب هستى ما را در زير سنگ مكرهاى بد خورد نكن.] [ () يا كريم العفو اى كسى كه معايب بندگان را با رحمت خود پرده پوشى مى كنى براى گناهان ما از ما انتقام نكش.] [اگر ما كار سگ را پيش گرفته متعرض اشخاص شده گناهى مرتكب گشته ايم اى كسى كه آفريننده شير هستى شير را براى انتقام بر ما مسلط نفرما.] [ () آن چه در عالم وجود است و اشياء چنان كه هستند و جانها را بهر حالت كه هستند بما بنما.] [آب گوارا را بصورت آتش در نيار و آتش را بصورت آب جلوه گر مفرما.] [تو بهر چيز توانايى چون از شراب قهر كسى را مست مى كنى نيست ها بصورت هست جلوه مى كنند.] [مگر هستى چيست؟
وقتى چشم را از ديدن حقايق مانع شوى سنگ به نظر پشم و گوهر به نظر يشم خواهد آمد.]
👈 ادامه دارد ...
🆔 @masnavei
"چند خوردی چرب و شیرین از طعام / امتحان کن چند روزی در صیام"
مولانا از انسان میخواهد که به جای لذتهای دنیوی، مدتی را در «صیام» (رژیم روحانی یا روزهداری) بگذراند. این نشاندهندهی اهمیت آزمون روحانی و تمرین در ترک لذتهای مادی است.