eitaa logo
مطالب ناب در منبر
3.5هزار دنبال‌کننده
3هزار عکس
1.6هزار ویدیو
1.2هزار فایل
👈 مطالب کانال: ــــمناقب وفضایل اهلبیت علیهم‌السلام ــــمطاعن ومثالب دشمنان ــــPDFکتب اعتقادی ــــنقدوهابیت وجریان یمانی وتصوف ــــمنابر اعتقادی‌، معرفتی ــــصوت دروس حوزوی ــــمداحی کانال دیگر ما👇 @Fishe_menbar ارتباط با ادمین @Abdulhossein235
مشاهده در ایتا
دانلود
. . ◾️ | ➖ ریز موضوعات این جلسات: 👈🏼علی بن یقطین کارگزار دربار هارون 👈🏼 از از کاظم(علیهم‌السلام) 👈🏼 یکی از اصحاب امام کاظم، رضا وجواد (علیهم‌السلام) 👈🏼 ع 👈🏼 ع از ازتمام 👈🏼 ع 👈🏼 ع با 👈🏼شهادت بر مقام والای ع 👈🏼اراده‌ی بر نجات وکمک بشیعیان علیه‌السلام 👈🏼 علیه‌ السلام 👈🏼قدرت وسلطنت علیه‌السلام 👈🏼گلایه علیه‌السلام از درباره تاخیر اقامه 👈🏼 بی‌نظیر واطاعت محض از ع 👈🏼 ع 👈🏼 ع 🔘 از: آیت‌الله در تلگرام، کانال حیدریم حیدری برای دانلود، اینجا رو کلیک کنید.. .
🔷🔶 👈🏼👈🏼 مردی از اهالی گفت: یکی از نویسندگانِ فرماندار ما شد. مقداری مالیات بر عهده‌ی من بود که اگر آن را می‌گرفتند ، می‌شدم. هنگامی که او به قدرت رسید، ترسیدم که مرا احضار و اجبار به پرداخت مالیات کند. بعضی از دوستانم _ برای برطرف شدن نگرانی‌ام _ گفتند : این فرماندار ادعای شیعه بودن دارد. اما باز هم ترس داشتم که مبادا او شیعه نباشد و هنگامی که پیش او بروم مرا زندانی کند و مطالبه‌ی مال کند. بالأخره تصمیم گرفتم به خدا پناه ببرم و خدمت امام _ زمانم _ ، یعنی علیه‌السلام مشرف شوم تا او مرا کمک کند. 🍃 برای همین به قصد انجام حرکت کردم. خدمت حضرت رسیدم و از حال خویش شکایت نموده و درخواست چاره کردم. آن حضرت نامه ای نوشت و فرمود: آن را به دست حاکم برسان. در آن نوشتند: «بِسْمِ الله الرَّحْمٰنِ الرَّحِيمِ اِعْلَمْ أَنَّ لِله تَحْتَ عَرْشِهِ ظِلاًّ - لاَ يَسْكُنُهُ إِلاَّ مَنْ أَسْدَى إِلَى أَخِيهِ مَعْرُوفاً أَوْ نَفَّسَ عَنْهُ كُرْبَةً أَوْ أَدْخَلَ عَلَى قَلْبِهِ سُرُوراً وَهَذَا أَخُوكَ وَالسَّلاَمُ». به نام خداى بخشنده ی مهربان. بدان‌كه در زیر عرش خدای متعال سايه‌ای ست كه کسی زیر آن قرار نمی‌گیرد مگر آنکه كه به برادرش احسانى كند، یا او را از غم و غصه ای رها کن، يا دلش را شاد كند . و اين شخص برادر تو است والسلام. 🍃 از حج برگشتم. شبی به منزل حاکم رفتم و اجازه‌ی ملاقات خواستم وگفتم: به اطلاع او برسانید که از جانب ـ علیه‌السلام ـ پیامی برایش دارم. همین که به او خبر دادند،  با پای برهنه بیرون آمد، در را باز کرد و مرا در آغوش گرفته و شروع به بوسیدن نمود. مکرر بین دو چشمم را می‌بوسید و از حال امام علیه‌السلام سؤال می‌کرد. هر چه من خبر سلامتی آن حضرت را می‌دادم او خوشحال‌تر می‌شد و شکر خدای متعال را می‌کرد. تا اینکه مرا وارد منزل نمود و در بالای مجلس نشاند و خودش روبروی من نشست‌. 🍃 آنگاه نامه ی امام کاظم علیه‌السلام را به او دادم. وقتی نامه را گرفت، ایستاد، نامه را بوسید و آن را خواند. هنگامی که از مضمون آن اطلاع یافت، اموال و لباسهای خود را طلب کرد. هر چه درهم و دینار و پوشاک داشت، با من به طور مساوی تقسیم کرد. و هر مالی که قسمت پذیر نبود، معادل نصف آن به من پول می‌داد. بعد از هر تقسیم به من می‌گفت: آیا تو را شاد کردم؟ من می‌گفتم: به‌خدا قسم بسیار خوشحال شدم. 🍃 سپس دفتر مطالبات را خواست و آنچه به نام من بود را پاک کرد و نوشته‌ای به من داد که در آن گواهی کرده بود که دیگر مالیاتی بر عهده‌ی من نیست. تا اینکه با او خداحافظی کردم و از خدمتش بیرون آمدم. با خود گفتم این شخص به من بسیار نیکی کرد و من هرگز قدرت جبران آن را ندارم. بهتر آن است که حجّی مشرف شوم  و در مراسم حج او را کنم و بعد به محضر مولای خود موسی بن جعفر ـ علیه‌السلام ـ مشرف شوم و نیکیِ او را عرض کنم. 🍃 به همین منظور عازم مکه شدم و بعد به محضر امام ـ علیه‌السلام ـ شرفیاب شدم‌. جریان را به عرض ایشان رساندم ؛ در آن بین که شرح داستان را می‌دادم ، پیوسته صورت مبارک آن حضرت از شادمانی برافروخته می‌شد. عرض کردم : آیا کارهای او شما را مسرور کرد؟! فرمود: بله به خدا قسم ! کارهایش مرا شاد نمود ، جدّم ـ علیه‌السلام ـ را خوشحال کرد، قسم به پروردگار که ـ صلی الله علیه وآله  ـ را شاد نمود، همانا خداوند متعال را نیز مسرور کرد. 📚 بحارالأنوار، ج۴۸، ص۱۷۴ 🔆 کانال 🆔 @mohebanozahra315
علیه‌السلام 🔷🔶 👈🏼👈🏼 ، برای فریب دادن، یا شكنجه و یا تحقیر امام كاظم علیه‌السلام در دید مردم، و زیبا را به بهانه خدمتكاری نزد ایشان فرستاد و از طرفی غلامی را گمارد كه مواظب اوضاع باشد. وقتی كنیز را به محضر آن حضرت آوردند، فرمود: من نیازی به كنیز و خدمتكار ندارم؛ لذا او را برگردانید. ➖ هارون الرشید از این كار ناراحت شد و گفت: ما با اجازه او، وی را زندانی نكرده‌ایم تا كنیز را نیز با اجازه او به آنجا بفرستیم و بعد دوباره دستور داد كنیز را به زندان برگردانند... ➖ مدتی گذشت. غلام، گزارش داد كه كنیز نیز به سجده افتاده و پیوسته و مرتب در سجده می‌گوید: «قدوس قدوس سبحانك سبحانك سبحانك..». ➖ هارون گفت: موسی بن جعفر وی را سحر كرده است!! او را با سرعت نزد من آورید. وقتی كنیز را نزد او بردند، دیدند از خوف خدا می‌لرزد و مرتب به آسمان نگاه می‌كند؛ آن‌گاه مشغول نماز گشت. هارون پرسید: چرا چنین می‌كنی، این‌چه حالی است كه در پیش گرفته‌ای؟ ➖ كنیز گفت: وقتی محضر علیه‌السلام بودم، او مرتب مشغول نماز و دعا بود. سرانجام به او گفتم آیا كاری دارید كه من آن را انجام دهم؟ فرمود: من با تو كاری ندارم. عرض كردم: مأمور به خدمت شما می‌باشم. فرمود: اینها چه بد فكر می‌كنند.!! ناگهان متوجه باغ بزرگی شدم كه ابتدا و انتهای آن پایانی نداشت؛ این باغ با فرش‌های زیبا و پرارزش مفروش شده بود، و كنیزان و حوریانی زیبا در آن صف كشیده بودند، و در دست‌های خود ظرفهای آب و طشت برای شستن دست‌های آن حضرت آماده ساخته بودند، از آن به بعد به سجده افتادم تا لحظه‌ای كه غلام به بالین من آمد. ➖ هارون گفت: شاید این قضایا را در خواب دیده‌ای؟ كنیز گفت: به‌خدا قسم همه اینها را قبل از اینكه به سجده روم با چشمان خود دیدم و سجده‌ام برای سپاس از آنها بود. هارون دستور داد از او مراقبت نمایند كه این حرف‌ها را به كسی نگوید. آن كنیز دوباره به سجده افتاد و مشغول نماز شد. 📚 بحارالأنوار، ج۴۸، ص۲۳۸ 🔆 کانال 🆔 @matalebe_nab_dar_menbar