eitaa logo
مستوره | فاطمه مرادی
473 دنبال‌کننده
275 عکس
51 ویدیو
1 فایل
🔹کلمه‌های یک مادر سیاست‌خواندهٔ دست‌به‌قلم 🔹ارتباط با من: @fatememoradiam 🔹لینک ناشناس برای گفتگو: https://gkite.ir/es/10095556 🔹من در فضای مجازی: https://zil.ink/fatememoradiam
مشاهده در ایتا
دانلود
. یک: دوزانو نشسته بود روی سنگ‌های حرم. چشم‌هاش می‌بارید و لب‌هاش زیارت امام رضا(ع) می‌خواند. میانهٔ دعا، خواهر را به برادر و برادر را به خواهرش قسم می‌داد: «یا امام رضا، بی‌بی‌جان بریدم...». . دو: رو به ضریح، صدای آقای فاطمی‌نیا را گوش می‌داد که می‌گفت: «روزی به آقای مجتهدی گفتم حاج‌آقا یه حوائجی دارم. التماس دعا دارم، یه‌وقت یادتون افتاد دعا بفرمایید. آقای مجتهدی هم اشاره کرد به حرم و گفت آقاجان! خانوم هست دیگه...» . سه: زنی جوان به گوشهای شنوای پشت تلفن می‌گفت: «اون‌روز که گفت اگه می‌تونی بیا حقتو بگیر، اومدم پیش حضرت معصومه. گفتم خانوم! شما که خودت غریبی و دردش رو می‌فهمی. دست من تنها رو بگیر. حالا هم دادگاه رأی داده که مهریه‌مو بده. ولی من دیگه نمی‌خوام. فقط خواستم بفهمه من بی‌کس‌و‌کار نیستم.» @masture
. شهید حسن باقری: اگر از دست کسی ناراحت هستید، دو رکعت نماز بخوانید و بگویید: خدایا! این بنده تو حواسش نبود، من از او گذشتم، تو هم بگذر...🌱 @masture
. سید حسن نصرالله: امام خامنه‌ای فرمودند: هرگاه احساس خستگی کردی و یا احساس سختی داشتی، توصیه می‌کنم که این راه را امتحان کنی. وارد یک اتاق شو و برای مدتی حتی پنج یا ده دقیقه یا ربع ساعت با خود خلوت کن و با خداوند متعال سخن بگو. ما اعتقاد داریم که خداوند حضور دارد، می‌شنود، می‌بیند و می‌داند و او قادر و غنی و حکیم است. یعنی همه آنچه را که ما بدان احتیاج داریم، خداوند داراست، پس با او سخن بگو. نشریه مسیر/ص١١٠ @masture
. ‏انسان اگر با مَشقت، درد و مصیبت رو‌به‌رو نمی‌شد، نه به چیزی ایمان می‌آورد، نه به آینده‌ای دل می‌بست و نه از اُمید سلاحی می‌ساخت به پایداریِ کوه. نادر ابراهیمی/آتش بدون دود @masture
. برای تهیهٔ گزارش این دوصفحه خیلی وقت گذاشتم ولی باید بگم حظ بردم. هیچ می‌دونید ما چند زن ورزشکار داریم؟ لینک مطالعهٔ ایران جمعه: https://irannewspaper.ir/sp-224/26?fbclid=PAAaaovE342yBNc-HJd8CuLhhbM13vBDJSfaD-iqALwRoOmhhSqNf1Fjb9FRQ @masture
. چنین نیست که انسانِ مسلمان اگر نماز بخواند و عبادت کند و در کُنجِ خلوتگاه مِحراب بنشیند، مسلمانى خود را کامل کرده باشد. مسلمان اگر می‌خواهد مسلمانِ کاملى باشد، به امورِ دنیا هم باید بپردازد، سیاست هم باید بفهمد، در «سیاست» هم باید مداخله کند. آیت‌الله خامنه‌ای @masture
. این فیلم مصداق هنری این حدیث از آقا امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) هست: عمر تو همین وقت و زمانی است که هم‌اکنون در آن به‌سر می‌بری. |شرح غُررالحِکم،صفحه ۵۰۰| فقط هنرمندان ما به‌جای ساخت نمونهٔ اسلامی این فیلم‌ها برادران لیلا می‌سازند. دیالوگ درخشان: وقتی بتونی در اینجا و الان باشی از کارایی که می‌تونی انجام بدی حیرت‌زده می‌شی و اینکه چقدر خوب می‌تونی انجامشون بدی. @masture
. دارم پروندهٔ فصل بهار را می‌بندم و ساعت‌هایی که با سختی زیاد کار کردم را جمع می‌زنم. یاد معلمم می‌افتم. چند هفته پیش برایم نوشت که «غم بزرگ را تبدیل کن به کار بزرگ.» و من با هر جان‌کندنی که بود تلخی‌ها را تبدیل کردم به نور و رشد و حرکت. توی این مدت ساعتها کتاب خواندم و گوش دادم، نوشتم و فیلم دیدم. و هربار که غم دودستی بیخ گلوم چسبید، نشستم گریه‌هام را کردم. بعد هم دست به زانو گرفتم و «یا علی» گفتم. چراکه به‌قول درن هاردی: «وقتی از اشتباهاتم آگاه شدم انتخاب کردم که زمان را در مبارزهٔ با آنها هدر ندهم. درعوض بر خستگی‌هایم غلبه کردم و درسم را یاد گرفتم و گذر کردم.» شاید این اولین قدم درسی باشد که معلمم داد. @masture
مستوره | فاطمه مرادی
مصطفاهای عزیز چندهفته پیش با زنی مصاحبه داشتم. ‌گفت قبل از انقلاب به آن نیمچه‌پارچه‌ای که بر سر می‌گذاشته اعتقادی نداشته و چرایی‌اش را هم نمی‌دانسته. بعدتر توی جلسه‌ی خواستگاری از مرد آینده‌اش شنیده که مقلد امام خمینی (ره) است. هم‌خانه و همسفر که شدند آنقدر از آن مرد طمأنینه و روی خوش دیده که مشتاق شده بداند این خمینی کیست که دل طیب و طاهر شوهرش را برده. کنجکاوی همانا و شروع مطالعات و انتخاب حجاب هم همان. . وقتی قصه‌ی تحولش را شنیدم یاد «غاده جابر» افتادم. زنی لبنانی که با فرهنگ اروپایی قد کشیده بود و حجاب اسلامی نداشت. در همان دوران با مردی آشنا شد که روحی بزرگ و لطیف و خواستنی داشت. در یکی از سفرها از آن محبوب هدیه‌ای گرفت و تا بازش کرد چشمش افتاد به روسری‌ای قرمز با گلهای درشت. بعدها توی کتاب خاطرات همسرش گفته: «من می‌دانستم بچه‌ها به مصطفی حمله می‌کنند که چرا شما خانمی را که حجاب ندارد می‌آورید موسسه، اما برایم عجیب بود که مصطفی خیلی سعی می‌کرد مرا به بچه‌ها نزدیک کند. می‌گفت: ایشان خیلی خوبند. اینطور که شما فکر می‌کنید، نیست. به خاطر شما می‌آیند موسسه و می‌خواهند از شما یاد بگیرند. ان‌شاءالله خودمان بهش یاد می‌دهیم. نگفت این حجابش درست نیست، مثل ما نیست، فامیل و اقوامش آن چنانی‌اند. این‌ها خیلی روی من تاثیر گذاشت. او مرا مثل یک بچه کوچک قدم به قدم جلو برد و به اسلام آورد. نه ماه زیبا با هم داشتیم و بعد با هم ازدواج کردیم.» . و غاده آنقدر محو زیبایی‌های درون مصطفی شد که وقتی دوستش پرسیده بود: «تو که می‌گفتی همسرم نباید نقصی داشته باشه چطور به دکتر که سرش مو نداره بله گفتی؟!» با ناراحتی گفته بود که شوهرش کچل نیست و او اشتباه می‌کند. اما شب وقتی مرد خانه‌اش را دید، زد زیر خنده که: «مصطفی تو کچلی؟ من نمی‌دانستم.» و هردو خندیده بودند. آن مرد که دل و عقل غاده را برده بود، مصطفی چمران بود. @masture
مستوره | فاطمه مرادی
«رهرو آنست که آهسته و پیوسته رود» وقتی خانم اختری(@Negahe_To) به چالش «چگونه می‌نویسی؟» دعوتم کرد، ماندم که چطور یک سلوک چهارساله را به مخاطبم انتقال بدهم. سخت بود اما نوشتم تا شاید نوری بتاباند. سال ٩٨ بود که در کارگاه «رضا امیرخانی» شرکت کردم. برایمان گفت که هرروز می‌نویسد و راز اولیه‌ی نوشتن همین است که هرروز روزمرگی‌ها و خاطراتتان را بنویسید. بی‌اینکه فکر کنید خب «آخرش که چی!». بعد هم یادمان داد که توی زمانهای متفاوتی بنویسیم تا ساعت خلاقیت مغز را پیدا کنیم. همین کار را کردم و فهمیدم مغزم «صبح‌نویس» است. من از همان سال تا به همین امروز از ٥ تا ١١ صبح می‌نویسم. اگر ساعتی دیگر مجبور به نوشتن شوم، چنان متن از هم ‌گسیخته‌ای تحویل می‌گیرم که بیا و ببین. بعدتر که رفتم کلاس «احمد بطحایی»، ابزار دیگری به سلوکم اضافه شد. استاد گفت باید هرروز در هر شرایطی کتاب بخوانید. آنقدر که کلمه‌ها توی مغزتان سرریز کنند و ناچار به نوشتن شوید. اما این ته مسیر نیست. هر متن را در حد مرگ بازنویسی کنید و بدانید و آگاه باشید که بازنویسی ته ندارد. حالا این دو فقره را داشته باشید تا به کمک کتاب «اثر مرکب» یک نقشه‌ی راه بسازیم. من از این اثر فرمولهایی یاد گرفتم که معجزه می‌کند. «دارن هاردی» توی کتابش نوشته برای اینکه هر کاری را تبدیل به عادت کنید آن را ٢١ روز انجام دهید. بهتان قول می‌دهم وظیفه‌تان بعد از این مدت تبدیل به عادتی دلچسب خواهد شد. و روز بیست‌و‌یکم شما اثر مرکب(موفقیت دوبرابر) را در نتیجه‌ی کارهایتان خواهید دید. اگر هفته‌ی اول جانتان بالا آمد تا چهار خط یا صد کلمه بنویسید، روز بیست‌و‌یکم دوازده خط و سیصد کلمه می‌نویسید با کلی خلاقیت و حظ فراوان. فقط باید ثبات قدم داشته باشید. و نکته همین‌جاست. نوشتن و ابزاری به نام نویسندگی یک سلوک است. اگر می‌خواهیم هر روز بهتر از دیروز بنویسیم و توی کارمان حرفه‌ای باشیم؛ باید به انتخاب‌هایمان دقت کنیم و ثبات داشته باشیم. هرقدمی که روزانه برمی‌داریم ما را به نوشتن نزدیک‌تر یا دورتر می‌کند. بنابراین هرکه نوشت و توانست برای این مردم قلمی بزند که گوهری داشته باشد، تلاش کرده، خون دل خورده و حسابی از روی تنبلی‌ها و بهانه‌جویی‌هایش رد شده. و به قول دارن هاردی: «آدم‌های موفق آن کاری را انجام می‌دهند که آدم‌های ناموفق هیچ تمایلی به انجامش ندارند». @masture
. از ظهر عرفه تا غروب عرفه ساعات مهمی است؛ لحظه لحظه‌ی اين ساعات مثل اكسير حائز اهميت است. روز عرفه را قدر بدانيد. |آیت‌الله خامنه‌ای|🌱 @masture
. درود خدا بر محمدحسن شهسواری که بزرگترین ابهام زندگی‌م رو رفع کرد. @masture
پروژه‌ی فکری پروژه‌ی فکری شما چیست؟ اصلن پروژه‌ی فکری یعنی چه؟ خیلی ساده یعنی اینکه موضوعی را سنجاق‌ کنیم بالای ذهنمان و کاری برایش انجام بدهیم. برای مثال پروژه‌ی فکری من ترویج نوشتن است،‌ اینکه بگویم انواعی از نوشتن می‌تواند بر زیست فردی و اجتماعی ما اثری مثبت و ملموس بگذارد. خب، حالا برای پروژه‌ی فکر‌ی‌ام باید کاری بکنم. یکیش نوشتن کتاب است که انجام داده‌ام و شاهراه تأثیرگذاری یک نمونه‌ی آن است: ولی برای پیشبرد پروژه‌های فکری بیش از کتاب (چه چاپی چه الکترونیکی) نویسندگیِ آنلاین را مؤثر می‌دانم. صدالبته که اگر عشق کتاب باشیم، بعدها می‌توانیم مجموعه‌ی نوشته‌هایمان را قالب کتاب هم منتشر کنیم. اما آیا نوشتن یک یا چند یادداشت محدود در اینترنت برای دنبال‌کردن یک پروژه‌ی فکری کافی است؟ در این زمینه بهتر است سخنی از عباس عبدی نقل کنم: «توجه کنید که وقتی ما از یادداشت صحبت می‌کنیم، منظورمان «یک» یادداشت نیست که بعید می‌دانم در دنیا کسی یک یادداشت بنویسد و انتظار ایجاد تغییر ملموسی را بعد از نوشتن آن داشته باشد. بهتر است بگویم زنجیره‌ی یادداشت‌هاست که می‌تواند مؤثر باشد یا صد، دویست یا دو هزار حلقه. چنین زنجیره‌ای می‌تواند به تغییری مثبت در جامعه کمک کند، این اولین نکته، به‌علاوه، این باید مثل زنجیر باشد، نه حلقه‌های جدا از هم، این مسئله‌یی کلیدی در یادداشت‌نویسی است. (یادداشت‌های مطبوعاتی و سرمقاله‌نویسی، نشر نی، ۱۳۹۸)» برای فعالیت اثربخش در فضای اینترنت پیش از هر چیز به فکر داشتن پروژه‌یی فکری باشیم. شاهین کلانتری @ShahinKalantari ShahinKalantari.com
مستوره | فاطمه مرادی
پروژه‌ی فکری پروژه‌ی فکری شما چیست؟ اصلن پروژه‌ی فکری یعنی چه؟ خیلی ساده یعنی اینکه موضوعی را سنجاق
درواقع آقای کلانتری دارن از «اثر مرکب» در نوشتن می‌گن. ایشون در تلگرام و اینستاگرام هستند.
. هر دلی که حاملِ محبّت امیرالمؤمنین علی(ع) است حرمتش از کعبه بالاتر است. پس ما که در مملکت شیعی زندگی می‌کنیم، از چپ و راست اطراف‌مان کعبه است؛ باید مراقب باشیم دلی را نشکنیم، آبروی مؤمنی را نبریم؛ دل شکستن باعث ظلمت و بیچارگی می‌شود. «آیت‌الله فاطمی‌نیا» @masture
. ردپای زنان در مسجدالحرام باید بگم پوستم کنده شد برای این چند پاراگراف، از بس دنبال مرجع گشتم. برای مطالعه روی این لینک بزنید👇🏻 https://irannewspaper.ir/sp-245/27 @masture
. ماه قبل با گروه «ایرانی بخوانیم» همسایه‌های احمد محمود را خواندیم. سطربه‌سطر این کتاب را از حفظم و باید بگویم عاشق توصیفات احمدمحمود و ریتم رمانش هستم. اما وقتی از یک علوم‌سیاسی‌ خوانده بخواهی که کتاب را نقد کند، نتیجه می‌شود رد شخصیت سیاسی خالد و کم‌کاری احمد محمود. :) اگر دوست دارید توی گروه ایرانی بخوانیم عضو شوید به صفحهٔ اینستاگرام‌شان پیام بدهید. لینک یادداشت‌ من در نقد همسایه‌های احمد محمود👇🏻 https://iranibekhanim.ir/blog/%D8%B4%D8%AE%D8%B5%DB%8C%D8%AA-%D9%85%D8%A8%D8%A7%D8%B1%D8%B2-%D8%A7%DB%8C%D8%AF%D8%A6%D9%88%D9%84%D9%88%DA%98%DB%8C-%D9%85%DB%8C%D8%AE%D9%88%D8%A7%D9%87%D8%AF امتیاز هم اگر بدید که خیلی عالیه :)) @masture
مستوره | فاطمه مرادی
. «خدا بچهٔ فوتبالی را زیاد می‌کند» داشتم «تنهایِ قصه‌هایِ خوب»، مستند مهدی آذریزدی را می‌دیدم. می‌گفت که هیچ‌وقت مدرسه نرفته و الفبا را از پدرش یاد گرفته. همان‌سالهای نوسوادی، نسخهٔ مصورِ «گلستان سعدی» را که دست همبازی بچگی‌اش دیده، دلش را برده. بعد هرچه به پدرش التماس کرده که برایش بخرد؛ افاقه نکرده. ده سال در حسرت خواندن گلستان، دندان سرِ جگر گذاشته تا توی هجده‌سالگی شاگرد مغازهٔ کتابفروشی شده و واو به واوش را از بَر کرده. اما همان روزها شاهد هم‌سن‌وسالان محصلی می‌شود که یک‌پایشان مدرسه بوده و پای دیگر کتابفروشی. آنها را که می‌بیند حس می‌کند خیلی بی‌سواد و عقب‌مانده است. با خودش فکر می‌کند که خب اینها هرچه بلدند را از کتاب گرفته‌اند، پس من هم آنقدر کتاب می‌خوانم تا خودم را بسازم. جنون کتابخوانی و یادگیری کاری می‌کند که مهدی آذریزدی همیشه کتاب بخواند و شغلش در ارتباط با کتاب باشد. برای‌همین توی سی‌و‌پنج سالگی وقتی داشته نمونه‌خوانی کلیله‌و‌دمنه را انجام می‌داده با خودش می‌گوید که من در کودکی چقدر به این قصه‌ها نیاز داشتم ولی نبود. پس حالا این‌ها را ساده‌سازی می‌کنم تا بچه‌ها بخوانند. درنهایت حسرتِ دورانِ کودکی می‌شود جرقهٔ نوشتن بهترین کتاب حوزهٔ کودک و نوجوان به‌اسم «قصه‌های خوب، برای بچه‌های خوب». و روزگارش را صرف نوشتن برای همین کودکان می‌کند تا آنجا که آرزویش می‌شود: «همیشه دعا می‌کردم خدا بچه‌های کتابخون رو زیاد کنه اما خدا همیشه بچه‌های فوتبالی رو زیاد می‌کنه. ده ساله که توی یزدم و آرزوم اینه که یه بچهٔ ابتدایی یا راهنمایی رو ببینم که کتابی دستش باشه و بخونه. مثل بچگی‌های خودم که همیشه کتاب دستم بود، اونقدر که دایی مادرم بهم گفت اینقدر کتاب نخون، مغزت خشک می‌شه.» و خدا را شکر «مهدی آذریزدی» نیست که ببیند همچنان بچه‌های فوتبالی و ارقام قراردادهای میلیاردی‌شان رو به زیاد شدن‌اند. درحالی‌که هیچوقت، آوردهٔ چشمگیری برای فرهنگ این آب‌و‌خاک نداشته‌اند جز تولید مقادیر زیادی خشم و هیجان که نه اندیشه‌مان را رشد داده نه صنعت و فرهنگ و سیاست و اقتصادِ مرزوبوم‌مان را. و خب چه خوب گفت سقراط که: «جامعه وقتی فرزانگی و سعادت می‌یابد که مطالعه کار روزانه‌اش باشد». @masture
. گِره از کارِ دیگران باز کنید تا خداوندِ مُتعال گره از کارِ شما باز کند. اگر گره به کار دیگران بیندازید، در کار و زندگی شما هم گره خواهد اُفتاد. علامه طباطبایی عکاس: اعظم مؤمنیان @masture