eitaa logo
آموزش مداحی ماتم الحسین علیه السلام
340 دنبال‌کننده
264 عکس
292 ویدیو
49 فایل
@Mhmalekifard ادمین
مشاهده در ایتا
دانلود
مرحوم   به دیوار و در این بیت توحید فروغ عترت و قرآن توان دید بود این بارگاه روح پرور حریم یک تن از آل پیمبر در این جا قبر مولایی کریم است مزار حضرت عبدالعظیم است به اولاد حسن، او فخر و زین است که زوارش "کمن زار الحسین" است چو این جا شد چراغ عشق روشن به دل ها این حرم شد پرتو افکن بود این درگه از ابواب رحمت در باغی ست از گل زار جنت که اشک عاشقان، شد جویبارش نمی گردد خزان، هرگز بهارش تو ای زائر به تعظیم شعائر ببوس این درگه پر نور و طاهر بیا این جا به اشک خود وضو کن بیا جان خود این جا شستشو کن بپا خیز و بخوان اذن دخولش اجازت از خداگیر و رسولش به اذن حیدر و زهرای اطهر به اذن یازده معصوم دیگر قدم چون می نهی داخل از این در بگو بسم الله و الله اکبر زند چون حلقه بر این در گدایی به گوش جان او آید ندایی که ای سائل دعایت مستجاب است محب آل عصمت کامیاب است بخواه از رحمت حق آن چه خواهی که بی حد است الطاف الهی "حسان" این جا مطاف مومنین است درِ گل زار جنت در زمین است
علیها 🔹قتلگاه محسن🔹 بوی خوش می‌آید اینجا؛ عود و عنبر سوخته؟ یا که بیت‌الله را کاشانه و در سوخته؟ از چه خون مى‌گريد اين ديوار و در؟ يارب مگر- گلشن آل خليل اينجا در آذر سوخته؟ خانۀ زهراست اينجا، قتلگاه محسن است آشيان قهرمان بدر و خيبر، سوخته خانۀ وحی از ملک یک‌باره شد در ازدحام اندر این غوغا مگر جبریل را پر سوخته؟... بر حریم عقل کل، دیوانه‌ای زد آتشی کز غمش هر عاقلی را جان و پیکر، سوخته خيمه‌گاه كربلا را آتش از اينجا زدند شد ز داغ محسن آخر كام اصغر، سوخته گر نمى‌كرد اشک چشمانت «حسان» امدادِ من مى‌شد از آه من اين اوراق دفتر، سوخته
شب میلاد سلطان جهان است شب فیض خدای مهربان است نگردد خسته دیگر چرخ گردون که هر پیری ز عشق او جوان است دل هر ذره از مهر حسینی در این عید همایون شادمان است زمین امشب کند بر آسمان فخر که ماهش قبله هفت آسمان است همای عشق و رحمت از ره لطف قرین و همنشین خاکیان است حسینی که نبی در حق او گفت: شهنشاه بهشت جاودان است به خاک تیره اکنون می نهد پا عجب دریای لطفش بیکران است دگر کفر است نمویدی ز رحمت حسین امشب چو بر ما میزبان است هوای باغ رضوان روح پرور ز بوی طره این باغبان است بهشت جاودان پر نغمه عشق ز حسن این گل مینو نشان است جهان تا هست درگاه حسینی حریم قبله گاه عاشقان است نشانی از جلال کبریائی شکوه و فر این شاه جهان است کند بر هر دو عالم پادشاهی هر آن کس بنده این آستان است (حسانا) خسرو خوبان تو را بس که شیرین عشق او مانند جان است برین ویرانه دل منگر به تحقیر که در آن کنج مهر شه نهان است
فروغ چهره خوبان، شعاع طلعت توست کمال حُسن تو، مدیون این ملاحت توست به خَلق و خُلقِ رسول و به منطقِ نبوی فزون‌تر از همه کس، در جهان شباهت توست از این شباهت بی‌حد، در اشتباه افتند که این ولادت طاهاست، یا ولادت توست ز خال روی تو، پیدا سیادت تو بود ز حُجب فاطمه، یک سایه هم به طلعت توست ز احمد و ز حسین و، ز حیدر و زهرا نشانه‌ای به سراپای سرو قامت توست به پیکر تو مجسم، لطافت روح است عجب بود که درین خاکدان، قامت توست نگاه مهر تو، غارتگر دل پدر است عیان به چشم سیاهت، غم شهادت توست... عجب نباشد اگر، بر «حسان» کنی احسان که لطف و مرحمت بی‌شمار خصلت توست
علیه‌السلام_ولادت رمضان آمد و دارم خبری بهتر از این مژده‌ای دیگر و لطف دگری بهتر از این گرچه باشد سپر آتش دوزخ، صومم لیک با این همه دارم سپری بهتر از این شب قدر رمضان، گرچه بسی پر قدر است دارد این مه، شب قدر و سحری بهتر از این مولد لؤلؤ پاک مَرَجَ البَحرَین است نیست در رشتۀ خلقت گهری بهتر از این مادرش فاطمه و باب گرامیش علی چه کسی داشته اُمّ و پدری بهتر از این رست پیغمبر از آن تهمت ابتر بودن نیست بر شاخۀ طوبی ثمری بهتر از این اسوۀ خلق زمین، فخر جوانان بهشت مادر دهر نزاید پسری بهتر از این گفت خالق فَتبارک به خود از خلقت او کِلک ایجاد ندارد اثری بهتر از این بگذر آهسته‌تر ای ماه حسن، ای رمضان! عمر ما را نبود چون گذری بهتر از این اثر صلح حسن نهضت عاشورا بود اُمتی را نبود راهبری بهتر از این زنده گشته‌ست به این صلح موقت اسلام نیست در حُسن سیاست هنری بهتر از این لطف کن اذن زیارت که خدا می‌داند بهر عشاق نباشد سفری بهتر از این گرچه مشمول عنایات تو بوده‌ست «حسان» یا حسن! کن به محبان نظری بهتر از این
مرحوم نظر به بندگان اگر، ز مرحمت خدا کند قسم به ذات کبریا، ز یمن مرتضی کند خدا چو هست رهنمون، مگو دگر چرا و چون که او کند هر آنچه را که حکمت اقتضا کند ز قدرت یَدُ اللَّهی، کسی ندارد آگهی وسیله‌اش بُود علی، خدا هر آن چه را کند به جنگ بدر و نهروان، علی‌ست یِکّه قهرمان نگر که دست حق عیان، قتال اشقیا کند به روی دوش مصطفی، نهد چو پای مرتضی نگر به بت شکستنش، که در جهان صدا کند به رزم خندق و اُحُد، به قتل عَمْرو عَبْدُوُد خدا به دستِ دست خود، لوای حق بپا کند چو افضل از عبادتِ خلایق است، ضربتش علی تواند این عمل، شفیع ما‌سِوی کند به پیشگاه کردگار، ز بس که دارد اعتبار دُیون جمله بندگان، تواند او ادا کند نماز، بی ولای او، عبادتی‌ست بی‌وضو به منکر علی بگو، نماز خود قضا کند هر آن‌که نیست مایلش، جفا نموده با دلش بگو دل مریض خود، به عشق او شفا کند علی‌ست آن که تا سحر، سرشک ریزد از بصر پی سعادت بشر، ز سوز دل دعا کند علی انیس عاشقان، علی پناه بی‌کسان علی امیر‌مؤمنان، که مدح او خدا کند پس از شهادت نبی، که را سِزَد به جز علی؟! که تا به حشر آدمی، به کارش اقتدا کند قسیم نار و جنتّش، ترازوی محبّتش که مؤمنان خویش را، ز کافران جدا کند گهی به مسند قضا، گهی به صحنۀ غزا گهی به جای مصطفی، که جان خود فدا کند علی‌ست فرد و بی‌نظیر، علی مجیر و دستگیر که نام دل‌گشای او، گره ز کار وا کند زکار قهرمانی‌اش، پُر است زندگانی‌اش نگین پادشاهی‌اش، به سائلی عطا کند امیر کشور عرب، ثنا کنان، دعا به لب بَرَد طعام نیمه‌شب، عطا به بی‌نوا کند ز کوی شاه اولیا، که مهر اوست کیمیا کجا روی، بیا بیا، که دردها دوا کند کنیم چون‌که های‌ و‌ هو، به پیشگاه لطف هو خدا نظر کند به او، علی نظر به ما کند دل علی گداخته، که با زمانه ساخته امام ناشناخته، ز خلق شِکوه‌ها کند ز قبر بنت مصطفی، کجا رود علی، کجا که نیست یار آشنا، دلش ز غم، رها کند سرشک بر دو عین او، ز اشکِ زینبین او که گریه بر حسین او، به یاد کربلا کند علی غریب و خون‌جگر، ز هجر یار نوحه‌گر کنار آن جدار و در، اقامۀ عزا کند (حسان) بگیر دامنش، قسم به حقّ محسنش گره‌گشای انبیا، حوائجت روا کند
ناله كن اى دل به عزاى على گريه كن اى ديده براى على كعبه ز كف داده چو مولود خويش گشته سيه پوش عزاى على عمر على عمرۀ مقبوله بود هر قدمش سعى و صفاى على ديدۀ زمزم كه پر از اشگ شد ياد كند، زمزمه‏هاى على تيغ شهادت سر او را شكافت كوفه بُوَد، كوه مناى على عالم امكان شده پر غلغله چون شده خاموش صداى على نيست هم آغوش صبا بعد از اين پيك ظفر بخش لواى على منبر و محراب كشد انتظار تا كه زند بوسه به پاى على ماه دگر در دل شب نشنود صوت مناجات و دعاى على آه كه محروم شد امشب دگر چشم يتميان ز لقاى على مانده تهى سفرۀ بيچارگان منتظر نان و غذاى على واى امير دو سرا كشته شد خانۀ غم گشته، سراى على پيش حسين و حسن و زينبين خون چكد از فرق هماى على خواهی اگر ملك دو عالم حسان از دل و جان باش گداى على
عید فطر است و اول شوال نور عشق است و شور و جذبه و حال بهر توفیق درک ماه خداست قلب‌ها از نشاط، مالامال جشن قرآن و جشن غفران است عید اسلام و روز فخر و جلال رمضان، ای مه نماز و دعا ای ره اکتساب فضل و کمال رمضان، ای گناه‌شوی بشر زآن‌ همه چشمه‌های اشک زلال رمضان، ای فضای رحمت حق که زند مرغ دل، به اوج تو بال رمضان، ای که روز نیمه‌ی توست مطلع آفتاب عشق و جمال عید مسعود زاد روز حسن مجتبای محمدی تمثال رمضان، ای که در شب قدرت لطف یزدان، برون ز حد مقال ماه غفران و ماه توحیدی ماه قرآن و ماه احمد و آل ✍
علی است مرغ حق و کعبه آشیانه اوست حریم عشق پر از دلنشین ترانه اوست پس از گذشت زمان‌ها هنوز گوش بشر به نغمه‌های دل انگیز و عاشقانه اوست زلال چشمه زمزم کجا و اشک علی صفای این حرم از گریه شبانه اوست علی است محرم اسرار رب بی همتا کلید دار عطابخش هر خزانه اوست بهشت ماحضر سفره عطای علی است جحیم سوزش یک ضرب تازیانه اوست وسیله کرم ذات حق یدالله است خدای هر چه ببخشد علی بهانه اوست علی به پله آخر رسید در ایمان نبی سر است و علی پای تا به شانه اوست علی است خانه یکی با خدای بی همتا درون بیت خدا زادگاه و خانه اوست علی است فرد نمودار خلقت کامل که عقل در عجب از خالق یگانه اوست مقام صید علی برتر از تفکر ماست چو بی نظیر به عالم غم زمانه اوست تو صید شیرخدا بین که روبهی مکار به قصد کشتن زهرا در آستانه اوست حسان معرف الله شد ولی الله چو در تمام صفات علی نشانه اوست
چونكه احمد كعبه را بدرود گفت با خدايش آنچه در دل بود گفت كاي خدا اين آخرين حج من است كاروان آماده‌ي كوچيدن است عمر من بگذشت يا رب با شتاب بر لب بام است ديگر آفتاب چرخ عمرم را زمان فرسوده كرد با اجل كي مي‌توان كردن نبرد شد مرا در اين بيابان رهنمون جذبه‌ي: «انا اليه راجعون» گشت پايان عمرم و، باقيست كار كي شود امر ولايت آشكار گر چه مي‌دانم علي باشد امام او بود لايق براي اين مقام ليك خواهم بر ملا گردد سخن تا بداند پير و برنا، مرد و زن خود تو داني اي خداي مهربان كي توانم گفت اين راز نهان چونكه بسيار است بدخواه علي گر نباشد از تو وحي منزلي ترسم از آن فتنه‌ها گردد عيان آيد آخر پاي تهمت در ميان دور مي‌شد احمد از بيت الحرام با نگاهي پر ز عشق و احترام جاي دارد اشك ريزد آسمان در وداع آتشين عاشقان بود طوفاني، دل آگاه او گرد غم بگرفته روي ماه او ناله چون مي‌كرد زنگ كاروان حلقه مي‌زد اشك او بر ديدگان در غدير خم كه نام بركه‌اي است داد احمد (ص) را، خدا فرمان ايست كاي نبي (ص) اينجا غدير خم بود آب آن هر قطره يك قلزم بود شاهراه كشور جان است اين پايگاه علم و ايمان است اين چارراه حادثات عالم است جلوه‌گاه نور اسم اعظم است شهر علم مصطفي را هست باب نور دل مي‌بخشد اينجا آفتاب از حرورش، جان دشمن سوخته عاشقان را دل ز مهر افروخته سايه‌اش، آرام‌بخش رهروان از نسيمش، تازه مي‌گردد روان همچو دريا بي‌كران است اين غدير نيست موج فيض آن پايان‌پذير باشد اينجا مقصد پيغمبران كوي دانشگاه نسل هر زمان وقت ابلاغ است «بلغْ» يا رسول تا شود سعي تو پيش ما قبول همرهان را خواند احمد با شعف رفتگان باز آمدند از هر طرف از جهاز اشتران كاروان منبري برساختندش در ميان گرد آن پيغمبر والاتبار اجتماعي شد فزون از صد هزار پس نبي بر اوج منبر پا نهاد مرتضي را در كنارش جاي داد دست او بگرفت و كرد او را بلند بر سر دستش، نبي ارجمند شد قيامت از قران مهر و ماه مهر مي‌شد با مه اينجا اشتباه چون علي خود نفْس پيغمبر بود هر يكي در جاي آن ديگر بود چون امانت عرضه شد بر خاكيان شد «يداله فوق ايديهم» عيان جمله آيات خدا تاويل شد از ولايت علم و دين تكميل شد پس پيمبر «وال من والاه» گفت بار الها «عاد من عاداه» گفت گفت: يا رب دوستانش دوست‌دار بار الها دشمنش دشمن شمار بار الها، يار او را يار شو هركه‌خواهد خواريش، گو، خوار شو گفت: هر كس را كه من هستم ولي هست بعد از من ولي او علي حيدر است اين، باب علم احمد است بي‌گمان فاروق هر نيك و بد است سر حق، صديق اكبر، منصبش صرف راه حق شده روز و شبش يار قرآن، دشمن گردن كشان «لا فتي الا علي» او را نشان حيدر است اين، شهسوار كارزار تيغ او: «لا سيف الا ذوالفقار» حيدر است اين، آنكه بتها را شكست دست هر چه دشمن حق بود، بست زادگاهش، قبله‌گاه مسلمين خاك پايش سرمه‌ي اهل يقين حيدر است اين، حامل ام الكتاب او بود ماه و، منم چون آفتاب آيت تطهير او را آبروست «عروه الوثقي» كه حق گويد هموست ساقي كوثر همو باشد يقين نيست غير از او: اميرالمومنين چون كنم با اهل اين دنيا وداع پس به گرد او نماييد اجتماع قلب خويش از نور او روشن كنيد پيروي از جانشين من كنيد چون كه وقت گفتن تبريك شد روز در چشم عدو تاريك شد بر زبان مي‌راند: به به يا علي بر من و بر مومنان گشتي ولي در نهان اما گريبان مي‌دريد كينه‌ها در سينه‌اش مي‌پروريد عاشقان سرمست در اين عيد خماز مي: «الْيوم اكْملْت لكمْ» در كتاب بي‌نظير «الغدير» نكته‌ها يابي از اين امر خطير از «اميني» عالم شيرين بيان طبع من الهام مي‌گيرد (حسان)
باربگشائید، اینجا کربلاست آب و خاکش با دل و جان آشناست بر مشام جان رسد بوی بهشت به به از این تربت مینو سرشت کربلا، ای آفرینش را هدف قبله گاه عاشقان از هر طرف طور عشق است و مطاف انبیا نور حق اینجاست، ای موسی بیا جسم را احیا اگر عیسی کند جان و تن را کربلا احیا کند گر سلامت رفت، از آتش خلیل نور ثار الله شد او را دلیل کربلا، قربانگه ذبح عظیم عرش رحمان را صراط مستقیم گر خدا خواهی، برو این راه را کن زیارت کوی ثار الله را شد ز عاشورای او یک اربعین قتلگاهش را به چشم دل ببین ماه، اینجا، واله و سرگشته است و آن شهاب ثاقب از خود رفته است گرد غم، افشانده بر سر کهکشان اشک خون ریزد هنوز از آسمان اختران، سوزند چون شمع مزار مرغ شب می‌ نالد اینجا زار زار گاه در صحرا خروش و، گه سکوت خفته در اینجا شهیدی لا یموت حضرت سجاد بر خاکش نوشت تشنه لب شد کشته سالار بهشت اربعین است، اربعین کربلاست هر طرف غوغائی از غمها بپاست گوئی از آن خیمه های نیم سوز خود صدای العطش آید هنوز هر کجا نقشی، ز داغ ماتم است هر چه ریزد اشک، در اینجا، کم است باشد از حسرت در اینجا یادها هان به گوش دل شنو، فریادها در دل هر ذره، صدها مطلب است ناله سجاد و اشک زینب است باید اینجا داشت گوش معنوی تا مگر این گفتگوها بشنوی: عمه جان، اینجا حسین از پا فتاد چهره بر این تربت خونین نهاد عمه جان، این قتلگاه اکبر است جای پای حیدر و پیغمبر است عمه جان، قاسم، در اینجا شد شهید تیر بر قلب حسین اینجا رسید عمه جان، عباس اینجا داد دست و ز غمش پشت حسین اینجا شکست اصغر لب تشنه، اینجا، عمه جان شد ز تیر حرمله خونین دهان از برای غارت یک گوشوار شد در اینجا، کودکی نیلی عذار تا قیامت، کربلا ماتم سراست حضرت مهدی (حسان) صاحب عزاست
رسول داور آمد ، به غرب و خاور آمد نخست و آخر آمد ، به انبیا سر آمد به رخ فتاد بتها ، بی پیش ماه بطحی شکست طاق کسری ، شه مظفر آمد ز جلوه گاه قرآن ، دمید نور یزدان که نور طور و فاران ، بکوی دیگر آمد نگار ماه منظر ، جهان ازو منور به فرق عشق افسر ، به عرش زیور آمد بپوش چهره ماها ، زشرم روی طاها که بین دلرباها ، ز جمله بهرتر آمد به انبیاست استاد ، کند به عشق ارشاد جهان ز مهر او شاد ، حبیب داور آمد شد از افق هویدا ، جمال ماه بطحی به شام تار یلدا ، عجب مهی درآمد به گمرهان بگوئید ، که دل ز غم بشوئید ز شاهراه توحید ، شفیع محشر آمد ز روی اوست پیدا ، تجلیات زهرا به شوره زار دنیا ، گلی معطر آمد گذشت شام حسرت ، رسید صبح عشرت به عاشقان بشارت ، که می به ساغر آمد شنو کلام او را ، صلای عام او را نگر مقام او را ، که فوق حیدر آمد دمی چو هست باقی ، کرم نمای ساقی که شاه ملک باقی ، صفای کوثر آمد گلی به این وجاهت ، رخی به این ملاحت به کارگاه خلقت نه بار دیگر آمد (حسان) به لطف ایزد ، رضایت محمد ز مدح آل احمد ، ترا میسر آمد