#اصحاب_ائمه_علیهم_السلام
#علم_منایا_و_بلایا
#نکته_های_ناب
◾️ #خبر_دادن_میثم_تمار_و_حبیب_بن_مظاهر_از_شهادت_یکدیگر
👈🏼👈🏼 «منایا» جمع منیّة است به معناى مرگ و ارتحال انسان از دنیا و کسى که داراى این علم باشد از زمان أجل ها و وقت هاى مردن مردم خبر دارد و مىداند که هر فرد از افراد در کجا و در چه زمان مىمیرد.
➖ از برخی روایات و حکایات تاریخی چنین استفاده میشود که ائمه علیهمالسلام و برخی از اولیاء الهی دارای چنین علمی بودند.
همچنانکه از #اسحاق_بن_عمار نقل شده که شنیدم امام کاظم علیهالسلام بهمردى خبر مرگ او را مىدهد. در دل خود گفتم: آیا به راستى او مىداند که مردى از شیعیانش چه وقت مىمیرد؟ امام، با حالت شبیه غضب رو به من کرد و فرمود:
«یَا إِسْحَاقُ قَدْ کَانَ رُشَیْدٌ الْهَجَرِیُ یَعْلَمُ عِلْمَ الْمَنَایَا وَالْبَلَایَا وَالْإِمَامُ أَوْلَى بِعِلْمِ ذَلِك»
اى اسحاق، رشید هجرى (یکى از یاران معروف على علیهالسلام) مرگ و میر و گرفتارىهاى آینده را مىدانست؛ امام که به دانستن آن شایستهتر است»!
سپس فرمود:
«اصْنَعْ مَا أَنْتَ صَانِعٌ فَإِنَّ عُمُرَك قَدْ فَنِیَ وَإِنَّك تَمُوتُ إِلَى سَنَتَیْنِ وَإِخْوَتَك وَأَهْلَ بَیْتِك لَا یَلْبَثُونَ بَعْدَك إِلَّا یَسِیراً حَتَّى تَتَفَرَّقَ کَلِمَتُهُمْ وَیَخُونُ بَعْضُهُمْ بَعْضاً حَتَّى یَشْمَتَ بِهِمْ عَدُوُّهُمْ فَکَانَ هَذَا فِی نَفْسِك».
اى اسحاق، تو هر کار مى خواهى بکن؛ زیرا عمرت رفته است و تو تا دو سال دیگر از دنیا خواهى رفت و برادران و اهل بیت تو هم پس از تو جز اندکى نخواهند ماند، که با هم ستیزه کنند و به همدیگر خیانت ورزند، تا دشمن آنها را سرزنش کند؛ با این حال تو تعجب مىکنى که امام مرگ کسى را بداند!
➖ اسحاق بن عمار میگوید: من گفتم: از خدا آمرزش مى خواهم براى آنچه در دلم گذشت.
راوی میگوید: اسحاق پس از این مجلس، اندکى بیش زنده نماند و دیرى نپائید که پسران عمار (برادران اسحاق بن عمار و خاندان او) مال مردم را گرفتند و هدر کردند و مفلس شدند.[۱]
➖ دربارۀ بهرهمندی برخی از اولیاء الهی از این علم هم، جناب «کشى»، رجالی معروف، در کتاب رجال خود از فضیل بن زبیر نقل میکند که گفت:
#میثم_تمار در حالى که بر اسب خود سوار بود در محلی که بنىاسد جلوس کرده بودند به استقبال #حبیب_بن_مظاهر اسدى آمد. آن دو با یک دیگر سخن گفتند تا اینکه گردنهاى اسب ایشان محاذى یک دیگر قرار گرفت.
سپس حبیب گفت:
«گویا شخص بزرگى را مینگرم که جلوی سرش مو ندارد و شکم بزرگى دارد و نزد دار الرزق خربزه میفروشد. مىبینم او را به جرم دوستى اهل بیت رسول خدا صلی الله علیه و آله به دار زده اند و شکم او را بر دار پاره کردهاند»! (ومنظورش میثم بود).
➖ میثم هم در جواب حبیب گفت:
«من نیز مردى را مىشناسم که صورت گلگون و دو گیسو دارد. او براى نصرت پسر دختر پیغمبر خود خروج مى کند و کشته مىشود و سرش در کوفه گردانده خواهد شد».
آن دو این سخنان را گفتند و از یکدیگر جدا شدند.
اهل آن مجلس گفتند: ما دروغگوتر از این دو نفر ندیده بودیم!
➖ راوى میگوید: هنوز اهل مجلس پراکنده نشده بودند که #رشید_هجری آمد و از اهل مجلس سراغ حبیب و میثم را گرفت. آنان گفتند: ایشان از یکدیگر جدا شدند و ما شنیدیم چنین و چنان میگفتند. رشید گفت:
خدا میثم را رحمت کند؛ او فراموش کرده بگوید: به آن کسى که سر حبیب را میبرد مبلغ صد درهم بیشتر عطا خواهد شد!
وقتى رشید رفت آن گروه گفتند: به خدا قسم این شخص از همه دروغگوتر است.
➖ پس از این جریان آن گروه گفتند:
بهخدا قسم چند شب و روزى بیش نگذشت که دیدیم میثم تمار بر در خانه عمرو بن حریث بالاى دار است و سر حبیب بن مظاهر را هم آوردند و آنچه را که آنان گفته بودند همان شد[۲].
📚 منابع:
۱. الکافی (ط - الإسلامیة) ؛ ج۱، ص۴۸۴
۲. رجال الکشی (إختیار معرفة الرجال)؛ ص۷۸ و۷۹
🔆 کانال #مطالبنابدرمنبر
#با_افتخار_عبدالحسینم
🆔 @matalebe_nab_dar_menbar
#با_حبیب_بن_مظاهر
#علم_بلایا_و_منایا
#با_رشید_هجری
#نکته_های_ناب
#با_میثم_تمار
🔷🔶 #داستان_ملاقات_ميثم_تمار_و_حبيب_بن_مظاهر_و_إخبار_از_شهادت_يكدگر
👈🏼👈🏼 #شيخ_كشى از #فضيل_بن_زبير روايت كرده است كه:
#ميثم_تمار كه از خواصّ اصحاب أميرالمؤمنين عليهالسّلام بود، بر روى اسبى سوار بود. در اين حال #حبيب_بن_مظاهر_اسدى هم از طرف مقابل بدين سو مىآمد. و در محلّى كه جمعى از #بنى_اسد در مجلس خود نشسته بودند بههم رسيدند. و با يكدگر بهطورى نزديك با هم بهگفتگو پرداختند كه گردنهاى اسبانشان بههم رسيد؛ در اين حال حبيب گفت:
فَكَأنّى بِشَيْخٍ أصْلَعَ ضَخْمِ الْبَطْنِ يبيعُ الْبِطّيخَ عِنْدَ دارِالرِّزْقِ، قَدْ صُلِبَ فى حُبِّ أهْلِبَيْتِ نَبيِّهِ، وَيبْقَرُ بَطْنُهُ عَلَى الْخَشَبَةِ.
«گويا من دارم مىبينم پيرمردى را كه شكمش برآمده و جلوى سرش مو ندارد، و در كنار دار الرّزق شغلش خربزهفروشى است؛ كه وى را به جرم محبّت اهل بيت پيغمبرش بر دار كوبيدهاند، و بر روى چوبه دار، شكمش شكافته شده است.»
ميثم در پاسخش گفت:
وَإنّى لأعْرِفُ رَجُلاً أحْمَرَ لَهُ ضَفيرَتانِ، يخْرُجُ لِنُصرَةِ ابْنِ بِنْتِ نَبيِّهِ فَيُقْتَلُ وَيجالُ بِرَأسِهِ فى الْكوفَةِ.
«و من مىشناسم مردى سرخ چهره را كه گيسوانش از دوسو بافته شده است؛ او براى يارى پسر دختر پيغمبرش خروج مىكند و كشته مىشود، و سرش را در محلاّت و كوى و برزن كوفه براى تماشاى مردم مىگردانند».
➖ اين بگفتند و از يكدگر جدا شدند. اهل مجلس با هم گفتند: ما دروغگوتر از اين دو مرد كسى را نديدهايم!
هنوز اهل مجلس از جاى خود برنخاسته بودند كه #رشيد_هجرى به سراغ آن دو آمد و از اهل مجلس پرسيد: آن دو نفر كجا هستند؟!
گفتند: از هم جدا شدند. و ما از آن دو شنيديم كه چنين و چنان مىگفتند.
رشيد گفت:
رَحِمَ اللَهُ مَيْثَمًا؛ أنْسَى: وَيزادُ فى عَطآءِ الَّذى يجىءُ بِالرَّأسِ مِأةُ دِرْهَمٍ! ثُمَّ أدْبَرَ.
«خدا ميثم را رحمت كند؛ فراموش كرد بگويد: به آنكس كه سر را در كوفه مىآورد، يکصد درهم به عطاى او از بيتالمال كه پيوسته به او مىدهند، زياد مىنمايند! اين بگفت و پشت كرد و بازگشت».
آن جماعت مجلس گفتند:
هَذا وَاللهِ أكْذَبُهُمْ!
«سوگند به خدا اين دروغگوترين آنهاست!»
➖ سپس گفتند كه:
وَاللهِ ما ذَهَبَتِ الأيّامُ وَاللَيالى حَتَّى رَأيْنا مَيْثَمًا مَصْلوبًا عَلَى بابِ دارِ عَمْرِو بْنِ حُرَيْثٍ، وَجىءَ بِرَأسِ حَبيبِ بْنِ مَظاهِرٍ وَقَدْ قُتِلَ مَعَ الْحُسَيْنِ عَلَيْهِالسَّلامُ؛ وَرَأيْنا كُلَّ ما قَالوا!
«سوگند به خدا روزها و شبها سپرى نشدند مگر اينكه ديديم ما كه: ميثم را در خانه عمرو بن حريث به دار زدهاند، و سر حبيب بن مظاهر را كه در كربلا با حسين عليهالسّلام شهيد شده بود به كوفه آوردند؛ و هر چه را كه آن سه نفر گفتند، ما خود با ديدگانمان ديديم!»
📚 سفينة البحار، ج۱، ص۲۰۳
🔆 کانال #مطالبنابدرمنبر
#با_افتخار_عبدالحسینم
🆔 @matalebe_nab_dar_menbar