eitaa logo
مثنوی معنوی
34 دنبال‌کننده
3 عکس
0 ویدیو
0 فایل
خوانش کتاب پر از حکمت مثنوی معنوی بصورت (موضوع بندی شده ) و نیز ( ترجمه ی نثر بیت به بیت)
مشاهده در ایتا
دانلود
6 قسمت 2 [زيد عمرو را نشان كرده تيرى مى‏اندازد و تيرش بهدف رسيده عمرو را مجروح مى‏سازد.] [يك سال عمرو درد مى‏كشد و رنج مى‏برد اين درد را خدا آفريده است نه زيد و عمرو] [حال اگر جراحت‏ التيام نيافت البته عمرو همواره در رنج است تا منتهى بمرگ او شود.] [اكنون كه از اثر درد و رنج عمر عمرو به آخر رسيده و مرد زيد را كه مسبب اوليه بوده بايد قاتل شمرد.] [آن درد و رنجها را هم كه سبب مرگ شده‏اند بايد بزيد نسبت داد اگر چه مخلوق و مصنوع خدا بوده‏اند.] [همچنين است كسب و تجارت و سخن گفتن و دام گستردن و جماع كردن كه اينها آثار و مواليدى دارند كه در تحت اراده و قدرت خداوند است.] [اگر كننده كار پشيمان شده توبه كرد سبب اولى نازا شده و از طرف او آثار و مواليدى بوجود نمى‏آيد و درهاى توليد اثر از طرف سبب بسته مى‏شود و البته آن كه اين در را مى‏بندد خداوند است نه كس ديگر] [قدرت اوليا هم از طرف خداوند است آنها مى‏توانند تير از كمان گذشته را از راه بر گردانند.] [خداوند براى گشودن در رحمت خود ممكن است گفته را چون نگفته و كرده را ناكرده انگارد.] [از هر دلى كه نكته پشيمانى شنيد سخن او را محو و بى‏اثر مى‏سازد.] [اگر دليل و برهان مى‏خواهى اين آيه را از قرآن بخوان: ما نَنْسَخْ مِنْ آيَةٍ أَوْ نُنْسِها نَأْتِ بِخَيْرٍ مِنْها أَوْ مِثْلِها أَ لَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ عَلى‏ كُلِّ شَيْ‏ءٍ قَدِيرٌ (هيچ (نماينده و نشانه و حكم) و آيتى را نسخ يا فراموش و ترك نمى‏كنيم مگر اينكه بهتر از آن يا مثل آن را بياوريم آيا نمى‏دانيد كه خداوند بهر چيزى توانا است ) (سوره بقره آيه 100).] [و آيه‏ فَاتَّخَذْتُمُوهُمْ سِخْرِيًّا حَتَّى أَنْسَوْكُمْ ذِكْرِي وَ كُنْتُمْ مِنْهُمْ تَضْحَكُونَ‏ ( يعنى شما بندگان مرا بباد مسخره گرفتيد تا بالنتيجه ذكر مرا از يادتان بردند در حالى كه شما داشتيد به آنها مى‏خنديديد (آيه 112 سورة المؤمنون) ) را بخوان تا حقيقت امر را بدانى و قدرت اولياء حق را در ايجاد فراموشى فهم كنى.] [چون قدرت دارند كه چيزى را بياد كسى آورده يا از يادش ببرند پس بر همه دلها تسلط دارند.] [چون او بوسيله نسيان راه نظر و تدبير را ببندد شخص هر قدر هنرمند باشد كارى نتواند كرد.] [بلى آيه شريفه‏ فَاتَّخَذْتُمُوهُمْ سِخْرِيًّا حَتَّى أَنْسَوْكُمْ ذِكْرِي‏ را بخوانيد و در رابطه سخريه با نسيان دقت كنيد تا بدانيد.] [همان طور كه مالك يك ده و يك آبادى بر جسم و تن اهالى آن حكومت دارد صاحب دل بر دلهاى شما سلطنت دارد و مى‏تواند كه در آن هر نحو كه بخواهد تغيير و تبديل داده چيزى را بياد آورد يا از ياد ببرد.] 👈 ادامه دارد ... 🆔 @masnavei
6 قسمت 3 [اقدام و عمل انسان فرع ديد اوست و آن طور كه مى‏بيند عمل مى‏كند پس شخصيت مرد در مردمك ديده او متمركز شده.] [ () مردم چون مردمك ديده را كوچك ديدند ببزرگى آن پى نبردند آرى مردم مردان خدا را كوچك ديدند و ببزرگى آنها پى نبردند.] [من تمام اين رازها را نخواهم گفت براى اينكه مراكز قدرت مرا از اين گفتار منع مى‏كنند.] [چون فراموشى خلق و ياد تذكر مردم با او است همان او بفريادشان خواهد رسيد.] [او است كه صد هزاران خوب و بد را هر شب وقت خواب از دل آنها بيرون برده و از يادشان مى‏برد.] [و روز در موقع بيدار شدن آنها را چون صدف‏هايى كه از مرواريد پر كنند از ياد چيزهايى كه فراموش شده بود پر مى‏سازد.] [آن همه انديشه‏ها و معلومات و فنون را كه سابقاً بوده جان بهدايت خداوند مى‏شناسد.] [فرهنگ و پيشه تو بتو باز مى‏گردد تا در زندگانى اسباب كار و زندگانى تو باشد.] [هيچ وقت سوابق و معلومات فن زرگرى بيك نفر آهنگر بر نمى‏گردد و خوى خوب كسى با خوى بد عوض نمى‏شود.] [سوابق و عمليات و اخلاق هر كس در روز قيامت نيز بسوى او بر مى‏گردد و هر آن چه در وقت مرگ داشته همان را خواهد يافت.] [و عيناً مثل سوابقى است كه بعد از بيدار شدن هر كس بسوى او باز مى‏گردد.] [سوابق و انديشه‏ها خوب يابد در وقت صبح بهمان جا مى‏رود كه سابقاً بوده.] [و عيناً مثل كبوترهاى قاصدند كه بهر شهرى بروند بشهر خود بر گشته و نتيجه كار خود را بمركز خود مى‏برد.] [ () هر چه را كه ببينى به اصل خود بر مى‏گردد و هر جزوى بكل خود رجوع مى‏كند.] 👈 ادامه دارد ... 🆔 @masnavei
5 ۵. راهکارهایی برای زندگی اخلاقی و معنوی با مثنوی‌خوانی مولانا در مثنوی معنوی به موضوعات اخلاقی و معنوی نیز توجه ویژه‌ای دارد. او به خوانندگان خود نشان می‌دهد که چگونه می‌توانند زندگی‌ای معنادار، اخلاقی و پر از عشق و معرفت داشته باشند. در مثنوی، مولانا از طریق حکایات و مثال‌های زنده، به تبیین راهکارهایی برای بهبود روابط انسانی، مبارزه با نفس، و تقویت فضائل اخلاقی می‌پردازد. او بر این باور است که انسان باید بر خود غلبه کند، از هوس‌های دنیوی فاصله بگیرد و به فضائل اخلاقی مانند صداقت، تواضع، گذشت و محبت پایبند باشد. مولانا در مثنوی معنوی به ما می‌آموزد که زندگی اخلاقی و معنوی، کلید رسیدن به سعادت و آرامش درونی است. ادامه دارد ... 🙏کانال مثنوی معنوی 🆔 @masnavei
ادامه
👈 حکایت 7 بخش ۹۰ - شنیدن آن طوطی حرکت آن طوطیان و مردن آن طوطی در قفص و نوحهٔ خواجه بر وی قسمت اول چون شنید آن مرغ کان طوطی چه کرد پس بلرزید، اوفتاد و گشت سرد خواجه چون دیدش فتاده همچنین بر جهید و زد کله را بر زمین چون بدین رنگ و بدین حالش بدید خواجه بر جست و گریبان را درید گفت ای طوطیِ خوبِ خوش‌حنین این چه بودت‌؟ این چرا گشتی چنین‌؟ ای دریغا مرغ خوش‌آواز من ای دریغا همدم و همراز من ای دریغا مرغ خوش‌الحان من راح‌ِ روح و روضه و ریحان من گر سلیمان را چنین مرغی بدی کی خود او مشغول آن مرغان شدی‌؟ ای دریغا مرغ که‌ارزان یافتم زود روی از روی او بر تافتم ای زبان تو بس زیانی بر وری چون توی گویا‌، چه گویم من ترا‌؟ ای زبان هم آتش و هم خرمنی چند این آتش درین خرمن زنی در نهان جان از تو افغان می‌کند گرچه هر چه گوییش آن می‌کند ای زبان هم گنج بی‌پایان توی ای زبان هم رنج بی‌درمان توی هم صفیر و خدعهٔ مرغان توی هم انیس وحشت هجران توی چند امانم می‌دهی ای بی امان‌؟ ای تو زه کرده به کین من کمان نک بپرانیده‌ای مرغ مرا در چراگاه ستم کم کن چرا یا جواب من بگو‌، یا داد ده یا مرا ز اسباب شادی یاد ده ای دریغا نور ظلمت‌سوز من ای دریغا صبح روز افروز من ای دریغا مرغ خوش‌پرواز من ز انتها پریده تا آغاز من عاشق رنج است نادان تا ابد خیز لا اقسم بخوان تا فی کبد از کبد فارغ بدم با روی تو وز زَبَد صافی بدم در جوی تو این دریغاها خیال دیدن است وز وجود نقد خود ببریدن است غیرت حق بود و با حق چاره نیست کو دلی کز عشق حق صد‌پاره نیست‌؟ غیرت آن باشد که او غیر همه‌ست آنکه افزون از بیان و دمدمه‌ست ای دریغا اشک من دریا بدی تا نثار دلبر زیبا بدی طوطی من مرغ زیرکسار من ترجمان فکرت و اسرار من هرچه روزی داد و ناداد آیدم او ز اول گفته تا یاد آیدم طوطیی کآید ز وحی آواز او پیش از آغاز‌ِ وجود‌، آغاز او اندرون تست آن طوطی نهان عکس او را دیده تو بر این و آن می‌بَرد شادیت را‌، تو شاد ازو می‌پذیری ظلم را چون داد ازو ای که جان را بهر تن می‌سوختی سوختی جان را و تن افروختی سوختم من‌، سوخته خواهد کسی تا ز من آتش زند اندر خسی سوخته چون قابل آتش بود سوخته بستان که آتش‌کش بود ادامه این بخش در قسمت دوم https://eitaa.com/masnavei/46 🙏کانال مثنوی معنوی 🆔 @masnavei
👈 حکایت 7 بخش ۹۰ - شنیدن آن طوطی حرکت آن طوطیان و مردن آن طوطی در قفص و نوحهٔ خواجه بر وی قسمت دوم ای دریغا ای دریغا ای دریغ کانچنان ماهی نهان شد زیر میغ چون زنم دم کآتش دل تیز شد شیر هجر آشفته و خون‌ریز شد آنکه او هشیارْ خود تندست و مست چون بوَد‌‌؟ چون او قدح گیرد به دست شیر‌مستی کز صفت بیرون بوَد از بسیط مرغزار افزون بود قافیه اندیشم و دلدار من گویدم مندیش جز دیدار من خوش نشین ای قافیه‌اندیش من قافیهٔ دولت توی در پیش من حرف چه‌بْوَد تا تو اندیشی از آن‌؟ حرف چه‌بْوَد‌؟ خار دیوار رَزان حرف و صوت و گفت را بر هم زنم تا که بی این هر سه با تو دم زنم آن دمی کز آدمش کردم نهان با تو گویم ای تو اسرار جهان آن دمی را که نگفتم با خلیل و آن غمی را که نداند جبرئیل آن دمی کز وی مسیحا دم نزد حق ز غیرت نیز بی ما هم نزد ما چه باشد در لغت اثبات و نفی من نه اثباتم‌ منم بی‌ذات و نفی من کسی در ناکسی در یافتم پس کسی در ناکسی در بافتم جمله شاهان بندهٔ بندهٔ خودند جمله خلقان مردهٔ مردهٔ خودند جمله شاهان پست پست خویش را جمله خلقان مست مست خویش را می‌شود صیاد مرغان را شکار تا کند ناگاه ایشان را شکار بی‌دلان را دلبران جسته به‌جان جمله معشوقان شکار عاشقان هر که عاشق دیدی‌اش معشوق دان کاو به نسبت هست هم این و هم آن تشنگان گر آب جویند از جهان آب جوید هم به عالم تشنگان چونک عاشق اوست تو خاموش باش او چو گوشَت می‌کشد تو گوش باش بند کن چون سیل سیلانی کند ور نه رسوایی و ویرانی کند من چه غم دارم که ویرانی بوَد‌؟ زیر ویران گنج سلطانی بود غرق حق خواهد که باشد غرق‌تر همچو موج بحر جان زیر و زبر زیر دریا خوشتر آید یا زبر تیر او دلکش‌تر آید یا سپر پاره کردهٔ وسوسه باشی دلا گر طرب را باز دانی از بلا گر مرادت را مذاق شکرست بی‌مرادی نه مراد دلبرست‌؟ هر ستاره‌ش خونبهای صد هلال خون عالم ریختن او را حلال ما بها و خونبها را یافتیم جانب جان باختن بشتافتیم ای حیات عاشقان در مردگی دل نیابی جز که در دل‌بردگی من دلش جسته به صد ناز و دلال او بهانه کرده با من از ملال گفتم آخر غرق تست این عقل و جان گفت رو رو بر من این افسون مخوان من ندانم آنچ اندیشیده‌ای ای دو دیده‌، دوست را چون دیده‌ای‌؟ ای گران‌جان‌! خوار دیدستی ورا زانکه بس ارزان خریدستی ورا هرکه او ارزان خرد‌، ارزان دهد گوهری طفلی به قرصی نان دهد غرق عشقی‌ام که غرقست اندرین عشق‌های اولین و آخرین مجملش گفتم‌، نکردم زان بیان ورنه هم افهام سوزد هم زبان من چو لب گویم‌، لب‌ِ دریا بود من چو لا گویم مراد الّا بود من ز شیرینی نشستم رو ترش من ز بسیاری گفتارم خمش تا که شیرینی ما از دو جهان در حجاب رو ترش باشد نهان تا که در هر گوش ناید این سخن یک همی‌گویم ز صد سرّ لدن https://eitaa.com/masnavei/46 🙏کانال مثنوی معنوی 🆔 @masnavei
شنيدن آن طوطى حركت آن طوطيان و مردن آن طوطى در قفس و نوحه‏ ى خواجه بر وى‏ چون شنيد آن مرغ كان طوطى چه كرد پس بلرزيد اوفتاد و گشت سرد خواجه چون ديدش فتاده همچنين‏ بر جهيد و زد كله را بر زمين‏ چون بدين رنگ و بدين حالش بديد خواجه بر جست و گريبان را دريد گفت اى طوطى خوب خوش حنين‏ اين چه بودت اين چرا گشتى چنين‏ اى دريغا مرغ خوش آواز من‏ اى دريغا هم دم و هم راز من‏ اى دريغا مرغ خوش الحان من‏ راح روح و روضه و ريحان من‏ گر سليمان را چنين مرغى بدى‏ كى خود او مشغول آن مرغان شدى‏ اى دريغا مرغ كارزان يافتم‏ زود روى از روى او بر تافتم‏
[، هم ويرانگر است و هم سازنده‏] اى زبان تو بس زيانى بر ورى‏ چون تويى گويا چه گويم من ترا اى زبان هم آتش و هم خرمنى‏ چند اين آتش در اين خرمن زنى‏ در نهان جان از تو افغان مى‏كند گر چه هر چه گويى ‏اش آن مى‏كند اى زبان هم گنج بى ‏پايان تويى‏ اى زبان هم رنج بى ‏درمان تويى‏ هم صفير و خدعه ‏ى مرغان تويى‏ هم انيس وحشت هجران تويى‏ چند امانم مى‏دهى اى بى ‏امان‏ اى تو زه كرده به كين من كمان‏ نك بپرانيده اى مرغ مرا در چراگاه ستم كم كن چرا يا جواب من بگو يا داد ده‏ يا مرا ز اسباب شادى ياد ده‏
[ادامه حكايت بازرگان و طوطى‏] اى دريغا نور ظلمت سوز من‏ اى دريغا صبح روز افروز من‏ اى دريغا مرغ خوش پرواز من‏ ز انتها پريده تا آغاز من‏
[نادان، هميشه خود را به رنج مى ‏اندازد] عاشق رنج است نادان تا ابد خيز لا أُقْسِمُ‏ بخوان تا فِي كَبَدٍ
[روح انسان در عالم وحدت، راحت بود و در عالم كثرت، پريشان است‏] از كبد فارغ بدم با روى تو وز زبد صافى بدم در جوى تو