eitaa logo
مثنوی معنوی
45 دنبال‌کننده
14 عکس
0 ویدیو
1 فایل
خوانش کتاب پر از حکمت مثنوی معنوی بصورت (موضوع بندی شده ) و نیز ( ترجمه ی نثر بیت به بیت)
مشاهده در ایتا
دانلود
ادامه ی 3 بخش ۷۱ - پرسیدن شیر از سبب پای واپس کشیدن خرگوش بخش ۷۲ - نظر کردن شیر در چاه و دیدن عکس خود را و آن خرگوش را بخش ۷۳ - مژده بردن خرگوش سوی نخچیران کی شیر در چاه فتاد بخش ۷۴ - جمع شدن نخچیران گرد خرگوش و ثنا گفتن او را بخش ۷۵ - پند دادن خرگوش نخچیران را کی بدین شاد مشوید بخش ۷۶ - تفسیر رجعنا من الجهاد الاصغر الی‌الجهاد الاکبر بخش ۷۷ - آمدن رسول روم و دیدن خلیفه دوم بخش ۷۸ - یافتن رسول روم امیرالمؤمنین عمر را رضی‌الله عنه خفته به زیر درخت بخش ۷۹ - سوال کردن رسول روم از خلیفه دوم بخش ۸۰ - اضافت کردن آدم علیه‌السلام آن زلت را به خویشتن کی ربنا ظلمنا و اضافت کردن ابلیس گناه خود را به خدای تعالی کی بما اغویتنی بخش ۸۱ - تفسیر و هو معکم اینما کنتم بخش ۸۲ - سؤال کردن رسول روم از خلیفه دوم از سبب ابتلای ارواح با این آب و گل جسم بخش ۸۳ - در معنی آنک من اراد ان یجلس مع الله فلیجلس مع اهل التصوف آن رسول از خود بشد زین یک دو جام بخش ۸۴ - قصهٔ بازرگان کی طوطی محبوس او، او را پیغام داد به طوطیان هندوستان هنگام رفتن به تجارت بخش ۸۵ - صفت اجنحهٔ طیور عقول الهی بخش ۸۶ - دیدن خواجه طوطیان هندوستان را در دشت و پیغام رسانیدن از آن طوطی بخش ۸۷ - تفسیر قول فریدالدین عطار قدس الله روحه تو صاحب نفسی ای غافل میان خاک خون می‌خور که صاحب‌دل اگر زهری خورد آن انگبین باشد بخش ۸۸ - تعظیم ساحران مر موسی را علیه‌السلام کی چه می‌فرمایی اول تو اندازی عصا بخش ۸۹ - باز گفتن بازرگان با طوطی آنچ دید از طوطیان هندوستان کرد بازرگان تجارت را تمام بخش ۹۰ - شنیدن آن طوطی حرکت آن طوطیان و مردن آن طوطی در قفص و نوحهٔ خواجه بر وی بخش ۹۱ - تفسیر قول حکیم: به هرچ از راه وا مانی، چه کفر آن حرف و چه ایمان، به هرچ از دوست دور افتی، چه زشت آن نقش و چه زیبا، در معنی قوله علیه‌السلام ان سعدا لغیور و انا اغیر من سعد و الله اغیر منی و من غیر ته حرم الفواحش ما ظهر منها و ما بطن بخش ۹۲ - رجوع به حکایت خواجهٔ تاجر - 🙏کانال مثنوی معنوی 🆔 @masnavei
👈 ادامه حکایت 22 بخش ۷۳ - مژده بردن خرگوش سوی نخچیران کی شیر در چاه فتاد چونک خرگوش از رهایی شاد گشت سوی نخچیران دوان شد تا به دشت شیر را چون دید در چه کُشته، زار چرخ می‌زد شادمان تا مرغزار دست می‌زد چون رهید از دست مرگ سبز و رقصان در هوا چون شاخ و برگ شاخ و برگ از حبس خاک آزاد شد سر برآورد و حریف باد شد برگها چون شاخ را بشکافتند تا به بالای درخت اشتافتند با زبان شطاه شکر خدا می‌سراید هر بر و برگی جدا که بپرورد اصل ما را ذوالعطا تا درخت استغلظ آمد و استوی جانهای بسته اندر آب و گل چون رهند از آب و گلها شاددل در هوای عشق حق رقصان شوند همچو قرص بدر بی‌نقصان شوند جسمشان در رقص و جانها خود مپرس وانک گرد جان از آنها خود مپرس شیر را خرگوش در زندان نشاند ننگ شیری کو ز خرگوشی بماند درچنان ننگی و آنگه این عجب فخر دین خواهد که گویندش لقب ای تو شیری در تک این چاه فرد نقش چون خرگوش خونت‌ریخت و خورد نفس خرگوشت به صحرا در چرا تو به قعر این چَه چون و چرا سوی نخچیران دوید آن شیرگیر کابشروا یا قوم اذ جاء البشیر مژده مژده ای گروه عیش‌ساز کان سگ دوزخ به دوزخ رفت باز مژده مژده کان عدو جانها کند قهر خالقش دندانها آنک از پنجه بسی سرها بکوفت همچو خس جاروب مرگش هم بروفت https://eitaa.com/masnavei/46 🙏کانال مثنوی معنوی 🆔 @masnavei
28 مژده بردن خرگوش سوى نخجيران كه شير در چاه افتاد [خرگوش از آزادى خود خوشحال گرديده بطرف دشت به سراغ حيوانات ديگر روانه شد.] [ () و شير را كه محو ظلم و ستم خود ديد به طرف رفقاى خود دويد.] [شير را كه كشته ستم خود مى ‏ديد با شادى و قدرت مى‏ دويد.] [ () شير را كه در قعر چاه زار و بى‏چاره ديد رقص كنان و چرخ زنان به مرغزار رفت.] [از مرگ رهايى يافته شادى‏ كنان دست زده و چون شاخ و برگ درختان سبز بهارى شاد و خرم در هوا مى ‏رقصيد.] [آرى شاخ و برگ چون از جنس خاك آزاد شده و از عالم جمادى به عالم نباتى مى‏ رسند سربلند كرده با باد و نسيم هم راز مى ‏گردند.] [برگها شاخ را شكافته بر بالاى آن قرار مى‏ گيرند.] [با زبان شاخ هر بر و برگى جداگانه شكر و ثناى خداى تعالى را مى‏ گويند.] [ () و با زبان بى ‏زبانى هر شاخ و برگ و ميوه و گلى بياد خدا بوده و تسبيح مى ‏گويد.] و متذكر شده شكر كنان مى ‏گويد او است كه تنه و ريشه ما را پرورش داده تا رشد و نمو نموده شاخه‏ هاى ما ضخيم شده بر بالاى تنه استوار گرديده با برگ و گل و ميوه مزين گرديد.] [بلى جانهايى كه در قفس آب و گل محبوس بوده ‏اند وقتى از اين محبس رها مى ‏شوند با شادى تمام.] [در هواى عشق الهى برقص مى‏ آيند و در آسمان آزادى چون ماه شب چهارده خود نمايى مى ‏كنند.] [اين جسم آنها است كه برقص آمده قياس كن كه جانشان در چه حالست جسم خاكى كه برقص آيد از جان چه مى‏ پرسى.] [ببين شير را خرگوش به زندان افكند چه ننگ بزرگى كه شير مغلوب خرگوش شود.] [تو اى انسان غافل در چنين ننگى بسر مى ‏برى آن وقت متوقعى كه فخر الدين لقب بگيرى؟!] [تو شيرى هستى كه نقوش و صور اين عالم چون آن خرگوش تو را فريفته و در چاه دهر محبوست نموده است.] [نفس خرگوش تو خود در صحراى جهان مى ‏چرد و تو در قعر چاه در عذابى.] [خرگوش دوان دوان سوى نخجيران رفته گفت بشارت بشارت رفقا مژده آورده ‏ام.] [مژده باد اى گروه خوشبخت كه آن سگ دوزخ بجاى اصلى خود باز گشته دوزخى گرديد.] [مژده باد كه دندانهاى آن دشمن جانها را قهر خداوندى از بيخ و بن بر كند.] [ () مژده كه عدل و لطف و قضاى الهى ظالم را بقعر چاه افكند.] [كسى كه با پنجه خود سرها را مى ‏كوبيد جاروب مرگ چون خس و خاشاك جان و تنش را بهم كوفته دور انداخت.] [ () آن كه بجز ستم كارى نداشت آه مظلوم او را گرفته بجزاى خود رسانيد.] [ () گردنش شكست و مغزش متلاشى شد و جان ما از محنتش خلاص گرديد.] [ () از فضل خداوندى‏ دشمن نابود شد و شما در اين ميدان فاتح شديد.] 👈 ادامه دارد ... 🆔 @masnavei