eitaa logo
مثنوی معنوی
45 دنبال‌کننده
14 عکس
0 ویدیو
1 فایل
خوانش کتاب پر از حکمت مثنوی معنوی بصورت (موضوع بندی شده ) و نیز ( ترجمه ی نثر بیت به بیت)
مشاهده در ایتا
دانلود
👈 حکایت 3 بخش ۸۶ - دیدن خواجه طوطیان هندوستان را در دشت و پیغام رسانیدن از آن طوطی چونک تا اقصای هندستان رسید در بیابان طوطیی چندی بدید مرکب استانید پس آواز داد آن سلام و آن امانت باز داد طوطیی زان طوطیان لرزید بس اوفتاد و مُرد و بگسستش نفس شد پشیمان خواجه از گفت خبر گفت رفتم در هلاک جانور این مگر خویشست با آن طوطیک این مگر دو جسم بود و روح یک این چرا کردم چرا دادم پیام سوختم بیچاره را زین گفتِ خام این زبان چون سنگ و فم آهن وشست وانچ بجهد از زبان چون آتشست سنگ و آهن را مزن بر هم گزاف گه ز روی نقل و گه از روی لاف زانک تاریکست و هر سو پنبه‌زار درمیان پنبه چون باشد شرار ظالم آن قومی که چشمان دوختند زان سخنها عالمی را سوختند عالمی را یک سخن ویران کند روبهان مرده را شیران کند جانها در اصل خود عیسی‌دمند یک زمان زخمند و گاهی مرهمند گر حجاب از جانها بر خاستی گفت هر جانی مسیح‌آساستی گر سخن خواهی که گویی چون شکر صبر کن از حرص و این حلوا مخور صبر باشد مشتهای زیرکان هست حلوا آرزوی کودکان هرکه صبر آورد گردون بر رود هر که حلوا خورد واپس‌تر رود https://eitaa.com/masnavei/46 🙏کانال مثنوی معنوی 🆔 @masnavei
3 ديدن خواجه طوطيان را در دشت و پيغام رسانيدن‏ [در اواخر كشور هند در بيابانى طوطى چندى بديد.] [و اسب خود را بطرف طوطيان رانده با آواز بلند سلام و پيغام طوطى محبوس را بدوستانش رساند.] [همين كه بازرگان سخن خود را بپايان رسانيد از آن ميان طوطئى لرزيده تمام بدنش مرتعش گرديد پر پر زنان بر زمين افتاد و جان داد.] [بازرگان از كرده خود پشيمان شده گفت مرغ بى‏چاره را هلاك كردم.] [اين طوطى چرا باين حال افتاد مگر با آن طوطى خويشى داشته يا دو جسم بودند در يك روح؟!] [چرا من اين كار را كردم و پيام طوطى را رساندم و بى‏چاره مرغ را از گفتار خام خود آتش زدم.] [آرى زبان مثل سنگ و دهان چون آهن است كه از اصطكاك آنها آتش مى‏جهد.] [سنگ و آهن را بدون ضرورت فقط براى قصه پردازى يا گزاف گويى و لاف بر هم نزن.] [براى اينكه اطراف تو بر تو مجهول و تاريك و پنبه‏زار است معلوم است كه شراره آتش با پنبه چه معامله‏اى خواهد كرد.] [اشخاص ظالم و ستمگرند كه چشم خود را بسته و با شراره سخنان خويش عالمى را آتش زدند.] [يك سخن بى‏مورد ممكن است عالمى را ويران كند يا يك كلمه ممكن است روباه مرده‏اى را شير جلوه دهد.] [جانها در اصل و حقيقت دم عيسوى دارند گاهى مرهم و زمانى زخمند.] [اگر پرده از روى جانها برخيزد گفتار هر جان دم عيسوى است.] [اگر مى‏خواهى سخن شيرين‏ بگويى از حرص بپرهيز و از خوردن حلواى هوس خود دارى كن.] [صبر و پرهيز شيوه مردان بزرگ و حلوا آرزوى بچه‏ها است.] [هر كس صبر كرد به آسمان كمال ارتقا يافت و هر كس حلوا خورد عقب افتاد.] [ولى صاحب دل اگر زهر قاتل هم بخورد براى او زيان نخواهد داشت.] [براى اينكه او از امراض نفسانى صحت يافته و از پرهيز بيرون آمده ولى طالب و سالك هنوز در حال تب بوده و پرهيز بر او واجب است.] 👈 ادامه دارد ... 🆔 @masnavei