[همه روحها در اصل پاك هستند ليكن دچار #حجاب نفسانى مىشوند]
جانها در اصل خود عيسى دمند يك زمان زخمند و گاهى مرهمند
گر حجاب از جانها برخاستى گفت هر جانى مسيح آساستى
[صبر، مطلوب هوشمندان است و شهوت، مطلوب خامان]
#صبر باشد مشتهاى زيركان هست حلوا آرزوى كودكان
#داستان_بازرگان_و_طوطی 3
#مثنوی_معنوی_دفتر_اول_86
ديدن خواجه طوطيان را در دشت و پيغام رسانيدن
[در اواخر كشور هند در بيابانى طوطى چندى بديد.] [و اسب خود را بطرف طوطيان رانده با آواز بلند سلام و پيغام طوطى محبوس را بدوستانش رساند.] [همين كه بازرگان سخن خود را بپايان رسانيد از آن ميان طوطئى لرزيده تمام بدنش مرتعش گرديد پر پر زنان بر زمين افتاد و جان داد.] [بازرگان از كرده خود پشيمان شده گفت مرغ بىچاره را هلاك كردم.] [اين طوطى چرا باين حال افتاد مگر با آن طوطى خويشى داشته يا دو جسم بودند در يك روح؟!] [چرا من اين كار را كردم و پيام طوطى را رساندم و بىچاره مرغ را از گفتار خام خود آتش زدم.]
[آرى زبان مثل سنگ و دهان چون آهن است كه از اصطكاك آنها آتش مىجهد.] [سنگ و آهن را بدون ضرورت فقط براى قصه پردازى يا گزاف گويى و لاف بر هم نزن.] [براى اينكه اطراف تو بر تو مجهول و تاريك و پنبهزار است معلوم است كه شراره آتش با پنبه چه معاملهاى خواهد كرد.] [اشخاص ظالم و ستمگرند كه چشم خود را بسته و با شراره سخنان خويش عالمى را آتش زدند.] [يك سخن بىمورد ممكن است عالمى را ويران كند يا يك كلمه ممكن است روباه مردهاى را شير جلوه دهد.]
[جانها در اصل و حقيقت دم عيسوى دارند گاهى مرهم و زمانى زخمند.] [اگر پرده از روى جانها برخيزد گفتار هر جان دم عيسوى است.]
[اگر مىخواهى سخن شيرين بگويى از حرص بپرهيز و از خوردن حلواى هوس خود دارى كن.] [صبر و پرهيز شيوه مردان بزرگ و حلوا آرزوى بچهها است.] [هر كس صبر كرد به آسمان كمال ارتقا يافت و هر كس حلوا خورد عقب افتاد.] [ولى صاحب دل اگر زهر قاتل هم بخورد براى او زيان نخواهد داشت.] [براى اينكه او از امراض نفسانى صحت يافته و از پرهيز بيرون آمده ولى طالب و سالك هنوز در حال تب بوده و پرهيز بر او واجب است.]
👈 ادامه دارد ...
🆔 @masnavei
👈 حکایت #بازرگان_و_طوطی 4
#مثنوی_معنوی_دفتر_اول_87
بخش ۸۷ - تفسیر قول فریدالدین عطار قدس الله روحه تو صاحب نفسی ای غافل میان خاک خون میخور که صاحبدل اگر زهری خورد آن انگبین باشد
صاحب دل را ندارد آن زیان
گر خورد او زهر قاتل را عیان
زانک صحت یافت و از پرهیز رست
طالب مسکین میان تب درست
گفت پیغامبر که ای مرد جری
هان مکن با هیچ مطلوبی مری
در تو نمرودیست آتش در مرو
رفت خواهی اول ابراهیم شو
چون نهای سباح و نه دریایی
در میفکن خویش از خودراییی
او ز آتش ورد احمر آورد
از زیانها سود بر سر آورد
کاملی گر خاک گیرد زر شود
ناقص ار زر برد خاکستر شود
چون قبول حق بود آن مرد راست
دست او در کارها دست خداست
دست ناقص دست شیطانست و دیو
زانک اندر دام تکلیفست و ریو
جهل آید پیش او دانش شود
جهل شد علمی که در منکر رود
هرچه گیرد علتی علت شود
کفر گیرد کاملی ملت شود
ای مری کرده پیاده با سوار
سر نخواهی برد اکنون پای دار
https://eitaa.com/masnavei/46
🙏کانال مثنوی معنوی
🆔 @masnavei
تفسير قول فريد الدين #عطار قدس اللَّه روحه:
تو صاحب نفسى اى غافل ميان خاك خون مىخور كه صاحب دل اگر زهرى خورد آن انگبين باشد
[تفاوت انسان كامل و ناقص در تمتعات دنيوى]
صاحب دل را ندارد آن زيان گر خورد او زهر قاتل را عيان
ز آن كه صحت يافت و از پرهيز رست طالب مسكين ميان تب در است
گفت پيغمبر كه اى مرد جرى هان مكن با هيچ مطلوبى مرى
در تو نمرودى است آتش در مرو رفت خواهى اول ابراهيم شو
چون نهاى سباح و نه درياييى در ميفكن خويش از خود راييى
او ز آتش ورد احمر آورد از زيانها سود بر سر آورد
كاملى گر خاك گيرد زر شود ناقص ار زر برد خاكستر شود
چون قبول حق بود آن مرد راست دست او در كارها دست خداست
دست ناقص دست شيطان است و ديو ز آن كه اندر دام تكليف است و ريو
جهل آيد پيش او دانش شود جهل شد علمى كه در ناقص رود
هر چه گيرد علتى علت شود كفر گيرد كاملى ملت شود
اى مرى كرده پياده با سوار سر نخواهى برد اكنون پاى دار
#داستان_بازرگان_و_طوطی 4
#مثنوی_معنوی_دفتر_اول_87
تفسير قول شيخ فريد الدين #عطار قدس سره:
تو صاحب نفسى اى غافل ميان خاك خون مىخور
كه صاحب دل اگر زهرى خورد آن انگبين باشد
[براى اينكه او از امراض نفسانى صحت يافته و از پرهيز بيرون آمده ولى طالب و سالك هنوز در حال تب بوده و پرهيز بر او واجب است.][پيغمبر فرمود اى طالبى كه طلب وظيفه تو است با هيچ مطلوبى همسرى و دعوى برابرى نكن.] [در تو خصلت نمرودى هست پس ميان آتش نرو و اگر مىخواهى داخل آتش شوى اول بمقام ابراهيم داخل شو.] [تو كه شناگر نيستى و دريانوردى نمىدانى از خود رأيى خود را بدريا ميفكن.] [خود را هم سنگ شخص كامل مشمار او از قعر دريا گوهر بيرون آورده از زيان سود نتيجه مىگيرد.] [شخص كامل اگر خاك بگيرد زر خواهد شد ولى شخص ناقص اگر زر بدست آورد خاكستر مىشود] [چون او مقبول درگاه خداوند است. دست او در كارها دست حق است.] [ولى دست شخص ناقص دست شيطان است براى اينكه در دام تلبيس او گرفتار است.] [جهل اگر نزد كامل آمد علم خواهد شد ولى دانش ناقص خود عين نادانى است.] [شخص عليل هر چه كه جزء او شود تبديل ببيمارى مىشود ولى كامل اگر كفر نزد او بيايد تبديل بدين خواهد شد.] [اى پيادهاى كه با سوار دعوى برابرى مىكنى پاى نگه دار كه اين راه را بسر نخواهى برد.]
👈 ادامه دارد ...
🆔 @masnavei
👈 حکایت #بازرگان_و_طوطی 5
#مثنوی_معنوی_دفتر_اول_88
بخش ۸۸ - تعظیم ساحران مر موسی را علیهالسلام کی چه میفرمایی اول تو اندازی عصا
ساحران در عهد فرعون لعین
چون مری کردند با موسی بکین
لیک موسی را مقدم داشتند
ساحران او را مکرم داشتند
زانک گفتندش که فرمان آن تست
گر همی خواهی عصا تو فکن نخست
گفت نی اول شما ای ساحران
افکنید ان مکرها را درمیان
این قدر تعظیم دینشان را خرید
کز مری آن دست و پاهاشان برید
ساحران چون حق او بشناختند
دست و پا در جرم آن در باختند
لقمه و نکتهست کامل را حلال
تو نهای کامل مخور میباش لال
چون تو گوشی او زبان نی جنس تو
گوشها را حق بفرمود انصتوا
کودک اوّل چون بزاید شیرنوش
مدّتی خامُش بوَد او جمله گوش
مدّتی میبایدش لب دوختن
از سخن، تا او سخن آموختن
ور نباشد گوش و تیتی میکند
خویشتن را گنگِ گیتی میکند
کرّ اصلی کِش نبُد ز آغاز گوش
لال باشد، کی کند در نطق جوش؟
زانکه اوّل سمع باید نطق را
سوی منطق از رهِ سمع اندر آ
وادخلوا الابیات من ابوابها
واطلبوا الاغراض فی اسبابها
نطق کان موقوف راه سمع نیست
جز که نطق خالق بیطمع نیست
مبدعست او تابع استاد نی
مسند جمله ورا اسناد نی
باقیان هم در حرف هم در مقال
تابع استاد و محتاج مثال
زین سخن گر نیستی بیگانهای
دلق و اشکی گیر در ویرانهای
زانک آدم زان عتاب از اشک رست
اشک تر باشد دم توبهپرست
بهر گریه آمد آدم بر زمین
تا بود گریان و نالان و حزین
آدم از فردوس و از بالای هفت
پای ماچان از برای عذر رفت
گر ز پشت آدمی وز صلب او
در طلب میباش هم در طلب او
ز آتش دل و آب دیده نقل ساز
بوستان از ابر و خورشیدست باز
تو چه دانی ذوق آب دیدگان
عاشق نانی تو چون نادیدگان
گر تو این انبان ز نان خالی کنی
پر ز گوهرهای اجلالی کنی
طفل جان از شیر شیطان باز کن
بعد از آنش با ملک انباز کن
تا تو تاریک و ملول و تیرهای
دان که با دیو لعین همشیرهای
لقمهای کو نور افزود و کمال
آن بود آورده از کسب حلال
روغنی کاید چراغ ما کشد
آب خوانش چون چراغی را کشد
علم و حکمت زاید از لقمهٔ حلال
عشق و رقت آید از لقمهٔ حلال
چون ز لقمه تو حسد بینی و دام
جهل و غفلت زاید آن را دان حرام
هیچ گندم کاری و جو بر دهد
دیدهای اسپی که کرهٔ خر دهد
لقمه تخمست و برش اندیشهها
لقمه بحر و گوهرش اندیشهها
زاید از لقمهٔ حلال اندر دهان
میل خدمت عزم رفتن آن جهان
https://eitaa.com/masnavei/46
🙏کانال مثنوی معنوی
🆔 @masnavei