کاروان کربلا امروز کجاست؟
🔹۲۸ محرم سال ۶۱ هجری قمری است. بنابر برخی روایات امروز کاروان اسرا به شهر بعلبک رسید. مردم بعلبک سرمست، شادیکنان و طبلزنان به استقبال کاروان آمده و برای قاتلان سیدالشهداعلبه السلام آذوقه آوردند.
🔹حضرت امکلثوم سلام الله علیها با دیدن وضعیت شهر در حق آنان نفرین کرد. کاروان فاصلهٔ اندکی تا شام دارد...
هدایت شده از خبرگزاری فارس
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 مسافران اربعین برای سفر به عراق باید چه نکاتی را رعایت کنند؟
@Farsna
هدایت شده از عقیق
🔻جزئیات پیشفروش پروازهای اربعین ۴ ایرلاین
🔹هواپیمایی آسمان پروازهای اربعین در مسیر رفت و برگشت تهران-نجف را از طریق سایت این شرکت فردا ۱۵ مردادماه عرضه خواهد کرد.
🔹هواپیمای ماهان بلیت پروازهای تهران-بغداد-تهران و کرمان-بغداد-کرمان بهصورت اینترنتی و پرواز رفت و برگشت مشهد-بغداد را ۱۶ مرداد از طریق دفاتر این شرکت در کرمان، تهران و مشهد میفروشد.
🔹هواپیمایی وارش بلیت پرواز ساری-نجف-ساری، تهران-نجف-تهران و رامسر-نجف-رامسر را ۱۷ مرداد از طریق ساخت خود و هم بهصورت حضور (شهر ساری) عرضه خواهد کرد.
✅️کانال عقیق
@aghigh_ir
#کاروان_اسرا
#قصیده
#محمدعلی_مجاهدی #پروانه
🔹طلوعی دوباره🔹
آن شب که آسمان خدا بیستاره بود
مردی حضور فاجعه را در نظاره بود
سهم کبوتران حرم، از حرامیان
بالِ شکسته، زخمِ فزون از شماره بود
در سوگ خیمههای عطش، زار میگریست
مشکی که در کنار تنی پاره پاره بود
زخمی که تا همیشه به نای رباب بود
از شور نینوایی یک گاهواره بود
میدوخت چشم حسرت خود را به قتلگاه
انگشتری که همسفر گوشواره بود
::
از کوچههای شبزدهٔ کوفه میگذشت
پیکی روان به جانب دارالاماره بود
از دشت لالهپوش خبرهای تازه داشت
مردی که نعل مرکب او خوننگاره بود
فریاد زد: امیر! در آن گرمگاه خون
آیینه در محاصرۀ سنگِ خاره بود
خون بود و شعله بود و عطش بود و خیمهها،
در معرض هجوم هزاران سواره بود
خورشید سربریده غروبی نمیشناخت
بر اوج نیزه، گرم طلوعی دوباره بود
::
روزی که رفت این خبر شوم تا به شام
چشم فرشتههای خدا پرستاره بود
بانگ اذان بلند نمیشد ز مأذنی
آن روز شهر، شاهد بغض ستاره بود
با ضربهای که حادثه بر طبل مینواخت
فریاد «یا حسین» بلند از نقاره بود
راه گریزِ اغلب «قاضی شُریح»ها
آن روز در بد آمدن استخاره بود
شهر فریب و وسوسه تا دیرگاه شب
میدان پایکوبی هر بادهخواره بود
یک لحظه از ترنم شادی تهی نماند
گویی که در تدارک عیشی هماره بود!
تعداد زخم گرچه ز هفتاد میگذشت
اما شمار زخم زبان بیشماره بود...
ذکر مصيبت ميکند: الشام الشام
تا ياد غربت ميکند: الشام الشام
منزل به منزل درد و داغ و بي کسي را
يک جا روايت ميکند: الشام الشام
موي سپيد و چهره اي در هم شکسته
از چه حکايت ميکند: الشام الشام
هر روز با اندوه و آه و بي شکيبي
ياد اسارت ميکند: الشام الشام
در اين ديار پُر بلا هر کس به نوعي
عرض ارادت ميکند: الشام الشام
يک شهر چشم خيره وقت هر عبوري
ابراز غيرت ميکند: الشام الشام
هر سنگ با پيشاني مجروح خورشيد
تجديد بيعت ميکند: الشام الشام
قرآن پرپر روي نيزه غربتت را
هر دم تلاوت ميکند: الشام الشام
قلب تو را يک مرد رومي با نگاهش
بي صبر و طاقت ميکند: الشام الشام
هر جا که دارد خوف از جان تو، عمه
خود را فدايت ميکند: الشام الشام
جان مي دهي وقتي به لبهايي مقدس
چوبي جسارت ميکند: الشام الشام
کنج تنوري حنجري آتش گرفته
ذکر مصيبت ميکند: الشام الشام
#پایان_ماه_محرم
#ورود_به_شام
✍ #جواد_هاشمی_تربت
ای دل! مگر نه خاتمه، ماه محرّم است؟
«باز این چه شورش است که در خلق عالم است؟»
گر ماجرای کوفه و کرببلا گذشت
«باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است؟»
گویا طلوع کرده به شام، آفتاب عشق
«کآشوب در تمامی ذرّات عالم است»
صبح ورود شام چنان تیره بُد کز آن
«کار جهان و خلق جهان، جمله درهم است»
سرهای کشتگان همه بر دوش نیزهها
«سرهای قدسیان همه بر زانوی غم است»
آن محشری که کرد به پا چوب خیزران
«بی نفخ صور خاسته تا عرش اعظم است»
رشک مَلَک خرابهنشین شد که «محتشم»
گفتا: «عزای اشرف اولاد آدم است»
ویرانه و دل شب و دردانه و پدر
آری؛ بساط عشق بهخوبی فراهم است
فردا سپیده، چشم در آن بزم تا گشود
بر گِرد شمع دید که پروانهای کم است
#امام_حسین_علیه_السلام
#علی_اکبر_لطیفیان
چه اضطراب و چه باکى ز آفتاب قيامت
که زير سايهی اين خيمه کردهايم اقامت
شفيع گريه کنانش ائمهاند يکايک
به اين دليل که جمع است در حسين امامت
کسى که آه ندارد، چه سود آه خجالت
کسى که اشک ندارد، چه سود اشک ندامت
چه نعمتیست نشستن میان مجلس روضه
که جبرئیل در آنجا فکنده رحل اقامت
کسى که بارِ عَلَم را به شانهاش نکشيدهست
بعيد نيست بميرد به زير بار ملامت
"کسى که در پى کار حسين نيست، محال است
که پشت سر بگذارد صراط را به سلامت
کسی که اسم حسین را شنید و اشک نبارید
ز دوستی چه نشانی، ز شیعگی چه علامت
کسی که در کفنش تربت حسین نباشد
چه خاک بر سر خود میکند به روز قیامت
کسی که قبر حسین را ندید و رفت ز دنیا
به نزد فاطمه ریزد زدیده اشک ندامت"
به روز حشر که جمله فقير و کاسه بدستند
خدا به زائر تو میدهد مقام زعامت
غبار خاک عزاى تو را که بر سر ما شد
برابرش نکنم با هزار تاج کرامت
چه نابجاست به وصف شهادت تو شهادت
چه نارواست به وصف شهامت تو شهامت
پس از قیامت عظمای تو به دشت غریبی
خدا قيامت خود را سند زدهست به نامت
#حضرت_مهدی_علیه_السلام
#شام
#استاد_غلامرضا_سازگار
یگانه حامی خون خدا، بنفسی انت!
سلالۀ سرِ از تن جدا، بنفسی انت!
بیا که میگذرد قرنها هنوز دهند
تو را هماره شهیدان ندا، بنفسی انت!
بیا که حضرت صدیقه چارده قرن است
کند برای ظهورت دعا، بنفسی انت!
بیا که از جگر چاه، اشک میجوشد
ز بس گریست علی بی صدا، بنفسی انت!
بیا که طشت بود مثل باغ لاله هنوز
ز پارههای دل مجتبی، بنفسی انت!
بیا که چشم به راه ظهور توست هنوز
سر بریدۀ خون خدا، بنفسی انت!
بیا که نالۀ «عجل علی ظهورِ» حسین
رسد به عرش، ز طشت طلا، بنفسی انت!
بیا دعای فرج بشنـو از لب زینب
به شهر کوفه و شام بلا، بنفسی انت!
بیا که دیده "میثم" به عارضت نگرد
کنار تربت پاک رضا، بنفسی انت!
#حضرت_مهدی_علیه_السلام
#اسارت
#شام
#استاد_غلامرضا_سازگار
بیا بر قله ی هستی لوای عدل برپا کن
بیا دین را دوباره مثل جدّ خویش احیا کن
چرا از چشم خود تنهای تنها اشک می ریزی
بیا در ماتم جدّ غریبت گریه با ما کن
بیا و گریه کن بر یاس های نیلی زهرا
بیا روی کبود عمّه هایت را تماشا کن
بیا خون پاک کن با اشک از پیشانی جدّت
بیا قرآن ثارالله را بر نیزه معنا کن
بیا و عمّه را بیرون ببر از بین نامحرم
بیا زنجیر از بازوی زین العابدین وا کن
بیا از چشم سقّا تیر دشمن را برون آور
بیا زخم گلوی خشک اصغر را مداوا کن
بیا آل رسول الله را در شام یاری ده
بیا چادر برای عمّه های خود مهیّا کن
بیا اشک خجالت پاک کن از دیده ی سقّا
بیا از خون دل بر تشنه کامان دیده دریا کن
بیا با عمّه هایت جستجو کن در بیابان ها
گلی در کربلا گم گشته زیر خار پیدا کن
برای آنکه در محشر قبول مادرت افتد
بیا و دفتر اشعار ” میثم ” را تو امضا کن
#اسارت
#شام
#استاد_غلامرضا_سازگار
نه روز عید صیام و نه عید قربان است
چه روی داده که شام این همه چراغان است
زنان شام همه می زنند و می رقصند
به هر که می نگرم سخت شاد و خندان است
چه روی داده که در دست شامیان سنگ است
مگر سه ساله ی زهرا به شام مهمان است
میان هلهله ها هیجده سر است به نی
به هر سری نگرم مثل ماهِ تابان است
سری به نوک سنان می خورد لبش بر هم
عیان زحنجر خشکش صدای قرآن است
نقاب بانویی از گرد و خاک و خون سر است
حجاب دخترکی گیسوی پریشان است
سوار ناقه جوانی است در غل و زنجیر
که چشم سلسله بر ساق پاش گریان است
دلا در آتش غم همچو آفتاب بسوز
که سایبان اسیران سر شهیدان است
تن ضعیف و غل و داغ و گردن مجروح
خدای رحم کند آفتاب، سوزان است
هنوز بر لبش آثار تشنه گی پیداست
هنوز آب به او، او به آب عطشان است
سر حسین به بالای نیزه قرآن خواند
یکی نگفت که این سر سرِ مسلمان است
حرامیان ستم پیشه کعب نی نزنید
به کودکی که تنش مثل بید لرزان است
ز دست دختر زهرا طناب باز کنید
که او بر این اسرا یاور و نگهبان است
زسیل اشک جهان را خراب کن "میثم"
که جای گنج الهی به شام ویران است
#اسارت
#شام
#استاد_غلامرضا_سازگار
فاطمه! مادر سادات! چه آمد به سرت؟
شامیان عید گرفتند به قتل پسرت
سنگ و خاکستر و دشنام و کف و زخم زبان
کوچه کوچه شده مزد زحمات پدرت
بوسه از دور به پیشانی بشکسته بزن
اگر افتد به سر پاکِ حسینت نظرت
ت
شانه بر گیسوی زینب بزن و اشک بریز
گر به دروازۀ ساعات بیفتد گذرت
دیگر از چوب و لب خشک نگویم سخنی
بیش از این نیست روا تا که بسوزد جگرت
زینب و گیسوی خونین؛ به خدا حق داری
عوض اشک اگر خون رود از چشم ترت
چون مه نیمه درخشد به کنار خورشید
سر عباس که خود هست حسین دگرت
مادر زینب! از زینب مظلومه بپرس
دخترم! در ملاء عام چه آمد به سرت؟
یا محمّد بنگر حق ذوی القربی را
کشت اولاد تو را امت بیدادگرت
"میثم!" از بس سخن از سوز جگر میگویی
شعر تو در نفس سوخته گشته شررت
#شام
#مجلس_یزید
#جودی_خراسانی
اندر سریر ناز، تو خوش آرمیده ای
شادی از آن که رأس حسین را بریده ای
مسرور و شاد و خّرم و خندان به روی تخت
بنشین کنون که خوب به مطلب رسیده ای
جا داده ای به پرده زنان خود، ای لعین!
خرّم دلی که پردۀ ایمان دریده ای
من ایستاده بر سر پا و کسی نگفت
بنشین که روی خار مغیلان دویده ای
گه بر فروش حکم کنی، گه به قتل ما
ظالم مگر تو آل علی را خریده ای
با عترت نبی ز چه بنموده ای ستم
با این که زو سفارش ما را شنیده ای
زینب کجا و تاب اسیری؟ نه این ستم
باشد روا به یک زن ماتم رسیده ای
شادی ز دیدن رخ اکبر، ولی خوشست
بینی دمی که سبزه ی از نو دمیده ای
«جودی» اگر که روزِ تو زین غم، نگشته شب
چون صبح سینه از چه به ناخن دریده ای
#اسارت
#شام
#مجلس_یزید
#استاد_غلامرضا_سازگار
یا مزن چوب جفا را بر لب و دندان من
یا بگو بیرون روند از مجلست طفلان من
یا نزن شرمی نما از روی زهرا مادرم
یا بزن مخفی ز چشم خواهر گریان من
من پی ترویج قرآن آمدم این جا که گشت
چوب خزران تو مزد خواندن قرآن من
ای ستمگر هر چه می خواهی بزن اما بدان
بوسه گاه مصطفی باشد لب عطشان من
در احد جد تو دندان پیمبر را شکست
باید از چوب تو اکنون بشکند دندان من
بارها و بارها پیوسته دید آزارها
هم سر خونین من، هم پیکر عریان من
سخت تر از چوب تو بر من نگاه زینب است
چوب تو نه، اشک او آتش زند بر جان من
خواندن آیات قرآن زیر چوب خیزران
با خدا این بوده از روز ازل پیمان من
من شدم در زیر چوب خیزران مهمان تو
مادرم در پای طشت زر بود مهمان من
دست "میثم" را از آن گیرم که پیش از بودنش
همچنان دست توسل داشت بر دامان من
#اسارت
#شام
#استاد_غلامرضا_سازگار
شامیان خنده به زخم جگر ما نزنید
ساز با نالۀ ذرّیۀ زهرا نزنید
سر مردان خدا را به سر نیزه زدید
مرد باشید دگر سنگ به زنها نزنید
به زنان بر سر بازار اگر سنگ زدید
دختران را به کنار سر بابا نزنید
علی و فاطمه در جمع شما اِستادند
پیش چشم علی و فاطمه ما را نزنید
به اسیری که بود در غل و زنجیر زدید
به یتیمی که دویده است به صحرا نزنید
رقص شادی جلو محمل زینب نکنید
پای سر بریده به زمین پا نزنید
بگذارید برای شهدا گریه کنیم
خنده بر داغ دل سوختۀ ما نزنید
کشتن فاطمه بین در ودیوار بس است
تازیانه به تن زینب کبری نزنید
به تماشای سر پاک حسین آمده اید
اینقدر دست به هنگام تماشا نزنید
سخن «میثم» دل سوخته را گوش کنید
دوستان غیر در خانۀ مولا نزنید
#اسارت
#شام
#استاد_غلامرضا_سازگار
فتنه و بیداد و بلا بود شام
سخت تر از کرب و بلا بود شام
شام بلا تیره تر از شام بود
آل علی در ملأ عام بود
قافله تا وارد دروازه شد
داغ جگر سوختگان تازه شد
خلق به دور اسرا صف زدند
کوچه به کوچه همگی کف زدند
ساز و نی و نغمه و آهنگ بود
دسته گل سنگدلان سنگ بود
خنده به رأس شهدا می زدند
طعنه به ناموس خدا می زدند
سنگ دل روسیهی جارچی ست
جار زند این سر یک خارجی ست
شهـر پـر از جلوۀ قرآن شده
سنـگ نثـار سرِ مهمـان شده
سکینه و فاطمه را می زدند
فاش بگویم، همه را می زدند
ماه سر نیزه پدیدار بود ؟
یا سر عباس علمدار بود ؟
هیچ شنیدید که از گَرد راه
پرده کشد باد به رخسار ماه ؟
سنگ بر آن قرص قمر می زدند
بر دل اختران شرر می زدند
دیدهء اطفال به سیمای او
چشم سکینه شده سقای او
دوخته چشم از سر نی بر حسین
اشك فشان، غرق شده در حسین
مانده سر نیزه به حال سجود
مهر جبینش شده محو از عمود
دیدهء اکبر سر نی نیم باز
بر لب او مانده اذان نماز
رأس امام شهدا روى نی
کرده چهل مرحله معراج، طی
هیچ شنیدید که در موج خون
صورت خورشید شود لاله گون ؟
ماه، خجل از رخ نورانیش
سنگ، زده بوسه به پیشانیش
چون تن پاکش که ز زین اوفتاد
سـر ز سـر نـی بـه زمین اوفتاد
وای ندانم که چه تقدیر بود
دست خدا در غل و زنجیر بود
وای مـن و وای من و وای من
هلهله و گریۀ مولای من
چنگ و دف و دیدۀ گریان کجا؟
بـزم مـی و آیـۀ قرآن کجا؟
ایـن سخن سید اهل ولاست
شام بلا سخت تر از کربلاست
#اسارت
#شام
#جودی_خراسانی
جمعی که خلق شد دو جهان از برایشان
دادند در خرابهی بیسقف، جایشان
آنان که بودشان به سر نُه سپهر، جای
مجروح از پیادهرَوی بود، پایشان
شخصی کنیز خواست از آن فرقهای که بود
جبریل، خادم درِ دولتسرایشان
آنان که بود بر سرشان مهر، سایبان
در آفتاب، سوخت رخ مهلقایشان
آنان که شُست قابلهشان ز آب سلسبیل
از تشنگی پرید رخ و رنگهایشان
جمعی که بانوی حرم کبریا بُدند
از نینوا به عرش برین شد، نوایشان
کردند نرم، سینهی جمعی که روز و شب
زهرا به روی سینه همیداد، جایشان
جمعی که بود پنجهی ایشان، گرهگشای
بستند دستها ز جفا از قفایشان
آن فرقهای که واسطهی رزق عالمند
دادند نان به رسم تصدّق، برایشان
«جودی»، به روزگار زند خیمهی شهی
از آن دمی که گشت گدای گدایشان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
▪️دعای مستجاب برای زوّار الحسین (علیه السلام)
اغفِر لِی ولإِخوانِی و زُوارِ قَبرِ أَبی عَبدِاللهِ الحُسَینِ بنِ عَلیٍّ [علیهما السلام]
#اربعین
35.66M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬وداع با محرم
#حاج_علی_قربانی
#اسارت
#شام
#وصال_شیرازی
چون شام گشت، آل پیمبر، مقامشان
از چاشت گاه کوفه بتر گشت، شامشان
از دُرد دَرد و زهر غم و شربت فراق
کرد آن چه داشت، ساقی دوران، به جامشان
یک صبح و شامِ حشر، شفاعت بُوَد جزا
یک صبح تا به شام، عقوبت به شامشان
صید حرم به شام کشید آسمان چرا؟
اندیشه ای نداشت ز صید حرامشان
منزل، خرابه؛ فرش، زمین؛ سقف، آسمان
در شام شد ز کوفه فزون، احتشامشان
خوانْد اهل بیت را و سر شاه را یزید
در طشت زر نهاد، پی احترامشان
شد محشری به پا چو عیان گشت سر، بلی
طالع شد آفتاب قیامت، به شامشان
آن روز خلق، آل نبی را شناختند
کآورد آن لعین، به صف خاص و عامشان
بُد شامشان ز کوفه بتر، کوفه شان ز شام
ز احوال شام و کوفه شمارم کدامشان؟
کُشت و گرفت و بُرد و به تاراج داد و سوخت
مرد و زن و لباس و جهیز و خیامشان
با آن چه کرد، کرد پشیمانی آشکار
صیدی نداشتند که می کرد رامشان
اندیشه ای ز جور و جفا، آن لعین نداشت
بودش سر ستیزه، قضا بیش از این نداشت
#حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
#اسارت #شام #مجلس_یزید
#جودی_خراسانی
پس از تو، جان برادر! چه رنجها که کشیدم
چه شهرها که نگشتم، چه کوچهها که ندیدم
به سختجانی خود آن قَدَر نبود گمانم
که بیتو، زنده ز دشت بلا، به شام رسیدم
برون نمود در آن دم چو خصم، پیرهنت را
به تن ز پنجهی غم، جامه هر زمان بدریدم
چو ماه چارده دیدم، سر تو را به سر نی
هلالوار ز بار مصیبت تو، خمیدم
زدم به چوبهی محمل سر، آن زمان که سر نی
به نوک نیزهی خولی، سر چو ماه تو دیدم
ز تازیانه و طعن سنان و طعنهی دشمن
دگر ز زندگی خویش گشت قطع، امیدم
شدم چو وارد بزم یزید، بازوی بسته
هزار مرتبه مرگ خود از خدا طلبیدم
هنوز بر کف پایم، نشان آبله پیداست
به راه شام ز بس از جفا پیاده دویدم
ولی به این همه غم، شاد از آنم، ای شه خوبان!
که نقد جان به جهان دادم و غم تو خریدم
ازین حکایت جانسوز، «جودیا»! صف محشر
به نزد شاه شهیدان، شریک، همچو شهیدم