[زبان از بيان احوال اوليا ناتوان است]
من تمام اين نيارم گفت از آن منع مى آيد ز صاحب مركزان
[اولياء الله به اذن خدا در روان مردم، تصرف مى كنند]
چون فراموشى خلق و يادشان با وى است و او رسد فريادشان
[تعطيل شدن حواس در #خواب]
صد هزاران نيك و بد را آن بهى مى كند هر شب ز دلهاشان تهى
[فعال شدن حواس در بيدارى]
#روز دلها را از آن پر مى كند آن صدفها را پر از در مى كند
آن همه انديشه ى پيشانها مى شناسند از هدايت جانها
پيشه و فرهنگ تو آيد به تو تا در اسباب بگشايد به تو
پيشه ى زرگر به آهنگر نشد خوى اين خوش خوبه آن منكر نشد
#داستان_بازرگان_و_طوطی 6
#مثنوی_معنوی_دفتر_اول_89
قسمت اول
باز گفتن بازرگان با طوطى آن چه در هندوستان ديده
[بازرگان تجارت خود را خاتمه داده و با موفقيت و شاد كامى بشهر خود باز گشت.] [بغلامان و كنيزان خود بر طبق وعدهاى كه بهر يك داده بود ارمغانى داد.] [طوطى گفت پس ارمغان من چه شد آيا دوستان مرا ديدى و پيغام مرا رساندى؟ اگر ديدى بگو چه گفتى و چه ديدى] [بازرگان گفت من اكنون از پشيمانى انگشت خود را مىگزم.] [كه چرا پيغام خامى را از روى نادانى و ديوانگى بردهام.] [طوطى گفت پشيمانى تو از چيست؟ و چه اتفاقى افتاده كه باعث غم و اندوه تو گرديده؟] [گفت من بچند طوطى همتاى تو شكايتهاى تو را گفتم.] [يكى از آنها همين كه قصه گرفتارى ترا شنيد بدنش لرزيد و بر زمين افتاده در دم جان بداد.] [من از كار خود پشيمان شدم ولى كار گذشته و پشيمانى سودى نداشت.]
[نكتهاى كه از #زبان بيرون آمد چون تيرى است كه از كمان رها شود.] [ديگر نمىتوان آن را باز گردانيد البته بايد جلو آب سيل را از بالا گرفت.] [وقتى آب از سر گذشت و دنيا را پر كرد اگر جهانى را ويران كند عجبى نيست.]
[كارى كه از اشخاص سر مىزند آثارى در باطن آنها است كه بطور قطع آن آثار بوجود خواهد آمد و زائيده آن كار است و بوجود آمدن آن آثار در دست خلق نيست.] [بلكه فقط بدون شركت كسى مخلوق خداست اگر چه از آثار كار ما بوده و منسوب بما است.]
👈 ادامه دارد ...
🆔 @masnavei
#داستان_بازرگان_و_طوطی 6
#مثنوی_معنوی_دفتر_اول_89
قسمت 2
[زيد عمرو را نشان كرده تيرى مىاندازد و تيرش بهدف رسيده عمرو را مجروح مىسازد.] [يك سال عمرو درد مىكشد و رنج مىبرد اين درد را خدا آفريده است نه زيد و عمرو] [حال اگر جراحت التيام نيافت البته عمرو همواره در رنج است تا منتهى بمرگ او شود.] [اكنون كه از اثر درد و رنج عمر عمرو به آخر رسيده و مرد زيد را كه مسبب اوليه بوده بايد قاتل شمرد.] [آن درد و رنجها را هم كه سبب مرگ شدهاند بايد بزيد نسبت داد اگر چه مخلوق و مصنوع خدا بودهاند.] [همچنين است كسب و تجارت و سخن گفتن و دام گستردن و جماع كردن كه اينها آثار و مواليدى دارند كه در تحت اراده و قدرت خداوند است.] [اگر كننده كار پشيمان شده توبه كرد سبب اولى نازا شده و از طرف او آثار و مواليدى بوجود نمىآيد و درهاى توليد اثر از طرف سبب بسته مىشود و البته آن كه اين در را مىبندد خداوند است نه كس ديگر]
[قدرت اوليا هم از طرف خداوند است آنها مىتوانند تير از كمان گذشته را از راه بر گردانند.] [خداوند براى گشودن در رحمت خود ممكن است گفته را چون نگفته و كرده را ناكرده انگارد.] [از هر دلى كه نكته پشيمانى شنيد سخن او را محو و بىاثر مىسازد.] [اگر دليل و برهان مىخواهى اين آيه را از قرآن بخوان: ما نَنْسَخْ مِنْ آيَةٍ أَوْ نُنْسِها نَأْتِ بِخَيْرٍ مِنْها أَوْ مِثْلِها أَ لَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ عَلى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ (هيچ (نماينده و نشانه و حكم) و آيتى را نسخ يا فراموش و ترك نمىكنيم مگر اينكه بهتر از آن يا مثل آن را بياوريم آيا نمىدانيد كه خداوند بهر چيزى توانا است ) (سوره بقره آيه 100).] [و آيه فَاتَّخَذْتُمُوهُمْ سِخْرِيًّا حَتَّى أَنْسَوْكُمْ ذِكْرِي وَ كُنْتُمْ مِنْهُمْ تَضْحَكُونَ ( يعنى شما بندگان مرا بباد مسخره گرفتيد تا بالنتيجه ذكر مرا از يادتان بردند در حالى كه شما داشتيد به آنها مىخنديديد (آيه 112 سورة المؤمنون) ) را بخوان تا حقيقت امر را بدانى و قدرت اولياء حق را در ايجاد فراموشى فهم كنى.] [چون قدرت دارند كه چيزى را بياد كسى آورده يا از يادش ببرند پس بر همه دلها تسلط دارند.] [چون او بوسيله نسيان راه نظر و تدبير را ببندد شخص هر قدر هنرمند باشد كارى نتواند كرد.] [بلى آيه شريفه فَاتَّخَذْتُمُوهُمْ سِخْرِيًّا حَتَّى أَنْسَوْكُمْ ذِكْرِي را بخوانيد و در رابطه سخريه با نسيان دقت كنيد تا بدانيد.] [همان طور كه مالك يك ده و يك آبادى بر جسم و تن اهالى آن حكومت دارد صاحب دل بر دلهاى شما سلطنت دارد و مىتواند كه در آن هر نحو كه بخواهد تغيير و تبديل داده چيزى را بياد آورد يا از ياد ببرد.]
👈 ادامه دارد ...
🆔 @masnavei
#داستان_بازرگان_و_طوطی 6
#مثنوی_معنوی_دفتر_اول_89
قسمت 3
[اقدام و عمل انسان فرع ديد اوست و آن طور كه مىبيند عمل مىكند پس شخصيت مرد در مردمك ديده او متمركز شده.] [ () مردم چون مردمك ديده را كوچك ديدند ببزرگى آن پى نبردند آرى مردم مردان خدا را كوچك ديدند و ببزرگى آنها پى نبردند.]
[من تمام اين رازها را نخواهم گفت براى اينكه مراكز قدرت مرا از اين گفتار منع مىكنند.]
[چون فراموشى خلق و ياد تذكر مردم با او است همان او بفريادشان خواهد رسيد.]
[او است كه صد هزاران خوب و بد را هر شب وقت خواب از دل آنها بيرون برده و از يادشان مىبرد.]
[و روز در موقع بيدار شدن آنها را چون صدفهايى كه از مرواريد پر كنند از ياد چيزهايى كه فراموش شده بود پر مىسازد.] [آن همه انديشهها و معلومات و فنون را كه سابقاً بوده جان بهدايت خداوند مىشناسد.] [فرهنگ و پيشه تو بتو باز مىگردد تا در زندگانى اسباب كار و زندگانى تو باشد.] [هيچ وقت سوابق و معلومات فن زرگرى بيك نفر آهنگر بر نمىگردد و خوى خوب كسى با خوى بد عوض نمىشود.]
[سوابق و عمليات و اخلاق هر كس در روز قيامت نيز بسوى او بر مىگردد و هر آن چه در وقت مرگ داشته همان را خواهد يافت.] [و عيناً مثل سوابقى است كه بعد از بيدار شدن هر كس بسوى او باز مىگردد.] [سوابق و انديشهها خوب يابد در وقت صبح بهمان جا مىرود كه سابقاً بوده.] [و عيناً مثل كبوترهاى قاصدند كه بهر شهرى بروند بشهر خود بر گشته و نتيجه كار خود را بمركز خود مىبرد.] [ () هر چه را كه ببينى به اصل خود بر مىگردد و هر جزوى بكل خود رجوع مىكند.]
👈 ادامه دارد ...
🆔 @masnavei
#هشت_دلیل_انس_با_مثنوی_معنوی 5
۵. راهکارهایی برای زندگی اخلاقی و معنوی با مثنویخوانی
مولانا در مثنوی معنوی به موضوعات اخلاقی و معنوی نیز توجه ویژهای دارد. او به خوانندگان خود نشان میدهد که چگونه میتوانند زندگیای معنادار، اخلاقی و پر از عشق و معرفت داشته باشند. در مثنوی، مولانا از طریق حکایات و مثالهای زنده، به تبیین راهکارهایی برای بهبود روابط انسانی، مبارزه با نفس، و تقویت فضائل اخلاقی میپردازد.
او بر این باور است که انسان باید بر خود غلبه کند، از هوسهای دنیوی فاصله بگیرد و به فضائل اخلاقی مانند صداقت، تواضع، گذشت و محبت پایبند باشد. مولانا در مثنوی معنوی به ما میآموزد که زندگی اخلاقی و معنوی، کلید رسیدن به سعادت و آرامش درونی است.
ادامه دارد ...
#انس_با_مثنوی_معنوی
🙏کانال مثنوی معنوی
🆔 @masnavei
👈 حکایت #بازرگان_و_طوطی 7
#مثنوی_معنوی_دفتر_اول_90
بخش ۹۰ - شنیدن آن طوطی حرکت آن طوطیان و مردن آن طوطی در قفص و نوحهٔ خواجه بر وی
قسمت اول
چون شنید آن مرغ کان طوطی چه کرد
پس بلرزید، اوفتاد و گشت سرد
خواجه چون دیدش فتاده همچنین
بر جهید و زد کله را بر زمین
چون بدین رنگ و بدین حالش بدید
خواجه بر جست و گریبان را درید
گفت ای طوطیِ خوبِ خوشحنین
این چه بودت؟ این چرا گشتی چنین؟
ای دریغا مرغ خوشآواز من
ای دریغا همدم و همراز من
ای دریغا مرغ خوشالحان من
راحِ روح و روضه و ریحان من
گر سلیمان را چنین مرغی بدی
کی خود او مشغول آن مرغان شدی؟
ای دریغا مرغ کهارزان یافتم
زود روی از روی او بر تافتم
ای زبان تو بس زیانی بر وری
چون توی گویا، چه گویم من ترا؟
ای زبان هم آتش و هم خرمنی
چند این آتش درین خرمن زنی
در نهان جان از تو افغان میکند
گرچه هر چه گوییش آن میکند
ای زبان هم گنج بیپایان توی
ای زبان هم رنج بیدرمان توی
هم صفیر و خدعهٔ مرغان توی
هم انیس وحشت هجران توی
چند امانم میدهی ای بی امان؟
ای تو زه کرده به کین من کمان
نک بپرانیدهای مرغ مرا
در چراگاه ستم کم کن چرا
یا جواب من بگو، یا داد ده
یا مرا ز اسباب شادی یاد ده
ای دریغا نور ظلمتسوز من
ای دریغا صبح روز افروز من
ای دریغا مرغ خوشپرواز من
ز انتها پریده تا آغاز من
عاشق رنج است نادان تا ابد
خیز لا اقسم بخوان تا فی کبد
از کبد فارغ بدم با روی تو
وز زَبَد صافی بدم در جوی تو
این دریغاها خیال دیدن است
وز وجود نقد خود ببریدن است
غیرت حق بود و با حق چاره نیست
کو دلی کز عشق حق صدپاره نیست؟
غیرت آن باشد که او غیر همهست
آنکه افزون از بیان و دمدمهست
ای دریغا اشک من دریا بدی
تا نثار دلبر زیبا بدی
طوطی من مرغ زیرکسار من
ترجمان فکرت و اسرار من
هرچه روزی داد و ناداد آیدم
او ز اول گفته تا یاد آیدم
طوطیی کآید ز وحی آواز او
پیش از آغازِ وجود، آغاز او
اندرون تست آن طوطی نهان
عکس او را دیده تو بر این و آن
میبَرد شادیت را، تو شاد ازو
میپذیری ظلم را چون داد ازو
ای که جان را بهر تن میسوختی
سوختی جان را و تن افروختی
سوختم من، سوخته خواهد کسی
تا ز من آتش زند اندر خسی
سوخته چون قابل آتش بود
سوخته بستان که آتشکش بود
ادامه این بخش در قسمت دوم
https://eitaa.com/masnavei/46
🙏کانال مثنوی معنوی
🆔 @masnavei